امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
این داستان یک حماسه است | نقد و بررسی عنوان Metal Gear Solid V: The Phantom Pain
#1
//بنا به درخواست اعضای انجمن، این پست از سایت به انجمن انتقال می یابد.//
--------------------------------------------------------------------------------------

[تصویر:  Metal-Gear-Solid-V_-Phantom-Pain_Review_vije1.jpg]

تا کنون به یک جنگ بزرگ فکر کرده‌اید؟ آیا تا کنون به این اندیشیده‌اید که در زمان حاضر، درگیر جنگ شوید؟ اگر این اتفاق رخ دهد، واکنش شما چه خواهد بود؟ مسلماً دیدگاه شما نسبت به جنگ یک دیدگاه قدیمی است. در نظر عامهٔ مردم، جنگ‌ها مربوط به گذشته هستند و حتی شکل و شمایلی که از جنگ در ذهن مردم است نیز به دوران گذشته بازمی‌گردد. در زمان حاضر دیگر کسی به این نمی‌اندیشد که در یک درگیری نظامی چگونه پیروز شود؟ بلکه اکنون عصر جنگ‌های الکترونیک است. در این میان، یک ژاپنی باهوش و خوش‌فکر توانسته که در قالب دنیای بازی‌های رایانه‌ای چهرهٔ دیگری از جنگ را به تصویر بکشد. چهره‌ای از جنگ که به طور کامل به نقاط منفی و تاریک آن اشاره دارد. اینکه چگونه یک سرباز توسط سردمدارانش فریب داده می‌شود و فرمانده‌اش را می‌کشد. اینکه چگونه یک سرباز حاضر است برای وطنش، برچسب خیانت را بپذیرد و خود را به کشتن دهد و اینکه چگونه یک پدر و پسر بر اثر جنگ، با یکدیگر دشمن شوند. تمامی این موارد در سری بازی‌هایی تحت عنوان Metal Gear Solid و به کارگردانی و نویسندگی همان ژاپنی باهوش یعنی هیدو کوجیما، بیان شده است.

[تصویر:  Metal-Gear-Solid-V-The-Phantom-Pain-pc-cover-large.jpg]
Metal Gear Solid V: The Phantom Pain

نام بازی:
 Metal Gear Solid V : The Phantom Pain
ناشر: Konami
سازنده: Kojima Productions
طراح:
Hideo Kojima
تاریخ انتشار: ۱ سپتامبر سال ۲۰۱۵
پتلفرم: PC – PS3 – PS4 – Xbox 360 – Xbox One

سری بازی‌هایی که در عین دارا بودن ویژگی‌های منحصر به فرد در گیم پلی، به دلیل شخصیت پردازی قوی و روایتی متفاوت از جنگ‌ها، حدود ۲۵ سال است که در میان مخاطبان جا باز کرده است. بعد از حدود ۷ سال، هیدو کوجیما تصمیم گرفت تا در نهایت حلقه گمشده این سری را که داستان آن را تکمیل می‌کند، منتشر کند و خداحافظی باشکوهی از این سری که توسط خودش ساخته و پرداخته شده، داشته باشد. Metal Gear Solid V : The Phantom Pain آخرین نسخه از سری Metal Gear است که کوجیما در رأس تیم سازنده آن قرار دارد و مسلماً همگان مشتاق‌اند تا آخرین ساخته کوجیما را تجربه کنند زیرا تضمینی وجود ندارد که پس از رفتن کوجیما، این سری نیز به سرنوشت سری بازی‌های Resident Evil پس از رفتن شینجی میکامی، دچار نشود. به هر حال Metal Gear Solid V : The Phantom Pain ( که از این پس آن را TPP می‌خوانیم) در تاریخ ۱ سپتامبر عرضه شد و توانست بار دیگر نظر منتقدین را جلب کند و از هر دو سایت بزرگ دنیای بازی‌های رایانه ای یعنی Gamespot و IGN نمرهٔ کامل ۱۰ را دریافت کند. اتفاقی که درست ۷ سال پیش و در زمان عرضه نسخه چهارم این سری نیز رخ داده بود و از آن زمان تا کنون تکرار نشده بود. با اینکه این عنوان در نظر منتقدان بسیار خوش اقبال بوده اما نظرات طرفداران کمی از منتقدان متفاوت بوده است. به طور کلی طرفداران این عنوان به دو دسته تقسیم شده‌اند؛ دسته اول که از طرفدارن قدیمی این سری هستند و این نسخه را یک Metal Gear اصیل نمی‌دانند و دسته دوم که برای اولین بار است که یکی از نسخه‌های سری Metal Gear را تجربه می‌کنند و به شدت از این عنوان لذت می‌برند. هر دو دیدگاه تا حدودی درست است. بیاید در ابتدا نقد دیدگاه خود را در قبال این بازی مشخص کنیم. TPP از مدت‌ها قبل مشخص بود که قرار نیست دنبالهٔ اصیلی بر نسخه‌های قبلی باشد بلکه قرار بود این عنوان کمی تجاری تر شود و بتواند طرفداران بیشتری را جذب خود کند. جهان آزاد شدن بازی خود گواهی بر این نکته است هر چند این جهان آزاد شدن نه تنها به گیم پلی بازی صدمه نزده است بلکه آن را چندین برابر بهتر کرده است. به طور کلی می‌توان گفت که TPP برای طرفداران جدیدش بسیار خارق العاده است و برای طرفداران قدیمی این سری نیز همین حس را تداعی می‌کند اما تنها در برخی از مسائل و زمینه‌ها، طرفداران قدیمی را نا امید می‌کند و این نا امیدی به معنای عدم رضایت نیست بلکه به عبارت دیگر برخی از انتظارات و آرزوهای طرفداران قدیمی را بر آورده نمی‌کند اما این یدان معنا نیست که بازی ضعیف است بلکه خود طرفداران قدیمی نیز می‌دانند که این عنوان، شاهکاری در سبک مخفی کاری است که تا مدت‌ها جانشینی برای آن یافت نخواهد شد. TPP دریچه جدیدی از مخفی کاری و روایت داستان در دنیای بازی‌های رایانه ای است و مسلما این عنوان تا مدت‌های طولانی از یادها نخواهد رفت و بدون شک خداحافظی باشکوهی برای کوجیما از دنیای Metal Gear است.

[تصویر:  52.jpg]
Metal Gear سری بازی است که در عین دارا بودن ویژگی‌های منحصر به فرد در گیم پلی، به دلیل شخصیت پردازی قوی و روایتی متفاوت از جنگ‌ها، حدود ۲۵ سال است که در میان مخاطبان جا باز کرده است.

