Forum Gamefa | انجمن بازی های کامپیوتری گيمفا

نسخه‌ی کامل: ازدواج=پایان یک گیمر؟؟؟((((قسمت دوم))))
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
به نام خالق گیم
گیمفایی های عزیز احوالتان چه طور است؟درس و مدرسه بر طبق مراد و میل هست؟انشالله که هست.مقدمه چینی را کنار می گذارم و کار های تشریفاتی را همین الان تمام می کنم.قسمت دوم از همین جا آغاز می شود.
در پایان قسمت اول،علی قبول کرد که دختر مهدی یعنی نرگس را به دانشکاهش برساند.حالا چند هفته ای از این قضایا گذشته است و علی حالا دیگر نامزد نرگس خانم هست.چرا تعجب کردید؟فکر می کنید که قرار هست ما در این قسمت سر و ته داستان را به هم برسانیم و یک پایان آبکی برایش ایجاد کنیم؟سخت در اشتباهید!علاقه مند شدن نرگس به علی یک فرایند بسیار کند و بسیار عجیب است.این قسمت شامل جریان علاقه مند شدن این دو فرد است.
روز چهارشنبه است و علی باید طبق معمول ساعت6 از خواب شیرین بیدار شود تا خودش را به محل کارش برساند.نرگس خانم هم طبق معمول توسط علی رسانده شد.علی مدت ها این کار را تکرار می کرد و همین باعث شکل گیری صحبت های ابتدایی این دو فرد شد.
روز اول-ساعت 6:30 - ماشین علی(از این جا به بعد،به جای اسم علی از حرف "ع" و به جای نرگس از "ن" استفاده می کنیم)
ع:سلام،صبح بخیر
ن:سلام علیکم،صبح شما هم بخیر،حالتون خوبه؟
ع:ممنون خوبم.سوار بشید تا برسونمتون.
روز دوازدهم
ع:سلام نرگس خانم،سوار بشید تا برسونمتون.
ن:علی خان سلام،مزاحمتون نمی شوم.
ع:خواهش می کنم سوار بشید.می رسونمتون.
ن:حالا که اصرار می کنید،باشه چشم
روز چهل و هفتم
ن:سلام،یه صندلی خالی برای من هست؟آقا علی؟
ع:همیشه هست.اگر هم نباشه خودم پیاده میشم!
روز هفتاد و نهم - ماشین علی - ساعت 6:54(این بار مهدی هم همراه نرگس هست اما دیگر نرگس پیاده شده است و به اصرار علی،مهدی هنوز پیاده نشده است و ظاهراً علی می خواهد که مسئله ای را با او در میان بگذارد)
ع:آقا علی اگر اجازه دهید امشب با خانواده برای امر خیر مزاحمتان شوم!!
م:بفرمایید علی خان.قدمتون روی چشم.
شب همان روز - ساعت 22:30 - خانه ی مهدی(پس از تشریفات اولیه و صحبت های خواستگاری،مهدی در جواب علی می گوید که باید دخترم تصمیمش را بگیرد و خودش جواب دهد)
م:دخترم جوابت مثبته؟
ن:بله!
ع:وای مامان..منو بگیر که دارم غش می کنم.
م:البته نرگس باید درسش را تمام بکنه پس تا سال آینده خبری از عروسی نیست.
علی خیلی عصبانی شد پس...


پیش نمایش قسمت بعدی:

علی که عصبانی شده بود،سلاح کمری را برداشت و چند تیر هوایی شلیک کرد.جایش را لو داده بود و حالا دیگر مهدی می دانست که او کجاست.مهدی هم زیرکانه از پشت سر علی...

منتظر قسمت سوم که آخرین فصل از زندگی علی هست باشید...
داداش خیلی گنگ بود.چی شده؟
راستی علی به مهدی گفت علی.درستش کن.
ع:آقا علی اگر اجازه دهید امشب با خانواده برای امر خیر مزاحمتان شوم!!

این نباید بشه آقا مهدی؟ آخه علی خودش از خودش اجازه میگیره بره خواستگاری خونه مهدی :huh:
داداش ناراحت نشیا ولی شما یه نفر بهم نشون بده تو این دنیا، که پولدار باشه و اینطوری زندگی کنه و اینقدر بَبو باشه !

من رسما مثل علی زندگی میکنم از این به بعد!!

ماهی 10 ملیون میگیره بعد ترسیده 100 تومن بده به یارو!

از یه بابایی میترسه، نمیره کنسول بخره !

یارو میگه درساش تموم شه بعد تفنگ درمیاره شلیک میکنه؟

عجب!

مشتاقانه منتظر قسمت سومم |:
ممنون 
که دقت به خرج دادید

صد دفعه گفتم که باید قسمت های قبلی و "عاقبت بد اخلاقی" را بخوانید
علی در سن جوانی از مهدی کلی کتک خورده و خاطرات تلخ بدی از آن در ذهنش داشته است و از مواجه مجدد با او به شدت می ترسد.
یک ضرب المثل هست که می گوید:
مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد.
خب ترس زیاد این شخص از مهدی باعث شد تا توانایی "نه" گفتن را از دست دهد و بگوید "بله"
از طرفی هم تو سن جوانی به خاطر گیم کلی کتک از مهدی خورده بود
پس هر وقت سراغ گیم می رفت مظطرب و پریشان می شد و خاطره ی بد آن موقع در ذهنش ایجاد می شد
اسلحه کشیدن هم بی دلیل نیست
این قسمت را خوب بخوان(خصوصاً قسمت های پایانی را)
البته قسمت سوم جواب همه ی سوالات را کامل و جامع می ده

(10-05-2015, 08:19 PM)Sina Assassin نوشته است: [ -> ]داداش خیلی گنگ بود.چی شده؟
راستی علی به مهدی گفت علی.درستش کن.

واضح بود سینا جان

علی به نرگس علاقه مند شد و ...

اصلاح کردم

ممنون