امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
زندگی دزموند
#1
Music 
سلام امروز زندگی دزموند رو از زبان خودش شهر می دم.
اسمم هست دزموند مایلز
بچه ی خوب و بی ازار
یه روز که بودم سرکارم
تا اومدم بجنبم
چند تا ادم منو بردن
چشامو بستن
من و توی ماشین انداختن
بی همشمم کردن نامردا
وقتی شدم بیدار
دیدم خوابیدم رو یه میز پایه دار
پرسیدم ازشون چیکارم دارین
اخه چرا من بدبختو اینجا اوردین؟؟
یه دفعه دکتر منو اگاه کرد
داستان و واسم تعریف کرد
گفت بگرد تو خاطرات اجدادت
پیدا کن یه چیزی واسه ی خودت!
گفتم چرا ؟؟؟
گفت تو اساسینی خیر سرت
بعد تو انیموس رفتم
به گذشته های دور رفتم
وای مسیف چه جاییه
پره از سرباز و کلبه
تو غار 3 اساسین دیدم
شمشیر و خنجر مخفی هم داشتن
می خواستن رئیس تامپلار ها رو بکشن
فک کنم التائر بود رعیسشون
کرد کار خلاف و حمله کرد سمتشون
دوستش مرد ولی نفهمید
رفت پیش المعلم کبیر
گزارش کار داد و رفت
خشک و خشن بود و سرد
بماند. خلاصه 9 تا ادم و کشت.
ماموریت شو به اخر رسوند
تکه عدنو گرفت و واسه المعلم برده
ولی فهمید تکه رو واسه تامپلار برده
خنجرشو در اورد زد اون پیرمردو
رعیس همه ی اساسین ها شد
وقتی المعلم کشته شد
تا اومدم به خودم بیام که چی شد
لوسی منو برداشت و با خودش برد
گفت منم مثل تو اساسینم
می خوام بهت کمک کنم
رفتم تو انیموس دو
رفتم به خاطرات اتزیو
اجب کارای می کرد واسه خودش شاگرد داشت
توی فلورانس و موتریجونی طرفدارم داشت
زندگیهش سخت بود
همش تو جنگ بود
به مردم ضعیف کمک می کرد
تامپلار هارو هم شهید می کرد
با کمک اتزیو جا شو پیدا کردم
رفتم سیب عدن رو پیدا کنم
تا اونو بدست گرفتم
خنجرمو تو قلب لوسی فرو کردم
رفتم تو کما
گرفتار شدیما!!
حالا خاطراتم با اتزیو قاتی شده
تا همشو نبینم تموم نمی شه
اتزیو رفت سراغ جدش دید التائر چه جوری مرده
سیب عدنو پیدا کرد
خودشم بازنشسته کرد
ما رو هم ازاد کرد
توی یه غار سرنوشت جهان بود
کار من رو به پایان بود
باید یه گردن بند رو پیدا می کردم
تا قفلشو باز کنم
باز رفتم تو جای همیشهگیم
نیستم با انیموس جدا شدنی
رفتم تو ایالات متحده
اشنا شدم با اقای کنوی
گرفت اون کلید مهم رو
کمک کرد کشتی رو
گردن بندو داد به تامپلار ها
خودشم شد نا پیدا
کانر. پسرش همه رو کشت
چارلز لی رو هم کشت
گردن بندو گرفتش
انداخت تو قبر اکیلس
منم با بابام رفتم اونجا
گرفتم اون گردن بند گران بها
باهاش درو باز کردم
چند تا ادم اولیه دیدم
حق انتخاب داشتم
یا می تونستم خودم رو نجات بدم
یا دنیا رو نجات بدم
همه رو گفتم برین
من هستم اساسین واقعی
حالا چکار کنم؟؟؟!!!
به حرف کدوم گوش بدم
من انتخاب میکنم
خودمو فدا می کنم
شاعر : مهدی ادیتوره
[تصویر:  l2l73b5lchcw.jpg]
پاسخ
#2
اقای مهدی ادیتوره اینقدر زحمت کشیده اینو نوشته یه نظر بدین حداقل.
    

[تصویر:  26055552758238308166.jpg]\cell \lastrow\row}
 
پاسخ
#3
شعر خوبی بود ... تمام داستان رو از زبان خودش بازگو کردی اما از لحاظ قافیه بعضی جاها کمبود داشت ... زحمتت قابل ستایشه
 آینده در انحصار کنسول های دستی است ! [تصویر:  s0%20%2869%29.gif]
پاسخ
#4
مرسی Confused67: بازم می نویسم Confused67:
[تصویر:  l2l73b5lchcw.jpg]
پاسخ
#5
خیلی خوبه!!!! ولی کلا شعر نو رو به چالش کشیدیConfused45:به کتابای ادبیات راهنمایی برای شناخت فافیه مراجعه کن.Confused60:Confused62:
zeus your son comes to kill you:(49):
پاسخ
#6
قشنگ بود ولی قافیه نداشتConfused25:
 یاد گیمفای قدیم بخیر
پاسخ
#7
خوب بود ولی بضی جاهاش بد بودConfused25:این شعرو بذارن تو کتاب ادبیات تو بخش حفظ کنید همه یه بار بخونن حفظن
[img=0x224]http://upload7.ir/uploads/thumb_1f232dc811e0c556ec34d08224b68ffb57b1f995.jpg[/img]
پاسخ
#8
میدونین چیه من قسمتاشو از هم جدا کردم تا راحت بخونین اما همشون چسبیده بهم اومدConfused38:Confused41:Confused41:
[تصویر:  l2l73b5lchcw.jpg]
پاسخ


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
Photo آرامش ذهن کسب آمادگی روانی در زندگی روزمره herochess 2 1,821 09-28-2021, 04:05 PM
آخرین ارسال: leila99
  رازهای زندگی پاول دوروف بنیانگذار تلگرام zibaara 0 1,484 11-11-2017, 03:56 PM
آخرین ارسال: zibaara
  Dune The Battle For Arrakis بازی که باهاش زندگی کردم... justfifa 4 3,320 07-20-2017, 08:57 AM
آخرین ارسال: yazdandoost
Rainbow توضیح زندگی Maximum-Dev 20 5,919 01-06-2013, 12:57 PM
آخرین ارسال: Best Gamer
  مردی با رویاهایی واقعی ! زندگی نامه ی David Cage Yashar 1 1,473 08-23-2012, 06:01 PM
آخرین ارسال: MR.TANGO

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان