امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستان بازی Silent Hill 1
#1
همانطور که می دانید وقتی حرف از شخصیت پردازی - داستان فلسفی و عاطفی و ترسناک در میان باشد همیشه نام سایلنت هیل وجود دارد.  بنابر این الان می خواهیم داستان silent hill 1 را تعریف کنیم.
[تصویر:  irhc_images.jpg]
در یک شب برفی و سرد هری میسون و دخترش شریل عازم شهری به نام سایلنت هیل بودند . همه چیز به نظر آرام می آمد . شریل در صندلی عقب در حال کشیدن نقاشی بود . هری احساس خستگی می کند ولی به رانندگی اش ادامه می دهد . ناگهان صدای موتوری هری رو شوکه می کند . پلیسی به نام ( سیبل بنت ) توجه هری را به خود جلب می کند ولی سیبل از هری سبقت می گیرد و می رود . هنوز چیزی از دیدار هری و سیبل نگذشته بود که هری موتور سیبل را بر روی زمین می بیند و متعجب می شود و در همان موقع دختر بچه ای در وسط جاده قرار می گیرد و هری برای اینکه با او برخورد نکند ماشین را منحرف می کند و تصادف می کند . وقتی هری به هوش می آید می آید دخترش شریل را در کنار خود نمی بیند پس فورا در این شهر نفرین شده به راه می افتد. هری دخترش شریل را می بیند و او را صدا می زند ولی شریل فرار می کند و به داخل محیطی عجیب می رود .
[تصویر:  8jwr_download.jpg]
 هری به دنبال او راه می افتد ولی هوا همانطور تاریک تر و تاریک تر می شود بنابر این هری کبریتی روشن می کند تا بتواند محیط رو ببیند . ناگهان صدای آژیر عجیبی به گوش می رسد . همه جا تغییر رنگ می دهد و تبدیل به محیطی از جنس گوشت و خون و آهن زنگ زده می شود ! هری همانطور جلوتر می رود تا ناگهان به جسدی می رسد و متوجه می شد که کلک خورده و موجودات عجیب و خونخواری به هری حمله ور می شوند و او را بیهوش می کنند !
[تصویر:  vnbs_1124.jpg]
هری به هوش می آید ولی در کافه است ... پلیس زنی (سبیل بنت)  به هری نزدیک می شود . گویا او هری را از این شرایط نجات داده . هری کمی با او صحبت می کند پس از مدتی بلند می شود که به بیرون برود . سیبل به او می گوید : فکر می کنی داری کجا می ری ؟ هری: دختر من شریل اون بیرونه و من باید نجاتش بدم . سیبل به او در مورد خطراتی که در بیرون است هشدار می دهد و تفنگی به او می دهد و می رود . 
[تصویر:  ucls_images_(1).jpg]
وقتی هری قصد خروج را می کند ناگهان رادیویی توجهش را جلب می کند زیرا سیبل به او گفته بود که رادیو ها و تلفن ها کار نمی کنند ولی این رادیو یهو شروع به زنگ زدن کرده بود !  
از پنجره موجودی عجیب و بالدار وارد می شود ولی هری فورا آن موجود را می کشد و می گوید ( این یک رویا نیست ! این شهر با من شوخی نداره ! ) و فورا از آنجا خارج می شود .
در نقشه آن جایی که آن موجودات را دیده بود علامت گذاری می کند و راه می افتد . وقتی به آن جا می رسد متوجه می شود که آن جا توسط دیواری مسدود شده . هریدفتر نقاشی شریل را میابد و یک برگه که روی آن نوشته شده است به طرف مدرسه! بنابر این هری فورا مدرسه را علامت می زند و راه می افتد ولی همه ی راه ها به مدرسه خراب شده است ! در راه هری یادداشتی را پیدا می کند که در آن نوشته شده خانه سگ ! بنابر این هری به خیابان liven می رود و پس از چک کردن خانه سگ در ان کلیدی را می یابد و بنابر این وارد خانه کنار آن شده و متوجه می شود این خانه می تواند او را به مدرسه برساند ولی در این خانه با سه کلید قفل شده و سه کلید در شهر است ! در کنار در خانه نقشه ای وجود دارد که جای سه کلید را به هری می گوید . هری سه کلید را پیدا می کند و قفل ها را باز می کند و وارد حیاط یک خانه می شود . ولی ناگهان همه جا تاریک می شود و به جای برف شروع به باریدن باران می کند ! هری خود را به مدرسه می رساند ولی گویا مکان اصلی ترس همان مدرسه است!
[تصویر:  6y99_f9425c97c7325aa1a2d7d631fed46e01.jpg]
پس از ورود به مدرسه هری متوجه تاریکی و سکوت عجیب مدرسه می شود و می فهمد که در این مدرسه آسایشی نخواهد داشت . هری نقشه مدرسه را بر می دارد و راه می افتد. در هر اتاق و طبقه ی مدرسه موجودات عجیب منتظر هری هستند و پس از دیدن او فورا قصد جان او را می کنند. 
هری در طبقه اول پشت میز پذیرش سه کتاب پیدا میکند که با خون روی کتاب ها نوشته شده اند:
مسئله اول: آزمایشگاه شیمی. طلا در مشت پیرمرد. آینده در دستان او مخفیست
مسئله دوم: اتاقی پر از سروصدا.یک نشان نقره ای مخفیست. در شکل مرتب بیدار خواهد شد
مسئله سوم: در تاریکی شعله سکوت رو را عرضه می کنند در حال بیدار ساختن هیولایی با پنجه هایی گرسنه. درب زمان را باز کنید تا شکار شروع شود
[تصویر:  iypv_images_(6).jpg]
طبقه اصلی این مدرسه طبقه ی دوم است پس هری پس از برداشتن تعدادی آیتم که در طبقه ی اول وجود دارند به طبقه دوم می رود. سپس به اتاق شیمی می رود و اسید را برمی دارد و به آزمایشگاه می رود. آن جا دستی قطع شده وجود دارد که گویا درون دست چیزی با ارزش وجود دارد. هری اسید را روی دست می ریزید و تکه ای عجیب را به دست می آورد . سپس وقتی به حیاط مدرسه می رود متوجه می شود که آن تکه مربوط به ساعت مدرسه است و پس از اینکه تکه را درون ساعت می گذارد ساعت به طرز عجیبی از ساعت 4:20 به 10:30 تغییر می کند! هری متوجه می شود که درون این ساعت رازی نهفته است بنابر این  در مدرسه به دنبال تکه دوم می گردد . تکه دوم را پس از کشف کردن معمایی بسیار پیچیده می توان به دست آورد . هری وارد اتاق (music room) می شود و شعری که روی تخته نوشته شده را می خواند .
پس از اینکه هری شعر را می خواند باید با توجه به شعر دکمه های پیانو را بفشارد . پس از اینکه معما را حل کرد ساعت بالا ی اتاق می افتد و تکه ی دوم را هری بر می دارد. سپس به حیاط مدرسه می رود و تکه دوم را درون ساعت می گذارد. در ساعت باز می شود و هری به داخل آن می رود و با استفاده از نردبون درون ساعت به پایین می رود سپس از طریق نردبون دیگری به بالا می آید ولی متوجه اتفاق عجیبی می شود! علامتی شیطانی در وسط حیاط مدرسه به وجود آمده و دوباره به جای باریدن برف شروع به باریدن باران کرده است! محیط داخل مدرسه هم تبدیل به محیطی از جنس گوشت ، خون و آهن زنگ زده شده ( تغییر دنیا )
پس از اینکه مدرسه تغییر دنیا داد هری به پشت بام مدرسه می رود که قبلا در آن قفل بود ولی الان در آن باز شده است! آن جا دو سوراخ وجود دارد هری توپی که پیدا کرده را در سوراخ اول میکند و فلکه آب را باز میکند، آب کلید را با خود می برد و کلید را در شیروانی حیاط برمی دارد . روی کلید نوشته شده است ( library room ) هری متوجه می شود که این کلید مال کتابخانه است پس به کتابخانه می رود و در آن جا را باز می کند. آن جا میز بزرگی وجود دارد که روی آن 3 تلفن وجود دارد! وقتی قصد خروج از اتاق را می کند ناگهان یکی از تلفن ها شروع به زنگ زدن می کند! هری تلفن را برمی دارد ولی ناگهان متوجه می شود که کسی که پشت تلفن است شریل است! شریل از هری درخواست کمک می کند ولی ناگهان تلفن قطع می شود! هری نگران می شود و مصمم تر از همیشه به راه می افتد.
هری در یکی از اتاق ها کارت عکس عجیبی را پیدا می کند که روی آن عکس کلیدی وجود دارد ولی نمی داند آن چیست پس آن را بر می دارد و دوباره به راه می افتد. هری به اتاق درمانگاه مدرسه می رود ولی با صحنه ای بسیار عجیب مواجه می شود. قبلا در این مکان تابلوی عکسی وجود داشت که دری را نشان می داد ولی الان این تابلو تبدیل به در شده است! 
[تصویر:  t4bx_images_(7).jpg]
هری کارتی را که قبلا پیدا کرده بود را درون در می گذارد و در باز می شود! پشت در ، دستشویی دختران و پسران قرار دارد . هری به دستشویی دختران وارد می شود ولی پس از این که خارج می شود متوجه می شود که به جای طبقه ی اول در طبقه ی دوم است! پس متوجه می شود که این دستشویی مانند پل رابطی بین طبقه اول و دوم است. هری به دستشویی پسران می رود. سپس دوباره  به دستشویی دختران می رود و به طبقه ی اول باز می گردد! سپس وارد دستشویی پسران در طبقه ی اول می شود ولی نوشته عجیبی را بر روی دیوار مشاهده می کند:
لئونارد راین- هیولا کمین می کند
در طبقه دوم هری نوشته ای عجیب را می خواند.
" شکارچی با تیر و کمان خود مسلح شد و گفت: من مارمولک را می کشم. اما با دیدن حریفش دور ایستاد. طعنه می زد: چه کسی از یک خزنده می ترسد. مارمولک هیس هیس کنان گفت: تو را با یک گاز می بلعم. سپس موجود عظیم الجثه حمله کرد. آرواره هایش را باز کرد. این همان چیزی بود که شکارچی می خواست. به آرامی کمانش را کشید و تیر را در دهان مارمولک رها کرد. بدون زحمت تیر پرواز کرد و معده ی بی حفاظ مارمولک را سوراخ نمود و مارمولک به زمین افتاد و مرد."
هری پس از خواندن این مطالب زیر زمین می رود ولی آن جا توسط چند فلکه مسدود شده است ولی هری با زیرکی فلکه ها را می چرخاند و راه برای هری باز می شود. سپس هری از نردبامی که آن جا وجود دارد به پایین می رود. وقتی هری به پایین رسید ناگهان آتشی به وجود می آید و مارمولکی از خواب بیدار می شود و خود را برای حمله به هری آماده می کند!
 هری با شلیک های پیاپی مارمولک را عصبانی می کند و مارمولک دهان خود را باز می کند و آماده بلعیدن هری می شود ولی هری در همین لحظه شلیکی می کند و جسد بی جان مارمولک بر روی زمین می افتد. پس از کشتن مارمولک هری همان دختری که در جاده باعث تصادف هری شده بود را می بیند! هری او را صدا می کند ولی او بی اعتنا راه خود را می رود. هری تصمیم به تعقیب او می گیرد ولی ناگهان هری خود را در حالت عادی مدرسه در اتاق موتور خانه میابد. 
مدرسه به حالت عادی بازگشته و گویا دیگر از ظلمات شب خبری نیست و دیگر از باریدن باران خبری نیست و دوباره برف باریدن گرفته است. مدرسه هم پاکسازی شده و دیگر از آن موجودات شیطانی خبری نیست ولی هنوز در بیرون مدرسه آن موجودات انتظار هری را می کشند! ناگهان صدای ناقوس کلیسایی به گوش می رسد. هری با خود می گوید آیا کسی در این شهر زنده است ؟! هری از پله های طبقه ی اول بالا می رود ولی دوباره همان دختر را می بیند ولی قبل از گفتن چیزی دوباره او غیب می شود. هری ناقوس کلیسا را می بیند پس کلیسا را در نقشه خود علامت می زند. هری متوجه کلیدی می شود که همراه اوست و روی آن کلمه ی K. Gordon روی آن درج شده است. هری خانه ی K. Gordon را نیز روی نقشه خود علامت می زند. هری به طرف کلیسا راه می افتد ولی متوجه می شود مانند مدرسه همه ی راهها به طرف کلیسا بسته شده اند! بنابر این هری به K. Gordon می رود و مانند آن خانه ای که از طریق آن به مدرسه رسیده بود به طرف کلیسا می رود.
[تصویر:  8va_images_(2).jpg]
 هری وقتی به کلیسا می رسد متوجه می شود که پیرزنی به نام dahlia gillespie ناقوس کلیسا را به صدا در آورده است. دالیا از دیدن هری متعجب می شود.
دالیا به هری می گوید : تو بسیار قوی هستی که از آن شرایط جان سالم به در بردی
هری : تو در مورد این شهر چی می دونی ؟ اینجا چه خبره ؟
دالیا پس از این حرف های نامفهومی می زند ولی تنها قسمت با ارزش آن این است که مکان بعدی هری بیمارستان آن قسمت شهر است. پس از صحبت های نگران کننده ی دالیا او آن جا را ترک می کند و هری را تنها می گذارد. پس از رفتن دالیا هری دو وسیله را از روی محراب کلیسا بر می دارد. یکی کلید مرکز کنترل پل متحرک شهر و دیگری (Flauros). هری به طرف بیمارستان راه می افتد. در راه به اتاقکی به نام (Orridge Bridge control room) می رسد . در داخل اتاق کنترل هری نقشه مرکز شهر سایلنت هیل را بر می دارد و کلید پل متحرک را را روی دستگاه کنترل می گذارد.
[تصویر:  y9mx_images_(4).jpg]
سپس پل به طرف پایین می آید و هری از روی آن رد می شود. وقتی هری از روی پل رد می شود در مرکز سایلنت هیل قرار می گیرد. وظیفه اصلی هری در اینجا یافتن بیمارستان است که در این ناحیه از شهر قرار دارد. هری قبل از اینکه به بیمارستان برود به اداره پلیس می رود. 
هری در داخل اداره پلیس یادداشتی عجیب را می خواند :
افسر Gucci به طور باورنکردنی کشته شده است. او ظاهرا به طور طبیعی مرده است اما بررسی های دارویی نشان می دهد او قبلا هیچ نشانه ای از بیماری قلبی نداشته است.
سپس هری نوشته ای عجیب تر را بر روی تخته سیاه می بیند :
محصول فقط در مناطق تعیین شده ی سایلنت هیل در دسترس است. محصول خام ، کلودیای سفید است ، گیاهی ویژه مذهب. اینجا تولید می شود؟ معامله کننده = تولید کننده؟
سپس هری از اداره پلیس خارج می شود و به طرف بیمارستان Alchemilla Hospital حرکت می کند.
[تصویر:  uv5r_1847.jpg]
 وقتی هری وارد بیمارستان می شود صدای شلیک های پیاپی او را نگران می کند. وقتی جلوتر می رود مردی را می بیند که با یک هفت تیر یکی از آن موجودات را از آن پا در آورده! 
پس از اینکه هری نزدیک او می شود آن مرد اسلحه خود را به طرف هری می گیرد و شلیک می کند!
مرد به هری شلیک می کند اما تیرش خطا میرود. هری فورا می گوید شلیک نکن من انسانم! 
مرد از هری عذرخواهی میکند و به هری می گوید: معذرت میخوام. فکر کردم تو هم یکی از اون هیولا هایی. اسم من دکتر مایکل کافمن هست
هری هم خودش را معرفی می کند و از او میپرسد تو اطلاع داری که در این شهر چه خبره؟
دکتر جواب میدهد: من تو اتاقم در حال چرت زدن بودم بعد که بیدار شدم دیدم شهر به این وضعیت افتاده، همه ناپدید شدن و برف شروع به باریدن کرد اونم تو این موقع از سال!
سپس هری از او می پرسد: یه دختر هفت ساله با موهای بلند مشکی ندیدی؟
دکتر: دخترت رو گم کردی؟ فکر نمیکنم با اون هیولا هایی که اون بیرونن دخترت بتونه..... متاسفم نمیخواستم نگرانت کنم! همسرت هم باهاته؟
هری:همسرم چهارسال پیش فوت کرد
دکتر: متاسفم که اینو میشنوم. خب من باید برم. نمیتونم فقط بشینم اینجا و هیچکاری نکنم.
و سپس بیمارستان را ترک میکند
هری آرزوی موفقیت برای دکتر میکند و مشغول گشت زدن در بیمارستان می شود. بیمارستان جو بسیار سنگینی دارد و فعلا خبری از آن موجودات خونخوار در بیمارستان نیست. هری نقشه بیمارستان رو بر می دارد. در اتاق Director's office یک مایع عجیب در کف زمین می بیند و با خود فکر میکند که شاید به درد بخور باشد در نتیجه از آشپزخانه یک بطری بر می دارد و مقداری از آن مایع رو جمع میکند و پیش خود نگه میدارد. سپس به زیر زمین می رود که آنجا بسیار تاریک است و پر از سوسک هایی است که به هری حمله میکنند. هری در آنجا ژنراتور برق را به کار میندازد که بتواند از آسانسور استفاده کند. هری از طریق آسانسور به طبقه دوم و سوم می رود ولی همه در ها قفل هستند. هری ناامیدانه به آسانسور بر می گردد اما از چیزی که می بیند حیرت میکند! کلید طبقه چهارم بر روی صفحه کلید آسانسور ظاهر شده است! هری به طبقه چهارم می رود و در آنجا همان دختر عجیبی که باعث تصادف او شده بود را می بیند که وارد یک مغازه عتیقه فروشی می شود. وقتی هری به خودش می آید می بیند که دوباره جهان بازی تغییر کرده و همه چیز شکل جهنم به خودش گرفته است و بیمارستان پر شده از پرستارانی خونخوار که انتظار هری را می کشند! 
[تصویر:  6o4n_3c56b8a57782419facbf10aa8950a57c.gif]
هری از درب وارد می شود اما به هر بار که از در عبور می کند صدای قفل شدن درب از پشت سرش به گوش می رسد. هری در گشت و گذار در بیمارستان در طبقه اول از اتاق پرستاران صداهایی را از پشت در می شنود اما در قفل است، در طبقه دوم متوجه دری می شود که روی آن جای چهار صفحه وجود دارد. پس از آن که هری به مشقت چهار صفحه را در طبقات مختلف بیمارستان پیدا کرد باید با توجه به شعر نوشته شده روی دیوار آن ها را جای گذاری کند. هری در آنجا کلید الکل و فندک پیدا می کند و با آسانسور به زیرزمین می رود. در زیرمین با هل دادن قفسه و پیدا کردن دری پشت آن متوجه شکافی در کف زمین می شود که با شاخه های پوشیده شده اند. هری با استفاده از الکل و فندک آن ها را می سوزاند و وارد یک طبقه زیر زیرمین می شود! هری در آنجا یک نوار می یابد و یک قاب عکس که روی آن عکس یک دختر نوجوان است و در گوشه پایین عکس نوشته شده (Alessa)

[تصویر:  9kt_download_(4).jpg]
هری به یاد می آورد که در طبقه سوم یک ویدیو وجود داشت بنابراین در آن جا نوار را مشاهده میکند. فیلم پخش شده وضعیت آشفته ای دارد. 
پس از آن هری با کلید پیدا کرده در زیر زمین به اتاق پرستاران می رود و در را باز می کند. همان موقع پرستاری را می بیند که از زیر میز بیرون می آید و هری را بغل میکند!
او می گویید که خیلی خوب است که بالاخره یک آدمی را می بینم که حالش خوب است اسم من لیزا گارلند هست.
هری هم خودش را معرفی می کند و درباره وضعیت شهر از لیزا می پرسد اما لیزا هم هیچ چیزی درباره وضعیت شهر نمی داند. هری از او می پرسد که تو میدونی تو زیرزمین چه خبر هست؟ اما لیزا اظهار بی اطلاعی می کند. هری به او می گویید مگر تو اینجا کار نمیکنی؟
لیزا:ما دستور داشتیم که به زیرزمین وارد نشویم و من هم هیچوقت به آنجا نرفتم...
ناگهان صدای آژیری در سر هری به وجود می آید و هری از شدت سر درد بیهوش می شود و به زمین می افتد.
وقتی به هوش می آید متوجه می شود که بیمارستان به حالت عادی اش برگشته. اما خبری لیزا نیست و در عوض دالیا گلسپی را می بیند. دالیا به هری می گوید که تو دیر کردی. اما هنوز وقت هست مقصد بعدی تو کلیسای دیگری در آن گوشه شهر است. هری از او می پرسد که در این شهر چه خبره؟
دالیا: شهر رو تاریکی داره می گیره. مگر تو آن نشانه بزرگ که در کف شهر وجود دارد را ندیدی؟
هری که نشانه ای شیطانی در کف حیاط مدرسه رو بیاد میاورد جواب میدهد : آره. اون چیه؟
دالیا: مارک سامائل. باید قبل از اینکه کل شهر را بگیره جلویش را بگیری!
و سپس کلیدی را روی میز میگذارد و آنجا را ترک میکند...
[تصویر:  vgf0_cybil_05-1.gif]
هری در شمال سایلنت هیل به یک عتیقه فروشی می رسد که در آن قفل است اما با همان کلیدی که دالیا به او داده بود در را باز میکند!
هری در پشت کمد یک سوراخ بزرگ در دیوار پیدا میکند ولی وقتی قصد عبور از آن را میکند فردی وارد عتیقه فروشی می شود. هری از ترس روی او اسلحه می کشد اما متوجه میشود او افسر پلیس سبیل بنت است!
سیبیل:هری تو حالت خوبه؟ اوضاع شهر از اون چیزی که فکر میکردم خیلی خراب تره!
هری:سیبل تو اینجا چیکار میکنی؟ فکر کردم شهر رو ترک کردی...
سیبل:تمام راه های خروج از شهر بسته شدن، ماشین ها از کار افتادن، همینطور تلفن ها!
هری:چجوری منو پیدا کردی؟
سیبل:من دیدم که اینجا اومدی منم دنبالت اومدم.
هری پس از کمی صحبت راجب دالیا گلسپی از سیبل می پرسد
هری:تو زنی به اسم دالیا گلسپی می شناسی؟
سیبل:نه
هری:اون زن حرف های خیلی عجیبی بهم زد. بهم گفت این شهر داره توسط تاریکی غرق میشه!
سبیل: احتمالا مواد زده بوده. اونا به توریست ها می فروشنش و الانم که شهر تو اون وضعیته دیگه کسی نیست که جلوشون رو بگیره...
هری در ادامه صحبت ها راجب دخترش شرل از سیبل می پرسد...
هری: تو یه دختر بچه با موهای مشکی بلند رو ندیدی؟
سیبل: آره من یه دختر بچه دیدم!
هری:کجا؟ کی؟
سیبل:تو خیابون باکتون کنار دریاچه، اون داشت برای خودش راه میرفت
هری: اون وقت تو همینجوری ولش کردی که بره؟
سیبل: راه خیابان کاملا فرو ریخته بود، هری شاید فکر کنی حرفم دیوونگیه ولی اون داشت روی یک باریکه از هوا راه میرفت!
در ادامه سیبل راجب سوراخ روی دیوار از هری می پرسد که هری می گوید این رو تازه پیدا کردم. سیبل به عنوان افسر پلیس میخواهد وارد شود اما هری به او اجازه این کار را نمیدهد.
هری قبل از وارد شدن به سوراخ راجب پدیده تغییر دنیا از سیبل می پرسد و می گوید من تو بیمارستان بودم و همه چیز حالت جهنمی داشت من با یه پرستار به اسم لیزا آشنا شدم و وقتی سعی کردم سر در بیارم که اوضاع چی به چیه دیگه اونجا نبودم و بیمارستان تغییر کرده بود
سیبل به هری می گویید که هیچ ایده ای ندارد که او دارد راجب چه چیزی حرف میزند و به او می گویید که احتمالا خستته!
هری هم حرف او را تایید می کند و وارد سوراخ دیوار می شود....
در آن ور دیوار هری با یک سوراخ دیگر رو به رو می شود و پس از عبور از آن به یک محراب می رسد. هری با خود می گویید احتمالا این همان کلیسای دیگر است...
هری در محراب یک پودر عجیب پیدا می کند
هری وقتی قصد رفتن می کند ناگهان محراب آتش می گیرد سیبل که نگران هری شده وارد دیوار می شود اما هری را نمی بیند!
هری در بیمارستان به هوش می آید و لیزا را روبروی خودمی بیند.
هری از لیزا می پرسد: لیزا؟ پس من تو بیمارستانم
و لیزا هم حرفش را تایید میکند و می گوید تو داشتی یه خواب بد میدیدی!
هری از لیزا می پرسد: تو زنی به اسم دالیا گلسپی می شناسی؟
لیزا: همون زن دیوونه رو میگی؟ اون این دور ور خیلی معروفه! اون زیاد کسی رو نمیبینه بنابراین زیاد چیزی ازش نمیدونم.
میگن بچش تو یه آتش سوزی چهارسال پیش سوخت، از اون موقع به این وضع افتاد...
هری: اون بهم گفت شهر داره توسط تاریکی بلیعده میشه، تو میدونی معنیش چیه؟
لیزا: فکر کنم بدونم. سال ها پیش قبل از این که این شهر اینجوری بشه مردم طرف ساکت شهر شروع به پیروی از یه مذهب عجیب کردن...
شروع به کارهای مرموزی کردن، جادوی سیاه یا یه همچین چیزی
وقتی جوون تر ها شهر رو ترک کردن اونا با خودشون فکر کردن که اونا توسط خدایان انتخاب شدن. از اون موقع همچین اتفاق هایی همیشه تو این شهر میفته
مردمی هم که موندن ساکت شدن. آخرین باری هم که چیزی ازش شنیدم چند سال پیش بود که چند نفر که میخواستن شهر رو توسعه بدن همه تو یه سانحه مردن! مردم می گفتن که بخاطر طلسمه... ببخشید دارم خرافه میگم، دیگه ادامه نمیدم.
پس از این صحبت ها هری در عتیقه فروشی که حالا دوباره تغییر جهان داده بیدار می شود. او با خود می گوید که این دوباره رویا بود؟ دیگه من حتی نمیدونم چی واقعیه و چی نیست! حتما اینا بخاطر تصادفیه که داشتم...
هری با خود می گوید که سیبل گفت شریل رو نزدیک دریاچه دیده اما همه راه های منتهی با اونجا بسته. احتمالا لیزا میدونه از کجا باید برم. پس به سمت بیمارستان شروع به حرکت می کند...
وقتی هری به بیرون می آید می بیند که خیابان های شهر هم تبدیل به آهن زنگ زده شده و تغییر دنیا داده
[تصویر:  6yu9_harry_10-1.gif]
هری خودش را به مرکز سایلنت هیل می رساند. در آنجا تعدادی تلویزیون را می بیند که خاموشند اما وقتی هری قصد رفتن میکند ناگهان تلویزیون ها روشن می شوند و شروع به نشان دادن علامت های شیطانی می کنند! وقتی توجه هری جلب می شود ناگهان دختر هری شرل بر روی صفحه ظاهرا می شود که در حال تقلا کردن است و مدام می گویید ''بابا کجایی''!

هری دوباره نگران و مصمم می شود که هر چه زودتر دخترش را پیدا کند بنا براین از طریق پله برقی ها به طبقه دوم می رود اما در طبقه دوم ناگهان صفحه آهنی زیر پایش فرو می ریزد و سقوط می کند، وقتی از جاییش پا می شود یک کرم بزرگ را روبروی خود می بیند که خود را برای حمله به هری آماده میکند!
هری با شلیک های پیاپی باعث می شود که کرم فرار کند. پس از آن که کرم فرار کرد هری خود را به هر سختی است از خیابان های پر از موجودات خونخوار سایلنت هیل که حالا تغییر دنیا هم داده اند به بیمارستان می رساند.
[تصویر:  xrpd_harry_15-1.gif]
 در آنجا لیزا را می بیند و بعد از جویای شدن از حال هم هری از لیزا می پرسد که چگونه می تواند خود را به دریاچه برساند...
لیزا: از خیابون باکتون می تونی بری
هری: ولی راه خیابون باکتون بسته شده!
لیزا: تنها راهش همین خیابونه... آها الان یادم اومد، کنار مدرسه راهنمایی میتونی از راه فاضلاب خودت رو به اونجا برسونی ولی دور تا دور اونجا رو فنس کشیدن!
هری خود را آماده میکند که به آنجا برود که لیزا از هری درخواست می کند که او را تنها نگذارد و او می ترسد...
هری: نظرت چیه تو هم با من بیایی؟ بهت قول میدم تمام تلاشم رو بکنم که ازت محافظت کنم.
اما لیزا قبول نمیکند بنابر این هری از لیزا درخواست میکند که کمی دیگر هم در بیمارستان بماند و هری در اولین فرصت پیش او بر می گردد....
هری پس از خروج از بیمارستان متوجه می شود که تمام راه های اطراف بسته شده اند و پله هایی که جلوی بیمارستان ظاهر شده اند تنها راه است! بنا بر این از پله ها بالا میرود و در آنجا آن کرم بزرگ را می بیند که حالا تبدیل به یک شب پره بزرگ شده است!
پس از آن که هری شب پره را از بین می برد دوباره شهر به حالت عادی اش بر می گردد. هوا روشن می شود، خیابان ها به حالت عادیشان بر می گردند و برف دوباره باریدن می گیرد!
هری خودش را به فاضلابی که لیزا گفته بود می رساند و پس از شکستن قفل در آنجا خودش را به فاضلاب می رساند.
[تصویر:  8gh8_images_(13).jpg]
 هری متوجه می شود در فاضلاب رادیویی که همراهش بود و از نزدیک شدن موجودات خونخوار به او خبر می داد کار نمیکند. در فاضلاب موجوداتی عجیب شبیه ملخ هستند که در صورت نزدیک شدن به هری صدای پایشان از دور قابل شنیدن است. هری پس از رد شدن از مسیر های مختلف بالاخره از طریق نردبام آن سر فاضلاب خود را به منطقه کنار دریاچه می رساند. در منطقه کنار دریاچه شب است و برف می بارد (حس بسیار عجیبی دارد این بخش بازی چون معمولا وقتی هوا در بازی تاریک می شود باران می بارد!)
هری در میان ساختمان های مخروبه نقشه این بخش سایلنت هیل را پیدا می کند
(از اینجا به بعد تصمیمات به عهده بازیکن است و بر پایان بازی تاثیر مستقیم می گذارد)
هری در جستجوهایش وارد Annie's bar می شود، اما ناگهان دکتر کافمن را می بیند که یکی از آن موجودات به او حمله کرده! هری با یک تیر دکتر را نجات میدهد.
پس اینکه هری حال دکتر را جویا می شود او پاسخ می دهد : فکر کردم قراره بمیرم ولی الان خیلی زوده که بخوام جا بزنم. ارتش دیگه باید هر لحظه برسه اینجا، وقتی برسن می تونیم ما هم می تونیم بریم خونه.
هری: امیدوارم. تو دختری به اسم آلیسا می شناسی؟
دکتر:نه!
و بعد آنجا را ترک میکند! اما کیف پولش را جا می گذارد، در کیف پول یک کلید وجود دارد و یک یادداشت که روی آن یک رمز چهار رقمی نوشته شده
هری پس از آن Indian Runner می رود در آنجا یک یادداشت می خواند که متوجه می شود مقصد بعدی او مسافرخانه نورمن است.
در مسافرخانه نورمن هری در روزنامه و دفتر خاطرات روی میز مطالبی در ارتباط با معامله کنندگان مواد سایلنت هیل می خواند. 
سپس هری در گاراژ یک موتور سیکلت می بیند و پس از پیدا کردن کلید آن در مخزن سوختش یک مایع عجیب پیدا می کند اما همان موقع کافمن از راه می رسد و با خشم مایع را از دست هری می گیرد و به او می گویید که اگر می خوایی زنده بمونی سرت تو کار خودت باشه و این مسائل به تو هیچ ربطی نداره و سپس آنجا را ترک می کند. هری با خود فکر می کند که آیا کافمن هم معامله کننده دارو است؟
هری دوباره مشغول جستجوی دخترش می شود، در خیابان سنفورد ناگهان دنیای بازی دوباره تغییر می کند اما این بار دقیقا هری می بیند که چطور این اتفاق می افتد و هری مطمئن می شود که این توهم نیست و با خود می گویید این شبیه اینه که واقعیت تبدیل به کابوس میشه، هیچ شکی نیست که یه اتفاق وحشتناک می خواد بیفته. هری به سختی خود را از خیابان های تغییر شکل یافته و موجودات خونخوار به اسکله می رساند و وارد یک قایق می شود. در قایق هری سیبل را می بیند و با هم مشغول صحبت می شوند
هری: چجوری اومدی اینجا؟
سیبل: راه فاضلاب رو دنبال کردم، تو بودی که قفل فنس رو شکوندی؟
هری: آره، خوشحالم که تونستی دووم بیاری، نگرانت بودم
سیبل: نگران بودی؟ تو محراب کجا یهو غیبت زد؟ ولش کن. من میخوام بدونم که اینجا چه خبره؟ مشکل این شهر چیه!؟
هری: این شاید بی ربط باشه ولی ببین دارم جدی می گم منم اولش فکر کردم دارم عقلمو از دست می دم ولی الان می دونم که اینجوری نیست، این من نیستم بلکه این شهره، از یه دنیای دیگه به این شهر حمله شده. کابوس ها و توهم های یکی اینجا واقعی شدن، همه چی کم کم داره توسط تاریکی بلعیده می ‌شه. فکر کنم الان متوجه می شم که اون زن (دالیا گلسپی) داشت چی می گفت!
سیبل: هری یه لحظه صبر کن. من اصلا متوجه نمی شم!
هری:منم به سختی متوجه شدم ولی نمیتونم توضیحش بدم فقط میدونم شرل اونجاست. پیش اون کسی که این تاریکی رو بوجود آورده... اون اونجایت و به کمک من نیاز داره
سیبل: هری به نظرم کل این قضایا بهت فصار آورده. تو نیاز به استراحت داری
هری این بار حرف او را تایید نمیکند و در همین موقع دالیا گلسپی وارد قایق می شود
و مثل همیشه شروع به زدن حرف های نامفهموم می کند که خلاصه اش این است که سامائل دارد شهر را تصرف می کند و او می دانسته که همچین روزی می رسد و اگر این اتفاق بیفتد حتی تاریکی جلو خورشید را می گیرد و مرده ها شروع به قدم زدن می کنند و همه در جهنم می سوزند!
هری: خب الان من باید چیکار کنم؟ من باید شرل رو نجات بدم.
دالیا: این آسونه، جلو شیطان رو بگیر. شیطانی که روح بچه رو دزدیده، نجاتش بده قبل از این که تبدیل به قربانی بشه! قبل از این که دیر بشه!
هری: چیکار کنم؟
دالیا: برو به برج ناقوس کنار دریاچه. تمام امیدمون تویی
سیبل: ببین هری من واقعا نمیدونم چه اتفاقی داره می افته ولی اگه یه شانس کوچیکی هم باشه که بتونیم دخترتو نجات بدیم منم هستم من پارک رو چک میکنم تو هم برو به برج ناقوس
هری از او تشکر می کند و سیبل قایق را ترک می کند سپس دالیا به هری می گویید که تو باید از فلاروس (شی ای که در کلیسا به هری داده بود) استفاده کنی، فقط اون می تونه جلوی شیطان رو بگیره!
و سپس می رود. هری خود را به ناقوس می رساند اما همه چیز بالای آن حالت جهنمی گرفته
هری آلیسا رو می بیند اما او جلوی هری ناپدید می شود.(پایان UFO بازی همینجا و پس از استفاده از change stone صورت می گیرد!)
هری دوباره به قایق بر می گردد اما متوجه می شود سیبل بر نگشته در نتیجه به دنبال او به پارک تفریحی می رود. ناگهان بازی صحنه ای را نشان می دهد که موجودی به سیبل حمله می کند! هری در کنار شهربازی سیبل را می بیند اما او روی هری اسلحه می کشد و شروع به تیر اندازی می کند (حال این بستگی به بازیکن دارد که او را نجات دهد یا بکشد!)
هری از مایعی که در بیمارستان  جمع کرده بود روی سیبل استفاده می کند و سیبل بی هوش می شود و موجودی شبیه هزارپا از او بیرون می آید که هری آن را از بین می برد!
سیبل به هوش می آید و از هری می پرسد که چه اتفاقی افتاده؟
هری: چیزی نیست من حواسم بهت هست.
سیبل: هری چرا اونا دخترتو گرفتن؟ چرا اون؟
هری: خودمم مطمئن نیستم. ولی شرل دختر تنی من نیست. ما اونو کنار بزرگراه پیدا کردیم. هیچکی نمیدونست اون از کجا اومده! ما خودمون هیچ بچه ای نداشتیم. همسرم مریض بود و اصلا بنظر نمیومد که حالش بهتر بشه پس ما شرل رو به فرزندخوندگی گرفتیم.
سیبل: پس اینجوری...
هری: ممکنه یه ارتباطی بین شرل و این شهر وجود داشته باشه!
سیبل: خب الان چیکار میکنی؟
هری: شرل دختر منه، من نجاتش می دم! مهم نیست که چی بشه...
هری از شهر بازی خارج می شود و آلیسا را می بیند!
هری: می دونستم خودتو نشون میدی! همونجا وایسا. من نمی دونم تو کی هستی و چیکار میخوایی بکنی و اهمیتی هم نمیدم. فقط یه چیزی. بزار شرل بره. تنها چیزی که می خوام همینه.
ناگهان آلیسا دست خود را به طرف هری می گیرد و او را به عقب پرتاب می کند و تمام راه های فرار او را می بندد. هری هم از فلاروس بر علیه او استفاده می کند و آلیسا بر روی زمین می افتد و دالیا گلسپی دوباره پیدایش می شود.
دالیا: آخرش همو دیدیم آلیسا! این پایان بازی کوچولوته!
آلیسا: مامان؟
هری بسیار تعجب می کند و متوجه می شود که دالیا مادر آلیسا است!
دالیا: من بی احتیاط بودم. فکر می کردم که نمی تونی از طلسم ما فرار کنی، ولی مامانی نمیدونست که تو چقدر بزرگ شدی! به خاطر همینم بود که خودم تنهایی نمیتونستم بگیرمت!
ولی مسخرس مگه نه؟ الان نصف تورو به این مرد بدهکارم به خاطر کمکش!
هری: هی تو داری چی میگی؟!
دالیا: آلیسا دختر عزیزم الان فقط یه چیز میخوام که برام انجام بدی
آلیسا: نه ولم کن!
دالیا: دختر بد، وقتشه که بریم خونه
یک نور عجیب فضا را پر می کند و سپس هوا کاملا تاریک می شود...
هری دوباره در کنار لیزا به هوش می آید!
هری درباره آلیسا و دالیا می پرسد اما لیزا می گوید: هری گوش کن، یه چیزی که قبل گفتی داره عذابم میده، نمیتونم از سرم بیرونش کنم. من رفتم به زیرزمین، با وجود این که خیلی ترسیده بودم. همونجور که گفته بودی اتاقای خیلی وحشتناکی اون پایین بود ولی چیز غیر معمولی من ندیدم. ولی وقتی اون پایین بودم یه احساس عجیبی بهم دست داد، انگار قبلا اونجا بودم! انگار یه اتفاقی قبلا اونجا افتاده ولی من یادم نمیاد چی بوده! هری کمکم کن! من خیلی ترسیدم، دیگه نمیتونم تحمل کنم!
هری: این فقط یه چیز موقتیه، تو فقط شوک شدی. نگرانش نباش بعد از یه مدتی یادت میاد.
لیزا عصبانی می شود و به هری می گوید نه! ته متوجه نمیشی!
و سپس می رود و در را می بیندد. هری با خود فکر می کند که دوباره در بیمارستان است اما در بیمارستان نیست! (اگر بازی را اینجا سیو کنید نام این مکان را سیو می کند no where به معنای هیچ کجا!)

