Forum Gamefa | انجمن بازی های کامپیوتری گيمفا

نسخه‌ی کامل: كاملترين نقد و برسي بازي deus ex :human revolution
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
[تصویر:  wallpaper_deus_ex_human_revolution_08_480x272.jpg]

Expellite داداش فعلا بیو گرافیشو پیدا نکردم این مطلبو گذاشتم شاید فعلا به کارت بیاد!

كاملترين نقد و برسي بازي deus ex :human revolution
انسان در غاری تاریك بود، هیچ چیزی دیده نمی شد و تنها نشانه ها بودند. نشانه آب، نشانه سنگ زیر پا، نشانه نسیمی خنك كه از انتهای غار به صورت می خورد و روزی مشعلی روشن شد، آتش قرمز همه چیز را روشن كرد، انسان دیوارها را دید، انتهای تاریكی را دید و سرانجام به سمت انتهای غار حركت كرد. هر چه بیشتر پیش می رفت، بیشتر در مورد پیرامون خود می فهمید. روشنی مشعل همه چیز را هویدا كرده بود. او به دنبال راه خروج از این غار می گشت. به دنبال ریشه خود و سرانجام همه چیز بر انسان آشكار شد. دیگر تاریكی مانع او نبود و انسان باور كرد كه بی نیاز شده، اما روزی كه باران مشعل او را خاموش كرد، بزرگترین حقیقت جهان هستی را كشف كرد... تاریكی در درون او است و مشعلی نیست كه او بتواند آن را روشن كند. پس از سال ها، بالاخره نسخه سوم از سری بازی های Deus Ex منتشر شد.
سری Deus Ex همیشه در مورد زندگی ماشینی انسان و مدرنیزه شدن جهان در آینده صحبت كرده است. بازی فلسفی ای كه حكایتی از ذات انسان و معنویت در كنار مدرنیت را به تصویر می كشد. نسخه سوم این سری كه توسط Eidos Montreal ساخته شده و Human Revolution نام دارد، یكی از بزرگسالانه ترین و روشن فكرانه ترین بازی هایی است كه تا به حال عرضه شده است. بازی ای كه در عمق دغدغه های روز بشریت مکاشفه می كند. سفری كه در آن ایدئولوژی نویسندگان بازی بحث هایی را مطرح می كنند كه كمتر بازی و فیلمی قدرت و عمق آن را دارد. هر چند این بازی وسیع تر از كلماتی است كه من می نویسم و تا با چشم خود تا انتهای داستان آن را نبینید، نمی توانید به كلیت آن پی ببرید، ولی سعی داریم در این مقاله بدون لو دادن مسائل اصلی داستان، بررسی موشكافانه ای در مورد فلسفه این بازی داشته باشیم.

داستان
هالی تریبون (Halie Tribbune) می گوید: "علم بدون تكامل اخلاقی، خطرناك و نابود كننده است." روز به روز علم انسان بیش از پیش پیشرفت می كند. رشد علم در دهه گذشته، بزرگترین جهش در تاریخ بشریت بوده و پیش بینی می شود که دهه بعدی حتی بزرگتر از این باشد. تكنولوژی نانو، پیوند اعضای بدن، رشد و تولید مثل سلول و مولكول، انقلاب در علم ژنتیك، هوش مصنوعی هایی كه دیگر مصنوعی نیستند و ربات های انسان نما تنها درصد كوچكی از جهش یك دهه گذشته هستند. تمام این مسائل دقیقه به دقیقه گسترده تر می شوند و انسان را نیرومندتر از هر زمان می كنند. انسان موجودی مغرور است.
به قول آدام جنسن (Adam Jensen) شخصیت اصلی بازی: "انسان از روزی كه آتش را كشف كرد به خود مغرور شد." آیا حركت در این مسیر به انكار كامل خدا ختم خواهد شد؟ قرن ها است كه بسیاری از افراد، خدا را یك افسانه می دانند. افسانه ای برای سرپوش گذاشتن بر ناشناخته ها و نادانی های ما و هر روز با پیشرفت بیشتر تكنولوژی و كشف بیشتر ناشناخته ها، انسان بیش از پیش به این موضوع دامن می زند، ولی آیا نتیجه، درخشان بوده است؟ داستان Deus Ex: Human Revolution این موضوع را باز می كند و كلمه به كلمه و سكانس به سكانس در قالب شخصیت های خود دیدگاه تمام افراد را شرح می دهد. داستان بازی در سال 2027 اتفاق می افتد.

آینده ای نه چندان دور كه تكنولوژی بایومكانیكالی به نام Augmentation انقلابی در بشریت به وجود آورده است. از این پس، اگر عضوی از بدن انسان به هر دلیلی از كار بیفتد، دیگر حتی پیوند هم نیازی نیست و می توان آن عضو را ماشینی كرد و با استفاده از Augmentation حتی می تواند در داخل ذهن انسان هم تغییراتی ایجاد كرد، مثل بالابردن هوش و... این تكنولوژی، جهشی بزرگ در پیشرفت انسان است، اما باعث مشكلات بزرگی هم می شود. از آنجایی كه استفاده از این تكنولوژی گران است، تنها ثروت مندان می توانند از آن استفاده كنند و همین موضوع به زخم كهنه اختلاف طبقاتی دامن می زند و اینبار این اختلاف تنها در زمینه مالی نیست، بلكه در زمینه ژنتیك است و مصداق ضرب المثل قدیمی: "انسان هایی با خون رنگی هم پیدا می شوند!" است.
Augmentation مسلماً دستاورد بزرگی است، ولی همانطور كه در ابتدای مطلب گفتیم: "علم بدون تكامل اخلاقی، خطرناك و نابود كننده است." Augmentation دقیقاً برخاسته از یك ایدئولوژی واقعی و در حال توسعه به نام ترنسهیومنیسم (Transhumanism) است كه عقیده دارد: "تكامل انسان در علم و تكنولوژی است" و این حرف دقیقاً در تضاد تمام گفتارهای دینی است كه می گوید: "مذهب و دین كمال انسان است." فرانسیس فوكویاما (Francis Fukuyama) یكی از نظریه پردازان بزرگ، از ترنسهیومنیسم به عنوان خطرناك ترین ایدئولوژی بشریت یاد می كند و این در حالیست كه نظریه پردازی دیگر در نقطه مقابل آن می گوید: "ترنسهیومنیسم جسورانه ترین، با جرأت ترین و بلندپروازانه ترین آرزوی كل بشریت است." اختلاف نظرها را مشاهده می كنید؟ اين تصوير كوچك نمايي شده.براي ديدن تصوير با سايز اصلي اينجا كليك نماييد.سايز واقعي تصوير640x360


Human Revolution در دل داستان خود تمام دیدگاه ها را بررسی می كند و به خاطر دارم كه نویسنده بازی اشاره كرده بود كه برای نوشتن داستان این بازی زندگی بیشتر دانشمندان بزرگ، ثروت مندان و سیاستمدارها را مطالعه كرده بوده تا شخصیت های واقعی بسازد. Augmentation تصویری از آینده ترنسهیومنسیم است كه با نماد h+ نمایش داده می شود و به نظر سازندگان این بازی، این ایده واقعاً مخرب است. در اولین نمایش های بازی كه به صورت CG بود، ما آدام را مشاهده می كنیم كه در دوران رنسانس قرار دارد و دانشمندان آن زمان بدن او را بررسی می كنند. این تصویر دقیقاً از روی یك نقاشی واقعی از دوران رنسانس ساخته شده بود كه در آن اولین حركت های علم برای شناخت بدن انسان صورت گرفته بودند. انسان ها از آن زمان، قصد تغییر در ساختار بدن خود را داشتند، چون عقیده دارند که بدن انسان كامل نیست. شخصیت اصلی بازی كه به وضوح از نامش پیدا است كه به آدم اشاره دارد، سعی دارد به خدا برسد.
او در رویای خود می بیند كه بال های ایكاروس (Icarus) را بدست آورده و در حال پرواز به سوی خدا است. صحنه ای نمادین از غرور انسان برای خدا شدن و ناگهان بال های او آتش می گیرد و سقوط بلندی می كند. این صحنه دقیقاً بیانگر ناتوانی انسان در رسیدن به خدا را نشان می دهد كه همچون حركت كردن به سوی خورشید است. رو به روشنی حركت می كنید، دریغ از این كه به قول عطار نیشابوری: "چون پروانه ای كه دور شمع می چرخد، می سوزیم." اولین صحنه بازی، مردی را در سایه نشان می دهد كه مشغول صحبت كردن با چند شخص بدون چهره است كه روی نمایشگر بزرگی هستند. آن ها در حال برنامه ریزی بزرگی هستند، برنامه ای برای روشن كردن جهت بعدی جهان. اين تصوير كوچك نمايي شده.براي ديدن تصوير با سايز اصلي اينجا كليك نماييد.سايز واقعي تصوير640x400


به وضوح معلوم است كه این افراد همان فراماسونرها و یا ایلومناتی ها هستند كه گفته می شود حوادث جهان را اداره می كنند. به شخصه نه می گویم چنین چیزی وجود دارد و نه وجود آن را رد می كنم، ولی سازندگان این بازی به چنین موضوعی اشاره می كنند. محفل ایلومیناتی ها بسیار وسیع است و گفته می شود که آن ها با اداره تأسیسات و شركت های بزرگ و دولت ها بر زمین حكمرانی می كنند. پس از نمایش این صحنه، ما در نقش آدام جنسن شخصیت اصلی بازی قرار می گیریم كه مأمور امنیت یك شركت بزرگ Augmentation به نام Sarif Industries در شهر دیترویت آمریكا است. همسر او، مگان رید (Megan Reed) كه محقق ارشد شركت است، آزمایشگاه Sarif كه رئیس آن دوید سریف (David Sarif) است را نشان می دهد و از آینده تكاملی انسان صحبت می كند و می گوید که حتی دكترها و معلم ها هم از Augmentation استقبال كرده اند.
در این صحنه در یكی از اتاق های آزمایش، یك بمب روانی تست می شود. آدام می پرسد: "معلم ها عاشق این بمب خواهند شد... چطور می تونی وقتی در مورد تكامل صحبت كنی كه تمام استفاده این تكنولوژی برای ارتش هست؟" در طول بازی بارها با چنین صحنه هایی روبرو می شویم كه آدام مخالف چنین تكنولوژی است. روزی گروهی از تروریست های مجهز به تکنولوژی Augmentation به شركت Sarif حمله می كنند و آدام و همسرش را می كشند و همه را قتل عام می كنند. پس از شش ماه، دیوید سریف، آدام را دوباره زنده می كند! حال آدام دو دست و دو پایش Augmentation شده و حتی چیپ های الكتریكی در مغزش كار گذاشته اند و او نیمه انسان و نیمه ربات است.
[تصویر:  944089_20110512_640screen005.jpg]

او از این موضوع ناراحت است و كمی جلوتر در بازی یكی از دوستان آدام، او را می بیند و می گوید: "خدای من آدام چقدر تغییر كردی، با خودت چه کار كردی؟" آدام در جواب می گوید: "اشتباه نجات یافتن را مرتكب شدم." حتی وقتی یكی از افراد وابسته به رئیس های ایلومیناتی به آدام گوشزد می كند كه ما تو را نجات دادیم و این تكنولوژی را به تو دادیم، آدام او را مسخره می كند و با لحنی طعنه آمیز می گوید: "Thanks for Illuminating Me" این عبارت كه در ظاهر به معنی"ممنون از این كه روشنم كردی" است. در واقع به تصور ملحق كردن آدام به ایلومیناتی گفته می شود. افرادی مثل دیوید سریف و گردن كلفت های سیاسی بزرگی كه در بازی با آن ها روبرو می شویم، همه مهره های ایلومیناتی و فراماسون ها هستند كه خواسته یا ناخواسته اهداف آن ها را پیش می برند.
دیوید سریف می گوید: "این آدم ها مثل روح هستند، همیشه در سایه هستند و از همه چیز خبر دارند." در كمتر بازی ای دیده ام كه نام مستقیم فراماسونرها و الیومیناتی نام برده شود و اینقدر منتقدانه به آن ها نگاه شود. پس از زنده شدن دوباره آدام، حال او باید امنیت شركت Sarif را كه هنوز در خطر است، برقرار كند. داستان بازی چنان اوج می گیرد و چنان پیش می رود كه غیر ممكن است بتوانید از آن دل بكنید. این بازی یكی از حرفه ای ترین داستان پردازی هایی دارد که تا به حال دیده ام و حتی كوچك ترین موضوعی را بی دلیل مطرح نمی كند و هر سوالی، پاسخی خواهد داشت. هر چه جلوتر می روید، می فهمید که داستان بازی اصلاً آن طوری نیست كه پیش بینی می كردید.

Deus Ex یك بازی منتقدانه به جهان مدرنیزه شده و بی دین است. جهانی كه چه به خاطر ایدئولوژی های خطرناك سیاستمدارهای خود و چه به خاطر لغزش دانشمندان آن به تباهی نزدیك می شود. هرمس (Hermes) یكی از اندیشمندان بزرگ می گوید: "لغزش دانشمندان چون شكستن كشتی است كه هم خود را غرق می كند و هم مردمان بسیار را." بازی در شهرهای مختلفی اتفاق می افتد و ما مشاهده می كنیم كه چه شورش بزرگی در حال شكل گیری است. این جامعه ای است كه شعار اصلیش "تكامل" است. این جامعه ای است كه در كوچك ترین مقیاسش، ایلومیناتی قصد پرورش آن را دارد، ولی نتیجه جز نابودی نیست.
تمام این مسائل در پایان بازی كه واقعاً یك پایان كوبنده است، بیشتر روشن می شود. دیوید سریف در جایی از بازی می گوید: "این تكنولوژی تكامل انسان است و تكامل چیزی هست كه خیلی ها را می ترساند." آدام در ادامه می گوید: "و خیلی ها را پول دار می كند." بازی هایی مثل Deus Ex و یا BioShock برخاسته از ذهن افرادی هستند كه مخالف چنین سیستم هایی هستند. این كه سیستم زندگی شخص را كنترل كند، بزرگترین دغدغه این افراد است. چپ گرایان افراطی و یا همین فراماسون ها در عین باورهایی كه برای خود دارند، اینكه "آزادی هر فرد و رهایی از محدودیت های دین، باعث رستگاری انسان است" را اصل می دانند، ولی این در حالیست كه به وضوح در بعضی از شخصیت های بازی می بینیم كه آن ها در نقطه مقابل لیبرالیسم و یك جامعه آزاد قرار گرفته اند.
جامعه ای كه در Deus Ex مردمانی كه Augmentation نشدند را به خاطر توطئه علیه دولت و تكنولوژی اسیر می كند. سیاستمداران و اندیشمندانی كه ضد خدا و احدیت می ایستند و خود را خدا می دانند. چنین فرقه هایی برخاسته از زمان های امروز نیستند، بلکه از زمان فراعنه كه انسان خود را خدا نامید، چنین موضوع هایی مطرح بوده اند. فراماسونرها شیطان پرست نیستند، چون اگر شیطان را قبول كنند، وجود خدا را نمی توانند منكر شوند. متأسفانه گاهی برای بسیاری از مردم، به خصوص مردم كشور ما این موضوع خیلی غلط جا افتاده كه چنین فرقه هایی را همانند قرون وسطی به شیطان پرست ها و جادو و تخیل ربط می دهند. تمام این مسائل برخاسته از ایدئولوژی های مختلف است. ایدئولوژی هایی كه باور دارند انسان توانایی بیشتری در پیشرفت دارد و نباید خود را به خاطر مسائلی مثل خدا عقب بیندازد و به همین خاطر آن ها عقیده دارند که علم و تكنولوژی می تواند انسان را در جایگاه خدا قرار دهد و به همین دلیل است كه بیشتر نمادهای آن ها نمادهایی سنتی از دوران فراعنه است.
اما آیا انسان می تواند خدای نفس خود شود؟ آیا نیازهای ما فقط تكنولوژی است؟ این ها موضوعاتی هستند كه باعث فروپاشی دولت ها در بازی هایی مثل BioShock و Deus Ex شده اند. در BioShock خالق این شهر اندرو رایان (Andrew Ryan) شهری به دور از انسان های روی زمین می سازد كه پر شده از روشن فكران و دانشمندان و عقیده دارد که هیچ خدایی وجود ندارد و انسان است كه پادشاه و خدای خود است. اندرو رایان از انسانیت روی كره خاكی فرار كرد، ولی نتیجه نابودی شهر Rapture شد. او از انسان ها فرار كرد، ولی هیچ گاه نتوانست از انسانیت فرار كند. Deus Ex آنقدر از نظریه های سیاسی پر است كه واقعاً می توان یك كتاب در مورد تك تك شخصیت های آن نوشت و آنقدر این بازی از حیث كارگردانی و روایت داستان بی نقص است كه آن را می توان به كلاس درسی برای تمام بازیسازها تبدیل كرد.
گرافیك
گرافیك فنی و تكنیكی بازی مشكلاتی دارد. طراحی شخصیت ها اصلاً خوب كار نشده و جزئیات چهره و انیمیشن های صورت خیلی ضعیف هستند. Lip Synchها خیلی بد هستند و باعث مصنوعی شدن چهره ها شده اند. اما نكته قوت بازی در زمینه گرافیك، طراحی هنری بی نظیر آن است. Eidos Montreal واقعاً در این بخش سنگ تمام گذاشته و جزئیات بالایی به تصاویر داده است. اگر دقت كنید، حتی كوچك ترین اشیاء بازی از طرح های دوران رنسانس الگوبرداری شده اند كه بیشتر اشكال هندسی پیچ خورده و متقارن هستند. از كاشی ها تا لباس های شخصیت ها، همه از چنین طرح هایی شكل گرفته اند، چون بازی در حقیقت قصد دارد یك رنسانس جدید را در تاریخ نشان دهد.
رنسانسی كه دوباره نقطه اوج پیشرفت انسان در هر زمینه ای است. حتی سازندگان بازی گفته اند كه رنگ بندی مشكی و طلایی بازی به خاطر همسان بودن آن با رنگ بندی های دوران رنسانس است. اگر به نقاشی ها و طرح های دوران رنسانس نگاه كنید، همه تركیبی از این دو رنگ هستند. در بسیاری از بازی ها دیده ایم كه توجهی به لباس هایی كه مردم در آینده می پوشند نشده، ولی در Deus Ex با لباس های خیلی جالبی روبرو هستیم كه نشان دهنده سبك پوشش مردم آن زمان است. البته این لباس ها هم چه از نظر ظاهر و چه از نظر اشكالی كه روی آن ها وجود دارند، دقیقاً همانند طرح های دوران رنسانس هستند كه باید به طراحان بازی از این نظر احسنت گفت كه اینقدر در جزئیات دقیق بوده اند.
شهرهای مختلف بازی به طور كلی ظاهری متفاوت دارند. شانگهای خیلی روشن است و بیشتر از رنگ های تیره در كنار رنگ های روشن شدید استفاد شده است. مثلاً یك دیوار سیاه در كنار نئون های قرمز و زرد. همچنین دیترویت دقیقاً بیانگر آینده این شهر است. شهر دیترویت یكی از شهرهای نسبتاً كثیف آمریكا است كه ساختمان های آنچنان بزرگی ندارد و محله های آن كثیف بوده و ساختار جاده ها و مسیرهای آن خیلی نامتعارف هستند. دیترویت آینده هم به این شكل است. از نظر رنگ بندی باز هم تركیب طلایی و مشكی در این شهر بیشتر به چشم می خورد. مونتریال بیشتر از رنگ های خاكستری و مشكی استفاده می كند كه بیانگر جو سرد این شهر است.
هر چند آسمانخراش های روشن آن از پنجره ساختمان ها معلوم است. نورپردازی ها خیلی خوب هستند و ما نورهای حجم دار زیادی را می بینیم كه به طور خطی بازتاب می شوند و نوعی تصویر روشن و صاف از یك آینده الكتریكی به تصویر كشیده اند. متأسفانه بعضی از بافت های بی كیفیت و طراحی ضعیف بازی در این بخش به بازی لطمه زده كه البته می توان این موضوع را به خاطر بی تجربگی سازندگان حساب كرد، چون این اولین بازی Eidos Montreal بود و جای خوشحالی است كه به تازگی Square Enix یك موتور قدرتمند كه حاصل تركیب موتور Glacier 2 (موتور استفاده شده در Hitman: Absolution) و موتور Crystal از Crystal Dynamic (موتور استفاده شده در Tomb Raider جدید) است را ساخته كه قرار است در اختیار استودیوهای خود قرار دهد و اتفاقاً آن ها سفری هم به شهر مونتریال داشته اند تا این موتور را در اختیار این سازندگان قرار دهند.
موسیقی/صداگذاری
صداگذاری محیط در خلق چنین اتمسفر عمیقی، تأثیر زیادی داشته است. به طور كلی مجموع صداهایی كه در شهرهای مختلف می شنوید، با هم فرق دارند، ولی كاملاً زنده و واقع گرایانه هستند. در دور دست صدای جیغ زنی شنیده می شود، مردم با هم صحبت می كنند، صدای موسیقی از كلاب ها شنیده می شود، صدای حركت آب در فاضلاب و یا كار كردن ژنراتورها همه در كنار هم محیطی پویا خلق كرده اند. صدای شخصیت های بازی هم عالی است. الیاس توفکسیس (Elias Toufexis) صداگذار آدام كار خود را به خوبی انجام داده و گاهی شبیه به صدای اسنیک (Snake) هم هست. در كنار صدای جدی او، گاهی شوخ طبعی هایی هم به صورت طعنه آمیز گفته می شود و یا وقتی آدام عصبانی می شود به خوبی خشونت را در صدای او می شنویم.
سایر صداهای بازی مثل استفن شلن (Stephen Shellen) كه كار صداگذاری دیوید سریف را انجام داده، بسیار عالی از كار درآمده است. موسیقی بازی را مایکل مک کان (Michael McCann) انجام داده است. شخصی كه به خاطر آهنگسازی Splinter Cell: Double Agent جوایز زیادی را برای بهترین آهنگسازی سال دریافت كرد. در حالیكه بسیاری از آهنگسازانی كه در صنعت بازی كار می كنند، توجه زیادی به سناریوی بازی و كلیت آن نمی كنند، مك كان خیلی با دقت كار خود را انجام می دهد. او برای آهنگسازی Double Agent كل سناریوی بازی را خوانده بود و داستان بازی را درك كرده بود و قطعاتی مربوط به جو آن ساخت. پس از Double Agent او روی بازی دیگری كار نكرده بود تا اینكه Deus Ex به او پیشنهاد شد.
مك كان با نویسندگان و كارگردانان بازی در مورد ایده های بازی بحث كرده بود و حتی تحقیقات گسترده ای روی پدیده ترنسهیومنیسم انجام داده بود. نتیجه كار یك آلبوم از قطعات بسیار شنیدنی است. در حالیكه او در Double Agent ثابت كرده بود كه در ساخت قطعات پر تنش و اضطراب زا برای بازی هایی با تم مخفی كاری تبحر دارد، در Deus Ex ما وجه دیگری از كار او را مشاهده می كنیم. اینبار او با استفاده از صداهای انسان و گروه های كر سعی كرده تا بخش رنسانسی بازی را مطرح كند و با تركیب آن با قطعات الكتریكی به وضوح یك رنسانس مدرن را نشان می دهد. حس شورش و توطئه در ثانیه به ثانیه آهنگ های او شنیده می شود و نوعی موسیقی مذهبی هم به كلیت جو آهنگ ها كمك كرده است. مك كان بدون شك یكی از بهترین آهنگسازی های امسال را با Deus Ex انجام داده است.
[تصویر:  944089_20110510_640screen001.jpg]
گیم پلی
به شخصه بیشتر بازی هایی كه هر سال عرضه می شوند را انجام می دهم و تمام آن ها را بررسی می كنم. بعد از نزدیك به 5 سال از بازی كردن درصد زیادی از عناوین این نسل، نیازهای خود را از یك بازی، خیلی فراتر از چند مسئله تكنیكی و كوچك می دانم. وقتی تمام این بازی ها را انجام دهید، متوجه تكرار و عدم نوآوری در هسته اصلی آن ها می شوید. متوجه می شوید كه بازی ها گاه آنقدر كلیشه های خود را تكرار می كنند كه بی اختیار از یك سری سبك، زده می شوید. كم پیش می آید كه در یك سال بازی ای عرضه شود كه به طور كلی نه تنها كلیشه ها را كنار بزند، بلكه یك سری استانداردهای جدیدی را مطرح كند كه بی نقص است. Deus Ex: Human Revolution دقیقاً این طور است.
موضوعی را كه دقت كردم، این بود كه واقع گرایی در گیم پلی، همیشه تأثیرگذارتر از واقع گرایی در سایر بخش های یك بازی است. علت محبوبیت بازی هایی مثل GTA و یا World of WarCraft هم همین موضوع است كه شما آزاد هستید به شكلی كاملاً واقعی بر مبنای خواسته های خود یك بازی را پیش ببرید. به همین دلیل بازیسازان زیادی شعار آزادی عمل را برای بازی های خود می دهند، ولی وقتی كمی ریزبینانه به مكانیزم گیم پلی آن ها نگاه می كنید، متوجه می شوید که شما دقیقاً آن طور كه سازندگان دوست دارند، پیش می روید. اما Deus Ex پا فراتر می گذارد و در تك تك ثانیه های خود به شما حق انتخاب می دهد.

می توانید یك مرحله را اسلحه به دست پیش ببرید و مثل یك بازی تیراندازی جلو بروید و یا می توانید كاملاً مخفیانه دشمنان را از پای درآورید. می توانید مخفیانه از كنار آن ها رد شوید و مثل یك جاسوس واقعی حتی كسی را هم نكشید و یا می توانید با سیاست عمل كنید و با صحبت كردن با افراد مناسب، یك مرحله را تنها با صحبت كردن و خیلی با فكر پیش ببرید. نكته جالبی كه سازندگان در ادامه چنین آزادی عملی قرار داده اند، سیستم پاداش است. اگر راه های مخفی جدیدی پیدا كنید، اگر مراحل را خیلی هوشمندانه و خلاقانه پیش ببرید، سیستم پاداش بازی به شما XP می دهد. این موضوع دقیقاً یك نوع محرك برای فكر كردن است. قبل از هر مرحله به این فكر می كنید كه كدام راه بهترین نتیجه را دارد.
بازی روی تصویر یك ضربدر قرار می دهد و مقصد را به شما نشان می دهد، ولی چگونه رسیدن به این مقصد، بستگی به شما دارد. این خلاقیت ها با XP روبرو هستند و با XP و Pirax بالاتر می توانید قدرت های جدید را با استفاده از Augmentation بدست آورید. نكته جالب این است كه سازندگان در همان ابتدای بازی تمام قدرت های Augmentation را برای شما آماده كرده اند و همین موضوع باعث ایجاد یك حس اعتیاد و خواستن در مخاطب می شود كه هر چه زودتر چنین قدرت هایی را بدست آورد. شما با خلاقیت و نوآوری در پیشبرد یك مرحله می توانید بهای خرید آن ها را بدست آورید و با خرید Augmentationهای جدید شما بهای خلاقیت بیشتر و راه های بسیار بیشتر برای پیشبرد یك مرحله را بدست می آورید.

شالوده چیدمان هسته اصلی گیم پلی بازی واقعاً متحیر كننده است. همه چیز مثل نخ های یك قالی به هم ربط دارند. هر عملی، عكس العملی دارد. هر فعلی، انفعالی و هر كنشی، واكنشی. ما در مورد فعل و انفعالات داستانی صحبت نمی كنیم كه تصمیمات شما چه تأثیری روی داستان دارد. هیچ چیزی که در این بازی بی منطق نیست. اخبار داخل تلویزیون درك جدیدی از یك سری شخصیت ها و سیاست های بازی به شما می دهد. تحلیل های رادیویی به واقعی تر شدن دنیای بازی كمك می كند. نوشته ها و فایل های كامپیوتری، اطلاعات مفیدی از مسیر پیش رو به شما می دهند. مثلاً می توانید با خرید قدرت بازوی بیشتر، وسایل سنگین تری را بلند كنید و چه بسا پشت این وسایل سنگین راه های مخفی برای رسیدن وجود داشته باشند.
می توانید قابلیت شكستن دیوارها را بدست آورید و این در حالیست كه می توانید با فرو ریختن یك دیوار از مواجهه با گروه زیادی از دشمنان پرهیز كنید. می توانید با قابلیت دیدن پشت دیوارها، مسیر درست تری انتخاب كنید. می توانید با بالا بردن هوش آدام در صحبت هایی كه با شخصیت ها می كنید خیلی تأثیرگذارتر حرف بزنید. می توانید با بالا بردن توانایی هك، درهای بسته ای را هك كنید و یا كامپیوترهای دوربین های امنیتی را از كار بیندازید. تمام این مسائل كه در حقیقت برای بی نقص تر رفتن یك مرحله برای خرید وجود دارند، از همان بی نقص رفتن مراحل بدست می آیند و نتیجه یك روند و در نهایت یك گیم پلی بی نقص را خلق می كند.

بازی از لحاظ جو كلی و بعضی المان های گیم پلی بسیار شبیه به سری Metal Gear Solid است و Boss Fightهای آن همانند MGS4: Guns of the Patriots كاملاً اكشن پیش می رود. شاید كشتن این Bossها كار آسانی باشد، ولی Boss Fightهای حقیقی بازی، سیاستمدارها و روانشناسان قدرتمندی هستند كه با كلمات و صحبت های خود به جنگ شما می آیند و شما نه تنها باید در مقابل این حرف ها از خود دفاع كنید، بلكه باید به آن ها حمله هم بكنید. اگر در بازی ای مثل L.A. Noire از ظاهر یك فرد می توانستید برای پیشبرد مكالمه استفاده كنید، در Deus Ex دقیقاً برعكس باید عمل كنید و باید به باطن و ذات فرد دقت كنید. یك سیاستمدار و یك دیكتاتور هیچگاه از راه مسائل احساسی شكست نمی خورند.
اگر از كشته شدن هزاران نفر بی گناه به خاطر تصمیمات او صحبت كنید، او موضوع "خیر برتر" را مطرح می كند و یا اینكه برای رسیدن به یك هدف و یك مدینه فاضله باید افرادی فدا شوند. چند وقت پیش، كن لوین (Ken Levine) سازنده BioShock گفت: "هر آدم به نظر بدی، در تاریخ و فیلم ها و بازی ها فكر می كند كه قهرمان است و كار درستی انجام می دهد." آن ها فكر نمی كنند كه ظلم بزرگی به بشریت می كنند، بلکه گمان می كنند قهرمان هایی هستند كه هدفی دارند كه انسان های عادی آن ها را درك نمی كنند. در Deus Ex با نظریه های یك دیكتاتور باید همانند یك دیكتاتور صحبت كرد تا طرف مقابل متوجه شود که شما هم فرد باهوشی هستید و درست می گویید. اين تصوير كوچك نمايي شده.براي ديدن تصوير با سايز اصلي اينجا كليك نماييد.سايز واقعي تصوير640x360


از طرفی یك فرد احساسی را می توان با حرف های اینچنینی و قوت قلب متقاعد كرد. محیط را مشاهده كنید. سازندگان آنقدر با جزئیات روی محیط ها كار كرده اند كه مثلاً با نگاهی به قفسه كتاب های یك فرد متوجه می شوید که او چه طرز فكری دارد و یا اینكه با هك كردن كامپیوتر او اطلاعات جدیدی در مورد وی بدست می آورید. این صحبت ها خیلی مهم هستند، حتی مهم تر از Boss Fightهای معمولی بازی، چون شكست و یا پیروزی یك مأموریت را مشخص می كنند. سازندگان بازی به تازگی اعلام كرده اند كه تصمیمات بازی را كاملاً خاكستری طراحی كرده اند و همانند بازی های دیگر مطلقاً سیاه و یا سفید نیست.
آن ها عقیده داشته اند که بسیاری گزینه سفید و خوب را در نظر می گیرند، ولی اگر دو تصمیم خاكستری به آن ها بدهیم چه؟ نتیجه، تصمیماتی هستند كه باعث جاری شدن عرق روی پیشانی شما می شوند. تصمیماتی كه واقعاً غیر ممكن است بین آن ها یكی را انتخاب كنید. این تصمیمات در اواخر بازی و سرانجام در مرحله آخر چنان بزرگ و چنان وابسته به سمت های سیاسی و ایدئولوژی های فرهنگی می شوند كه شما سرانجام تكلیف خود را از نظر اینكه در چه جبهه ای از سیاست و طرز تفكر فلسفی هستید، پیدا می كنید. كنترل بازی در ابتدا شاید كمی متفاوت تر از بازی های بازار باشد، ولی با پیشروی نه تنها به آن عادت می كنید، بلكه متوجه می شوید كه اتفاقاً بنا به دلایل درستی این طرز كنترل طراحی شده است. اين تصوير كوچك نمايي شده.براي ديدن تصوير با سايز اصلي اينجا كليك نماييد.سايز واقعي تصوير640x360
[تصویر:  944089_20110512_640screen002.jpg]

بازی بین اول-شخص و دید سوم-شخص متغیر است. با بالا رفتن از نردبان ها همانند بازی های Starbreeze نمای سوم-شخصی را می بینیم و یا هنگام سنگر گرفتن همانند Rainbow Six: Vegas دوربین سوم-شخص می شود. استفاده از Augmentation خیلی هوشمندانه طراحی شده و شما به راحتی از روی كنترلر خود می توانید از آن ها استفاده كنید. كمبود مهمات و شارژ برای Augmentation باعث شده كه بیشتر به مخفی كاری پناه ببرید و همین مضامین بازی هستند كه بدنه قوی به گیم پلی آن داده اند. بازی در شهرهای مختلف جهان مثل دیترویت، شانگهای، سنگاپور، مونترئال و یك شهر دیگر كه آن را یك سورپرایز برایتان نگه داشته ایم، اتفاق می افتد. طراحی شهرها بسیار با جزئیات است.
شانگهای پر از لامپ های نئونی است و ساختمان های بلند با طراحی شرقی هستند و بهترین راه طی كردن مسیرها، پشت بام های خانه ها هست و در شهری مثل دیترویت، فاضلاب ها بهترین راه برای دور زدن مسیرها هستند. هر شهر، نه تنها به طور كلی از نظر ظاهر با هم فرق دارد، بلكه تأثیر زیادی هم روی روند گیم پلی می گذارد و در نتیجه باعث خلق تنوع می شود و تا آخر بازی شما را به خود جذب می كند. هوش مصنوعی بازی می توانست خیلی بهتر از این باشد و در حالیكه در بخش مخفی كاری نسبتاً خوب عمل می كند، در بخش اكشن ضعیف است كه این هم باز یكی از حسن های مخفیانه رفتن بازی است. Deus Ex یك گیم پلی كاملاً نو و درگیر كننده دارد، طوری كه می توانید به هر شكلی كه می خواهید پیش بروید. مثلاً من به شخصه تمام مراحل اصلی و فرعی بازی را رفتم كه نزدیك به 40 ساعت شد و در طی این چهل ساعت فقط حدود 10 تا 15 نفر را كشتم! این موضوع بیانگر این است كه چقدر بازی در انتخاب های شما برای پیشبرد مراحل انعطاف پذیر است.
نتیجه گیری
بازی ای را ندیده ام كه تا این حد جدی در مورد فلسفه و ایده خود حرف بزند و تا این حد در این زمینه تأثیرگذار باشد. به تازگی سازندگان بازی یك مستند درست كرده اند كه در آن تكنولوژی های حال حاضر را كه خیلی شبیه به تكنولوژی هایی هست كه آدام استفاده می كند، مقایسه می كند. در این مستند، مردی را می بینیم كه چشم خود را از دست داده و بجای آن دوربینی كار گذاشته شده كه قدرت بینایی را دوباره به او بخشیده است. دست های مصنوعی كه حتی در پیانو زدن هم به انسان كمك می كنند.
پاهایی كه خیلی سریع هستند و چند روز قبل ركورد دومیدانی برای معلولین توسط یك دونده با پاهای كاملاً ماشینی زده شد. وقتی در این مستند از رئیس یكی از بزرگترین شركت های تولید كننده اعضای ماشینی/مصنوعی بدن سوال می شود كه آیا در سال 2027 آینده و تكنولوژی ای كه آدام استفاده می كند، امكان پذیر است، او با قطعیت جواب می دهد: "بلكه بدون شك." Deus Ex بازی ای است كه درس های زیادی را به مخاطب خود می آموزد. این بازی یك پورتره از آینده بشریت و ایدئولوژی ها است و در همین حین به شدت سرگرم كننده و خلاق در گیم پلی خود است. این بازی را از دست ندهید.

www.flashkhor.com[/php]
من چیزی نگم بهتره....من موندم یک بازی تا چه حد میتونه تاثیرگذار باشه و به عمق آدم نفوذ کنه

RANDY2

(08-16-2012, 03:12 AM)Sam Fisher A Splinter Cell نوشته است: [ -> ]من چیزی نگم بهتره....من موندم یک بازی تا چه حد میتونه تاثیرگذار باشه و به عمق آدم نفوذ کنه

از user ات معلومه دیگه یک نگاه کن.((((((سم فیشر)))))))))))))((((((اسپلینتر سل)))))))))))))))))))
بدون شک این بازی بهترین بازی عمرم بود و واقعا زیبا بود! من به شخصه خیلی تحت تاثیر این بازی قرار گرفتم!
همه چیزش با هم مچ بود. امیدوارم ادامه اش بسیار زیباتر از این ساخته بشه!
"این آخر دنیا نیست، ولی از همین جا می تونی ببینیش"
این عالیه گرافیکشم مشکلی ندار ولی می تونست بهتر از اینم بشه عالیه20هConfused62:
بسیار عالی اگر من مدیر گیم اسپات بودم بش از 10.5 هم بالاتر می دادک