برای درک داستان باید بسیار عمقی نگر باشید و به نکات داستانی بازی سطحی نگاه نکنید. کوجیما استاد بازی دادن مخاطبان است و بارها این نکته را ثابت کرده. بنابراین برای درک داستان بازی باید توجه زیادی به حوادث حتی کوچک داشته باشید؛ برای مثال می‌توان به نامگذاری این سری اشاره کرد. مسلماً برای خیل عظیمی نامی چون Metal Gear Solid، نا مأنوس و غیر قابل درک است و نمی‌توانند بین این نام و محتوای بازی ارتباطی بر قرار کنند. برای درک فلسفه نامگذاری این بازی باید عمیق تر بیندیشید. مسلماً تا کنون اصطلاحی تحت عنوان “ماشین جنگی” به گوشتان خورده است. اصطلاحی که در جنگ جهانی دوم در خصوص آلمان نازی به شدت مورد استفاده قرار گرفت و اکنون به یک اصطلاح متداول تبدیل شده است. می دانید که هر ماشینی از قطعات کوچکی مانند چرخ دنده تشکیل شده است و در مورد ماشین جنگی، این چرخ دنده‌ها، سربازها یا تجهیزاتی هستند که در نهایت سرنوشت جنگ را رقم می زنند. حال اگر یکی از این سربازان یا تجهیزات دارای توانایی های برتری باشند از القابی چون Perfect Gear یا Metal Gear برای آن ها استفاده می شود. از سوی دیگر، Metal Gear نام سلاحی در داستان بازی است که هر فردی به آن دست یابد می تواند دنیا را به سیطره خویش در آورد. با کنار هم گذاشتن این موارد می‌توانید فلسفه نامگذاری این عنوان را درک کنید. Metal Gear داستان سربازانی را روایت می‌کند که با فداکاری در جهت پیشبرد اهداف سردمدارانش حرکت می‌کنند اما در نهایت متوجه می‌شوند که آن‌ها تنها بازیچهای بیش نبوده‌اند و وجود آن‌ها اهمیتی برای رؤسایشان ندارد و این همان مسئله ای که در نسخه سوم این سری به بهترین شکل ممکن به تصویر کشیده شد. اکثر درگیری های بازی نیز بر روی سلاحی به نام Metal Gear است که به تنهایی می تواند سرنوشت جنگ را رقم بزند.
با ذکر این مثال مشخص شد که برای درک داستان این عنوان باید توجه بیشتری داشته باشد و حال اگر این داستان فلسفی و نمادین، روایتی به عمد پراکنده داشته باشد، درک آن بسیار مشکل می‌شود. کوجیما در TPP درست دست به همین کار می زند و به سبک فیلم‌های فیلمساز مشهور ژانر تعلیق آمیز یعنی دیوید لینچ، این بار دست به یک روایت پراکنده می زند که به چندین صفحه مقاله برای تفسیر نیاز دارد. این شیوه روایت تا پایان بازی برای مخاطب خسته کننده است اما پس از پایان بازی و کنار هم قرار گرفتن پازل ها است که هنرمندی کوجیما مشخص می‌شود، اینکه او چگونه توانسته این پازل غیر قابل حل را به بهترین شکل حل کند در حالی که مخاطب برای تفسیر آن باید چندین مقاله مطالعه می‌کرد. هر چند کوجیما در این عنوان نیز دست از بازی دادن مخاطب برنداشته است و چندین غافل گیری شوکه کننده در بازی قرار داده که برای مخاطب غیر قابل باور است و مطمئناً پس از متوجه شدن آن‌ها، تا چندین دقیقه در شوک فرو خواهد رفت. کوجیما از آن جایی که خود تاثیرات جنگ را چشیده است و یکی از نزدیکانش را در جنگ جهانی دوم و در حملات آمریکا از دست داده، همواره در سری Metal Gear به نقد سیاست‌های جنگ طلبانه پرداخته و سعی کرده تا چهرهٔ کثیف جنگ را به تصویر بکشد. TPP نیز قرار است از زاویه ای دیگر به تاثیرات جنگ بپردازد، اینکه چگونه جنگ باعث می‌شود که فردی که روزی یک قهرمان بوده، سقوط کند و هیچ چیزی جز انتقام اهمیتی برای وی نداشته باشد. جمله زیر که در میان یکی از تریلرهای بازی به نمایش در آمده بود، مسلماً بسیار قابل تأمل است :
نه برای هیچ ملتی، نه برای هیچ ایدئولوژی، نه برای قدرت، نه برای عدالت، نه برای آینده، نه برای عشق، نه برای صلح، تنها برای انتقام.

برای درک درست داستان TPP باید اطلاعاتی از داستان دو نسخهPeace Walker و Ground Zeroes داشته باشید، بنابراین در ابتدا شما را دعوت می‌کنم تا نگاهی به داستان نسخه Ground Zeroes که مقدمه اصلی TPP است داشته باشیم. ( لازم به ذکر است که برخی از وقایع رخ داده در نسخه Ground Zeroes بعدها در TPP به گونه دیگری روایت می‌شود، بنابراین برای جلوگیری از اسپویل داستانی TPP، داستان نسخه Ground Zeroes به همان صورتی که به نظر می‌رسد، روایت شده است)
نقل‌قول: “در حالی که انتظار می‌رفت پس از نسخهٔ چهارم، نسخهٔ پنجم این سری معرفی شود، کوجیما دست به یک کار غیر منتظره زد و عنوان Peace Walker را معرفی کرد. عنوانی که بازیکن را در نقش یکی از مشهورترین کاراکترهای این سری که پیش از این آن را در هیبت دشمن اصلی سالید اسنیک دیده بودیم قرار می‌داد، یعنی اسنیک یا رئیس بزرگ. داستان بازی دقیقاً پس از نسخهٔ سوم یعنی Snake Eater و در سال ۱۹۷۴روایت می‌شد. جایی که اسنیک از اینکه بازیچهٔ دست سیاستمداران شده است و استادش یعنی Boss به همین دلیل جانش را از دست داده، از کار برای دولت سر باز زده و گروهی به نام ارتش بدون مرز را در آمریکای جنوبی پدید آورده است که بدون هیچ توجه به ملیت‌ها و سرزمین‌ها، به کشورهای مختلف خدمات نظامی ارائه می‌دهد. در همین میان، دو فرد با نام‌های گالوز و پاز از کاستاریکا به نزد اسنیک می‌آیند و از وی می‌خواهند جلوی تحرکات مشکوک نظامی در کشورشان یعنی کاستاریکا را بگیرد زیرا این کشور هیچ حقی برای داشتن ارتش ندارد. اسنیک با اصرار میلر، دوست صمیمی‌اش و پاز این مأموریت را قبول می‌کند. چیکو که بعدها در Ground Zeroes نقش مهمی ایفا می‌کند نیز در این نسخه با اسنیک آشنا می‌شود و وی را شبیه چگوارا می‌داند. یکی دیگر از شخصیت‌ها مهم در نسخهٔ پنجم یعنی دکتر Huey Emmerich نیز که خالق متال گیر جدید است، در این نسخه معرفی می‌شود. سرانجام اسنیک موفق می‌شود جلوی متال گیر جدید و پروژهٔ Peace Walker را بگیرد البته به این قیمت که نام او و گروهش خدشه دار شود و دیگر همهٔ دنیا منتظر شکار آن‌ها بودند. داستان Ground Zeroes نیز چندین ماه پس از Peace Walker در همان سال ۱۹۷۴ روایت می‌شود. اسنیک و میلر در حال تجهیز Mother Base و گروه Fox هستند که ناگهان یک خبر همهٔ آن‌ها را آزرده می‌کند. بازرسان آژانس انرژی اتمی سازمان ملل قصد دارند تا از پایگاه آن‌ها بازدید کنند تا از عدم وجود سلاح اتمی اطمینان حاصل کنند. ابتدا اسنیک و میلر اعتقاد دارند که این توطئه ای از طرف میهن پرستان و فرماندهٔ آن‌ها یعنی Zero است تا تشکیلات آنان را نابود کنند و در نتیجه این درخواست را رد می‌کنند اما Huey Emmerich به طور خود سرانه با ارسال یک نامه این دعوت را می‌پذیرد و عملاً اسنیک را در یک عمل انجام شده قرار می‌دهد. از سوی دیگر به اسنیک و میلر خبر می‌رسد که پاز در زندانی در کوبا به نام کمپ امگا اسیر شده است و چیکو نیز برای نجات وی به آنجا رفته است. اسنیک که از اهمیت پاز آگاه است ( پاز یک جاسوس دو جانبه است، یعنی هم برای گروه Fox و هم گروه میهن پرستان کار کرده است. به همین علت اطلاعات مهمی از گروه میهن پرستان دارد که اسنیک به شدت علاقه دارد از آن‌ها آگاه شود چون این گروه دشمن اصلی او است.)، تصمیم می‌گیرد او را نجات دهد. کمپ امگا تحت نظارت افرادی از گروه Xof است که فرماندهٔ آن‌ها شخص بسیار مرموزی به نام Skull Face می‌باشد. فردی با چهرهٔ کاملاً سوخته که هم با اسنیک و گروهش دشمنی دارد و هم با میهن پرستان و Zero. در واقع او در مجارستان به دنیا آمده است و در کودکی خانواده و تمام افراد دهکده‌اش در اثر یک حملهٔ هوایی از بین رفته‌اند. احتمالاً او اسنیک و Zero را عامل مرگ خانواده و مردمش می‌داند و به همین دلیل در پی انتقام است. در واقع Skull Face سعی دارد هم از Fox و هم میهن پرستان انتقام بگیرد. اسنیک به کمپ امگا نفوذ می‌کند و چیکو و پاز را نجات می‌دهد ولی در همین حال به او خبر می‌رسد که به Mother Base حمله شده است. اینجا است که ماجرا برای اسنیک آشکار می‌شود. بازرسی از Mother Base حقه ای بیش نبوده است و در واقع هیچ بازرسی از طرف آژانس انرژی اتمی فرستاده نشده است و این‌ها همه نقشه‌های Skull Face بوده است تا بتواند با خارج کردن اسنیک به بهانهٔ نجات چیکو و پاز، Mother Base را نابود کند. در همین حال در بالگرد، چیکو متوجهٔ بخیه بر روی بدن پاز می‌شود و اسنیک در می‌یابد که یک بمب در بدن پاز کار گذاشته شده است تا آن‌ها را نابود کند. پزشک بدون بیهوشی بمب را خارج می‌کند و خیال اسنیک از این بابت راحت می‌شود. اسنیک به سرعت خود را به Mother Base می‌رساند ولی تنها موفق به نجات میلر می‌شود و کل Mother Base در انفجار نابود می‌شود. اما کار هنوز به پایان نرسیده است. پاز که اکنون به هوش آمده است از یک بمب سخن می‌گوید اما اسنیک به او پاسخ می‌دهد که آن‌ها بمب را از بدنش خارج کرده‌اند اما پاز بیان می‌کند که یک بمب دیگر نیز در بدن او کار گذاشته شده است. در واقع Skull Face یک بمب را برای ظاهر سازی به گونه ای در بدن پاز قرار داد تا اسنیک آن را بیابد و دیگر فکرش به سمت بمب دیگری نرود در حالی که یک بمب دیگر نیز در بدن پاز قرار داده بود تا کار اسنیک را تمام کند. پاز خود را از بالگرد به پایین پرتاب می‌کند و در همین حین بمب منفجر می‌شود. در اثر انفجار یکی از بالگردهای Xof به بالگرد اسنیک و میلر برخورد می‌کند و آن‌ها به شدت زخمی می‌شوند. باقی داستان در The Phantom Pain روایت می‌شود.”
[تصویر:  115.jpg]
چنین صحنه های شوکه کننده ای در بازی کم نیستند.