هری پس از این که متوجه شد دری که لیزا از آن عبور کرد قفل شده است وارد درب کناری می شود. متوجه می شود فقط یک راه باریک وجود دارد که به آسانسور می رسد. هری می گوید: من احظار شدم. چه بلایی سر این شهر اومده؟ چی باعث میشه که اوضاع اینجوری بشه؟ احساس می کنم این آسانسور من رو به جواب می رسونه.
در نتیجه وارد آسانسور می شود و به پایین می رود. وقتی به پایین می رسد روح آلیسا را می بیند که مشغول بازی است.
(این بخش بازی شامل معما های فراوان است و پس از پیدا کردن کلید های مختلف در نهایت در اتاق child room یک در وجود دارد که با پنج صفحه باز می شود) 
در حین جستجو در اتاق های مختلف هری دوباره لیزا را می بیند
هری: لیزا تو چت شده؟
لیزا: الان می فهمم! چرا من هنوز زدم با وجود این که همه مردن! من تنها کسی نیستم که هنوز زندست، منم مثل اونام. فقط تاحالا نفهمیده بودم!
هری: لیزا؟
لیزا: هری پیشم بمون. من میترسم! کمکم کن. از دست اونا نجاتم بده!
لیزا به هری نزدیک می شود اما هری از ترس او را هل می دهد و به عقب می رود. ناگهان تمام صورت لیزا شروع به خون ریزی می کند و لیزا تغییر شکل می دهد!
[تصویر:  uw8f_lisafullbleed.gif]
 هری از ترس فورا از در عبور می کند و جلوی در را می گیرد و از پشت در صدای گریه لیزا را می شنود، وقتی هری دوباره به اتاق بر می گردد متوجه می شود که دیگه لیزا آن جا نیست اما دفترچه خاطراتش را جا گزاشته است:
از دکتر درخواست کردم که بگذارد من کنار آن بیمار نمانم. او خیلی عجیب است! او هنوز زنده است اما زخم هایی دارد که هرگز خوب نمی شود. به دکتر گفتم استعفا می دهم و دیگر در اینجا کار نمی کنم. اتاق ها پر از حشرات مختلف است. حتی وقتی در و پنجره ها بستس حشرات وارد می شوند و عذابم می دهند. حالت تهوع دارم اما نمی تونم. خون و چرک بالا میارم سعی میکنم متوقفش کنم اما نمیتونم. نیاز به دارو دارم. کمک!
هری ناراحت می شود اما کاری از دستش بر نمیاید در نتیجه به جستجو ادامه می دهد. در طبقه سوم هری یک نوشته پیدا می کند که خیلی از چیزها را روشن می کند(البته این نوشته در شرایطی خاصی فقط در بازی وجود خواهد داشت)
کلودیای سفید، گیاهی که در کنار آب روشن می کند. دارای برگ های مستطیل شکل و شکوفه های سفید. دانه هایش حاوی ماده ای توهم زاست. اسناد قدیمی نشان می دهد که این گیاه برای مراسم مذهبی استفاده می شد. تاثیر توهم زایی آن کلید بود.
سپس در روزنامه کنار آن می خواند:
صفحه دوم:
آتش سوزی در شهر باعث نابودی 6 خانه شد.
پیکر نیمه سوخته آلیسا گلسپی پیدا شد.
علت آتش سوزی مورد بررسی می باشد.
علت آتش در زیر زمین خانه گلسپی بوده که ظاهرا علت آن درست کار نکردن دیگ آبگرمکن بوده است.
هری سپس در یکی از اتاق ها یک تلویزیون و دستگاه ویدیوی قدیمی پیدا می کند و فیلم ویدیویی که دفعه قبل در بیمارستان در وضع آشفته ای را دیده بود دوباره در دستگاه می گذارد اما این بار فیلم در وضعیت بهتری پخش می شود:
- هنوز طب بسیار بالایی داره. چشماش باز نمیشن. نبض داره ولی به سختی نفس می کشه. تمام پوستش سوخته! حتی وقتی بانداژش رو عوض کردم دوباره شروع به خونریزی کرد. چی اون بچه رو زنده نگه داشته؟ دیگه نمیتونم تحمل کنم. به هیچکی نمیگم، لطفا!
پس از تماشای ویدیو هری متوجه می شود که لیزا در حال صحبت در ویدیو بود.
سپس هری پس از پیدا کردن پنج صفحه در در روبروی child room روح دالیا و کافمن و دو دکتر دیگر را می بیند که بالای سر پیکر سوخته آلیسا در حال صحبت هستند:
دالیا: همه چیز طبق نقشه داره پیش میره.
تو رحمش پناه گرفته.
دکتر : اما هنوز تموم شده. نصف روحش گم شده. برا همینه که هنوز خوابه.
دکتر دوم: و چیزی که روح رو اونجا گیر میندازه تو ناخودآگاه دفن شده.
کافمن: داری میگی که این قرار نیست کار کنه؟
این توافق ما نبود!
دالیا: نگران نباش ما اگه با همدیگه کار کنیم میتونیم قدرتشو به دست بیاریم و قولمون هم شکسته نمیشه
دکتر: ولی قدرتی که اینجوری بخواییم بگیریم خیلی کمه. تقریبا هیچی. مگر این که نیمه دیگه روح رو هم بتونیم به دست بیاریم
دالیا: ما از یه طلسم جادویی استفاده می کنیم. اگه این بچه درد رو احساس کنه قطعا خودشو نشون میده.
دکتر: ولی اینجوری طول میکشه.
و سپس همگی غیب می شوند. هری از این صحبت ها چیز زیادی متوجه نمی شود اما هری با خود فکر می کند که شاید روح نیمه از دست رفته آلیسا همان دخترش شرل باشد!
سپس صفحه آخر را از کنار تخت آلیسا بر میدارد و در اتاق child room را باز می کند.
پس از عبور از در هری دوباره روح آلیسا و دالیا را می بیند که دالیا به زور می خواهد آلیسا را به جایی ببرد اما آلیسا مقاومت میکند
دالیا: من فقط می خوام که تو یکمی از قدرتت رو به من بدی. فقط همین!
آلیسا: نه! نمی خوام اینکارو کنم.
دالیا: این کار رو بک برا همه خوب میشه مخصوصا برای خودت
آلیسا: ولی من فقط میخوام با تو باشم
و اینجا دالیا می گویید که حالا فهمیدم من میتونم که خودم تنهایی این کار رو انجام بدم. وسپس هر دو غیب می شوند
در تمام اتاق ها بسته است و حالا هری از پله های طولانی به پایین می رود.
(اتفاق های این بخش از بازی با توجه به تصمیمات بازیکن کاملا متفاوت است)
وقتی هری به پایین می رسد متوجه می شود که افسر پلیس سیبل بنت روی دالیا گلسپی تفنگ کشیده ایت و دالیا مشغول گفتن همان حرف های نامفهومش است! سیبل به دالیا شلیک می کند اما متوجه می شود که قدرتی از او محافظت میکند و دالیا او را به عقب پرتاب می کند!
هری با عصبانیت از دالیا وضعیت دخترش را جویا می شود.
دالیا: منظورت چیه؟ تو اون رو بارها تو حالت اصلیش دیدی!
هری: من حال و حوصله جوک ندارم
دالیا به آلیسا اشاره می کند و می گویید: نمیبینی؟ اون همینجاست!
هری: چرته!
دالیا: تو تنها کسی هستی که اینجوری فکر میکنی!
هری: چرا؟ چرا اینکارو میکنی؟
دالیا: برای هفت سال از اون روز وحشتناک آلیسا زنده نگه داشته شده، از یه سرنوشت بدتر از مرگ زجر میکشه! آلیسا تو یه کابوس گیر افتاده که هیچوقت نمیتونه ازش بیدار بشه. اون (سامائل) اونجا منتظر روزیه که بتونه بدنیا بیاد. اون روز بالاخره رسیده!
دالیا مشغول صحبت های عجیبی غریبی می شود و از این می گویید که پس از این که سامائل بدنیا بیاد همه از درد و رنج راحت می شویم و همه چیز درست می شود که ناگهان کافمن از راه می رسد و به دالیا شلیک می کند!
کافمن می گویید که ما سر همچین چیزی توافق نداشتیم و مسخره بازی کافیه
دالیا: دوره تو دیگه تموم شده ما دیگه نیازی بهت نداریم!
کافمن: فکر نکنم وقتی اینو ببینی هنوز حالت خوب باشه! سپس همان مایعی که در گاراژ مسافرخانه از هری گرفته بود را در می آورد.
دالیا: فکر کردم که از شر این خلاص شدم!
کافمن: خودم اونو یه جایی گزاشتم که سرتونو گرم کنم. تو ساده ای! کلی از این هست!
سپس کافمن مایع را به طرف آلیسا پرت می کند. آلیسا که یک لباس سفید بر تن دارد بر زمین افتاد و از کمر او یک موجود بالدار زشت به بیرون می آید! گویی او همان سامائل است. در اولین اقدام او دالیا را آتش می زند.
هری به هر سختی که هست سامائل را از بین می برد. وقتی به زمین می افتد دوباره تبدیل به آلیسا می شود و نورانی! زمانی که کل مکان در حال فرو ریختن است او یک نوزاد به هری می دهد و راه فرار را به هری نشان می دهد.
[تصویر:  a6fr_aid226502-v4-639px-kill-the-last-bo...step-1.jpg]
در همین حین لیزای تغییر شکل یافته از راه می رسد و به کافمن حمله می کند و او را از بین می برد!
[تصویر:  08v8_kaufmann_lisa.png]
هری به همراه سیبل به طرف نور فرار میکنند و کل مکان فرو می ریزد.
[تصویر:  8x4a_screenshot_20191026-182409.png]
 هری و سیبل به خیابان های سایلنت هیل که حالا روشن شده اند می رسند و بازی به اتمام می رسد. در پایان و پس از تیتراژ صحنه ای نشان داده می شود که هری بچه را در دست دارد و سیبل مشغول بازی با او است...
[تصویر:  6pa5_screenshot_20191026-182524.png]
پاسخ
#2
عالی پسر.
بیش تر از همه منتظر مقالت راحع نسخه ی 2 هستم[img]images/smi/s0 (74).gif[/img][img]images/smi/s0 (74).gif[/img][img]images/smi/s0 (74).gif[/img]

ولی سعی کن بیش تر بنویسی
وقت بیشتر=کیفیت بهتر[img]images/smi/s0 (74).gif[/img][img]images/smi/s0 (74).gif[/img][img]images/smi/s0 (62).gif[/img][img]images/smi/s0 (62).gif[/img]
...CRYSiS
[تصویر:  crysis_wallpaper_by_sfv666-d6av2wf.jpg]
پاسخ
#3
(09-15-2014, 05:33 AM)'AMIR_PC' نوشته است: عالی پسر.
بیش تر از همه منتظر مقالت راحع نسخه ی 2 هستم[img]images/smi/s0 (74).gif[/img][img]images/smi/s0 (74).gif[/img][img]images/smi/s0 (74).gif[/img]

ولی سعی کن بیش تر بنویسی
وقت بیشتر=کیفیت بهتر[img]images/smi/s0 (74).gif[/img][img]images/smi/s0 (74).gif[/img][img]images/smi/s0 (62).gif[/img][img]images/smi/s0 (62).gif[/img]

 

ممنون داداش که وقت گزاشتی در این مقاله ها سعی می کنم که بیش تر عکس بزارم که بتونید حس وحال بازی رو درک کنید . ولی چون داستان بازی سایلنت هیل 1 و2 خیلی گستردس باید در چند قسمت بنویسم برای همین کوتاه می شه [img]images/smi/s0 (60).gif[/img] تاریخچه بازی و داستان سایلنت هیل 1 رو که تموم کنم به سراغ نسخه دو می رم [img]images/smi/s0 (74).gif[/img]

 
پاسخ
#4
خب بود. آفرین ولی این نکته رو رعایت کن:
علائم نگـارشی باید همیشه چسبیده به کلمه ی قبلی باشد و بعد Space بزنید. 
پاسخ
#5
(09-15-2014, 10:29 PM)'Garrys' نوشته است: خب بود. آفرین ولی این نکته رو رعایت کن:
علائم نگـارشی باید همیشه چسبیده به کلمه ی قبلی باشد و بعد Space بزنید. 

 



خیلی ممنون که مقاله رو خوندید [img]images/smi/s0 (74).gif[/img]
در نسخه ی بعد حتما این نکته رو رعایت می کنم

پست آپدیت شد
پاسخ
#6
این بازی مثل اینکه نسخه 1 ترسناک تز از نسخه ی 2 هست[img]images/smi/s0 (38).gif[/img][img]images/smi/s0 (38).gif[/img][img]images/smi/s0 (38).gif[/img]
...CRYSiS
[تصویر:  crysis_wallpaper_by_sfv666-d6av2wf.jpg]
پاسخ
#7
سلام!
بهتره تمام عکسارو وسط چین کنی.
موفق باشی[img]images/smi/s0 (74).gif[/img]
[تصویر:  STALKER_2.jpg]
پاسخ
#8
(09-15-2014, 11:01 PM)'Ali726' نوشته است:
(09-15-2014, 10:29 PM)'Garrys' نوشته است: خب بود. آفرین ولی این نکته رو رعایت کن:
علائم نگـارشی باید همیشه چسبیده به کلمه ی قبلی باشد و بعد Space بزنید. 


 



خیلی ممنون که مقاله رو خوندید [img]images/smi/s0 (74).gif[/img]
در نسخه ی بعد حتما این نکته رو رعایت می کنم

پست آپدیت شد

 

انشاءالله، قسمت های بعدی هم سریع تر بگذار، راستش من این بازی رو خیلی وقته بازی کردم ولی بازم همه چیز از ذهنم پریده.

 
پاسخ
#9
(09-16-2014, 12:37 AM)'AMIR_PC' نوشته است: این بازی مثل اینکه نسخه 1 ترسناک تز از نسخه ی 2 هست[img]images/smi/s0 (38).gif[/img][img]images/smi/s0 (38).gif[/img][img]images/smi/s0 (38).gif[/img]

 



آره داداش خیلی خیلی ترسناکه[img]images/smi/s0 (24).gif[/img]

(09-19-2014, 08:23 PM)'Clonel Kovolsky' نوشته است: سلام!
بهتره تمام عکسارو وسط چین کنی.
موفق باشی[img]images/smi/s0 (74).gif[/img]


 

سلام داداش وسط چین یعنی چی ؟ من عکس ها رو در سایت آپلود 7 گزاشتم

 

(09-19-2014, 09:23 PM)'Garrys' نوشته است:
(09-15-2014, 11:01 PM)'Ali726' نوشته است:
(09-15-2014, 10:29 PM)'Garrys' نوشته است: خب بود. آفرین ولی این نکته رو رعایت کن:
علائم نگـارشی باید همیشه چسبیده به کلمه ی قبلی باشد و بعد Space بزنید. 



 



خیلی ممنون که مقاله رو خوندید [img]images/smi/s0 (74).gif[/img]
در نسخه ی بعد حتما این نکته رو رعایت می کنم

پست آپدیت شد


 

انشاءالله، قسمت های بعدی هم سریع تر بگذار، راستش من این بازی رو خیلی وقته بازی کردم ولی بازم همه چیز از ذهنم پریده.

 

 



پست در حال آپدیت هست [img]images/smi/s0 (74).gif[/img]
پاسخ
#10
(این بازی چهار پایان دیگر هم دارد که اشاره کوچکی هم به آنها می کنیم) 
1.پایان خوب : با نجات کافمن و کشتن سیبل این پایان بالا می آید. این بار هری تنها و به همراه نوزاد فرار می کند. پس از تیتراژ صحنه کوچیکی بالا می آید که هری به همراه نوزاد در مه نگاهی به عقب می کند و می گوید چه اتفاقی افتاده؟ 
2-پایان بد: با نجات ندادن کافمن و کشتن سیبل این پایان بالا می آید که بعد از تمام اتفاقات بازی برمی گردد به صحنه آغازین که نشان می دهد این ها همش رویای قبل از مرگ هری بوده است!! 
3-پایان بد+‌: با نجات ندادن کافمن و نجات ندادن سیبل این پایان بالا می آید که پس از کشتن آلیسا او با صدای شرل از هری تشکر میکند و
 هری ناراحت میشود از این که دخترش را از دست داده سپس سیبل در بین نابود شدن همه چیز به هری میگوید برو و سپس همه چیز فرو می ریزد
4-پایان UFO : این پایان بیشتر حالت فان دارد و به صورت کمیک پخش می شود و پس از پایان آن تیتراژ به شکل فیلم جنگ ستارگان بالا می آید.
[تصویر:  jg8h_download_(1).jpg]

خب خدا رو شکر تابستون 93 که این مقاله رو شروع کردم به علت یه سری مشکلات موفق نشدم تمومش کنم اما الان که تو آبان 98 تمومش کردم احساس کردم که دینمو به این بازی انجام دادم( ساخت این بازی سه سال زمان برد و مقالش پنج سال [تصویر:  s0%20(43).gif] [تصویر:  s0%20(43).gif] ) . امیدوارم که شما هم از این مقاله لذت برده باشید و بدونید که این بازی حتی بعد از 20 سال هنوز هم ارزش تجربه خیلی بالایی داره!و در پایان اگر نظر یا پیشنهادی داشتید در خصوص این مقاله حتما بنویسید!
پاسخ


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  تاپیک جامع اسپویل داستان بازی های ویدیویی Devil Prince 106 46,591 05-17-2023, 12:38 AM
آخرین ارسال: Ali Gudarzi
  بررسی بازی The Quarry : فیلم خوب، بازی معمولی علی امینی 0 913 06-14-2022, 03:46 PM
آخرین ارسال: علی امینی
  زمین بازی خدایان،نقد بازی INJUSTICE GODS AMONG US Funny Man 29 13,570 11-28-2020, 06:39 AM
آخرین ارسال: saeid15
  ویدیوی بررسی تاریخچه و داستان بازی هیتمن به زبان فارسی mrdot2010 0 1,768 11-05-2020, 01:54 AM
آخرین ارسال: mrdot2010
  دنیای خمیری (نقدی کوتاه از بازی بیاد ماندنی neverhood)+دانلود بازی ALAN PAYNE 14 9,083 04-11-2020, 02:31 PM
آخرین ارسال: peyman_eun

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان