Forum Gamefa | انجمن بازی های کامپیوتری گيمفا

نسخه‌ی کامل: Final Fantasy X _ فاینال فانتزی 10
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
[font=Tahoma]
[align=-WEBKIT-CENTER][تصویر:  Final_Fantasy_X_Wallpaper_by_JenkiMimay.jpg][/align]
[/font][font=Tahoma]
[/font][b][font=Tahoma]ا[/font]
ین سری بازی فاینال فانتزی یکی از بازی های مورد علاقه منه ..و هیمنطور در بین دوستان خوبمون در گیم فا [font=Tahoma]طرفداران زیادی داره[تصویر:  s0%20(45).gif] از همین رو تصمیم دارم به صورت مفصل و مستقیما از ویدیو های بازی این سری رو شرح بدم . طوری که انگار این بازی .. انیمه است براتون توضیحش میدم .[/font]
[font=Tahoma]
در ابتدا بد نیست شرح مختصری در مورد کاراکتر های داستان داشته باشیم .

اصلی ترین کاراکتر داستان پسر جوانی به اسم
Tidus
[/font] است او در شهری به اسم Zanarakand زندگی میکند و از آنجایی که قهرمان ورزشی به اسم blitzball می باشد بین مردم محبوبیت دارد .. . از نظر شخصیتی او فرد با نمک مصمم و .. تقریبا میتوان گفت احساساتی و با عاطفه است . او به طرز عجیبی از پدر مرحومش متنفر است . به گفته دوست پدرش او بچه ننه است!
( بلیز بال بازی است در دنیای فاینال فانتزی دهم. تا اونجا که من بازی کردم مثل فوتبال بود اما بازیکنان داخل آب شنا میکردند !!! :دی )

Yuna: دختری بسیار مهربان و مسولیت پذیر است که در سرزمین Spira زندگی میکند . او دختر Summoner مشهور Braska است و از این رو مردم اسپیرا به او بسیار احترام میگذارند اگرچه خودش هم توانایی های پدرش را دارد .

Auron : مردی پخته و جا افتاده است که دوست پدرTidus بوده است . او جنگجویی به تمام عیار و ماهر است . کم حرف و جدی.

Wakka : در اسپیرا زندگی میکند و مثل Tidus بلیزبال بازی میکند و سرپرست تیمش است . او هم مثل سایرین به Yuna ارادت دارد . فردی نسبتا شوخ طبع است .

LuLu : زنی جدی و مصمم است که از دوستان نزدیک Yuna بوده و همیشه در کنار اوست . فقط در صورت نیاز حرف میزند و همیشه اطلاعات جامعی در مورد موارد مختلف دارد . به نظر Wakka او سریع اعصابش خورد میشود!

Rikku : دختر جوان و نسبتا شری است که بعد ها با Yuna و سایرین هم سفر میشود . او از گروه Al Bhed است . این گروه که سرزمینی را در اشغال خود دارند از ماشین ها و اسلحه های ماشینی استفاده میکنند. ریکوو دختر دایی یونا است .

Kimhari : کسی است که از کودکی از Yuna محافظت میکرده . او به ندرت حرف میزند و اگر هم حرف بزند فقط چندین کلمه کوتاه به زبان می اورد. وی موجودی است کمی شبیه شیر که یک شاخ شکسته روی پیشانی اش دارد .

Seymour : یک summoner ماهر است که بسیار مورد احترام مردم سرزمینش می باشد . او فردی آب زیر کاه است !

علاوه بر شخصیت های مذکور این داستان شخصیت های فرعی نیز دارد که از جمله آن میتوان به Jeckt پدر Tidus اشاره کرد
[b]Tidus=====================================================================


موضوع و محور اصلی داستان

در دنیای فاینال فانتزی دهم انسانها در ناز و نعمت زندگی میکنند . تمام کارها و وظایفشان را به ماشین ها سپرده اند و در عوض خودشان به تفریح و معمولا تماشای بازی بلزبال صرف میکنند . نمونه بارز از یک دنیای ماشینی شهری به اسم Zanarkand است که از نظر معماری نیز از شکوه زیادی برخوردار می باشد . این شهر همان شهری است که کاراکتر اصلی داستان یعنی Tidus در آن زندگی میکند .
[/b]

طی جریاناتی ، Tidus به دنیای دیگری راه پیدا میکند .
همه چیز برای او در آنجا عجیب است . در دنیای جدید که او به ان راه پیدا کرده همه شهر Zanarkand را به دست تاریخ سپرده اند!
مردم جدید می گویند که زنارکند در 1000 سال پیش به زوال آمده و در حال حاضر فقط خرابه هایی از آن باقی مانده است! Tidus که با حرف زدن از شهرش مضمون به فردی دیوانه میشود ترجیحا سعی میکند خودش را با دنیای جدید که انگار اینده بسیار دور او است وفق دهد .


Tidus در دنیای جدید با دوستانی آشنا میشود که از جمله به دختر جوانی به اسم Yuna باید اشاره کرد . در واقع با اشنایی این دو داستان تازه شروع میشود! یونا موجودات قوی را برای مبارزه با
موجودی غول پیکری به نام Sin احضار میکند . از این رو به یونا و اشخاص مثل او " Summoner " میگویند . او باید به دور دست ها سفر کند تا در معابد دعا کرده تا بتواند موجودی جدید و قوی تری را برای مبارزه احضار نماید .. در این سفر دوستانش او را همراهی و از او محافظت میکنند .. از این رو به محافظان احضارکنندگان " Guardian " میگویند .

Tidus نیز تصمیم میگیرد از محافظان یونا باشد و او را در سفرش همراهی کند و البته در این سفر او با حقیقت های تکان دهنده ای در مورد شهرش و خانواده اش رو به رو میشود . . .


Sin
[تصویر:  draft_lens17599213module147982437photo_1...sy_charact][تصویر:  tidus-jpg.33581]Tidus [تصویر:  0313blf1300017200866.jpg]Yuna
واسه چه پلتفرومی هستش؟
سبک بازیش چیه؟Confused74:

دمت گرم
جواب نده
فقط باید به سلایق همدیگه احترام گذاشت
مرسی از تاپیکConfused74:
قسمت اول : خداحافظ Zanarkand

داستان از جایی آغاز میشود که Tidus در شهر Zanarkand خودش را به استادیوم بزرگ شهر میرساند که بعنوان برترین بازیکن تیم در بازی Blitzball شرکت کند . در راه افراد زیادی از او امضا میخواهند . راوی داستان به این اشاره میکند که پدر مرحوم Tidus زمانی بزرگترین قهرمان این بازی بوده است . عکس پدر Tidus بر روی یکی از ساختمان های با شکوه شهر نصب شده است .. اما تیدوس فقط با تنفر به آن خیره میشود و میرود .
تیداس آماده بازی میشود . درحالیکه استادیوم بزرگ شهر پر از هم همه و صدای جیغ و تشویق تماشاگران است . داخل استادیوم قسمت بزرگ دایره شکلی وجود دارد که پر از اب است و بازیکنان در آن بازی میکنند .. تیداس برای زدن ضربه از اب بیرون میپرد و در همین بین او متوجه توده بسیار عظیمی از اب میشود که مستقیما به سمت شهر می اید و هر چه در سر راهش باشد را خراب میکند .. توده به استادیوم هم میرسد و در نتیجه تیداس نیز سرگردان میشود و گوشه ای بیهوش می افتد .
وقتی بیدار میشود دوست پدرش Auron را مییبیند و با تعجب دلیل حضور او در خارج از محوطه بازی را جویا میشود . او همراه با Auron به داخل شهر میرود .. در سر راه آنها موجوداتی قرار گرفتند که به نظر از اثرات همان توده اب بودند .

Auron خودش را برای مبارزه آماده میکند و به Tidus نیز شمشیری سرخ رنگ میدهد و میگوید " او " از من خواسته که این رو بهت بدم .

تیدوس حتی نمیداند چطور شمشیر به دست بگیرد ! با وجود این بری دفاع از شهرش در کنار آرن با موجودات بیگانه مبارزه میکند .

در طی مبارزه از پرتگاهی آویزان میشود .. آرن در بالای سر او قرار دارد و توده ابی شکلی که انگار مثل آهنربا همه چیز را به خود جذب میکند در بالای سر تیدوس و در هوا نمایان است .

ارن به درخواست کمک تیدوس پاسخی نمیدهد فقط او را بلند میکند و در حالیکه به توده آبی خیره شده است میگوید :" به انجامش اطمینان داری؟ " و بعد تیدوس را مستقیما در چنگال توده عجیب می اندازد!

بعد از ان واقعه تیدوس خود را در هوا در جایی عجیب معلق میبیند . در آنجا پسر بچه ای با او حرف میزند .

او میگوید : " تو گریه کردی! " این توهمات یا شاید خواب تیدوس بود ! وقتی بیدار میشود خود را در مکان نا اشنایی مییابد .

او خود را به داخل برجی میرساند . در انجا استراحت میکند . در این اثنا با موجود بیگانه ای رو به رو میشود و با ان مبارزه میکند . ر حین مبارزه فردی به کمکش آمده و در کنار تیدوس میجنگد . بعد از شکست آن موجود افرادی وارد غار میشوند و تیدوس را دستگیر میکنند . انها به زبان عجیب غریبی سخن میگویند .

تیدوس خود را در کشتی انها می یابد . فردی که در کنارش مبارزه کرده بود تنها کسی بود که به زبان تیدوس حرف میزد . او دختر جوانی بود . در کشتی تیدوس ماجرای خودش را برای دختر میگوید . از شهرش زنارکند و از بازی و قهرمان بودنش . این دختر که البته تمام وقت صورتش را ماسکی پوشانده بود Rikku نام داشت . ریکوو میگوید این شهر سال ها پیش خراب شده .. امکان دارد دلیل اینکه تیدوس این چیز ها را به زبان می آورد این باشد که با موجودی به اسم Sin برخورد داشته و شاید سرش صدمه دیده باشد !! او توصیه میکند که تیدوس هرگز در این باره با کسی صحبت نکند!
در همین میان کشتی درگیر طوفان میشود و متاسفانه تیدوس در امواج سهمگین طوفان فرو میرود و از ریکوو جدا میشود .

[تصویر:  picture.php?albumid=1636&pictureid=11700][تصویر:  clip_image008_0001.jpg][تصویر:  212424d1333328558-final-fantasy-x-10-wal...04edit-jpg][b][تصویر:  ff10_zanarkand.jpg]


(10-16-2012, 01:43 AM)dark نوشته است: [ -> ]واسه چه پلتفرومی هستش؟
سبک بازیش چیه؟Confused74:

دمت گرم
جواب نده
فقط باید به سلایق همدیگه احترام گذاشت
مرسی از تاپیکConfused74:


سبک بازی RPG واسه PS2 .

حتما همینطوره ما به سلایق هم احترام میگذاریم. این انجمن مخصوص بازی های RPG هستش با کمی دقت متوجه میشیدConfused74:
قسمت دوم : اندوه یک احضارگر

صبح روز بعد از طوفان .. تیداس در وسط اقیانوسی خود را میاببد در حالیکه که رییکو را صدا میزند متوجه افرادی در ساحل گردیده که مشغول Biltzball بازی کردن هستند . توپ به سمت تیدوس پرتاب میشود او با حرکت ماهرانه ای توپ را به افراد تیم برمیگرداند .. در ساحل با Wakka کاپیتان تیم آشنا میشود .

واکا میگوید : " تو مبتدی نیستی! واسه چه تیمی بازی میکنی؟ "


تیدوس جواب میدهد : " Zanarkand ! " همه با شنیدن این تیم تعجب میکنند .. تیداس هم به قول خودمان موضوع را طبیعی جلوه میدهد ! او میگوید : " من اخیرا به Sin نزدیک شده بودم مغزم قاطی کرده! واسه همین نمیدونم اینجا کجاست یا اینکه اهل کجا هستم ! "


واکا میگوید : " زهر سیین به تو برخورد کرده و تو هنوز زنده ای! به
[/b]
Yevon خوش اومدی! "

تیداس در ساحل از واکا درمورد ویران شدن زنارکند سال میکند . واکا توضیح میدهد که سالها پیش شهرهای ماشینی وجود داشته و مردم تمام کارهایشان را به ماشین ها میسپردند در نتیجه Sin آمده و تمام شهر های ماشینی را ویران کرده است . زنارکند هم یکی از این شهرهاست . به نظر شخص واکا , Sin مجازات مردم است که اینطور زندگی میکردند . با توضیحات واکا , تیدوس قانع میشود چون امکان نداشت هم واکا هم ریکوو دروغ گو باشند .

واکا و تیداس به سمت دهکده راه می افتند . در راه واکا در مورد خودش و اینکه در ده سال اخیر هیچ مسابقه بلزبال را نبرده است حرف میزند . او میگوید اخرین شانسش سال گذشته بوده که در آن زمان مشغله فکری داشته به همین دلیل مسابقه را باخته است!

انها به دهکده Besaid میرسند . واکا تیداس را به سمت معبدی راهنمایی میکند . او توضیح میدهد که در این معبد " احضار گران " دعا میکنند تا موجودی که به آن " Aeon " گفته میشود را تحت فرمان خودشان در بیاوردند و با آن در برابر Sin مبارزه کنند .

قسمت معینی از معبد به دعای احضار گران اختصاص داده شده که فقط آنها و محافظانشان قادر هستند به ان ورود پیدا کنند . با این وجود تیداس بخاطر اینکه فکر میکند احضارگر در خطر است با بی پروایی به جایگاه مخصوص احضارگران راه پیدا میکند . که این از نظر همگان نه تنها ممنوع بلکه غیر ممکن است .

در آنجا تیداس ببرای نخستین بار با
LuLu و Kimhari و سرانجام Yuna جوان و زیبا ملاقات میکند . یونا که به تازگی احضار گر شده است . اولین احضار خودش را با موفقیت به انجام میرساند . او " Valefor " پرنده ای را به فرمان خودش در می آورد . در نظر تیداس احضار گران اشخاص نسبتا مسنی هستند بهمین خاطر با دیدن یونا جوان تعجب میکند . یونا بخاطر حضور تیداس در معبد از او تشکر میکند! و تیداس هم از توانایی یونا در احضار تعریف میکند . صبح روز بعد یونا و دوستانش در یک قایق عازم سفر میشوند . یونا خودش را مشتاق صحبت با تیداس در مورد زنارکند نشان میدهد !

شب هنگام خواب , تیداس متوجه صحبت های لولو با واکا در مورد شخصی به اسم Chappu میشود.. لولو سخت اعتراض میکند که واکا نباید تیداس را با خودش بیاورد! اگرچه او شباهت زیادی با چاپوو دارد! وقتی واکا به چادر برمیگرد به تیداس میگوید که چاپوو برادر کوچکتر او بوده که از نظر ظاهری شباهت زیادی به تیدوس داشته . او سال گذشته در حالیکه با اسلحه های ماشینی به جنگ با سیین میرود , میمیرد . درست روزی که واکا مسابقه داشته است . ( مشغله ذهنی واکا برای باخت در بازی ) . تیداس خود را مدیون واکا میداند و از او تشکر میکند .

صبح روز بعد واکا شمشیر برادرش را به تیداس تقدیم میکند . شمشیری که هیچوقت چاپوو از آن استفاده نکرده بود . یونا و دوستانش کم کم از دهکده خارج میشوند . وقتی به قایق میرسند به نظر یونا و همینطور اهالی دهکده با غم از یکدیگر خداحافظی میکردند . در قایق تیداس متوجه میشود که یونا دختر احضار گر معروفی به اسم Braska است که 10 سال پیش با سیین مبارزه کرده و در حال حاضر در قید حیات نیست . تیداس میگوید : " سخته که پدر آدم معروف باشه "

تیداس و یونا این فرصت را پیدا میکنند که باهم بیشتر صحبت کنند. یونا میگوید : " تو یک بازیکن بلیزبال هستی . از تیم زنارکند درسته؟ "

تیداس جواب میدهد : " از واکا شنیدی؟ اون اصلا حرف منو باور نمیکنه! "

یونا چند گام عقب میرود و میگوید : " اما من باور میکنم! شنیدم استادیوم بزرگی در انجا وجو داره و مسابقات عالی اونجا برگزار میشه ! "

تیداس باتعجب از یونا میپرسد که از کجا این چیزها را میداند .. یونا جواب میدهد : " مردی به اسم Jecht بهم گفته . اون محافظ پدرم بود. "

تیداس در خودش فرو میرود و به یونا میگوید که اسم پدرش Jecht است . یونا هیجان زده میشود و خوشحال از همچین اتفاق جالبی . اما تیداس میگوید با وجود شباهت احتمال نمیدهد که Jecht محافظ پدر یونا , همان پدر او باشد . چون پدرش 10 سال پیش مرده است . او روزی برای سفر به دریا میرود و هرگز برنمیگردد و از آن زمان کسی او را ندیده است .

یونا دوباره با هیجان میگوید : " شاید این همون روزی باشه که جکت به Spira اومده . من آقای جکت رو 10 سال و سه ماه پیش ملاقات کردم! یادمه که همان روزی بود که پدرم هم خونه رو ترک کرد "

تیداس میگوید : " آره اما چطوری اومده اینجا؟ " یونا با مهربانی و لبخند جواب میدهد : " تو هم اینجایی مگه نه؟! "

در همین بین Sin به قایق آنها حمله میکند . تیداس و سایرین با آن مبارزه میکنند . تا جایی که سیین میرود و انها به مقصد میرسند . تیدوس با چشم خودش خساراتی که سیین به مردم شهر Kilika , مقصد آنها وارد کرده است را میبیند و متاثر میشود .

یونا به عنوان یک احضارگر برای کمک به مردم آسیب دیده آنجا مراسمی تخصصی که به آن Sending میگویند را داوطلبانه اجرا میکند .
تیداس که هیچ از این مراسم نمیداند از لولو در این باره توضیح میخواهد.

لولو میگوید : " شخص مرده به راهنمایی نیاز داره . مرده ها مرگشونو قبول نمیکنند . اونها به زندگی حسادت میکنند و امکان داره این حسادت حتی به تنفر کشیده بشه! اگر این مرده ها راهنمایی نشند به انسانهای زنده رو شکار میکنند ! مراسم " فرستادن " اونهارو به Farplaine هدایت میکنه .. جایی که میتونند در آرامش باشند . غمناکه .. مگه نه ؟ "

تیداس از نزدیک شاهد اجرای این مراسم توسط یونا است . او غم مردم را از نزدیک میبیند و همینطور غم یونا در چهره اش که در حال اجرای مراسم است . ( یونا ابزاری شبیه عصا بدستش دارد که آن را در هوا به نحوه خاصی میچرخاند و اینگونه مردگان را هدایت میکند . در این صحنه یونا این کار را درحالی که روی آب ایستاده انجام میدهد )

[b][تصویر:  18699454628154597347.jpg] [تصویر:  92293465262955104868.jpg]
این دمو خیلی خیلی زیباست[/b]Confused41:

[تصویر:  08849325211395629468.jpg]
[تصویر:  46520527472489564156.jpg][تصویر:  24566693964050629120.jpg][تصویر:  33414946289988957518.jpg]
دادا ادامه داستان کجاست؟