TPP نه سال پس از وقایع Ground Zeroes آغاز می‌شود، جایی که اسنیک یا بیگ بأس از کمای طولانی مدت خود بیدار می‌شود در حالی که در این مدت برای حفاظت از جان وی، از نام مستعار Ahab برای او استفاده می‌شد. با به هوش آمدن اسنیک، نیروهای XOF به بیمارستان حمله می‌کنند تا اسنیک را از پا در آورند. در این میان فردی به نام Ishmael به اسنیک برای فرار از دست XOF کمک می‌کند. فصل افتتاحیه بازی به طرز خارق العاده ای، عالی طراحی شده است و هنر کارگردانی کوجیما در آن مشخص است و تمی شبیه به فیلم های ترسناک دارد. بدون شک فصل افتتاحیه این عنوان بعد ها در میان برترین افتتاحیه های تاریخ بازی های رایانه ای حضور خواهد داشت. در نهایت اسنیک موفق به فرار می‌شود و توسط Ocelot از مهلکه نجات می‌یابد. وی به مقر جدید Mother Base ( از این پس آن را MS می‌نامیم) منتقل می‌شود و تصمیم می‌گیرد بار دیگر لباس رزم به تن کند و به گروهی تحت عنوان Diamond Dogs بپیوندد و از عاملان حادثه ای که نه سال پیش رخ داد، انتقام بگیرد. اولین مأموریت اسنیک نجات دوست صمیمی‌اش یعنی Kazuhira Mllier از افغانستان است. داستان بازی اینگونه آغاز می‌شود و مسلماً افرادی که اخبار بازی را دنبال کرده‌اند، از این مقدمه داستانی آگاهی دارند اما اینکه روند بازی چگونه رقم می‌خورد، کاملاً غیر قابل حدس است و علت آن هم همان شیوه روایت پراکنده کوجیما از داستان بازی است. نکته ای که چندان مورد پسند طرفداران قدیمی این سری نبوده است و یکی از نکاتی است که طرفداران اصیل این سری نسبت به آن انتقاد دارند. در واقع این طرفداران اعتقاد دارند که روایت داستان دیگر متال گیر گونه نیست و بازی از ریشه‌های خود فاصله گرفته است. این سخن تا حدودی درست است اما این نکته به معنای ضعف در روایت داستان نیست. کوجیما که بارها از علاقه خود نسبت به فیلمسازی سخن گفته است، در روایت داستان این نسخه سعی کرده کاملاً سینمایی عمل کند. علاوه بر استفاده از شیوه روایت پراکنده که از فیلم‌های دیوید لینچ الهام گرفته شده است، کارگردانی کات سین‌ها نیز این بار شکل جدیدی به خود گرفته است. هر چند کات سین‌های این نسخه نسبت به نسخه‌های قبلی بسیار کمتر است اما همین کات سین‌ها به بهترین نحو ممکن کارگردانی شده است.

[تصویر:  117.jpg]
کوجیما برای روایت کات سین‌ها از تکنیک دوربین روی دست یا تک پلان استفاده کرد که چندی پیش نیز در فیلم تحسین شده Birdman استفاده شده بود.

کوجیما برای روایت کات سین‌ها از تکنیک دوربین روی دست یا تک پلان استفاده کرد که چندی پیش نیز در فیلم تحسین شده Birdman استفاده شده بود. به اعتقاد عده ای تکنیک دوربین روی دست یک تکنیک قدیمی و خسته کننده است در حالی که این موضوع در مورد کات سین‌های متال گیر به هیچ عنوان صدق نمی‌کند، بلکه کوجیما با استفاده از این تکنیک توانسته به بهترین شکل احساسات و فضای حاکم بر صحنه را به مخاطب منتقل کند. کارگردانی کات سین‌ها بدون هیچ اغراقی عالی است هر چند که تعداد آن‌ها نسبت به نسخه‌های قبلی کمتر است و همین کم بودن تعداد کات سین باعث شده که کمی روند داستان خسته کننده باشد اما کوجیما در جای جای بازی نوارهای مختلفی قرار داده است که با گوش دادن به آن است که لایه‌های دیگری از داستان بازی مشخص می‌شود. به عبارت دیگر اگر در طول بازی تنها به کات سین‌ها بسنده کنید و به نوارهای ضبط شده گوش نکنید، نمی‌توانید داستان بازی را به خوبی درک کنید و می پندارید که داستان بازی ناقص است در حالی اگر به تمامی نوار ها گوش دهید، مسلما سوال های بی جواب شما در طول بازی، پاسخ داده خواهد شد. داستان بازی ساختاری سریالی و اپیزودی دارد و همانند سریال‌های تلویزیونی در ابتدای و انتهای هر مأموریت، نام ستارگان و سازندگان بازی به نمایش در می‌آید که البته این اقدام کوجیما در تلافی اقدام کونامی در حذف نام او از روی باکس آرت بازی بوده است. به طور کلی بازی دارای ۲ چپتر اصلی و احتمالا یک چپتر حذف شده است که قرار بوده در کمپ امگا دنبال شود.
در کنار روایت داستانی، شخصیت پردازی‌ شخصیت‌ها نیز عالی است. اسنیک که این بار دارای صداپیشه جدیدی به نام کیفر ساترلند است، به ندرت سخن می‌گوید و به همین دلیل کسانی که با صدای دیوید هیتر خاطره دارند، چندان متوجه عدم حضور اون نمی‌شوند زیرا به علت شخصیت سقوط کرده اسنیک، وی به ندرت سخن می‌گوید و در نتیجه صدای ساترلند نیز به ندرت شنیده می‌شود ولی با این حال وی کار خود را به خوبی انجام داده است. از سوی دیگر این شخصیت Ocelot با صداپیشگی تروی بیکر است که خودنمایی می‌کند. بیکر که اکنون یکی از برترین صداپیشگان دنیا بازی‌های رایانه ای است، به خوبی با شخصیت Ocelot همراه شده است و این شخصیت را برای مخاطب باور پذیر تر می‌سازد. Kazuhira Mllier در این نسخه نقش متفاوت تری را ایفا می‌کند به این دلیل که در اکثر موارد نظراتی مخالف اسنیک دارد و در مقابل این Ocelot است که همواره با اسنیک موافق است و این تفاوت نظر، درگیری‌های زیبایی را در روند داستان به وجود آورده است و به شکل گیری بهتر شخصیت‌ها کمک کرده است. از سوی دیگر شخصیت Quiet یکی از بهترین شخصیت‌های بازی است و طرفداران اصیل این سری را شیفته خود می‌کند زیرا به شدت شخصیت وی با فضای این سری همخوانی دارد. اولین رویارویی او با اسنیک و کات سین فوق العاده ای که کوجیما برای وی آماده کرده است، بدون شک فوق العاده است. هر چند این شخصیت در طول بازی سخن نمی‌گوید اما بازی عالی بازیگر آن یعنی استفانی جوستن که کوجیما شخصاً او را برای این کار انتخاب کرد، به غنای این شخصیت کمک شایانی کرده است. شخصیت‌های دیگری نظیر Huey Emmerich، Eli و Code Talker نیز در بازی حضور دارند که نقش مهمی در روند داستان ایفا می‌کنند. شخصیت منفیاصلی داستان نیز Skull Face است که از همان مراحل ابتدایی و با همان اولین برخورد وی با اسنیک طی یک کات سین فوق العاده، به مخاطب رسماً معرفی می‌شود. کوجیما که خود نویسنده داستان بازی است، شخصیت‌های مختلف بازی را به خوبی پردازش کرده است و به هر کدام فرصت حضور کافی در بازی داده است و در این میان با غافل گیری‌های فوق العاده خود، مخاطبان را مبهوت می‌کند. شاید تنها بخش داستان بازی که برای عده ای فوق العاده و برای عده ای آزار دهنده و بی معنی باشد، پایان بندی بازی است که به شدت شوکه کننده است. البته نمی‌توان به حذف اپیزود پایانی بازی و چپتری که در آن قرار بود بار دیگر به کمپ امگا باز گردیم اشاره نکرد که کمی به داستان بازی به خصوص در پایان بندی ایراد وارد کرده است ولی این مسئله در دستان کونامی بوده و کوجیما در این زمینه بی تقصیر است. داستان اصلی بازی در کنار نوار ها به تمامی سوالاتی که تا کنون درباره سری Metal Gear وجود داشته، پاسخ می دهد و چندین سوال باقی مانده نیز قرار بوده در اپیزود ۵۱ پاسخ داده شود که البته می توانید با مشاهده ویدیو آن به پاسخ سوال های باقی مانده نیز برسید.

[تصویر:  1211.jpg]
آزادی عمل بالای بازی این قدرت را به شما می‌دهد که خود روش انجام مأموریت را انتخاب کنید. می‌توانید در کمال مخفی کاری مأموریت را انجام دهید یا اینکه به دل دشمن بزنید و حمام خون به راه بیندازید.

کوجیما در TPP تنها شیوه جدیدی در روایت داستان را اضافه نکرده است بلکه او این بار Metal Gear را وارد سبک جهان آزاد کرده است. این اقدام کوجیما شاید ماهیت تجاری داشته باشد و برای جذب طرفداران بیشتر صورت گرفته باشد اما به قدری به تکامل گیم پلی بازی کمک کرده است که تجربه ای فراموش نشدنی در سبک مخفی کاری رقم زده است. بازی در دو فضای بسیار بزرگ یعنی بیابان افغانستان و جنگل‌های استوایی استان زئیر آنگولا دنبال می‌شود. دو منطقه مورد نظر از نظر ویژگی‌های ظاهری و زیست محیطی کاملاً مخالف یکدیگرند. در بخش ابتدایی بازی شما در بیابان‌های افغانستان مأموریت‌های خود را انجام می‌دهید و درست در زمانی که این بخش به نوعی در حال تکراری شدن است، کوجیما با یک تصمیم درست شما را به منطقه ای می‌برد که ویژگی‌های کاملاً متفاوتی دارد. دیگر خبری از طوفان شن نخواهد بود، بلکه این بار شاهد باران و جنگل‌های استوایی خواهید بود. طراحی محیط بازی عالی است و به ندرت شاهد دو منطقه تکراری خواهید بود. ممکن است که برای چندین بار از یک منطقه عبور کنید ولی هیچ منطقه ای در بازی مشابه منطقه دیگری نخواهد بود. این محیط بزرگ باعث شده است که بازیکن آزادی عمل کاملی در انجام مأموریت‌ها داشته باشد و همین نکته ارزش تکرار هر مرحله را بالا برده است به خصوص اینکه هر مأموریت دارای چندین هدف پنهان است که با انجام چندباره آن می‌توانید به آن‌ها دست یابید.
آزادی عمل بالای بازی این قدرت را به شما می‌دهد که خود روش انجام مأموریت را انتخاب کنید. می‌توانید در کمال مخفی کاری مأموریت را انجام دهید یا اینکه به دل دشمن بزنید و حمام خون به راه بیندازید. البته باید به این نکته دقت کنید که اساس بازی بر مخفی کاری است و زمانی شما در پایان مأموریت رنک و منابع بیشتری دریافت می‌کنید که با مخفی کاری پیش رفته باشید. اما شاید جای سؤال باشد که این منابع چه استفاده ای در بازی دارد که به خاطر آن‌ها برای هر مأموریت وقت زیادی صرف شود. در پاسخ باید گفت که در TPP، گیم پلی تنها شامل مأموریت‌هایی که با اسنیک انجام می‌دهید نمی‌شود بلکه دو بخش تأثیر گذار دیگر نیز در گیم پلی وجود دارد که بدون توجه به آن‌ها پیشروی در بازی غیر ممکن است. اولین بخش MS یا همان پایگاه مادر است که باید به تجهیز آن بپردازید. بدون تجهیز و آپگرید کردن MS بسیاری از تجهیزات مورد نیاز در طول مأموریت‌ها در دسترس نخواهد بود. MS خود بسیار بزرگ است و رسیدگی به آن ضروری است به خصوص اگر بازی را به صورت آنلاین دنبال کنید امکان حمله به MS شما نیز وجود دارد بنابراین باید همواره به MS توجه داشته باشید. MS شامل بخش‌های مختلفی چون بخش پشتیبانی، پزشکی، مبازرات و … است که باید هر کدام از این بخش‌ها را نیز ارتقا دهید. ارتقا این بخش‌ها سبب می‌شود که بتوانید سلاح‌ها و تجهیزات جدیدی برای خود بسازید و این ارتقا در گرو این است که مأموریت‌ها خود را به گونه ای پیش ببرید که بتوانید تعدادی از سربازان دشمن را به MS منتقل کنید تا به نیروهای شما بپیوندند. مشاهده می‌کنید که چه قدر حساب شده بخش‌های مختلف بازی به یکدیگر پیوسته‌اند؟ در نتیجه بی توجهی به MS سبب عدم موفقیت در مأموریت‌ها می‌شود. اما بخش دیگر گیم پلی که دارای اهمیت است، مأموریت‌هایی است که سربازان شما انجام می‌دهند. شما به عنوان فرمانده MS این توانایی را دارید که به سربازانتان دستور دهید تا مأموریت‌ها خاصی را انجام دهند؛ برای مثال می‌توانید پیش از حضور در یک مأموریت سربازانتان را به منطقه اعزام کنید تا تجهیزات دشمن را نابود کنند و شما بتوانید با فراغ بال به انجام مأموریت بپردازید. پیروزی سربازانتان در این مأموریت‌ها نیز بستگی به ارتقا واحد آن‌ها در MS دارد و همانطور که می‌بیند سه بخش یاد شده کاملاً به یکدیگر پیوسته‌اند و باید همزمان به همه آن‌ها توجه کرد. بخش مأموریت‌های اصلی شامل مأموریت‌های داستانی و فرعی می‌شود که هر دو به یکدیگر وابسته‌اند؛ برای مثال زمانی که به منطقه آفریقا می‌روید برای اینکه بتوانید از دشمنان اطلاعات دریافت کنید باید ابتدا طی یک مأموریت فرعی یک مترجم بیابید و به MS منتقل کنید تا بعدها بتوانید سخنان دشمنان را متوجه شوید.

[تصویر:  124.jpg]
بهترین بخش اضافه شده به بازی را می‌توان قابلیت Buddy دانست که به وسیله آن می‌توانید یک همراه را با خود به مأموریت ببرید.

از سوی دیگر بسیاری از وقایعی که در برخی از مأموریت‌های فرعی رقم می‌خورند در روند اصلی داستان دخیل‌اند و برخی از مأموریت‌های فرعی حکم یک مأموریت اصلی را دارند هر چند برخی از مأموریت‌های فرعی کمی دچار تکرار شده‌اند ولی ارزش انجام آن‌ها آن قدر بالا است که این مسائل تاثیری در آن ندارد. نبردهای تن به تن یا CQC، بیهوش کرد دشمنان یا فرستادن آن‌ها به MS از جمله قابلیت‌های شما در بخش گیم پلی است. انجام یک مأموریت مخفیانه بدون تجهیزات مناسب امکان پذیر نیست و از این رو، TPP دارای یک سیستم فوق العاده ساخت سلاح است. با انجام هر مأموریت و مطابق نحوه عملکردتان در مأموریت، ساخت برخی از سلاح‌ها برای شما ممکن می‌شود که البته ساخت هر کدام از آن‌ها نیازمند موارد مختلفی چون ارتقا تیم‌های MS است. بنابراین اهمیت ارتقا MS در بخش تجهیزات نیز بالا است. یکی از مهم‌ترین تجهیزات بازی iDroid نام دارد که در واقع مقر فرماندهی شما در بازی و تمامی فعالیت‌ها خود را می‌توانید از طریق آن پیگیری کنید، از مشاهده نقشه گرفته تا ارتقا MS و انتخاب مأموریت‌ها. همین پیوستگی گیم پلی بازی است که آن را از تکراری شدن خارج نموده است. با پیشرفت در روند بازی، تجهیزات بیشتری برای اسنیک در دسترس خواهد بود که شرایط انجام مأموریت‌ها را برای وی آسان تر می‌کند اما بهترین بخش اضافه شده به بازی را می‌توان قابلیت Buddy دانست که به وسیله آن می‌توانید یک همراه را با خود به مأموریت ببرید. به طور کلی ۴ همراه در بازی با نام‌های D-Horse، D-Dog، D-Walker و Quiet وجود دارند که هر کدام از آن‌ها دارای قابلیت‌های مختلف و هم چنین تجهیزات به خصوصی هستند. هوش مصنوعی بالای این همراهان باعث شده تا بازی همانند یک عنوان Co-Op به نظر بیاید. هر چه قدر از این همراهان بیشتر استفاده کنید، سطح آن‌ها بالاتر می‌رود و تجهیزات بیشتر و بهتری برای آن‌ها در دسترس خواهد بود. البته استفاده به جا و مناسب از آن‌ها کاملاً بستگی به تاکتیک و استراتژی شما دارد و ممکن است با یک فرمان اشتباه باعث شکست مأموریت شوید.
همچنین هوش مصنوعی دشمنان نیز مثال زدنی است. هر چند در بازی درجه سختی مشخصی وجود ندارد اما اگر وارد مأموریت‌هایی شوید که اشاره شده سطح بالاتری دارند، مسلماً متوجه هوش مصنوعی بالای دشمنان می‌شوید. کوچک‌ترین حرکت نا مناسب سبب می‌شود که دشمنان به حضور شما در منطقه شک کنند و بلافاصله به یکدیگر خبر دهند تا شروع به جست و جوی محیط کنند. هر چند در این مواقع قابلیتی به نام Reflux Mode زمان را به حالت آهسته در می‌آورد تا بتوانید دشمن را پیش از اینکه همگان را متوجه حضورتان کند، از میان بردارید اما اگر به دنبال یک مخفی کاری اصیل هستید، می‌توانید با غیر فعال کردن این قابلیت، یک تجربه فوق العاده را برای خود رقم بزنید. اگر هم تصور می‌کنید که با یک بار رفتن مرحله و مشخص شدن محل دشمنان می‌توانید با انجام دادن مجدد مأموریت، دشمنان را در مکان‌های از پیش تعیین شده از سر راه بر دارید، سخت در اشتباه اید. با هر بار انجام دوباره مأموریت، محل دشمنان و حتی مسیری که طی می‌کنند، تغییر می‌کند و حتی رفتاری که انجام می‌دادند نیز، دچار تغییر می‌شود؛ برای مثال ممکن است پیش از شروع مجدد مأموریت یک سرباز در حال سیگار کشیدن باشد اما در انجام مجدد مأموریت، او را در حال دیده بانی در برج دیده بانی مشاهده کنید. گیم پلی TPP تنها بخشی از بازی است که گرفتن ایراد از آن بسیار سخت است زیرا جهان آزاد شدن این عنوان نه تنها باعث ضعف آن نشده بلکه موجب تکامل روند گیم پلی گشته است.

[تصویر:  771.jpg]
گرافیک TPP بدون شک یکی از بهینه‌ترین گرافیک‌هایی است که تا کنون پردازش شده است. بازی به قدری بهینه طراحی شده که کوچک‌ترین افت فریمی در روند بازی دیده نمی‌شود.

در کنار این موارد نباید از گرافیک این عنوان که به لطف موتور Fox Engine پردازش شده است، چشم پوشی کرد. گرافیک TPP بدون شک یکی از بهینه‌ترین گرافیک‌هایی است که تا کنون پردازش شده است. بازی به قدری بهینه طراحی شده که کوچک‌ترین افت فریمی در روند بازی دیده نمی‌شود. گرافیک TPP را نمی‌توان یک گرافیک کاملاً نسل هشتمی دانست بلکه این عنوان از ابتدا قرار بوده که بر روی کنسول‌های نسل هفتم عرضه شود و بعدها نسخه‌های نسل هشتمی نیز به آن اضافه شده است. با این حال گرافیک TPP را می‌توان یکی از بهترین گرافیک‌های میان نسلی دانست. طراحی محیط بازی بی نظیر است و شما را کاملاً تحت تأثیر قرار می‌دهد. Yoji Shinkawa، یار همیشگی کوجیما در سری Metal Gear، بار دیگر در این نسخه هنر طراحی محیطی و شخصیت‌های خود را نشان می‌دهد. طراحی نسخه جدیدی از سلاح Metal Gear که در این بازی حضور دارد، بسیار زیبا است و به عظمت این سلاح کمک شایانی کرده است. از سوی دیگر نمی‌توان به طراحی عالی تجهیزات و شخصیت‌های اشاره نکرد. طراحی سلاح‌های بازی نیز خارق العاده است و به کوچک‌ترین جزئیات در آن‌ها دقت شده است.
از سوی دیگر نور پردازی و سایه زنی بازی نیز یکی دیگر از نقاط قوت آن است. کوجیما و تیمش در این عنوان، دست به یک تکنیک جدید در نورپردازی زده‌اند به نحوی که زمانی که مستقیم به منبع نور می‌نگرید، زوایه دید شما کم می‌شود و زمانی که به مکان دیگری می‌نگرید، بار دیگر به قدرت طبیعی بینایی خود دست می‌یابید. سایه‌ها نیز در بازی مدام در حال تغییر اند چرا که زمان در بازی تأثیر گذار است و با گذر زمان، اندازه و مکان سایه اجسام نیز تغییر می‌کند. طراحی انیمیشن‌های شخصیت‌ها به ویژه اسنیک و همراهنش، فوق العاده است. انیمیشن‌های اسنیک به قدری پویا و روان طراحی شده‌اند که به هیچ عنوان حس غیر طبیعی بودن کنترل وی به شما دست نمی‌دهد. استفاده از تکنیک موشن کپچر و استفاده از بدل کاران حرفه ای برای ضبط صحنه‌های اکشن بازی، به کیفیت بالای آن کمک کرده است. از سوی دیگر انیمیشن‌های منحصر به فردی نیز برای هر یک از ۴ همراه اسنیک طراحی شده است که نشان از وسواس بالای تیم سازنده دارد. هر یک از محیط‌های بازی دارای طراحی به خصوصی هستند که آن‌ها را از یکدیگر متمایز می‌کند. حتی بافت منطقه‌هایی که برای مأموریت به آن‌ها می‌روید به ویژه در بخش آفریقا، با یکدیگر تفاوت دارند برای مثال ممکن است در یک بخش از آفریقا شاهد زمین‌های گل آلود باشید اما در قسمتی دیگر وارد یک معدن در دل کوه شوید. همین گستردگی محیط و پردازش بی نقص آن است که کیفیت بازی را در حیطه گرافیگ بالا برده و باعث شده تا این بخش نیز همانند بخش‌های دیگر در سطح بالایی باشد.

[تصویر:  127.jpg]
طراحی انیمیشن‌های شخصیت‌ها به ویژه اسنیک و همراهان وی، فوق العاده است. انیمیشن‌های اسنیک به قدری پویا و روان طراحی شده‌اند که به هیچ عنوان حس غیر طبیعی بودن کنترل وی به شما دست نمی‌دهد.

همان طور که در ابتدای مقاله نیز ذکر شد، بازی از لحاظ صداگذاری چیزی کم ندارد. شاید کم صحبت کردن شخصیت اسنیک برای بازیکنان آزار دهنده باشد اما همان دیالوگ‌های کم نیز توسط ساترلند به بهترین شکل ممکن ادا شده‌اند و عدم حضور دیوید هیتر چندان احساس نمی‌شود. تروی بکیر و رابین اتکین دانز که به ترتیب در نقش Ocelot و Miller سخن گفته‌اند نیز، در کار خود کاملاً موفق بوده‌اند و تنش این دو در طول داستان به خوبی از آب در آمده است. سری Metal Gear همواره به دارا بودن موسیقی متن قوی مشهور بوده است و این نسخه نیز از این قاعده مستثنا نیست. هر چند به علت کاهش تعداد کات سین‌ها، موسیقی‌ها کمتری نیز برای این نسخه ساخته شده است اما همین تعداد نیز واقعاً گوش نواز هستند. برای نمونه شما را به شنیدن ۳ قطعه زیر دعوت می‌کنم :

Quiet Theme
---------------
[b]V Has Come To
------------------
[b]Not Your Kind Of People

[/b][/b]

کار ساخت موسیقی متن این عنوان باز هم بر عهده آهنگساز مشهور یعنی Harry-Gregson Williams بوده است که پیش از این نیز در نسخه‌های قبلی این سری، موسیقی‌های گوش نوازی را تنظیم کرده بود. علاوه بر وی، آهنگسازان دیگری چون Akihiro Honda و Ludvig Forssell نیز در ساخت موسیقی این عنوان نقش داشته‌اند و همکاری آن‌ها باعث شکل گیری قطعات زیبایی در بازی شده است. کوجیما که همواره علاقه خود را نسبت به موسیقی با قرار دادن آهنگ‌های مختلف در تریلر بازی‌های خود نشان داده است، در TPP نیز از قطعات کلاسیک و قدیمی و همچنین موسیقی‌های جدید بهره می‌برد که تعدادی از آن‌ها مانند Sins of the Father و Nuclear را پیش از این در تریلرهای بازی شنیده‌اید. این موسیقی‌های زیبا که در برخی از مواقع پخش می‌شوند، شما را کاملاً با خود همراه می‌سازند به ویژه آنکه کوجیما با توجه به مفهوم این موزیک‌ها، آن‌ها را در بازی به کار برده است.
این داستان یک حماسه است


[تصویر:  45.jpg]
This Story Is About Epic

Metal Gear Solid V : The Phantom Pain با شکوه ترین عنوانی است که تاکنون موفق به تجربه آن شده‌ام. شاید پیش از عرضه بازی و با اتفاقاتی که بین کوجیما و کونامی رخ داد، تصور می‌شد که از کیفیت بازی کاسته شود اما کوجیما تمام تلاش خود را کرده است تا با نامی نیک از این سری خداحافظی کند. هر چند برخی از عواقب این درگیری نظیر حذف اپیزود پایانی و چپتر سوم بازی کمی به روند داستان صدمه زده است اما این مسئله جدا از روند ساخت و بررسی بازی بوده است و به ناشر بازی یعنی کونامی ارتباط دارد. اگر می‌خواهید که یک داستان غیر قابل پیش بینی، یک گیم پلی فوق العاده انعطاف پذیر و یک گرافیک بهینه را تجربه کنید، توصیه می‌کنم که Metal Gear Solid V : The Phantom Pain را در صدر اولویت‌های خود قرار دهید. تجربه این بازی می‌تواند سلیقه شما را در خصوص بازی‌های رایانه ای تغییر دهد و تجربهٔ جدید را برای شما رقم بزند.

[تصویر:  Jadval-NomreMGSolid.png]

//نویسنده: محمدحسین صفری//




[تصویر:  Wolves_ofThe_North.jpg]
پاسخ
#2
مقاله به این میگن 
دوستانی که ادعای نوشتن مقاله می کنن به سطح مقاله محمد حسین نگاهی بندازن بعد بیان این جا ادعا کنن تو زمینه نوشتن مقاله
پرداخت عالی به تک تک جزئیات واقعا حیرت انگیز بود
بعضی از دوستانی که تو انجمن هستن و خودشون تو زمینه نگارش مقاله استاد می‌دونن :exclamation:  این مقاله رو به عنوان یک نمونه برای خودشون حساب کنید
یا اگه نه حداقل سطح مقاله خودشون با این مقاله بسنجن
خواهشا حداقل این مقاله رو به عنوان یک کلاس آموزشی برای خودتون حساب کنید
ممنون امیر جان به خاطر انتقال این مقاله به انجمن
سياستمدار انسان‌ها را به دو دسته تقسيم مي‌كند: ابزار و دشمن.
 يعني فقط يك طبقه را مي‌شناسند و آن هم دشمن است.
پاسخ
#3
فوق العاده بود محمد حسین جان
به نظر من من که مثل همیشه مقاله خیلی عالی بود. من که در تمام مدت با اشتیاق میخوندمش و ازش لذت میبردم.
در رابطه با بازی هم به نظر من با این که گیمپلی بازی بسیار فوق العاده هست و نمیشه بهش ایرادی خاصی وارد کرد (البته به نظرم بعضی وقتا ممکنه حس تکراری بودن مراحل به مخاطب دست بده، اما خب بازم انجام دادنشون لذت بخشه)، مخصوصا با آزادی فوق العاده زیادی که توی همه زمینه ها از انتخاب و شخصی سازی سلاح ها و نحوه استفاده ازشون توی بازی گرفته تا استراتژی های کلی شما درباره این که چگونه ماموریت رو انجام بدین و اون رو به پایان برسونین. اما خب به نظر من داستان بازی میتونست خیلی بهتر باشه و به شخصه برای من اون چیزی نبود که انتظارش رو داشتم. یکی از دلایل همین موضوع هم که توی نقدت بهش اشاره کردی و گفتی میتونه روند داستان رو خسته کننده کنه  کم شدن کات سین ها هست. به نظرم کوجیما نباید این قدر از نوار های صوتی توی بازی استفاده میکرد و اگه از همونا کات سین میساخت و از موضوعاتشون توی کات سین ها بهره میبرد، داستان بازی خیلی بهتر میشد. جهان آزاد شدن بازی و همین آزادی های فوق العاده زیادی که توی بازی به بازیکن داده میشه هم میشه گفت که آن چنان بی تقصیر نبوده و کاملا معلومه که کوجیما میخواسته بازی رو طوری بسازه که افراد جدیدی که نسخه های قبلی رو هم بازی نکردن با بازی کردنش و تجربه گیمپلی بازی ازش لذت ببرن.
چپتر یک بازی خوب بود، اما خب به نظرم چپتر دو زیادی کش داده شده بود، البته شاید هم زیادی کش داده نشده بود و دلیل این که آن چنان خوب و جذاب نبود میتونه کوتاه تر شدن اون نسبت به چیزی که از همون اول براش برنامه ریزی شده بود باشه. حالا دیگه مقصر اصلی توی موضوعات این شکلی کوجیما باشه یا نباشه، بازم به نظر من یه ایراد محسوب میشه چون این نسخه ای که اشکالات این شکلی رو داره همون نسخه ای هست که در دست مخاطب ها هستش و داره توسط اون ها تجربه میشه. 
پایان های بازی هم به نظرم جالب نبودن و میتونستن خیلی بهتر باشن، مخصوصا پایان اصلی بازی که توش خیلی چیزا مشخص و به نوعی توش از بزرگ ترین سورپرایز بازی پرده بردای میشه میتونست بهتر از چیزی که هست باشه، یا اصن میشه گفت که بازی نیازی به چنین سورپرایز بزرگی هم نداشت و کوجیما میتونست داستان رو طوری بنویسه که کار بدون اون هم پیش بره و بدون اون هم توضیحاتی در رابطه با مسائل حل نشده توی نسخه های قبلی باشه.
پاسخ
#4
از این زیبا تر نمیشد، واقعا که محمد حسین صفری برای این مقاله از جون و دل مایع گذاشته بود.
منتشر مقالات بیشتر از آقای صفری هستم.
[تصویر:  3zkb_photostudio_1466754140244.jpg]
سپاس از Lightninghero
پاسخ
#5
مرسی بابت نقد. خیلی زیبا بود؛ هرچند اصلاً با نمره موافق نیستم.

MGSV: TPP به‌شخصه برای من ناامیدکننده‌ترین بازی زندگیم بود و اصلاً باورش سخته بعد از این همه سال و اون همه بحث و مقاله آخرش با این روبه‌رو بشم. 

این بازی واقعاً ضعیف‌ترین متال‌گیر (با ارفاق حداقل بین شماره‌دارها) هست. 

اول از داستان شروع کنم که ضعیف‌ترین بخش بازیِ. روایت که به‌شدت پراکنده و نوارها هم که اصلاً به ترتیب به آدم داده نمی‌شه و تا تموم نکنه نمی‌فهمه درست‌وحسابی قضیه‌ی نوارها رو.

اصلاً همین نوار بلای جون بازی شده. نمی‌فهمم اصلاً فلسفه‌شون رو. همه‌ی این‌ها می‌تونستن به میان‌پرده‌های معروف و زیبایی تبدیل بشن. من که فکر نمی‌کنم کسی میان‌پرده‌های سینمایی کوجیما که چاشنی تخیل هم قاطیش هست رو به این نوارهای حوصله‌سربر ترجیح بده!

کوجیما ازش خیلی انتقاد شد بابت این میان‌پرده‌های زیاد. این هم اوجش زمان عرضه‌ی MGS4: Guns of the Patriots بود که محتوای خود بازی می‌شد گفت از میان‌پرده‌ها کم‌تر بود. حالا کوجیما اومده به این موج منفی که بازی‌ساز نیست واکنش بده اما خراب کرده همه‌چی رو. 

میان‌پرده‌ها با اینکه خیلی جذابند اما کم‌ان و اکثرشون هم تو اتاق‌های «مادر بیس» روایت می‌شه. 

نکته‌ی بعدی اینکه داستان اصلاً هیجان‌انگیز نیست. هیچ‌ شخصیت خاصی هم تو بازی نبود همه‌اش رو تو تریلرها دیدیم. یه سری شخصیت‌های دیگه هم که هویتشون مجهول بود آخرش دیدیم فقط بودن که باشن! نمونه‌اش «الای». خب هویتش رو نمی‌گم اما خودتون هویت آینده‌اش رو توی نسخه‌های بعدی (MGS1 رو می‌گم) با این حضور تو این نسخه مقایسه کنید تا ببینید چه‌قدر شخصیت ضعیفی هست. یا حتی همین «سایکو مانتیس». 

اصلاً یکی از مشکل‌های بازی تریلرهای قبل عرضه هستش. کوجیما تک‌تک صحنه‌ها رو توی تریلرها نشون داده. میان‌پرده‌ها هم خیلی کمن و کوجیما هم تو تریلرهای داستانی همه رو نشون داده. 

نقش آسلات تو این بازی فاجعه هستش. آسِلات یکی از بهترین شخصیت‌های منفی این سری بود که تو همه نسخه‌ها نقش خیلی پررنگی داشت اما اینجا رسماً فقط بود که باشه!

لال بودن بیگ‌ باس هم به‌شدت بد بود. من اصلاً با صدای کیفر (که خیلی اتفاقاً عالی هستش) هیچ مشکلی ندارم اما اینکه بیگ باس دیگه اون حرف‌های فلسفی و عمیق رو نمی‌گه بده. حتی همون یه ذره دیالوگ‌هاش هم به حرف‌های خیلی ساده و بی‌محتوا ختم می‌شه. 

پرداختن به اصول بچه‌های جنگ و «زبان» هم بسیار جالب و عمیق بود. «جمجمه سوخته» واقعاً یکی از بهترین آنتاگونیست‌های این سری بود. بقیه آنتاگونیست‌های بازی ختم می‌شدن تو ضرب‌وزور و بمب و اتم، اما این بشر خیلی لایه‌ای و فلسفی بود. واقعاً عالی و غیرقابل پیش‌بینی اما متاْسفانه کوجیما آخرش از پتانسیلش درست استفاده نکرد و رسماً تبدیلش کرد به یه آدم‌بدِ معمولی و ساده.

راستش حرف برای داستان زیاده، اما آخرش می‌رسم به پایان که بدون شک ضعیف‌ترین پایان کل سری رو داشت. کل داستان این سری رو برد زیر سؤال و شخصیت بیگ باس (که نسبت به سالید اسنیک ترجیحش می‌دم) رو واسه‌ام به‌کل خراب کرد. تازه اصلاً خبری هم از بستن حلقه‌ی سری نبود و بدتر این حلقه رو پیچ‌درپیچ کرد. 

گیم‌پلی هم والا نکات مثبت که خیلی داره و همه هم شنیدیم اما نکته‌ی منفی بزرگش تکراری بودن مراحل هست. بازی با اینکه یکی از طولانی‌ترین خط‌های داستانی رو بین بازی‌ها داره، اما بیش‌ترش کش‌دادن‌های بیهوده و بی‌جا هست. یه سری مراحل هم که نقش خاصی تو پیشبرد مراحل ندارن. واقعاً کسی بعد از اون Prologue شاهکارِ بازی (برای من بهترین فصل افتتاحیه رو بین بازی‌ها داشت) توقع داشت بعدش این‌قدر مراحل بی‌محتوا و پوچ و تکراری بشه؟

باس‌فایت‌ها هم که... بعد از نسخه سه یکمی کوجیما تو ساخت باس‌فایت‌ها لنگ زد و این مشکل تو «سفیر صلح» بیش‌تر شد تا اینکه آخرش رسیدیم به این فانتوم پین. والا نمی‌دونم اسم این‌هایی که باهاشون مبارزه کردیم رو می‌شه باس‌فایت گذاشت یا نه چون مقابل قبلی‌ها ضعف زیادی دارن. اول اینکه خیلی مسخرست با همه‌شون با یه شیوه‌ی تکراری هی چند بار می‌جنگیم. بعد هم خیلی جالبه با کسایی‌ که توقع می‌رفت مبارزه کنیم آخرش مبارزه‌آی نکردیم. بعد من دوست داشتم حالا که از یه باس‌فایت هی چند بار استفاده می‌شه بعدش اون‌ها هم شیوه‌ی مبارزه‌هاشون رو تغییر بدن. یه چیزی مثل Vulcan Raven که اول تو تانک باش جنگیدیم بعد یه محیط دیگه اونم با مینی‌گانی که داشت. مشکل دیگه‌ی باس‌فایت‌ها هم بی‌هویت بودنشونه و اینکه نقطه ضعف خاص یا چالشی ندارن. مبارزه با Quiet هم ازش توقع زیادتری می‌رفت. وقتی کوجیما می‌گه دوست داشت مبارزه با The End هفته‌ها طول بکشه اما به‌خاطر ضعف‌های اون موقع نتونسته خودبه‌خود آدم فکر می‌کنه کوآیت هم قراره مثل دِ اند خفن باشه که این‌طوری نشد.

و البته بگذریم که بازی تو بخش موسیقی هم به گردپای قبلی‌هاش نزدیک نمی‌شه. که بیش‌تر مشکل از نبود میان‌پردست. 

تقریباً می‌تونم بگم هر بازی دیگه‌ای بود این‌قدر بهش سخت نگاه نمی‌کردم، اما از کوجیما و سطح کاری‌اش خیلی خیلی توقع بیش‌تری می‌رفت. من هنوز موندم چرا منتقدها همچین نمراتی به بازی دادن! احتمالاً با این دید رفتن سراغ بازی که دارن یه IP جدید رو تجربه می‌کنن که دراین‌صورت بازی نمره‌ی بالایی در حد 8.5 یا 8 پیدا می‌کنه اما در مقایسه با قبلی‌ها متاْسفانه فوقش نمره‌ی 6-7 می‌تونه بگیره. 

والا این روزها درباره بازی زیاد بحث کردم و گله‌هام نسبت به این بازی خیلی خیلی بیش‌تر از این‌هاست. اما باز هم شخص کوجیما برای من شخص قابل‌احترامی هست با وجود خلق فانتوم پین. باز هم نمی‌شه 25 سال زحمت جانانه رو برای سری‌های قبلی مخصوصاً نسخه‌های اول و سوم رو نادیده گرفت اما واقعاً این روزها بدترین روزهای دوران گیمریم بود با وجود عرضه‌ی این شماره.

باز هم تشکر از نقد.

پ.ن: دلم برای نام‌کاربریم می‌سوزه الآن. S0 (50)
پاسخ
#6
آقا ما نفهمیدیم آخر سر این بازی خوبه یا بد ؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!! S0 (19) S0 (19) S0 (19) S0 (19) S0 (19)
پاسخ
#7
(09-26-2015, 06:32 PM)Punished Snake نوشته است: مرسی بابت نقد. خیلی زیبا بود؛ هرچند اصلاً با نمره موافق نیستم.

MGSV: TPP به‌شخصه برای من ناامیدکننده‌ترین بازی زندگیم بود و اصلاً باورش سخته بعد از این همه سال و اون همه بحث و مقاله آخرش با این روبه‌رو بشم. 

این بازی واقعاً ضعیف‌ترین متال‌گیر (با ارفاق حداقل بین شماره‌دارها) هست. 

اول از داستان شروع کنم که ضعیف‌ترین بخش بازیِ. روایت که به‌شدت پراکنده و نوارها هم که اصلاً به ترتیب به آدم داده نمی‌شه و تا تموم نکنه نمی‌فهمه درست‌وحسابی قضیه‌ی نوارها رو.

اصلاً همین نوار بلای جون بازی شده. نمی‌فهمم اصلاً فلسفه‌شون رو. همه‌ی این‌ها می‌تونستن به میان‌پرده‌های معروف و زیبایی تبدیل بشن. من که فکر نمی‌کنم کسی میان‌پرده‌های سینمایی کوجیما که چاشنی تخیل هم قاطیش هست رو به این نوارهای حوصله‌سربر ترجیح بده!

کوجیما ازش خیلی انتقاد شد بابت این میان‌پرده‌های زیاد. این هم اوجش زمان عرضه‌ی MGS4: Guns of the Patriots بود که محتوای خود بازی می‌شد گفت از میان‌پرده‌ها کم‌تر بود. حالا کوجیما اومده به این موج منفی که بازی‌ساز نیست واکنش بده اما خراب کرده همه‌چی رو. 

میان‌پرده‌ها با اینکه خیلی جذابند اما کم‌ان و اکثرشون هم تو اتاق‌های «مادر بیس» روایت می‌شه. 

نکته‌ی بعدی اینکه داستان اصلاً هیجان‌انگیز نیست. هیچ‌ شخصیت خاصی هم تو بازی نبود همه‌اش رو تو تریلرها دیدیم. یه سری شخصیت‌های دیگه هم که هویتشون مجهول بود آخرش دیدیم فقط بودن که باشن! نمونه‌اش «الای». خب هویتش رو نمی‌گم اما خودتون هویت آینده‌اش رو توی نسخه‌های بعدی (MGS1 رو می‌گم) با این حضور تو این نسخه مقایسه کنید تا ببینید چه‌قدر شخصیت ضعیفی هست. یا حتی همین «سایکو مانتیس». 

اصلاً یکی از مشکل‌های بازی تریلرهای قبل عرضه هستش. کوجیما تک‌تک صحنه‌ها رو توی تریلرها نشون داده. میان‌پرده‌ها هم خیلی کمن و کوجیما هم تو تریلرهای داستانی همه رو نشون داده. 

نقش آسلات تو این بازی فاجعه هستش. آسِلات یکی از بهترین شخصیت‌های منفی این سری بود که تو همه نسخه‌ها نقش خیلی پررنگی داشت اما اینجا رسماً فقط بود که باشه!

لال بودن بیگ‌ باس هم به‌شدت بد بود. من اصلاً با صدای کیفر (که خیلی اتفاقاً عالی هستش) هیچ مشکلی ندارم اما اینکه بیگ باس دیگه اون حرف‌های فلسفی و عمیق رو نمی‌گه بده. حتی همون یه ذره دیالوگ‌هاش هم به حرف‌های خیلی ساده و بی‌محتوا ختم می‌شه. 

پرداختن به اصول بچه‌های جنگ و «زبان» هم بسیار جالب و عمیق بود. «جمجمه سوخته» واقعاً یکی از بهترین آنتاگونیست‌های این سری بود. بقیه آنتاگونیست‌های بازی ختم می‌شدن تو ضرب‌وزور و بمب و اتم، اما این بشر خیلی لایه‌ای و فلسفی بود. واقعاً عالی و غیرقابل پیش‌بینی اما متاْسفانه کوجیما آخرش از پتانسیلش درست استفاده نکرد و رسماً تبدیلش کرد به یه آدم‌بدِ معمولی و ساده.

راستش حرف برای داستان زیاده، اما آخرش می‌رسم به پایان که بدون شک ضعیف‌ترین پایان کل سری رو داشت. کل داستان این سری رو برد زیر سؤال و شخصیت بیگ باس (که نسبت به سالید اسنیک ترجیحش می‌دم) رو واسه‌ام به‌کل خراب کرد. تازه اصلاً خبری هم از بستن حلقه‌ی سری نبود و بدتر این حلقه رو پیچ‌درپیچ کرد. 

گیم‌پلی هم والا نکات مثبت که خیلی داره و همه هم شنیدیم اما نکته‌ی منفی بزرگش تکراری بودن مراحل هست. بازی با اینکه یکی از طولانی‌ترین خط‌های داستانی رو بین بازی‌ها داره، اما بیش‌ترش کش‌دادن‌های بیهوده و بی‌جا هست. یه سری مراحل هم که نقش خاصی تو پیشبرد مراحل ندارن. واقعاً کسی بعد از اون Prologue شاهکارِ بازی (برای من بهترین فصل افتتاحیه رو بین بازی‌ها داشت) توقع داشت بعدش این‌قدر مراحل بی‌محتوا و پوچ و تکراری بشه؟

باس‌فایت‌ها هم که... بعد از نسخه سه یکمی کوجیما تو ساخت باس‌فایت‌ها لنگ زد و این مشکل تو «سفیر صلح» بیش‌تر شد تا اینکه آخرش رسیدیم به این فانتوم پین. والا نمی‌دونم اسم این‌هایی که باهاشون مبارزه کردیم رو می‌شه باس‌فایت گذاشت یا نه چون مقابل قبلی‌ها ضعف زیادی دارن. اول اینکه خیلی مسخرست با همه‌شون با یه شیوه‌ی تکراری هی چند بار می‌جنگیم. بعد هم خیلی جالبه با کسایی‌ که توقع می‌رفت مبارزه کنیم آخرش مبارزه‌آی نکردیم. بعد من دوست داشتم حالا که از یه باس‌فایت هی چند بار استفاده می‌شه بعدش اون‌ها هم شیوه‌ی مبارزه‌هاشون رو تغییر بدن. یه چیزی مثل Vulcan Raven که اول تو تانک باش جنگیدیم بعد یه محیط دیگه اونم با مینی‌گانی که داشت. مشکل دیگه‌ی باس‌فایت‌ها هم بی‌هویت بودنشونه و اینکه نقطه ضعف خاص یا چالشی ندارن. مبارزه با Quiet هم ازش توقع زیادتری می‌رفت. وقتی کوجیما می‌گه دوست داشت مبارزه با The End هفته‌ها طول بکشه اما به‌خاطر ضعف‌های اون موقع نتونسته خودبه‌خود آدم فکر می‌کنه کوآیت هم قراره مثل دِ اند خفن باشه که این‌طوری نشد.

و البته بگذریم که بازی تو بخش موسیقی هم به گردپای قبلی‌هاش نزدیک نمی‌شه. که بیش‌تر مشکل از نبود میان‌پردست. 

تقریباً می‌تونم بگم هر بازی دیگه‌ای بود این‌قدر بهش سخت نگاه نمی‌کردم، اما از کوجیما و سطح کاری‌اش خیلی خیلی توقع بیش‌تری می‌رفت. من هنوز موندم چرا منتقدها همچین نمراتی به بازی دادن! احتمالاً با این دید رفتن سراغ بازی که دارن یه IP جدید رو تجربه می‌کنن که دراین‌صورت بازی نمره‌ی بالایی در حد 8.5 یا 8 پیدا می‌کنه اما در مقایسه با قبلی‌ها متاْسفانه فوقش نمره‌ی 6-7 می‌تونه بگیره. 

والا این روزها درباره بازی زیاد بحث کردم و گله‌هام نسبت به این بازی خیلی خیلی بیش‌تر از این‌هاست. اما باز هم شخص کوجیما برای من شخص قابل‌احترامی هست با وجود خلق فانتوم پین. باز هم نمی‌شه 25 سال زحمت جانانه رو برای سری‌های قبلی مخصوصاً نسخه‌های اول و سوم رو نادیده گرفت اما واقعاً این روزها بدترین روزهای دوران گیمریم بود با وجود عرضه‌ی این شماره.

باز هم تشکر از نقد.

پ.ن: دلم برای نام‌کاربریم می‌سوزه الآن. S0 (50)

ایکاش می تونستیم دلایل این ضعف های بازی رو از خود کوجیما بپرسیم تا یه جواب قانع کننده بده.
[تصویر:  er462hi3v3z7.jpg]
پاسخ
#8
سلام مقاله عالی بود
من نشستم فیلم های کل سری متال رو دیدم الان دارم آخریشو یعنی متال 4 رو میبینم عجب بازیه این من تازه این حال که متال فانتوم رو تموم کردم میفهمم این چه بازی لشیه :)
فقط اینکه 2 تا سوال برام پیش اومد
اول اینکه بیک باس سال 1975 رفت تو کما زیرو هم ازش ژن برداشت تو کما که بچه های کلونیشو بسازه
بعد چیحوری بچه هاش سال 1971 و 1972 به دنیا اومدن؟؟؟
دوم اینکه بیگ باس اصلی چجوری مرد سالید اسنیک یا همون دیوید کشتتش؟؟؟
پاسخ
#9
(10-17-2015, 11:33 PM)iamn000 نوشته است: سلام مقاله عالی بود
من نشستم فیلم های کل سری متال رو دیدم الان دارم آخریشو یعنی متال 4 رو میبینم عجب بازیه این من تازه این حال که متال فانتوم رو تموم کردم میفهمم این چه بازی لشیه :)
فقط اینکه 2 تا سوال برام پیش اومد
اول اینکه بیک باس سال 1975 رفت تو کما زیرو هم ازش ژن برداشت تو کما که بچه های کلونیشو بسازه
بعد چیحوری بچه هاش سال 1971 و 1972 به دنیا اومدن؟؟؟
دوم اینکه بیگ باس اصلی چجوری مرد سالید اسنیک یا همون دیوید کشتتش؟؟؟

زیرو چون می دونسته بعد از قضیه بیکنی آتول بیگ باس عقیم شده برنامه ای میریزه تا بتونه از سلول های باس کلون بگیره و موفق هم میشه. پروژه ی les enfants terribles اوایل دهه هفتاد یا به طور دقیق تر بخواییم بگیم سال 1971 شروع میشه و سال 72 تخم ها داخل رحم EVA قرار می گیره از هشت تا جنین ایجاد شده شش تاش برای کمک به رشد دوتای دیگه از بین میره و از این دو جنین باقی مونده دوقلوی اسنیک، لیکوئید و سالید به دنیا میان.

بله اون کشتش.
[تصویر:  0097e0be633ab601a5d83d88cb12e79f.jpg]
I will... never be a memory
پاسخ


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  تاپیک جامع اسپویل داستان بازی های ویدیویی Devil Prince 106 46,689 05-17-2023, 12:38 AM
آخرین ارسال: Ali Gudarzi
  نقد و بررسی بازی مافیا officialamir 1 1,753 05-10-2023, 04:01 PM
آخرین ارسال: برنا زرین
  بررسی بازی The Quarry : فیلم خوب، بازی معمولی علی امینی 0 931 06-14-2022, 03:46 PM
آخرین ارسال: علی امینی
  بررسی بازی Lego Star Wars: The Skywalker Saga ساسان گیمر 0 951 04-18-2022, 11:40 AM
آخرین ارسال: ساسان گیمر
  زنگ ورزش | نقد و بررسی FIFA 14 White Fang 23 7,847 02-28-2022, 03:36 PM
آخرین ارسال: alireza663

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان