امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ماجراجویی | قسمت سوم
#1
به نام خدا
سخن نویسنده
خب قسمت جدید را سعی کردم اکشن تر بنویسم...سعی کردم کاری کم که خواننده از خواندن مبارزات به جای گیج شدن لذت ببرد.
قسمت سوم(هرج و مرج)
 

سعی کرد بدن و سرش را به زمین نزدیک کند.

ماشن لحظه به لحظه نزدیک می شود.

از روی او رد می شود و به پایین پرتگاه پرتاب می شود...جیسون پایین پرتگاه را نگاهی کرد.

ماشین در پایین دره منفجر شد و قطعاتش نیز به اطراف پرتاب شد.

جیسون:خر شانس تر از من داریم؟

سپس دستش را بر روی زانو هایش گذاشت و به راهش ادامه داد.

هوا به سوی سرمای بیش تر پیش می رود.

جیسون به اتفاقات های گذشته اش فکر می کند و به راهش ادامه می دهد.

در دور دست درختی را میبیند.

با خوشحالی به سوی درخت می دود...آن را در آغوش میگیرد.

دیگر به ناامیدی فکر نمی کند.

حدود یک ساعت راه می رود.

اولین بار است که از شنیدن صدای بوق ماشین و همهمه ی مردم لذت می برد.

به سوی شهر می دود...از دیدن ساختمان ها...ماشین ها...شلوغی و مردم احساس آرامش می کند .

به راه رفتن ادامه می دهد.

از راه رفتن در میان جمعیت لذت میبرد...برف به شدت در حال باریدن است...باد صورت جیسون را نوازش می دهد.

او به یک ماشین نیازمند است.

یک ماشین قرمز را در دور دست میبند که پشت چراغ قرمز ایستاده است.

شال را از گردنش بر روی صورتش می کشد.

اسلحه اش را از جیبش در میاورد و به ماشین نزدیک می شود.

از پشت شیشه ی ماشین بر روی صورت راننده ی مرد نشانه می گیرد.

جیسون:اگر من جای تو بودم الان فرار می کردم.

سپس در را باز کرد و راننده را به بیرون پرتاب کرد.

راننده:ماشینم رو بگیر ولی کاری با من نداشته باش.

جیسون:قصدم هم همین بود.

پلیسی از ده متری ماشین اورا میبیند و به سوی او میدود.

پلیس:هی آقا چیکار می کنی؟؟؟

جیسون پایش را بر روی گاز فشار داد و با سرعت به سمت پلیس حرکت کرد.

ماشین به پلیس خورد...پلیس پس از خوردن به شیشه ی ماشین به کنار پرتاب شد.

فردی در ماشین را باز کرد و جیسون را به بیرون پرتاب کرد.

پلیسی با قد دو و نیم متر در مقابل او ایستاده بود.

جیسون سرش را تکانی داد و به سمت پلیس حمله کرد...به بدن پلیس کوبید ولی تاثیری نداشت.

پلیس اورا بلند کرد و بر روی شیشه ی ماشین کناری پرتاب کرد.

راننده ی ماشین از ماشین پیاده شد و فرار کرد.

پلیس:آماده شکستن گردنت باش...هرکی با من در افتاد ور افتاد.

جیسون با سختی از جایش بلند شد و تکه های شیشه ی ماشین را به کنار انداخت.

به سمت خانه ای فرار کرد.

با پایش در خانه را شکاند و وارد شد.

اعضای خانواده با وحشت به بیرون فرار کردند.

جیسون به آشپزخانه رفت و پشت کابینتی قایم شد.

آشپز خانه دارای یخچال و میوه های زیادی بر روی میز بود.

پلیس وارد آشپز خانه شد و پس از دیدن جیسون به سمت او حمله کرد.

جیسون را بلند کرد و بر روی میز وسط آشپز خانه کوبوند.

جیسون در کنار خود پرتقالی دید.

پرتقال را بلند کرد و به صورت پلیس زد...پلیس صورتش را گرفت و به سمت یخچال رفت.

جیسون در یخچال را محکم باز کرد و به صورت پلیس کوبوند.

پلیس ناله کنان بر روی زمین افتاد.

جیسون چاقویی را بر روی میز دید...آن را برداشت و به سمت پلیس رفت.

پلیس پس از دیدن چاقو...ترسید و صندلی را بلند کرد و محکم به سر جیسون کوبید.

جیسون که حسابی گیج شده بود به عقب رفت.

پلیس جیسون را بلند کرد و از پنجره به بیرون انداخت.

جیسون بر روی کاپوت یک ماشین زرد رنگ افتاد.

جیسون:وای...عجب لامبورگینی خوشگلیه...قربونش برم.

راننده را از ماشین به بیرون پرتاب کرد و سوار ماشین شد.

جیسون:هی آقا پلیسه...اینقدر اونجا بمون تا علف زیر پات سبز بشه.

لبخند جیسون با شنیدن صدای آژیر ماشین های پلیس محو شد.

جیسون:یادم نمیاد به کسی کارت دعوت فرستاده باشم.

صدای گوشی اش را از جیبش شنید.

گوشی را در آورد و بر روی گوشش گذاشت.

ملینا:هی جیسون خوبی؟؟؟؟

جیسون:خوبم...تو چطوری زنده موندی؟؟؟

ملینا:این مهم نیست...منم الان تو اون شهری هستم که تو هستی...ببین...یه ذره خارج از شهر یه فرودگاهه.

سعی کن اونجا بری

جیسون:باشه...فعلا این پلیس های احمق دنبالم هستن.

جیسون گوشی را قطع کرد و بر روی صندلی کنار انداخت.

از بین پمپ بنزین هایی گذشت.

سرش را از ماشین بیرون کرد و به پمپ بنزین تیر زد.

آتش سوزی بزرگی به راه افتاد و راه ماشین های پلیس بسته شد.

جیسون پس از کشیدن نفس راحتی...به اتوبان رسید.

برف شدت زیادی گرفته بود...برف بر روی شیشه ی ماشین می ریخت...جیسون برف پاک کن را همراه با ضبط ماشین روشن کرد و شروع کرد به شنیدن آهنگ.
تابلو های فرودگاه را در جاده دید و به سمت فرودگاه حرکت کرد.

پایان

دوستان خواهشا نظر بدید...اگر از داستان های اکشنم راضی نیستین...بگید تا برم سراغ همون داستان ترسناک

https://forum.gamefa.com/Thread-%D9%85%D...9%88%D9%85
اینم قسمت قبل
[تصویر:  VabQe.jpg]
اصلا مگه داریم؟؟؟مگه میشه؟؟؟
بقیه استودیو ها یاد بگیرن
psn id : amir110111112
پاسخ
#2
عالی بود ;)
پاسخ
#3
خیلی باحال نوشتی به شخصه خوشم اومد. ;)
پلیسه عجب چیزه گاوی بوده پرتش کرده رو شیشه ماشین
[تصویر:  1984478.jpg]
I'm A Black Wolf
The Rise of The ml10

GameFa Execlusive
پاسخ
#4
خيلي هم عالي :cool:
خودم اين داستانانو بيشتر از بقيه داستان هات دوس دارم 113
NVB

4Ever Live
پاسخ
#5
دوستان اگر خوشتون نمیاد این داستانو بهتره کنسل کنم
کنسل کنم؟؟؟
فکر کنم داستان های ترسناکم طرفدار های بیشتری داشت
[تصویر:  VabQe.jpg]
اصلا مگه داریم؟؟؟مگه میشه؟؟؟
بقیه استودیو ها یاد بگیرن
psn id : amir110111112
پاسخ
#6
(10-04-2015, 07:38 PM)last of amir نوشته است: دوستان اگر خوشتون نمیاد این داستانو بهتره کنسل کنم
کنسل کنم؟؟؟
فکر کنم داستان های ترسناکم طرفدار های بیشتری داشت
نه خيلي هم خوبه
يه نظرسنجي بزار تر قسمت بعد تا به خودت ثابت شه.
NVB

4Ever Live
پاسخ
#7
(10-04-2015, 07:38 PM)last of amir نوشته است: دوستان اگر خوشتون نمیاد این داستانو بهتره کنسل کنم
کنسل کنم؟؟؟
فکر کنم داستان های ترسناکم طرفدار های بیشتری داشت

من خودم دارم رو یه داستان ترسناک کار میکنم بستگی داره ترسناکت ترس روانی یا لحظه ای باشه که من روانی رو بهت پیشنهاد میکنم خیلیا این سبکو دوست دارن
پاسخ
#8
(10-04-2015, 09:04 PM)Hitler.16 نوشته است:
(10-04-2015, 07:38 PM)last of amir نوشته است: دوستان اگر خوشتون نمیاد این داستانو بهتره کنسل کنم
کنسل کنم؟؟؟
فکر کنم داستان های ترسناکم طرفدار های بیشتری داشت

من خودم دارم رو یه داستان ترسناک کار میکنم بستگی داره ترسناکت ترس روانی یا لحظه ای باشه که من روانی رو بهت پیشنهاد میکنم خیلیا این سبکو دوست دارن

نه داداش
من قبل این داستان دو تا داستان ترسناک نوشتم که میتونید اونا رو بخونید
اونا خیلی طرفدار داشتن
دوستان گفتن برو یه داستان اکشن بنویس
منم نوشتم ولی حس می کنم کسی خوشش نمیاد
[تصویر:  VabQe.jpg]
اصلا مگه داریم؟؟؟مگه میشه؟؟؟
بقیه استودیو ها یاد بگیرن
psn id : amir110111112
پاسخ


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  من هنوز زنده ام (قسمت سوم) alone gamer2 2 1,939 09-05-2016, 09:48 PM
آخرین ارسال: alone gamer2
  من هنوز زنده ام (قسمت دوم) alone gamer2 2 2,228 08-27-2016, 01:37 AM
آخرین ارسال: Maziyar Hemmati
  من هنوز زنده ام (قسمت اول) alone gamer2 8 3,172 08-23-2016, 05:29 PM
آخرین ارسال: centurion
  شیطان باز می گردد | قسمت دوم Geralt-Of-Rivia 7 2,913 04-14-2016, 11:51 PM
آخرین ارسال: Geralt-Of-Rivia
  شیطان باز می گردد | قسمت اول Geralt-Of-Rivia 11 3,941 04-08-2016, 02:52 PM
آخرین ارسال: Be the story

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان