Forum Gamefa | انجمن بازی های کامپیوتری گيمفا

نسخه‌ی کامل: در Bioshock: Infinite چه گذشت؟
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
[تصویر:  bioshock-infinite.jpg]
 
بایوشاک: اینفینیت (Bioshock: Infinite) در شهر هوایی کلمبیا در سال 1912 جریان دارد و بازیکنان نقش بوکر دو’ویت (Booker DeWitt) را برعهده دارند. مانند بایوشاک های قبلی، دنیایی که اینفینیت در آن جریان دارد هم نشان دهنده‌ی ویرانی هایی است که ممکن است در اثر سوء استفاده از ایده های بکر به وجود آید. زمانی که بازیکن پا در شهر کلمبیا میگذارد پرچم ها، پوسترها،‌ موسیقی ها و تبلیغات میهن‌پرستانه‌ای را میبیند که میخواهند این ایده را به بازیکن القا کننده که کلمبیا «پناهگاه»ـی است که ساکنانش را از دیگر انسانهای کره زمین حفاظت میکند.

در شروع بازی،‌ بوکر به همراه زن و مردی عجیب با قایق به سمت یک برج فانوس دریایی در وسط دریا حرکت میکنند. بوکر که قبلا مامور پینکرتون (Pinkerton)، سازمانی دولتی، امنیتی، بوده در جریان قماربازی پول هنگفتی را از دست داده و بدهکار شده است. مردی که داخل قایق است درواقع بوکر را استخدام کرده تا الیزابت را از کلمبیا بدزدد و به نیویورک و پیش او بیاورد تا در عوض او هم پول طلبکاران بوکر را بدهد.

در قایق، زن مرموز جعبه‌ای را به بوکر میدهد که حاوی اطلاعات و اشیای بسیار مهمی برای انجام این ماموریت است. کد مورد نیاز برای ورود به کلمبیا، مقداری پول، پیستول آماده شلیک، عکسی از جزیره مانیومنت (Monument Island)، تصویری از الیزابت، کلید جایی که الیزابت نگه داری میشود و مختصات جغرافیایی نیویورک چیزهایی هستند که در جعبه وجود دارند و هرکدام به دردی خواهند خورد. هنگامی که بوکر جعبه را بررسی میکند میبینیم که روی دست راست او علامت AD خالکوبی شده است.

بوکر وارد برج فانوس دریایی میشود و روی صندلی که در بالای آن قرار دارد میشیند. او کدی که برای ورود به کلمبیا مورد نیاز است و در جعبه آماده شده بود را وارد میکند و به آسمان پرتاب میشود و بدین ترتیب وارد شهر کلمبیا در ارتفاعات میشود. بوکر به محض ورود به شهر با حس و حال مذهبی و رهبر آنها، زکری هیل کامستاک (Zachary Hale Comstock)، مواجه میشود که توسط مردم شهر کلمبیا پرستیده میشود و او را به عنوان پیامبر خدا قبول دارند.

بوکر برای اینکه بتواند وارد شهر کلمبیا بشود باید ابتدا توسط روحانیان آنجا غسل (Baptism) داده شود. یکی از روحانیان سر بوکر را زیر آب میکند و تا نزدیکی خفه شدن او پیش میرود. بوکر که بیهوش شده خود را در رویایی میبیند که در اتاق خود در شهر نیویورک است و صدایی میشنود: «بچه را پیش ما بیاور و قرض خود را پاک کن (bring us the girl and wipe away the debt)». بوکر در اتاق را باز میکند و نیویورک سال 1984 (72 سال بعد) را میبیند که توسط کلمبیا بمباران میشود.

بوکر در کلمبیا به هوش می‌آید و پا در شهر میگذارد که گویا جشنی در آن برقرار است. در همین لحظه تلگرامی از طرف خانم روزالیند لوتس (Rosalind Lutece) به بوکر میرسد با این مضمون که کامستاک از حضور بوکر در شهر با خبر نشود و اینکه بوکر عدد 77 را انتخاب نکند! بوکر بعدا با خانم زورالیند لوتس و برادر دوقلویش رابرت لوتس مواجه میشود که از بوکر میخواهند شیر یا خط آمدن سکه ای که میخواهند پرتاب کنند را حدس بزند. بعد از پرتاب سکه رابرت نتیجه را روی صفحه ای علامت میزند که میبینیم حدود 122 علامت دیگر نیز جلوی همان روی سکه ای که آمد زده شده است (اینکه چرا در ادامه مشخص میشود). همچنین بوکر جلوتر با پوستر تبلیغاتی رو به رو میشود که روی آن به نقل از کامستاک نوشته شده: «شما میتوانید چوپان بدلی (False Shepherd) را از روی علامت روی دستش [که AD است] شناسایی کنید»

در جشن کلمبیا قرعه کشی در حال انجام است که برنده آن باید به سمت زوج سیاه و سفیدی سنگ پرتاب کنند زیرا ازدواج دو نفر از نژاد مختلف با رنگ پوستهای متفاوت در کلمبیا پذیرفته نیست (مردم کلمبیا نژاد پرست هستند). از بوکر خواسته میشود یکی از توپ هایی که روی آنها عددهایی نوشته شده است انتخاب کند و از قضا توپی که بوکر انتخاب میکند همان عدد 77 است و با آن برنده میشود. در این لحظه بازیکن این انتخاب را دارد که توپ را یا به سمت زوج نگون بخت پرتاب کند یا به سمت مجری برنامه، آقای فینک (Jeremiah Fink) که در هر صورت پلیس ها علامت روی دست بوکر را میبینند و سعی میکنند او را دستگیر کنند. در واقع کامستاک ورود بوکر به کلمبیا و تلاش او برای دزدیدن الیزابت و گمراه کردن «بره‌ی کلمبیا» (Lamb of Columbia) را از قبل پیشبینی کرده و کلمبیا را آماده مواجه با او کرده است (اینکه چطور در ادامه مشخص می‌شود).

بوکر به سختی با نیروهای امنیتی کلمبیا مبارزه میکند و در ادامه باز هم با آقا و خانم مرموز لوتس مواجه میشود که گویا قصد دارند به بوکر کمک کنند و برای همین به او زره (Shield) میدهند و او را روانه جزیره مانیومنت، جایی که الیزابت آنجا نگهداری میشود، میکنند. در راه آنجا کامستاک مستقیما با بوکر ارتباط برقرار میکند و به او میگوید که در مورد گذشته او چیزهای زیادی میداند و اینکه پایان ماموریت بوکر خون آلود خواهد بود و حتی آنا (Anna) را میشناسد که در این لحظه از دماغ بوکر خون می‌آید (این که آنا کیست و دلیل خون دماغ شدن بوکر چیست در ادامه مشخص می‌شود).


منتظر ادامه داستان باشید به زودی کامل خواهد شد!
 
کپی برداری از سایت های فارسی زبان ممنوع می باشد
بسته شد