![]() |
تاپیک جامع اسپویل داستان بازی های ویدیویی - نسخهی قابل چاپ +- Forum Gamefa | انجمن بازی های کامپیوتری گيمفا (https://forum.gamefa.com) +-- انجمن: آژانس خبری (https://forum.gamefa.com/Forum-%D8%A2%DA%98%D8%A7%D9%86%D8%B3-%D8%AE%D8%A8%D8%B1%DB%8C) +--- انجمن: نقد و بررسی (https://forum.gamefa.com/Forum-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C) +--- موضوع: تاپیک جامع اسپویل داستان بازی های ویدیویی (/Thread-%D8%AA%D8%A7%D9%BE%DB%8C%DA%A9-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9-%D8%A7%D8%B3%D9%BE%D9%88%DB%8C%D9%84-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%88%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D9%88%DB%8C%DB%8C) |
RE: تاپیک جامع اسپویل داستان بازی های ویدیویی - masterpourya - 02-23-2016 آقا یکی اپیزود 43 متال رو کامل کامل توضیح بده جریان چیه ممنون RE: تاپیک جامع اسپویل داستان بازی های ویدیویی - white.wolf - 03-07-2016 (02-19-2016, 06:17 PM)tedy mehr shad نوشته است: آقا یکی بگه آخره dying light the following چی شد مادر در واقع یه volatile بود که سر دلایلی با این که تبدیل به زامبی شده بود میتونست خودشو کنترل کنه وبه کسی اسیب نرسونه و از طریق ذهن میتونست با کایل کرین حرف بزنه یعنی صداشو کرین تو سرش میشنید. پایان اول: کایل کرین تصمیم میگیره مادر رو ازبین ببره ودارو هایی که دنبالش بود رو واسه دوستاش ببره و موفق میشه که مادر رو بکشه ولی بعد نبردش با مادر به harran برمیگرده دربین راه هی حالش بد میشه و چند بار بیهوش میشه و وقتی به مقصد میرسه میفهمه که خودش هم تبدیل به یک volatile شده. پایان دوم : کرین قبول میکنه که با مادر همکاری کنه که با هم به یه اتاق میرن که دارو هارو بردارن که اون اتاق منفجر میشه هم کایل کرین و هم مادر هر دوشون از بین میرن RE: تاپیک جامع اسپویل داستان بازی های ویدیویی - Yves Guillemot - 03-11-2016 با سلام لطفا یکی داستان firewatch رو برای ما اسپویل کنه. RE: تاپیک جامع اسپویل داستان بازی های ویدیویی - samiar.sami - 04-17-2016 داستان اساسینس کرید سیندیکیت لطفا RE: تاپیک جامع اسپویل داستان بازی های ویدیویی - ONY$ - 05-25-2016 درود داستان آنچارتد کالکشن رو توضیح بدید RE: تاپیک جامع اسپویل داستان بازی های ویدیویی - Devil Prince - 06-10-2016 بروزرسانی پست اول بند 7 به قوانین تاپیک اضافه شد: 7- در صورت درخواست فرد متقاضی، امکان تفسیر و تحلیل داستان وجود دارد. RE: تاپیک جامع اسپویل داستان بازی های ویدیویی - Qeiji - 06-12-2016 یه جوونمرد پیدا بشه داستان من نفرت انگی... عه ببخشید، Dishonored رو واسه ما خلاصه وار بگه، اگه خدا قبول کنه، میخوایم از نسخه2 بریم سروقتش ![]() RE: تاپیک جامع اسپویل داستان بازی های ویدیویی - Devil Prince - 06-14-2016 اسپویل داستان بازی Dishonored
![]() .
.
.
.
.
داستان بازی در شهری طاعون زده به نام Duwnwall روایت میشود.شخصیت اصلی بازی Corvo نام دارد که محافظ شخصی ملکهی Dunwall است. بعد از بازگشت از یک سفر دریایی، کورو به دیدار ملکه و فرزندش امیلی میرود، اما در حین گفت و گو، گروهی از قاتلان به آن ها حمله و ملکه را می کشند و امیلی را نیز میربایند. در حالی که کورو برای کمک به ملکه تلاش میکند، رئیس نگهبانان از راه رسیده و کورو را به اتهام قتل به زندان می اندازد. شش ماه بعد و درست یک روز قبل از اعـدام کورو، نامه و کلید سلولش به صورت مخفی به دستش می رسند. در نامه، کورو به عضویت گروه وفاداران امپراطوری دعوت میشود. کورو پس از فرار به محل قرار که در یک مسافرخانه است، میرود و با رهبر این گروه که Havelock نام دارد، روبه رو میشود. او از کورو میخواهد تا به آنها در قتل لرد Regent (همان رئیس نگهبانان که کورو را متهم به قتل ملکه کرده بود) کمک کند و کورو هم برای گرفتن انتقام، این پیشنهاد را قبول میکند. سپس کورو برای استراحت به اتاقش بازمی گردد. هنگامی که به خواب می رود، وارد دنیایی خیالی میشود و در آنجا با فرد مرموزی به نام Outsider رو به رو میشود. او از کورو می خواهد تا دانوال را از گردابی که در حال بلعیدن شهر است، نجات دهد و برای انجام این کار، تعدادی قدرت ماورا الطبیعه به او می دهد. کورو مسیر انتقام خود را شروع می کند و در چند ماموریت، تعدادی از زیردستان Regent را به قتل میرساند. سپس برای نجات امیلی اقدام می کند و بعد از نجات، نگهداری او را به شخصی در مسافرخانه می سپارد. در نهایت وقت انجام آخرین ماموریت فرا می رسد. کورو به محل اقامت لرد Regent می رود و او را به قتل می رساند. پس از بازگشت از این ماموریت، کورو و سایرین، این موفقیت بزرگ را جشن می گیرند و به خاطر موفقیتشان نوشیدنی می نوشند. کورو بعد از خوردن نوشیدنی، احساس سرگیجه می کند و در نهایت از هوش می رود. بار دیگر کورو از کسانی که دوست خطابشان قرار میداد، ضربه خورد. Havelock از کورو استفاده کرد تا خودش بر تخت حکومت بنشیند. کورو به کمک ساموئل که صداقتش را به کورو ثابت کرده بود، از مرگ نجات پیدا می کند. ساموئل به او می گوید که Havelock به او خیانت کرده و امیلی را نیز با خود برده است. حالا کورو باید دوباره برای انتقام بجنگد. به کمک نامه ای که امیلی برای کورو نوشته بود، کورو محل استقرار Havelock را پیدا می کند و پس از کشتن کسانی که از اعتمادش سو استفاده کرده بودند، به سراغ Havelock می رود. در اینجا با توجه به نحوه ی پیشروی شما در بازی و اتمام ماموریت ها، سه پایان برای بازی به وجود می آید.
1- Havelock در برابر شما تسلیم می شود و شما می توانید با اراده خود او را بکشید یا زنده نگه دارید. در هر صورت امیلی به پادشاهی می رسد. 2- Havelock تسلیم نمی شود و با امیلی فرار می کند، اما در نهایت در لبه ی پرتگاهی قرار می گیرد، در حالی که کورو را تهدید به پرت کردن امیلی به پایین می کند. اگر امیلی را نجات دهید (در هر صورت Havelock میمیرد)، امیلی به سلطنت می رسد و کورو به عنوان محافظ و مشاورش تا آخر عمر به او در اداره ی دانوال کمک می کند. آخرین صحنه ی این پایان، امیلی را در حالی نشان می دهد که با یک دسته گل در کنار قبر کورو نشسته است. 3- اگر نتوانید امیلی را از پرت شدن به پایین نجات دهید و او به همراه Havelock میرد، وضع شهر بدتر از قبل می شود و... پایان کاربران محترم لطفا قبل از نوشتن اسپویل بازی ها، قوانین رو مطالعه کنید.
از این به بعد اگر پستی در این تاپیک از قوانین پیروی نکنه، بدون توجه به محتوا حذف خواهد شد. ضمنا لطف کنید و داستان بازی ها رو کامل توضیح بدید، نه دست و پا شکسته. خلاصه کنید، اما سعی کنید به قسمت های مهم داستان اشاره کنید. اگر بازی چند پایان داره، به همشون اشاره کنید.
در ضمن از اونجایی که نوشتن اسپویل بازی ها کار طولانی و پرزحمتی ـه، به کسانی که در چارچوب قوانین و با اصول به اسپویل بازی ها می پردازند، اعتبار اهدا می شود. با تشکر
RE: تاپیک جامع اسپویل داستان بازی های ویدیویی - Station - 06-24-2016 درود، یک جوانی پیدا میشه داستان بلک آپس 3 رو بهمون بگه کامل؟! پاییز که بازی اومد و تجربه اش کردم، بعد از اتمام بازی برداشتی که از داستان داشتم زیاد برام جالب نبود و گفتم شاید داستان بازی کامل نگرفتیم. RE: تاپیک جامع اسپویل داستان بازی های ویدیویی - Devil Prince - 06-24-2016 اسپویل داستان بازی Prince of Persia: The Sands of Time
![]() .
.
.
.
.
شاهزادهی جوان حکومت پارس به همراه پدرش، شاه شهرام (Sharaman) برای کشورگشایی به قلمرو Maharaja حمله و درنهایت با کمک وزیـر خائنِ Maharaja، سرزمین هند را تسخیر میکنند. در طی این جنگ، حکومت پارس سه چیز ارزشمند را به غنیمت میبرد؛ ساعت شنی بزرگی که حاوی شنهای زمان است، خنجر زمان و فرح، دختر شاهِ هند. وزیـرِ خائن بلافاصله پس از دیدن خنجر زمان در دست شاهزاده، از شاه شهرام تقاضا میکند تا خنجر زمان به عنوان پاداش به او اهدا شود، اما شاه از انجام این کار امتنا میکند و از او میخواهد تا چیز دیگری را انتخاب کند. در نهایت وزیـر به هدفش نمیرسد. در مسیر بازگشت به سرزمین پارس، لشکریان پارس برای استراحت به سرزمین شاه Azad میروند. شاه شهرام برای تحکیم رابطهی خوب دو حکومت، ساعت شنی را که حامل شنهای زمان است به Azad هدیه میکند. شاه Azad که با دیدن شنهای درخشان زمان متحیر شده بود، علت این موضوع را از شاه شهرام جویا شد. در همین حین وزیـر از فرصت بهوجودآمده استفاده و با حیله و کلک شاهزاده جوان را مجاب به آزاد کردن شنهای زمان میکند تا این شنهای جادویی به شاهزادهی جوان خدمت و باعث سرافرازی و افتخار وی شوند. فرح که از بین اسرای جنگی ناظر این اتفاقات است و با قدرت اهریمنی شنهای زمان آشنایی دارد، سعی در جلوگیری از آزاد شدن شنها میکند، اما دیگر خیلی دیر شدهاست و شنهای زمان آزاد شدهاند. بلافاصله نیروی اهریمنی شنها تمام مردم و افراد شاه آزاد و شهرام را به هیولاهای بدترکیب تبدیل میکند. در این بین سه نفر از گزند این شن های نفرین شده در امان می مانند. وزیـر به خاطر عصای جادویی اش، فرح به خاطر گردنآویزش و شاهزاده به خاطر خنجر زمان. وزیـر که حالا به هدفش رسیده است، سعی در گرفتن خنجر از شاهزاده می کند، اما شاهزاده ی جوان از مهلکه فرار می کند و خود را به فرح می رساند. فرح و شاهزاده که چندان هم به هم اعتماد ندارند، ماجراجویی خود را برای زندانی کردن شن ها آغاز می کنند. فرح به شاهزاده توضیح می دهد که تنها راه نجاتشان، فرو کردن خنجر در ساعت شنی است. پس از عبور از تعدادی موانع، فرح و شاهزاده خود را به ساعت شنی می رسانند. شاهزاده در بالای ساعت قرار می گیرد، اما دقیقا در لحظه ای که باید خنجر را وارد ساعت کند به فرح شک می کند. شاهزاده به فرح می گوید:« چرا دخترِ شاهی که سرزمینش توسط پدر من فتح شده، باید به من کمک کنه؟!». در همین حین وزیـر از راه می رسد و مانع اتمام کار می شود. در نهایت شاهزاده و فرح به سختی از مهلکه جان سالم به در می برند. فرح که به شدت از دست شاهزاده عصبانی است، مدام او را سرزنش می کند، اما بعد از مدتی دوباره شروع به حرکت می کنند. فرح که تقریبا از شاهزاده ناامید شده است، او را گول می زند و خنجر زمان را از وی می گیرد تا به تنهایی این کار را به اتمام برساند. شاهزاده که به شکلی کاملا حرفه ای (!) گول فرح را خورده، به سرعت به خودش میآید و مشغول جستوجو می شود تا فرح را پیدا کند. او فرح را در حالی پیدا می کند که مورد حمله ی هیولاهای شنی قرار گرفته است. شاهزاده همهی هیولاها را نابود می کند، اما موفق به نجات فرح نمی شود و او از لبه به پایین پرت می شود. شاهزاده خود را به فرح که کنار ساعت شنی افتاده است، می رساند، اما کار از کار گذشته و فرح مرده است. شاهزاده که به فرح وابسته شده بود، اشک ها جاری می کند. باری دیگر وزیـر از راه می رسد و سعی در گرفتن خنجر می کند. شاهزاده به خودش می آید و اینبار بدون تعلل خنجر را وارد ساعت شنی می کند. این کار او باعث می شود تا زمان به عقب بازگردد؛ جایی که لشکر پارس در بیرون از سرزمین Maharaja چادر زده است و آماده ی حمله به این سرزمین است. شاهزاده در چادرش از خواب برمیخیزد و در حالی که خنجر زمان را در دست دارد، از چادر خارج می شود. حالا می داند که باید چه کار کند. به سرعت به سمت کاخ Maharaja می رود و وارد اتاق فرح می شود. از آنجا که زمان به عقب برگشته است، فرح، شاهزاده را نمی شناسد. شاهزاده تمام ماجرا را برای فرح تعریف و شخصیت خیانتکار وزیـر را برای او افشا می کند. شاهزاده به فرح می گوید که اگر شاه Maharaja جلوی وزیـر را بگیرد و او نتواند سیگنال حمله را برای سپاه پارس بفرستد، پارسی ها هم باز خواهند گشت. بعد از پایان توضیحات شاهزاده، وزیـر از راه می رسد. وزیـر و شاهزاده با هم درگیر می شوند که درنهایت شاهزاده پیروز می شود. فرح که کاملا گیج شده است، درباره ی صحت این قصه ی اعجاب انگیز از شاهزاده می پرسد. شاهزاده که حالا از رفع شدن تهدید مطمئن شده است، به فرح می گوید: «بله. چیزی که تعریف کردم، فقط قصه بود.» وقتی شاهزاده از کاخ خارج می شود، فرح از او، نامش را می پرسد و شاهزاده می گوید:« اسم من کاکولوپیا ـه!» و با این حرف فرح را ترک می کند. در واقع شاهزاده با این حرف، مهر تاییدی بر داستانی که تعریف کرد، می زند (قبل از برگشتن زمان به عقب، فرح به شاهزاده می گوید که در دوران کودکی، مادرش برای رفع ترس فرح از عبارت کاکولوپیا استفاده می کرده. همچنین فرح به شاهزاده می گوید که تا به حال این حرف را به هیچکس دیگری نگفته بود).
بیشتر مردم فکر می کنن که زمان مثل رودی ـه که پیوسته در حال حرکت به جلو ـه، اما با توجه به چیزی که من دیدم، زمان اقیانوسی ـه که در طوفان به سر می بره
در آخر شما رو دعوت به گوش کردن به یکی از زیباترین موسیقی های بازی می کنم: .: LINK :.
|