Forum Gamefa | انجمن بازی های کامپیوتری گيمفا
داستان بازی darksaidersII part1 - نسخه‌ی قابل چاپ

+- Forum Gamefa | انجمن بازی های کامپیوتری گيمفا (https://forum.gamefa.com)
+-- انجمن: آژانس خبری (https://forum.gamefa.com/Forum-%D8%A2%DA%98%D8%A7%D9%86%D8%B3-%D8%AE%D8%A8%D8%B1%DB%8C)
+--- انجمن: نقد و بررسی (https://forum.gamefa.com/Forum-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C)
+--- موضوع: داستان بازی darksaidersII part1 (/Thread-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C-darksaidersII-part1)



داستان بازی darksaidersII part1 - hasan - 09-12-2012

شروع:

_داستان شماره دوم بازی صد سال پس از اتفاقات شماره اول Darksiders آغاز میگردد. در تمام این مدت جنگ از طرف شورای سوخته به اتهام ایجاد آخر و زمان زودتر از موعد و نابود کردن نسل بشر زندانی بوده اsت. داستان با شرح یک مقدمه و صدای راوی آغاز میشود و مقدمه مختصری از بازی را بیان میکند.

راوی: بدون نظم و قاعده, زندگی نمتیواند وجود داشته باشد. خوبی, بدی ..... تاریکی و نور, بایستی یک تعادل و بالانس بین دنیا برقرار باشد. مثل حکمرانی شورای سوخته (charred council), یک وجود باستانی که از جانب آفریدگار عهده دار حفظ هستی بصورت دست نخورده است. اما این تعادل شکسته شد. تا جایی که حتی حالا زمین در ویرانی مدفون شده است. زمین بوسیله اربابان شیطانی (demon lords) سقوط کرد و ویرانگر (destroyer) یک حکمرانی جدید را بوسیله نیروی برترش برپا ساخت. میگویند که یکی از سوارها یعنی جنگ (war) آخر و زمان (آپوکالیپس) را آغاز کرد ....... اینکه او به صورت غیر منتظره به زمین تاخت, و همه نسل بشر را مجازات کرد. اما دیگر سوارها چه شدند, آنها بی باکانه اجرا کننده دستورات شورا خواهند بود؟ پس غضب(fury) ,نزاع (strife) و ...... مرگ (death) چه خواهند شد؟ برای شناختن این اسامی و نامها شما اول بایستی یک نفر دیگر را بشناسید: نفیلیم (nephilim), بلای جان گروه فرشته و شیطان. او به روی حکومت ها و قلمروهای بیشماری شمشیر کشید و آنها را نابود و به خاکستر تبدیل کرد. اما چهار تن از میان آنها از قتل عام و خونریزی خسته شده بودند, و از این ترسیده بودند که پیروزی آنها تعادل (balance) را به مخاطره بیندازد, پس آنها میدان جنگ را ترک کردند: این چهار تن میخواستند به جای کسب قدرت غیرقابل تصور, به شورا (council) خدمت کنند. پس از اینجا بود که ترس از این 4 سوار کار بوجود آمد. اولین وظیفه آنها تطهیر مذهبی و برادری خود از زمان خلقت بود ...... برای نابود کردن نفیلیم و از بین بردن افراد آنها. بگذارید حالا ما مشخص کنیم که به کدام یک از این چهار (4) تن میخواهیم بپردازیم. جنگ (war) نه, جنگ حالا در پیشگاه شواری سوخته به زنجیر کشیده شده است. برای ادعا و اثبات بی گناهی او تنها یک نفر از میان همه میتواند برادرش را نجات دهد. او چند اسم و نام دارد, قاتل شاهان, جلاد یا اعدام کننده ..... مرگ(Death).

_تصویر تغییر میکند و یک کوهستان برفی را نشان میدهد. مرگ (Death) یکی از سوار های آخرزمانی با اسبش که یاس یا نا امیدی (Despair) نام دارد در حال تاختن در این منطقه برفی میباشد. در این حین یک پرنده هم در آسمان به موازات او در حال حرکت در آسمان است. این پرنده که چیزی شبیه به کلاغ یا لاشخور است dust (خاک یا گرد وغبار!!) نام دارد و پیرو و تابع مرگ میباشد و به او در ماموریتش کمک میکند. دوباره راوی شروع به سخن گفتن میکند.

راوی: برای معامله به منظور آزاد کردن جنگ (war), مرگ قسم خورده که نسل بشر را احیا و زنده کند. اما او نمیدانست که چطور این کار را انجام دهد. بنابراین, مرگ به منطقه ice veil (حجاب یا پرده یخ زده) رفت تا شخصی که نگهدار اسرار و رموز هست را پیدا کند.


مرگ و اسبش ناامیدی در منطقه برفی ice veil

_پس حالا مرگ باید در اولین قدم خود دارنده اسرار را پیدا کند. نام این فرد crowfather (پدر کلاغ!!) میباشد. مرگ پس از کشتن تعدادی از هیولاهای یخی به دژ تاریک (The dark fortress) میرسد. در بین راه مرگ چندین بار crowfather را از دور میبیند, اما همینکه مرگ به او نزدیک میشود دوباره وی ناپیدید میگردد.

crowfather: (با خنده) اون اینجاس, همینطور که من میدونستم اون اینجاس, احتیاج نیست اینو به من بگی!
(دوباره crowfather ناپدید میشود)

_ با ادامه پیشروی مرگ با یک غول یخی (ice giant) روبرو میشود و پس یک نبرد او را نابود میکند. کمی جلوتر, مرگ با چرخاندن یک اهرم که بر روی یک آسانسور سنگی بزرگ قرار دارد, آسانسور را به بالا هدایت میکند و به منطقه بالاتر میرسد. زمانی که مرگ از یکی از دیوارها بالا میرود دوباره صدای crowfather به گوش میرسد.

crowfather:این مکان رو ترک کن.


سرانجام مرگ به محل ملاقات با crowfather میرسد

_سرانجام مرگ به محل ملاقات با crowfather میرسد.

crowfather: صداها ...... صداهای همیشگی ...... عذاب بی پایان.
مرگ: نگهبان اسرار, من به کمک تو نیاز دارم.
crowfather: من یک بار قبلا به تو کمک کردم, سوارکار. حالا به من نگاه کن, چطور من آن روز نفرین شدم, چطوره که تو رو نفرین کنم.
مرگ: مواظب باش crowfather. من اینجا نیومدم که تو رو از بدبختی بیرون بیارم, هنوز نه.
crowfather: من میدونم تو چرا اینجا اومدی, بخاطر برادرت, که صداش میزنن جنگ (war). اون بوسیله شورای سوخته (charred council) زندانی شده و انتظار قضاوت و داوری اونها رو میکشه. به اتهام مجازات کردن زمین, نابود کردن نسل بشر. چرا من باید به سرنوشت برادر تو اهمیت بدم؟
مرگ: برای اینکه تو حقیقت رو میدونی. رازهای تو میتونه اونو (جنگ) نجات بده.
crowfather: (با خنده) شورا, جنگ (war) رو محکوم خواهد کرد. اون رو از قدرت ساقط میکنه. بزار اون به فراموشی سپرده بشه ...... برای مخفی ماندن حقیقت! رازهایی که من میدونم نمیتونه بی گناهی اونو به اثبات برسونه سوار کار.
مرگ: نه ..... اما به من کمک میکنه تا گناه اون رو پاک کنم.
crowfather: آیا این نسل بشر رو از نابودی و انقراض برمیگردونه؟ این دیوانگیه!
مرگ: اگر این دیوانگیه, پس بهتر نیست که راه درست رو به من نشون بدی؟
crowfather: شاید یک راه وجود داشته باشه ......... تو میتونی اینجا پیداش کنی.

_crowfather با قدرتهای جادوییش یک پرتال یا دریچه باز میکند. در داخل این دریچه نمایی از محل درخت زندگی ( tree of life) نشان داده میشود.

مرگ:درخت زندگی ..... ( tree of life)

_مرگ جلو میرود تا وارد دریچه شود اما crowfather فوراً دریچه را میبندد.

مرگ: اجازه بده داخل بشم.
crowfather: هنوز نه! اون چیزی که تو به من دادی .......

_ crowfather به غل و زنجیر مخصوص و جادویی و طلسمی که به دستها و گردنش بسته شده اشاره میکند. در حقیقت در این تلسم روح تمامی ارتش نفیلیم محبوس شده است.



crowfather و زنجیرها و طلسمی که به او بسته شده

crowfather: تو اونو (منظور طلسمی که روح ها را در خود زندانی کرده است) باید برگردونی.
مرگ: در عوض دانستن اون رازها, تو موافقت کردی که اون طلسم (Amulet) رو نگه داری.
crowfather: نه...... صداها, اونا مصیبت و تهدیدی بی پایان هستن. آنها برای بازگشت گریه میکنن! تو باید اونو (طلسم) نابود کنی.
مرگ: من....... نمیتونم.
crowfather: تو جسم اونارو نابود کردی, چرا خودت از روحشون نگهداری نمیکنی؟
مرگ: (با حالتی دستوری) دریچه (پرتال) رو باز کن.
crowfather: تا زمانی که من زنده هستم تو نمیتونی داخل بشی.
مرگ: پس باید تو رو بکشم.

_مرگ به سرعت به سمت crowfather میرود اما crowfather یک نیروی جادویی به سمت مرگ پرتاب میکند اما مرگ جاخالی میدهد.

crowfather: برادران تو اینجا هستند و در عذاب ابدی به دام افتادن. دوست داری به اونا ملحق بشی؟ و در مورد جنگ (war) چی؟ تو برادرت (جنگ) رو بخاطر حفظ تعادل و بالانس میکشی؟
مرگ: اون (جنگ) بی گناهه.
crowfather: تو مطمئنی؟


نبرد مرگ و جنگ

_به یکباره crowfather تغییر شکل میدهد و خود را به جنگ (war) تبدیل میشود. مرگ و جنگ (البته نه جنگ واقعی) با هم وارد یک نبرد تن به تن میشوند و سرانجام مرگ او را شکست میدهد. crowfather دوباره به ظاهر واقعیش باز میگردد. crowfather به حالتی در مانده روی زمین افتاده و شروع به خزیدن روی زمین میکند. اما به یکباره جنگ داس بزرگ و برگبار خود را با شدت هر چه تمام تر در کمر crowfather فرو میکند و سپس داس را بلند میکند و در زمین میکوبد. داس همچنان در کمر crowfather قرار دارد. crowfather با سرفه و ناله نشان میدهد که درد زیادی را متحمل میشود. مرگ با دست چپش سر crowfather را میگیرد و جلو می آورد.

مرگ: (به حالت دستوری) پرتال (دریچه) رو باز کن!

_اما crowfather همچنان این کار را انجام نمیدهد و سکوت میکند. مرگ با ضربه ای crowfather را روی زمین می اندازد. در این حین طلسم ارواح (به رنگ سبز) که در این مدت به گردن crowfather بود کنده میشود و روی زمین می افتد.

مرگ: اسرار تو همراه با خودت خواهند مرد ...... پیرمرد احمق.
crowfather: اسرار من آره ........ اما اسرار تو نه .......

_در لحظات پایانی عمرش crowfather با قدرتهایش آخرین کار خود را انجام میدهد و باعث شکسته شدن طلسم میشود و تمامی ارواح داخل آن به سرعت وارد سینه مرگ میشوند. مرگ روی زمین می افتد و از هوش میرود. بعد از این دوباره راوی شروع به سخن گفتن میکند.

راوی: دنیاهای بیشماری در هستی ما در حال حرکت و چرخش در اعماق بی پایان میباشند. برخی از این دنیاها در گذر زمان یا برخورد هایی که در اعماق داشته اند, ویران شده اند و به همان عدم و نیستی که قبل از تشکیل بودند بازگشته اند. اما تعدادی دیگر در حاشیه و شرف نابودی تاخیر داشتند و تا ابدیت باقی ماندند, و خلقت میتواند با نابودی آنها به بالانس و تعادل برسد. و در لحظان پایانی نبرد , مرگ (death) به یکی از همین دنیاها که آخرین لحظات حیاتش را پشت سر میگذاشت تبعید شد, که هنوز از لبه تاریکی دور نشده بود. آیا مرگ (death) به دلیل جرم و محکومیتش به آنجا فرستاده شد؟ جواب این سوال میتونه در گذشته یا آینده سوارکار (مرگ) مشخص بشه.

_تصویر تغییر میکند و مرگ را در حالی یکه روی زمین بیهوش است در یک دنیای دیگر نشان میدهد. یک پیرمرد با ریشی بلند و مخصوص و یک عصا در دستش بالای سر مرگ ایستاده است.


Eidard , یک خالق و سازنده (maker)

پیرمرد: طاقت بیار سوار کار, تو مجروح شدی.

_پیرمرد دستش را به سمت سینه مرگ میبرد و نوری جادویی را در مرگ وارد میکند. مرگ به سرعت از جای برمیخیزد.

مرگ: به من دست نزن!
پیرمرد: رسیدن تو به اینجا, نشانه بدی است. بله ....... مشکلات بزرگی برای من.

_پشت سر پیرمرد یک مجسمه بزرگ دیده میشود.

مرگ: پیرمرد, اگر شروع به زدن حرف های با معنی نکنی مشکلات بیشتری برای تو پیش خواد آمد. درخت زندگی کجاست؟
پیرمرد: زندگی؟ (ها ها ها ..... خنده) این جهان داره میمیره, جوانک. با خفه شدن در فساد و آلودگی و هرج مرج. ما کار کمی برای متوقفش شدنش میتونیم انجام بدیم. بزودی درخت بزرگ نابود میشه و همراه با این واقعه همه مردم من نابود میشن. آیا این چیزی نیست که تو رو به اینجا رسونده سوار کار؟
مرگ: من در جستجوی درخت هستم. هرج و مج و فسادی که تو در موردش حرف میزنی برای من نگرانی ایجاد نمیکنه.

_به یکباره تعدادی هیولا که حاصل همین هرج و مرج و آلودگی هستند ظاهر میشوند و با مرگ میجنگند.

پیرمرد: ولی به نظر میاد اونا (هیولاها) نگران تو هستند.

_مرگ همه هیولاها را نابود میکند.

پیرمرد: تو خوب میجنگی. اما این آلودگی با یک شمشیر مغلوب نمیشه. خواهر آهنگر (forge sister) رو پیدا کن. در مورد آتش کوهستان (fire of the mountain) از او سوال کن. به اون کمک کن و بعدش اون به تو کمک میکنه تا به درخت برسی. برای حالا, من باید به کارم برگردم.
مرگ: و تو کی هستی که به یک سوارکار دستور میدی؟
پیرمرد: من یک خالق و سازنده (!!maker) هستم, حتی کهن تر و قدیمی تر از شورای سوخته (charred council). این دستان (یعنی دستان خود او) پایه و اساس و سازنده تعداد زیادی از دنیا ها هستند. اما این مربوط به خیلی وقت پیش میشه. اما حالا اونا به سختی میتونن حتی یک سنگ رو لمس کنند.
مرگ: و تو کنجکاو نیستی که بدونی چرا من دنبال درخت هستم؟
پیرمرد: من مسلماً نمیتونم از یکی از چهار نفر (منظور چهار سوار آخر و زمانی) سوال بپرسم .... اما آره, به من بگو.
مرگ: من باید نسل بشر رو برگردونم. برای آزاد کردن جنگ (war).
پیرمرد: نبرد بهشت و جهنم زمین را متلاشی و ویران کرد. همه خلقت و آفرینش به لرزه افتاد. و در مرکز و ایجاد همه این اتفاقات برادر تو (war) ایستاده بود.
مرگ: اون (جنگ) بی گناهه.
پیرمرد: من هرگز نگفتم که اون گناه کار هست. درخت زندگی تمامی قدرت مرگ و زندگی را در خود جای داده است. اگر تو میخواهی نسل بشر را احیا و زنده کنی, پس تو حالا در مسیر درستی هستی. اما هوشیار و آگاه باش, چون یک وجود تاریک حالا در داخل درخت اقامت دارد و راه بوسیله آلودگی مسدود شده است. با اینکه ظهور مرگ (death) از یک نشانه و طالع بد خبر میده اما هنوز هم بهترین امید ماست. فعلا خداحافظ.

راوی: در سفری به دور دست. در ابتدا مرگ به دنبال پیدا کردن crowfather بود.اما چیزی که او پیدا کرد بسیار بیشتر از آن بود. یک راز فراموش شده, راهی به دنیایی دیگر.

_پس مرگ میفهمد که بعد از بیهوش شدن, به یک دنیای دیگر که دنیای آهنگری نام دارد منتقل شده است. اینجا دنیای خالق ها (maker) میباشد. او بعد از بهوش آمدن با یک پیرمردی به نام Eidard ملاقات میکند. Eidard خود را یک خالق و سازنده معرفی میکند. Eidard همچنین رئیس روستای Tri-stone هم میباشد. پیرمرد به او میگوید که در صورتی که میخواهد درخت زندگی را پیدا کند ابتدا بایستی خواهر آهنگر (forge sister) را پیدا کند و در مورد آتش کوهستان از وی سوال کند. نام این زن Alya میباشد. همچنین مرگ میفهمد که حالا این دنیا مورد هجوم نیروهای فساد و آلودگی قرار گرفته است و همچنین این نیروی تاریک راه درخت زندگی را مسدود کرده است. مرگ در ادامه خود را به منطقه Tri-stone میرساند و سرانجام Alya را پیدا میکند. Alya زنی بلند قامت و تنومند میباشد.


Alya زنی بلند قامت و تنومند

Alya: پس شایعه ها درست هستند! یک سوار کار در سرزمین های آهنگری (forge lands)! اسم من Alya هست, و آن برادر من valus است. (برادر او جنگجویی است که در آن نزدیکی مشغول تمرین نظامی میباشد) ما نگهبان های این آهنگری هستیم. البته من گمان میکنم که حالا اهمیت و فایده کار ما نسبت به زمان قبل کمتر شده است.
مرگ: اینجا یک آهنگری خالق (maker's forge) هست؟
Alya: نه, ما آهنگری خالق را از دست دادیم و اونجا به دست نیروی آلودگی و فساد خاموش شد.

_دوربین تغییر میکند و یک دروازه بسته را نشان میدهد.

Alya: بطور کلی این زمانی رخ داد که ما مشغول ساخت و طراحی برج های تاریک جهنم و شهرهای بهشت بودیم.
مرگ: حال شما ..... یک بدلی شو ساختید؟
Alya: و حالا تو, یک از چار سوار آخر و زمانی در صدد کمک به خالق ها هستی؟ من گمان میکنم همه ما از جایگاه و مرتبه بالای خود سقوط کردیم.
مرگ: من در جستجوی درخت اینجا اومدم, و رئیس شما در مورد یک آتش صحبت کرد. اون چی هست؟
Alya: بله, آتش کوهستان, خون جاری پدر سنگی (Stone father's blood). آن زمانی مثل اشک در آهنگری های ما جریان داشت. و همه ساخته های ما را به قدرتی باورنکردنی آغشته میکرد. قلب و روح سنگی. اما آلودگی اون رو از ما گرفت و حالا آهنگری ما خاموش شده است.
مرگ: چرا این باید برای من اهمیتی داشته باشه؟
Alya: راه ورود به درخت از بین رفته و بوسیله آلودگی مسدود شده. در این صورت تو هم نمیتونی اینجارو ترک کنی . آهنگری ما را دوباره به راه بینداز, و در این صورت تو میتونی به درخت برسی.
مرگ: من از استدلال ها و دلایل تو پیروی نمیکنم.
Alya: درسته که ما خالق ها جنگجو نیستیم, اما بدون شمشیر هم نیستیم. قبل از اینکه آهنگری ما از بین بره ما یک جانور نیرومند از روح و سنگ ساخته بودیم ....... یک غول عظیم الجثه (colossus) برای مبارزه با این آلودگی. اما برای بیدار کردن اون به کلید خالق ها (maker's key) احتیاج داریم و برای ساختن این کلید ما به آهنگری خود نیاز داریم. آیا به ما کمک میکنی؟
مرگ: این چی هست ...... این دیگ(cauldron)؟
Alya: یک قلعه مخفی که در بالا و نوک مجسمه پدر سنگی (stone father) ساخته شد. از آنجا آتش کوهستان کنترل و وارد میشد و در آهنگری ما جریان پیدا میکرد. به قسمت شرقی شهر برو و وارد گذرگاه سوخته (charred pass) شو و به سمت قله و نوک خاکستری پدر سنگی برو. تو در آنجا دیگ (یا پاتیل) را پیدا خواهی کرد.
مرگ: این مرد, برادرت (valus), ساکته و حرف نمیرنه!
Alya: هممم, اما اون به ندرت ساکته. صدای اون زنگ و طنین پتکش هست, و خروش اون آتش سفید.
مرگ: بله, تمام مدتی که تو صحبت میکردی, اون کار میکرد.
مرگ: من ممکنه به یک شمشیر نیاز داشته باشم. (برای خرید از فروشگاه)
Alya: فکر میکنی نیاز تو به یک شمشیر, بیشتر از نیاز ما به شمشیر هست, سوار کار؟ من اینطور فکر نمیکنم. ما میجنگیم تا قلمرو را زنده نگه داریم. و دوست ما, ثابت کن که ارزشش رو داری و شاید اون موقع ما یه معامله ای با تو داشته باشیم.


مجسمه پدر سنگی (Stone father)

_پس بطور خلاصه مرگ بعد از ملاقات با ALYA در میابد که حالا قسمت آهنگری توسط نیروهای اهریمنی و آلوده کننده از کار افتاده است و همچنین راه رسیدن به درخت زندگی هم بخاطر وجود آلودگی در حال حاضر مسدود میباشد. برای از بین بردن فساد و آلودگی, خالق ها (MAKER) یک غول و جانور عظیم الجثه سنگی ساخته اند. اما برای بیدار کردن و به حرکت در آوردن این غول ابتدا باید یک کلید مخصوص (maker's key) ساخته شود و تنها راه ساخت این کلید, استفاده از آهنگری میباشد. پس مرگ بایستی کاری کند تا آتش کوهستان دوباره در آهنگری به جریان بیفتد. جنگ به سمت دروازه شهر میرود. جایی که Thane ایستاده است. مرگ با Thane صحبت میکند. Thane هم یک جنگجو و نگهبان برای دنیای خالق ها و آهنگری میباشد.


Thane

Thane: هممم ... جمع کننده ارواح (یکی از القاب death که reaper نوشته میشود). پس وقتش رسیده که تو اینجا هستی. خالق ها دارن میمیرن و همچنین با اون قلمرو و سرزمین میمیره. تعداد کمی از ما باقی مونده.
death:زندگی یک جنگجو هرگز آسان نیست, پیرمرد.
Thane: بله, آسان نیست, اما ساده (یعنی پیچیدگی ندارد) است. من همیشه خودم را در حالی دیدم که یک شمشیر در دست داشتم و پشت سرم به اندازه یک میدان جسد دشمنان افتاده بود.
death: و چه شکوه و جلالی در پایان انتظار تو رو میکشه, مخفی شدن پشت این دروازه ها؟ (با طعنه)
Thane: تو نمیتونی با آلودگی بجنگی, تو همچنین نمیتونی به اون آسیب برسونی. تو تنها میتونی همونطور که ادعا شده اونها رو نابود کنی. هر گاه من به آلودگی ضربه و حمله ای وارد کردم, این ضربه و حمله به مردمان خودم آسیب رسوند. در موردش فکر کن سوارکار, قبل از اینکه من رو یک ترسو خطاب کنی.
مرگ: پیرمرد یک کاری میتونی برای دوستت انجام بدی, برای من. من میخوام به محل دیگ (cauldron) برم.
Thane: سوارکار, تو در این راه چیزی بجز رنج و عذاب نخواهی یافت. اگر تو هوس کردی و علاقه داری که آلودگی دور کمر تو رو بگیره, پس این مکان برای تو از همه جا بهتره. میدونی که یک دلیلی وجود داره که این دروازه اینجاس. اگر تو یک دوست بودی, من هرگز به تو اجازه نمیدادم از دروازه عبور کنی. اما خب ...... چه کسی با مرگ دوستی داره؟
مرگ: آیا تو دانش و اطلاعاتی برای به اشتراک گذاشتن ( در مورد اسرار مربوط به دیگ)داری؟ یا اینکه همه وقت خودت رو بیهوده در میدان جنگ گذروندی؟
Thane: علم و دانش مثل دندان نیست ( منظورش اینه که مثل دندان نمیریزه), من مقدار زیادی هنوز دارم. بسیار خوب, ماندن و توقف برای شفاف سازی و فهمیدن در مورد دیگ (cauldron) کافیه. این سرزمین کهن مملو از تله های زشت و نامطبوع میباشد. اما کسی با هوشیاری و چابکی تو مطمئناً از اونا دوری میکنه.

_Thane دروازه را برای عبور مرگ باز میکند.

Thane: نور آهنگری چراغ راه تو باشد.

_مرگ از دروازه عبور میکند و وارد منطقه ای به نام "دره پدر سنگی" (Stonefather's vale) میشود. او در بدو ورودش متوجه این نکته از دور میشود که مسیر رسیدن به درخت زندگی توسط نیروهای آلودگی مسدود شده است. پوشش گیاهی این منطقه از چمنزار و درخت تشکیل شده است. جنگ پس از طی مسافتی نسبتاً طولانی وارد منطقه ای به نام " پرتگاه گریه کردن یا گریستن" (The weeping crag) میشود. همچنین مرگ در راهش با یک هیولا به نام "vulgrim" برخورد میکند. اگر شماره اول Darksiders را بازی کرده باشید, احتمالا او را به یاد دارید. او در قسمت اول در نقش یک تاجر و فروشنده ایفای نقش میکرد و در این شماره هم همین نقش را بازی میکند و مرگ میتواند در بازی با او داد و ستد داشته باشد. همچنین vulgrim یک ماموریت جانبی (side quest) برای مرگ دارد و آن هم جمع آوری 10 برگ از یک کتاب مخصوص میباشد و vulgrim در ازای آن به مرگ پاداش خواهد داد.


vulgrim در این قسمت هم یک تاجر است

_در ادامه مرگ به منطقه "baneswood" میرسد. مرگ با گذر از این منطقه به "charred pass" میرسد. در ادامه راه مرگ با یک خالق جوان به نام "karn" مواجه میشود, karn در حال مبارزه با چند هیولا میباشد. مرگ هم به او در نبرد کمک میکند و همه هیولاها را آنها از بین میبرند.

karn: ها ها! افسانه ها درست میگفتن! که یک سوارکار به قلمرو میاد!
مرگ: دوباره نه!
karn: تو از ارتش نفیلیم هستی ..... کسی که اونا مرگ صداش میکنن. تو چطور تونستی به اینجا برسی؟
مرگ: با یک حرکت و گردش اشتباه. ظاهراً من به منظور راحتی و آسایش تو اینجا رسیدم.
karn: اگر تو در جستجوی دیگ (cauldron) هستی, تو باید بدونی که این دیگ مدت نسبتاً زیادیه که توسط آلودگی سقوط کرده. من هنوز خودم میتونم آتش و صدای غرش اون رو از اعماق زمین احساس کنم.
مرگ: من شانسم رو امتحان میکنم.
karn: ببین ..... اگر تو میخوای به اونجا بری, فکر میکنی بتونی برای من یک کاری انجام بدی؟
مرگ: بله فکر میکنم بتونم. آیا پیش از این به اندازه کافی به تو کمک نکردم؟ (کشتن هیولاها)
karn: شاید, اینطور فکر کن که کاری رو که برای من انجام میدی داری برای خودت انجام میدی, چون پاداش ما یک تاثیر جانبی هم سو و دوجانبه در سعادت و کامیابی ما خواهد داشت. من یک بشقاب پهن فلزی و قدیمی رو که در وسط اون تصویر دو پتک حکاکی شده در مرکز اینجا گذاشتم. اونا به نظر عالی نمیان, اما نمونه کار من هستن, آخرین چیزی که ساختم.
مرگ: یک بشقاب؟ تو از من میخوای برات یک بشقاب رو بیارم؟
karn: بله, خوب, اون برای من ارزش معنوی داره. اگر تو اون رو پیدا کنی, من بهای اون رو به تو خواهم داد.
مرگ: تو با دیگران فرق میکنی (دیگر خالق ها), مهربانی کمتری در چشم های تو دیده میشه.
karn: من میتونم بگم برای تو کمتر نیست. مردم در شهر منو توله سگ (pup) یا جوانک صدا میکنن. اما من اسم خودم رو ترجیح میدم ....... karn
مرگ: پس تو توله سگ هستی.
karn: هر طور که دوست داری, برای من اهمیتی نداره.
مرگ:چرا خودت آتش رو برنگردوندی؟
karn: من فقط برای یک هدف اینجا اومدم, برای قهرمان شدن. اما راه رسیدن به قلعه دیگ به شدت مسدود شده و راه ورود با آتش احاطه شده. تو به اندازه کافی توانا و لایق به نظر میای. شاید تو بتونی یک راه پیدا کنی. من اینجا منتظر خواهم ماند و مواظب و نگهبان در ورودی خواهم بود.

_سپس karn با ضربه پتک خود یک زنجیر را پاره میکند و پل متحرک را پایین میاورد و به مرگ کمک میکند تا بتواند از آن عبور کند. مرگ وارد قلعه cauldron یا دیگ میشود.


قلعه cauldron (دیگ یا پاتیل)

_مرگ به پیشروی در قلعه cauldron ادامه میدهد. او در بین راه بشقابی را که karn از او خواسته بود پیدا میکند. (البته این یک ماموریت جانبی به حساب می آید). با پیشروی بیشتر مرگ با هیولایی به نام Gharn (باس فایت) مواجه میشود و پس یک نبرد سخت او را نابود میکند.


Gharn

_سرانجام مرگ موفق میشود آتش و مواد مذاب دیگ را دوباره به جریان بیندازد و به کوهستان برگرداند. او از قلعه خارج میشود. karn کماکان جلوی در ایستاده است.

karn: کوهستان به صدا در اومد. چطور اینکارو انجام دادی .... نه,نه این اهمیتی نداره. تو کاری رو انجام دادی ...... که ما در انجامش درمانده بودیم.
karn: تو باید هر چه سریعتر این خبر خوب رو به Alya برسونی!
مرگ: من اینو پیدا کردم, این بشقاب, که تو خواسته بودی.
karn: تو مرد خوبی هستی, خیلی بهتر از اون چیزی که اسم و لقبت نشون میده. من به تو مدیون هستم.

_مرگ به روستای Tri-stone باز میگردد و نزد Alya میرود.

Alya: هه هه هه (خنده)! سوار کار! آتش کوهستان دوباره جریان پیدا کرد!
مرگ: بله, به دست من آزاد شد .... و البته karn.
Karn: Alya! اون توله سگ(pup)!؟ اون هیچ راه حل و اطلاعاتی نداشت! و حالا ..... یکبار دیگه آهنگری روشن شده. سوارکار, تو میدونی چه چیزی انتظار تو رو میکشه, برای پایان دادن به این کار تو باید اشک ها رو برگردونی.
مرگ: من پسر فرمانبردار تو نیستم, خالق.
Alya: بله, اما سرنوشت ما به هم متصل شده. به ما کمک کن و ما هم به تو کمک خواهیم کرد. در ضمن .... اینو پیش خودت داشته باش, ممکنه به درد بخوره.

_Alya یک هفت تیر (پیستول) به مرگ میدهد. در حقیقت این هفت تیر متعلق به برادر مرگ یعنی strife میباشد.

مرگ: من این هفت تیر رو میشناسم .... این به برادر من تعلق داره, strife (نزاع), چطور اینجا رسیده؟
Alya: من نمیتونم چیزی بگم, اما برای حالا فکر میکنم این معامله خوبی باشه. اشک ها رو برگردون, و سپس پیش من برگرد.
مرگ: تو گفتی که دو چیز به آهنگری تو در گذشته قدرت میداد: آتش و اشک ها.
Alya: بله, آتش برای بیدار کردن زمین و اشک ها برای آرام کردن زمین, هر دو آنها موهبت ها و نعمت هایی از پدر سنگی (stonefather) هستند.
مرگ: پس آتش به تنهایی کافی نیست.
Alya: بله, ما هر دو رو نیاز داریم.
مرگ: من کجا میتونم اشک های کوهستان (tear of the mountain) رو پیدا کنم؟
Alya: در سمت غرب, با گذشتن از منطقه fjord (به معنی آبدره) و داخل شدن به منطقه Drenchfort. تو اونجا اشک ها رو پیدا خواهی کرد.

_پس ماموریت بعدی مرگ پیدا کردن اشک های کوهستان در محلی به نام drenchfort میباشد.

راوی (در هنگام load مجدد بازی): تا اینجای سفر, دیگ سرد شده بود, اما سوارکار دوباره آتش را روشن کرد و این کار جرقه ای از امید را در دل های خالق ها ایجاد کرد. امید برای زندگی ...... و برای چیزی که زیر زمین جای دارد.

_مرگ برای پیدا کردن اشک های کوهستان به سمت غرب دره پدر سنگی (Stonefather's vale) رهسپار میشود. او به نزدیکی دروازه غربی دره میرسد. دروازه توسط آلودگی مسدود شده است. مرگ دوباره karn را مثل دفعه قبلی ( دفعه قبل در نزدیکی ورودی قلعه cauldron) جلوی دروازه میبیند و با وی صحبت میکند.

karn: ما سعی کردیم جلوی آلودگی رو بگیریم و مسدود کنیم, اما اوضاع خوب پیش نرفت. اگر تو واقعاً میخوای بری, من جلوی تو رو نمیگیرم. اکتشاف کار شگفت انگیزی هست, تو هرگز نمیدونی چه چیزی پیدا خواهی کرد و با چه چیزی روبرو خواهی شد! برای مثال ...... میتونی یک زره رو که من سال ها پیش در جایی جاسازی کردم پیدا کنی, اگر تو بتونی اونو پیدا کنی من مدیون تو خواهم شد.
مرگ: در مورد اشک های کوهستان چه چیزی میتونی به من بگی؟
karn: در Drenchfort, جایی درست پشت این حصار. آنجا (دروازه) اولین جایی بود که توسط آلودگی احاطه شد. ما از ترس اتفاقی که ممکن است در صورت گسترش آلودگی بیفنتد, ورودی دره پدر سنگی را مسدود کردیم .
مرگ: پس اگر من خواسته Alya را انجام دهم, تو سریع خواهی فهمید.
karn: بله. و اوضاع قلمرو و سرزمین بخاطر انجام این کار بهتر خواهد شد. خواه بوسیله باران تمیز شود و یا خواه بخاطر گناه سیاه, اشک ها میتونن به این بن بست پایان بدهند.
مرگ: آیا تو نباید از اکتشاف کردن دست بکشی؟ این عجیبه که من اغلب تو رو پیدا میکنم.
karn: سوار کار, بدون درخت زندگی, من هم درست مثل تو اینجا گیر افتادم. عده کمی خوش شانس بودن و تونستن قبل از نابود شدن درخت از اونجا بیرون برن ......... مثل التان. ( ulthane را احتمالا از شماره قبل بیاد دارید, همان آهنگری که تکه هاش شمشیر آرماگدونی را برای war به هم وصل کرد و ساخت)
مرگ: التان (ulthane) کی هست؟
karn: اون هم یکی دیگه از خالق ها هست, بعلاوه یک پتک بزرگ داره! وقتی اون (التان) فرار کرد, من ترسیدم که دنبالش برم . و کار درستی هم انجام دادم.
مرگ: و چرا فکر میکنی کار درستی انجام دادی؟
karn: برای اینکه اگر شجاعت و هوش من نبود ممکن بود تو هنوز در جستجوی پیدا کردن قلعه cauldron باشی!

_مرگ برای باز کردن راه دروازه و عبور از مانع, از تفنگش استفاده میکند و با منفجر کردن آلودگی, راه را باز میکند.

karn: آه ....... به راهت ادامه بده سوار کار. من اینجا یه کمی استراحت خواهم کرد.

_مرگ از دروازه عبور میکند. مرگ ابتدا از منطقه دره سایه (shadow Gorge) و سپس منطقه آبدره (Fjord)
عبور میکند. سرانجام مرگ خود را به منطقه Drenchfort میرساند.


Drenchfort

_مرگ با پیشروی بیشتر در منطقه Drenchfort یک کلاه خود پیدا میکند, این کلاه خود توسط یک آهنگر به نام oens مدت ها قبل ساخته شده و oens آن را به پسرش Thane به عنوان یک هدیه داده است. مرگ میتواند این کلاه خود را به karn دهد.( این یک side Quest به حساب می آید) در ادامه مرگ شروع به باز کردن راه آبی ( یا به عبارتی همان اشک ها) در هر قسمت میکند. با ادامه این کار مرگ با باس فایت بعدی یعنی Karkinos روبرو میشود. Karkinos چیزی شبیه به یک خرچنگ غول پیکر میباشد.


مرگ در مصاف با Karkinos

_مرگ پس از یک مبارزه نسبتا سخت karkinos را از بین میبرد و به پیشروی ادامه میدهد. مرگ سرانجام آخرین مانع و آب بند را هم بالا میبرد و آب یا به عبارتی اشکها به مسیر اصلی روانه میشوند و ماموریت و کار مرگ فعلا به پایان میپذیرد. حالا مرگ باید موفقیتش را به Alya گزارش دهد. مرگ پیش Alya بازمیگردد. او حالا همراه با برادرش valus مشغول ساخت کلید میباشد. رئیس روستا هم یعنی Eidard آنجا حضور دارد. ساخت کلید به پایان میرسد و valus کلید را به Eidard تقدیم میکند.

Eidard: پس تموم شد. بعد از مدت ها. مرگ, این یک کلید خالق هست. و بهتره حالا بگیریش ..... قبل از اینکه من خسته بشم.
مرگ: پیرمرد به نظر میاد تو بیشتر دوست داری از دستش راحت بشی و اونو از دست بدی.
Eidard: بله یک مشکل هست. اما همچنین یک راه حل هم براش وجود داره. نگهبان (Guardian), با اینکه اون بهترین سلاح ما هست و قابلیت پاک کردن جنگل های اطراف درخت رو داره, اما یک زلزله ما را مجبور کرد که قسمت ریخته گری ذوب فلز را ترک کنیم و حالا من از این میترسم که یه چیزایی اونجا پرسه بزنن. ساخت نگهبان هرگز به پایان نرسید.
مرگ: اگر ساخت محافظ کار بزرگ و برجسته شما میباشد پس چطور من میتونم اون رو کامل کنم؟
Eidard: در جایی واقع در جنگل یک سازه سنگی دیگه وجود داره, یکی از معدود افراد باقی مانده که هنوز به تسخیر آلودگی درنیومده. اون به بزرگی نگهبان نیست, اما قلب بزرگی داره. دنبال اون بگرد و پیداش کن و اون تو رو به قسمت ریخته گری هدایت و راهنمایی میکنه. تو میتونی در اونجا با استفاده از کلید خالق, نگهبان (گاردین) رو فعال کنی.
مرگ: نگهبان های سنگی توسط کلید بیدار میشن؟
Eidard: بله, این سازه های سنگی (نگهبان یا همان غول های سنگی) مثل من یا تو روح ندارن ..... مگر تا زمانی که روح به اونا داده بشه. این کلید سنگ رو باز میکنه و اونا رو آماده به جریان افتادن و فرو نشاندن نیروی زندگی خالق در یک سازه سنگی میکنه. در حقیقت این کار, بیشتر سازه های سنگی رو که تو در قلمرو خواهی دید به زندگی برمیگردونه.
مرگ: و پیرمرد چی باعث شده که تو فکر کنی من یک روح دارم؟
Eidard: این چیزی نیست که برای تو مشکلی داشته باشه درسته؟
مرگ: از کجا بدونم چه وقت این سازه سنگی (غول سنگی) رو پیدا خواهم کرد؟
Eidard:این سازه ها از سنگ ها و تخته سنگها ساخته شده اند که بوسیله نیروی زندگی خالق زنده میشن. بیشتر چیزهای آنها در اختیار و تملک ماست بجز قسمت های کوچکی از روح آنها . فقط کافیه اونا رو برونی و به اونا مقصد و هدف رو نشون بدی. البته در میان همه مخلوق هایی که خالق اونها رو میسازه: خاطرات و احساسات ........ بصورت نصفه نیمه به یاد آورده میشه. زندگی دشوار و سنگینی بر عهده همه ما (خالق ها) میباشد. حتی سنگ هم نمیتونه اونو تحمل کنه.
مرگ: اگر نگهبان ها میتونن مانع و سد راه آلودگی بشن, پس چرا شما از اونا برای پاک کردن سرزمین و قلمرو خودتون استفاده نکردید؟
Eidard: بدبختانه, زمانی که مهر موم ها و به اصطلاح موانع و سدها به وسیله آلودگی شکسته شدن, نگهبانها فراخوانده شدن ....... و در پایان جنگ, خالق ها تلفات و هزینه زیادی متحمل شدن. حالا تنها این نگهبان باقی مونده.
مرگ: پس مهر ها و موانع شکسته شدن ......

_پس حالا مرگ کلید خالق را در اختیار دارد. کلیدی که حاوی قدرت ذات و گوهر وجودی خالق ها میباشد. با این کلید, مرگ میتواند نگهبان سنگی را فعال کند. پس قدم بعدی مرگ پیدا کردن این نگهبان (warden) است. و این نگهبان میتواند مرگ را به آهنگری که نگهبان سنگی نیمه تمام در خواب فرورفته, راهنمایی کند. این سنگ خفته در جایی به نام قلعه گمشده (Lost Temple) قرار دارد.

راوی: (در صورت لود بازی) تا اینجای سفر, Drenchfort خشک شده بود, اما سوارکار آب را آزاد و رها کرد. و این کار خالق ها را خوشنود ساخت, چون آهنگری آنها دوباره روشن شد. با آتش آهنگری یک کلید ساختند, که میتواند یک سنگ را از خواب بیدار کند.

_مرگ بعد از عبور از منطقه Nook, خود را به ورودی قلعه گمشده (Lost Temple) میرساند. مرگ در آن حوالی یکبار دیگر karn را میبیند و با او صحبت میکند. مرگ کلاه خودی را که پیدا کرده بود به karn میدهد. karn از مرگ میخواهد که یک اگر توانست یک قطب نمای مخصوص (به عنوان ماموریت جانبی) را که مربوط به دوران جوانی karn میشود را برای او پیدا کند. مرگ وارد قلعه گمشده میشود.



قلعه گمشده (Lost Temple)

_مرگ چند بار در قسمت های مختلف قلعه از یک غول یا سازه سنگی (منظور غول سنگی اصلی یا به عبارتی guardian نیست) برای از میان برداشتن موانع و خدماتی دیگر مثل کشتن دشمنان و کارهای دیگر استفاده میکند. همچنین مرگ با نمونه جدیدی از دشمنانش مواجه میشود, هیولاهای سنگی معلق در هوا که قابلیت تهاجم بوسیله سلاح لیزری را دارد. مرگ از پس آنها بر می آید و آنها را نابود میکند. مرگ در راهش قطب نمای karn را (side Quest) پیدا میکند. مرگ در ادامه راهش با یک هیولای سنگی غول پیکر بنام construct hulk روبرو میشود (boss fight). پس از مبارزه ای نسبتا سخت, مرگ این هیولا را از بین میبرد. مرگ به راهش ادامه میدهد تا سرانجام نگهبان سنگی (warden) در خواب فرو رفته را پیدا میکند. این همان غول سنگی است که میتواند راه ورود به محل آهنگری نگهبان سنگی به اتمام نرسیده را به مرگ نشان دهد. مرگ بوسیله کلیدی که maker ها به او داده بودند هیولای سنگی عظیم الجثه (warden) را بیدار میکند.


warden (نگهبان)

warden: (در حالی که خمیازه میکشد)قسمت های سنگی بدن من ...... احساس درد میکند.
مرگ: warden, ممکنه تو احساس درد داشته باشی, اما آلوده نشدی. هنوز نه.
warden: آلوده شدن ...... پس اون یک رویا و خیال نبود. اون خالق ها (maker) به من نیاز دارن!
مرگ: خالق ها گفتن که تو میتونی راه رسیدن به ریخته گری آهنگری ( همان آهنگری که غول سنگی به اتمام نرسیده در آن قرار دارد) رو مهیا کنی, و اینکه یک محافظ (Guardian) در داخل اونجا قرار داره.
warden: ریخته گری ....... بله. این محلیه که من اونجا ......... شکل گرفتم. اما این محل ...... گم شد. و حالا ...... تو به کمک من نیاز داری.
مرگ: آلودگی در تمام قلمرو تو پخش شده, اونوقت تو گرفتی خوابیدی؟
warden: سنگ سنگین و خواب آلود است. راحت ترین کار برای آن خواب است. در خواب ها و رویا ها ...... من میتونم دوباره حرکت کنم. در خواب ها ....... من جسم و گوشت دارم.
مرگ: این مکان چه جایی بود؟
warden: من ........ نمیتونم به تو بگم. اون نوک زبون منه ( اصطلاح on the tip of my tongue یعنی چیز هایی که تو اون رو به خوبی میدونی اما در اون لحظه نمیتونی اونو بیاد بیاری) اما ........ به نظر میاد این نکته که در نوک زبون منه, در جای دیگه ای هست.
مرگ: پیرمرد, آیا تو به من کمک خواهی کرد؟
warden: بله.

_ جنگ با چند جهش روی شانه warden قرار میگیرد.

مرگ: باید انجامش بدیم, ها؟
warden: یه کم صبر کن مرد کوچک.

_ warden به حرکت در می آید.

warden: در زمانی که من خواب بودم, نگهبان (guardian) رو احساس کردم, اون به خواب من اومده بود. اون قویترین در بین ما (منظور در بین غول ها و سازه های سنگی) هست. اما در دل اون یک کمبود و عطش و گرسنگی وجود داره.

_warden با قدمهای بلندش به سرعت به دره پدر سنگی (Stonefather's vale) میرسد.

warden: نگهبان (guardian), برای ویران کردن ساخته شد. اون برای رویاریی با آلودگی رشد کرده.

_مرگ از روی شانه warden پایین می آید.

warden: تو باید با Eidread صحبت کنی. و قبل از اینکه ما به اونجا بریم با هم به مصالحه برسید. ممکنه راه برگشتی وجود نداشته باشه.

_مرگ به روستای tri_stone باز میگردد و پیش Eidread میرود.

مرگ: من آهنگری شما رو دوباره راه انداختم, و زندگی رو به سنگ برگردوندم. اما آیا من اصلا به درخت زندگی نزدیک شدم؟ پیرمرد, حالا به من بگو یا ممکنه تو هرگز شانس گفتنش رو نداشته باشی. من شنیدم ریخته گری (foundry) جای خطرناکیه.
Eidread: درخت و تمامی جنگل هم همینطور خطرناکه سوارکار. به همین دلیله که تو باید نگهبان (guardian) رو بیدار کنی. اما آیا تو از خودت پرسیدی که " چرا دنبال درخت هستی؟ "
مرگ: درخت زندگی جایی خواهد بود که من میتونم در اونجا عفو و بخشش از گناه برادرم (war) رو پیدا کنم.
Eidread: درخت زندگی یک دروازه است. ممکنه یه نفر از اونجا بتونه به مکان های غیر قابل تصور سفر کنه. ممکنه دنیایی از اقیانوس ها و جنگل ها باشه یا ممکنه دنیای یخ زده یا همراه با تاریکی بی انتها باشه. درخت اونجا وجود داره. ممکنه ظاهری متفاوت داشته باشه اما هنوز مثل یک درخته که ریشه های اون به همه سرزمین ها متصله. درخت زندگی مقصد و پایان سفر نیست بلکه یک شروعه.

_پس حالا مرگ بعد از ملاقات با Eidread بایستی پیش warden بازگردد تا warden راه رسیدن به درخت زندگی را به او نشان دهد.

راوی: (در صورت لود بازی) تا اینجای سفر, سوارکار به راه افتاد و یک قلعه رو پیدا کرد. و با چرخاندن یک کلید یک موجود غول پیکر را از خواب بیدار کرد. "خالق ها به من نیاز دارن!" (این جمله ای است که warden در دیدار با مرگ گفت) نگهبان (warden) به غرش درآمد. و سپس او عازم جستجو برای پیدا کردن تنها امید آنها شد.

_warden حالا در روستای Tri_stone است. مرگ خود را به او میرساند.

warden: پس زمانش فرا رسید.
مرگ: در مورد ریخته گری (Foundry) به من بگو.
warden: آنجا یک مکان مقدس است. جایی که روح با سنگ در هم آمیخته میشود.
مرگ: از اینجا خیلی هم مقدس به نظر نمیرسه.
warden: تاریکی در سرزمین ما کمی در امان ماند. اما ریخته گری یک مکان جادویی است. اون قویه. و ما با کمک تو یکبار دیگه میتونیم اون رو مطالبه کنیم.
مرگ: چه اتفاقی برای دیگر نگهبانها (wardens) افتاد؟
warden: من در خوابم حضور تعدادی از برادرانم را احساس کردم. اما فعلا فقط صدای یکی از اونا میاد ........ oran, قدیمی ترین و کهن ترین نگهبان ها (warden). صدای اون هنوز با منه ولی سنگ اون گم شده.

_سپس warden بوسیله قدرتهای جادوییش, تخته سنگ های پل فرو ریخته را که به ریخته گری منتهی میشد, دوباره سر جایش باز میگرداند و آن را میسازد و به این ترتیب راه رسیدن به ریخته گری دوباره در دسترس قرار میگیرد.

warden: اینجا محل امنی برای انسان, یا سنگ نیست. برگشتن از اونجا (یعنی صرفنظر از این مکان) موجب خجالت و شرمندگی نمیشه.
مرگ: راه دیگه ای نیست.

_در این بین karn هم از پشت سر آنها پدیدار میشود و خود را به آنها میرساند.

karn: شنیدی warden چی گفت. اونجا مکان امنی برای رفتن به تنهایی نیست. تو به کمک من نیاز داری.

_پس تصمیم بر این میشود که karn با مرگ همراه شود و در ریخته گری به او کمک کند. مرگ و karn وارد ریخته گری میشوند.



مرگ و karn در ریخته گری (Foundry)

_کمی جلوتر karn با پرتاب کردن مرگ به سوی یک سکوی دیگر به مرگ کمک میکند. مرگ و karn فعلا از هم جدا می افتند. مرگ به پیشروی بیشتر ادامه میدهد. کماکان مرگ و karn از هم جدا هستند. در پشت یکی از درها karn به مرگ میگوید:

karn: امممم ...... ممنونم که منو فراموش کردی! تو هنوز اینجایی؟ من منتظرت هستم ( karn پشت یک در بسته متوقف شده است)

_مرگ بر روی یک سکو میرود و با فشار دادن سکو در را برای karn باز میکند و karn به مرگ میپیوندد.

karn: همینجا (روی سکو) بمون. من در رو نگه میدارم.

_سپس karn به زیر در جلویی میرود تا آن را نگه دارد و اجازه ندهد که بسته شود تا مرگ در خلال این مدت بتواند از این در عبور کند. مرگ هم به همین ترتیب از در عبور میکند و سپس karn در را رها میکند.

karn: این چیز (در) سنگین بود.

_مرگ و karn سرانجام به محل ساخت guardian میرسند. guardian یک غول سنگی عظیم الچثه است.

karn: سوارکار, این guardian (نگهبان) هست. و اگر تو میخوای به درخت برسی, ما باید این هیولا رو بیدار کنیم.
مرگ: و بعدش چی؟
karn: نگهبان کاری را انجام خواهد داد که برای آن ساخته و برنامه ریزی شده, ویران کردن آلودگی که راه درخت زندگی رو مسدود کرده.
مرگ: اما به نظر میرسه ساخت اون به پایان رسیده, چرا اون هنوز اینجا ایستاده.
kran: برای زنده کردن سنگ, ما باید یک ذات و گوهر قلب خالق به اون بدیم. برای هیولایی به این بزرگی سه تا گوهر قلب خالق لازمه.
مرگ: و ما چجوری این کارو انجام بدیم؟
karn: ساخت این سنگ های قلب (heart stones) همراه با ساخت guardian به پایان رسید, اما هرگز به این سنگ متصل نشد. همه آنها در قلعه هستند. حالا فقط نیازه که ما بگردیم و اونارو پیدا کنیم.
مرگ: پس بزن بریم .......

_پس حالا مرگ و karn بایستی سه سنگ گوهر قلب خالق را برای بیدار کرد guardian پیدا کنند. با پیشروی بیشتر مرگ توانایی deathgrip (چنگ مرگ) را پیدا میکند. با داشتن این قابلیت و توانایی مرگ میتواند به آبجکت هایی از فاصله دور چنگ بزند, یعنی میتواند با این قابلیت خود را به آبجکت های سنگین و ثابت برساند و یا آبجکت های کوچک و سبک را به سمت خود بکشد.


توانایی چنگ یا پنجه مرگ (deathgrip)

_با پیشروی در قلعه سرانجام مرگ و karn خود را به مکانی که اولین سنگ قلب قرار دارد میرسانند. سنگ روی سقف قرار دارد.

karn: آه ....... یک سنگ قلب. در داخل اون, روح خالق بزرگ جای داره. باید یه راهی برای پایین اوردن اون پیدا کنیم. و من اونو پیش خودم نگه خواهم داشت. آه ..... من سنگ های بزرگ تر از تو (به مرگ) رو قبلا پرتاب کردم!


ادامه دارد ..........

منبع:bazicenter


RE: داستان بازی darksaidersII part1 - soheilds - 09-12-2012

Confused05:..........Confused62: