Forum Gamefa | انجمن بازی های کامپیوتری گيمفا
بیوگرافی شخصیت های اساسین - نسخه‌ی قابل چاپ

+- Forum Gamefa | انجمن بازی های کامپیوتری گيمفا (https://forum.gamefa.com)
+-- انجمن: آژانس خبری (https://forum.gamefa.com/Forum-%D8%A2%DA%98%D8%A7%D9%86%D8%B3-%D8%AE%D8%A8%D8%B1%DB%8C)
+--- انجمن: نقد و بررسی (https://forum.gamefa.com/Forum-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C)
+--- موضوع: بیوگرافی شخصیت های اساسین (/Thread-%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D9%86)



بیوگرافی شخصیت های اساسین - MeTtTi - 07-21-2015

الطائر ابن لااحد (۱۲۵۷ – ۱۱۶۵) متولد سوریه، استاد اساسین‌هاست. او از ۲۶ سالگی تا آخر عمرش به اساسین‌ها خدمت کرده و دست‌آوردهای بسیار بزرگی داشته که به عنوان میراث برای نسل‌های بعد از خود به جا گذاشته است. رهبری او باعث گسترش آوازه‌ی اساسین‌ها در دوران کهن شده و تأثیری که از خود به جا گذاشته انکار ناپذیر است.

او که از کودکی در میان اساسین‌ها رشد کرده و بزرگ شده است، به سرعت تمام فوت و فن‌های آنان را می‌آموزد و در ۲۴ سالگی به مقام استادی می‌رسد. اما این مقام چندان دوام نمی‌آورد، چرا که در یکی از مأموریت‌های بسیار مهمی که به او محول شده بود شکست می‌خورد. این شکست باعث حمله‌ی نیروهای تمپلار به شهر مصیاف می‌شود و الطائر را هم از درجه‌ی استادی به پایین‌ترین درجه می‌کشاند.

اما الطائر کسی نیست که به این راحتی‌ها روحیه‌ی خود را ببازد. او از اول شروع می‌کند و با مأموریتی بسیار بزرگ‌تر دوباره به بالاترین درجه می‌رسد، رهبری تمام اساسین‌ها را به عهده می‌گیرد و جمع برادری آن‌ها را در جهتی جدید راهنمایی می‌کند. با در دست داشتن سیب بهشتی، الطائر روند زندگی یارانش را تغییر داد و به قدرتی بزرگ در جهتی مثبت دست پیدا کرد که در تمام سرزمین‌ها شناخته شده بود. او جزئیات کارها و دستاوردهای خود را در دست‌نوشته‌های به نام Codex به صورت رمزگذاری‌شده می‌نوشت.

[تصویر:  ACR_Altair_Render2.png]

سال‌های اولیه‌ی زندگی

الطائر از مادری مسیحی و پدری مسلمان متولد شد که هر دو اساسین بودند. مادر او در هنگام تولدش فوت کرد و پدرش هم به جرم قتل اعدام شد. کسی که پدر الطائر را لو داده بود،‌ احمد صوفیان نام داشت که البته از این کار خود به شدت پشیمان شده بود، طوری که حتی بدون خبر دادن به الطائر جوان و عذرخواهی کردن از او، دست به خودکشی زد.

الطائر در این زمان ۱۱ سال سن داشت و حالا که یتیم شده بود، دنبال کسی بود که از او حمایت کند. او که از جزئیات مرگ پدرش اطلاع نداشت، با پسر احمد دوست شده بود و دوران کودکی خود را با او گذراند. المعلم در اینجا نقش خانواده‌ی الطائر را بازی می‌کند. الطائر پیش او می‌رود و چون از پدرش محبتی ندیده بود، به المعلم علاقه پیدا می‌کند و او را مانند پدر خود می‌بیند. افسوس که محبتی که المعلم به او نشان می‌داد تنها از روی سیاست‌های خاصش بود و الطائر این را نمی‌فهمید.

شکست سنگین

بعد از گذشت سال در کنار المعلم و دیگر اعضای گروه برادری اساسین‌ها، الطائر به بالاترین مقام رسید و حالا باید برای کارهای بزرگتر قدم برمی‌داشت. سال ۱۱۹۱ بود که به الطائر، مالک و کَدار – از اساسین‌های گروه برادری – مأموریتی مهم محول شد. المعلم از آن‌ها خواست که شیئی را از معبد سلیمان برای او بیاورند. در حین این عملیات الطائر که بامهارت ولی بی‌تجربه بود، دو اصل از عقاید اساسین‌ها را زیر پا گذاشت. اما او اخطار یاران خود را نادیده گرفت و به پیش‌روی خود به عنوان یک اساسین ادامه داد. در این بین او بزرگ‌ترین دشمن اساسین‌ها را دید، رابرت دی‌سابل. الطائر مغرور سومین اصل را نیز زیر پا می‌گذارد و جان گروه برادری را برای کشتن دی‌سابل به خطر می‌اندازد.

البته که او موفق نمی‌شود. دی‌سابل که در آن زمان استاد تمپلارها بود به راحتی الطائر را شکست می‌دهد. الطائر دو یار خود را تنها می‌گذارد و به مصیاف، پیش المعلم باز می‌گردد تا خبر شکست را بدهد. رئوف، یکی از اساسین‌ها در مصیاف منتظر است تا خبرهای خوش بشنود. اما قبل از اینکه الطائر لب به سخن بگشاید مالک را می‌بینند که به طرف قلعه‌ی مصیاف می‌آید، شیء گران‌بها را در دست دارد اما تنهاست. او سر الطائر داد می‌زند که مسئول مرگ کَدار است. قبل از اینکه کسی بخواهد کاری کند، تمپلارها به مصیاف حمله می‌کنند. الطائر و دیگر اساسین‌ها از شهر و روستای خود دفاع می‌کنند اما شمار تمپلارها بسیار بیشتر است. الطائر که خود را مقصر همه‌ی این اتفاقات می‌داند به چاره‌ای می‌اندیشد تا تپلارها را از آن‌جا دور کند. او از برج قلعه بالا می‌رود و الوارهای درختان را بر سر تمپلارها خالی می‌کند، درست قبل از اینکه آن‌ها وارد مقر اصلی اساسین‌ها شوند.

الطائر نه تنها در مأموریت خود موفق نشد، بلکه هر سه اصل یک اساسین را شکست، یک اساسین را به کشتن داد و باعث مرگ بسیاری از شهرواندان مصیاف شد. همه‌ی این‌ها باعث شد المعلم نشان استادی را از او بگیرد و حتی او را یک خائن بنامد. المعلم این حکم را جلوی تمام اساسین‌ها صادر کرد و درست بعد از آن، خنجری در پهلوی الطائر فرو کرد.
بعد از بیداد شدن از خوابِ مرگ، الطائر علت زنده ماندن خود را از المعلم پرسید. المعلم که هیچ‌وقت به صورت صریح و مستقیم صحبت نمی‌کرد، تنها در جواب گفت: «تو فقط چیزی را می‌بینی که من می‌خواهم ببینی.» پس از آن تمام تجهیزات و اسلحه‌های الطائر را از او گرفت اما گفت فرصتی دوباره به او خواهد داد. الطائر که از صفر شروع کرده بود، باید خائنی که راه را برای تمپلارها به مصیاف باز کرده بود پیدا کرده و تحویل المعلم می‌داد. اینبار موفق شد و اصلی‌تری اسلحه‌ی خود یعنی تیغ پنهان را پس گرفت.

المعلم پیشنهاد بسیار مهمی به الطائر می‌کند: «۹ نفر را بکش و خودت را نجات بده.» او این پیشنهاد را در ازای زنده نگه داشتن الطائر و بازگرداندن او به مقام استادی داد. المعلم در توضیح این مأموریت می‌گوید: «این ۹ نفر باید از بین بروند. آن‌ها آغازکننده‌ی جنگ هستند، سرزمین‌ها را ویران می‌کنند و مردم را غارت. پیدایشان کن و از بین ببرشان. در این صورت، صلح و آرامش را برای خودت و برادری به ارمغان آورده‌ای.»

الطائر هم تمام چیزی که می‌خواست صلح و آزادی بود. پس تنها سوالی که از المعلم پرسید این بود: «از کجا باید شروع کنم؟»

[تصویر:  AltairRender54.png]

۹ شکار

اساسین، مصیاف را به مقصد دمشق ترک کرد تا مأموریت خود را آغاز کند. وقتی به آنجا رسید به مقر اساسین‌های دمشق رفت تا اجازه‌ی کشتن اولین هدف را بگیرد. کسی که مسئول آن‌جا او را به صبر دعوت کرد، گفت اول هرف خود را بشناس بعد دست به عمل بزن. الطائر برای این‌کار مجبور به جیب‌بری از مردم و فال‌گوش ایستان برای صحبت‌های آنان بود. بعد از جمع‌آوری اطلاعات مورد نظر، مسئول مقر اساسین‌ها به او یک پر سفید داد تا پس از کشتن هدف، پر را آغشته به خون او کند. او برای کشتن هر ۹ نفر باید اطلاعات جمع می‌کرد.

اولین هدف، Tamir: الطائر او را در یک بازار در دمشق پیدا کرد. بعد از چند دقیقه دنبال کردن او، وقتی موقعیت مناسبی پیدا کرد او را نقش بر زمین کرد. برای شناختن هدف بعدی به مصیاف و نزد المعلم بازگشت.

دومین هدف، Garnier de Naplouse: الطائر به شهر Acre سفر کرد تا او و محل رفت و آمدش آشنا شود. Garnier در یک مرکز درمانی کار می‌کرد و البته خیلی وفادار به درمان کردن بیمارهایش نبود. بعد از فرار کردن یکی از آن‌ها، الطائر فرصت را مناسب دید و کار او را نیز یک‌سره کرد.

سومین هدف، Talal: او در اورشلیم زندگی می‌کرد. رئیس مقر فرمانده‌های اورشلیم، مالک، از دوستان قدیمی الطائر بود. کشتن Talal با تعقیب و گریز همراه بود و کمی بیشتر از دو هدف قبلی کار برد اما الطائر در تصمیم خود بر به پایان رساندن مأموریت مصمم بود.

چهارمین هدف، Abu'l Nuqoud: برگشت به دمشق. Abu که پادشاه تاجران شهرت داشت، جشنی بزرگ به پا کرده بود و دور برش حسابی شلوغ. راه مناسب برای منحرف کردن نگهبان‌ها، مسموم کردن نوشیدنی آن‌ها بود. Abu متوجه رفتار عجیب آن‌ها شد و در درگیری‌ای که بین نگهبانان رخ پا به فرار گذاشت ولی الطائر هم به دنبال او شتافت. بعد از کشتن او تمام شهر به حالت آماده‌باش درآمده بود ولی خبری از الطائر نبود.

پنجمین هدف، William of Montferrat: ویلیام نماینده‌ی پادشاه شهر Acre بود و از جایگاه بسیار بالایی برخوردار بود. الطائر متوجه شده بود که او با ستوان ریچارد در خارج شهر ملاقات دارد. با یک زمان‌بندی دقیق و وقتی ویلیام دور از ستوان و بقیه‌ی نگهبان‌ها بود، الطائر او را هم با طعم تیغه‌ی پنهان خود آشنا ساخت.

ششمین هدف، Majd Addin: یک قاضی که خودش هم ژوری بود هم جلاد. در یکی از مراسم‌های اعدام که در سطح اورشلیم برگزار می‌شد، الطائر فرصت را غنیمت شمرد و علاوه بر کشتن مجدالدین،‌ فرد محکوم به اعدام را هم نجات داد.

هفتمین هدف، Sibrand: او استاد اعظم شوالیه‌های Acre بود که حالا دچار اختلال روانی شده بود. الطائر او را در یکی از بندرهای شهر پیدا کرد که در حال تعریف داستان‌هایی عجیب از گذشته‌ی خود بود. الطائر او را تا کشتی‌اش تعقیب کرد و کارش را تمام کرد.

هشتمین هدف، Jubair al Hakim: یکی از شاگردهای ممتاز صلاح‌الدین. کار او سوزاندن کتاب‌ها و دست‌نوشته‌های تمام دمشق بود تا شهر را از گذشته‌ی آن پاک کند. با توجه به اطلاعاتی که الطائر کسب کرده بود، می‌دانست کجاست و چه لباسی بر تن دارد. قبل از ملحق شدن به دوستان تمپلارش، دیده از جهان فرو بسته بود.

آخرین هدف، Robert De Sable: چهره‌ای آشنا برای الطائر. بعد از یک بار تلاش بی‌نتیجه، این بار باید کار تمام می‌شد. المعلم گفته بود تنها راه پایان دادن به ظلم تمپلارها کشتن سردسته‌ی آن‌هاست. رابرت در اورشلیم در مراسم ختم مجدالدین شرکت داشت و فرصت مناسبی برای الطائر به وجود آورده بود که تمام تلاشش را به ثمر بنشاند. درگیری بزرگی بین الطائر و تمپلارها رخ داد که تا شهرهای اطراف هم کشیده شد. بالاخره استاد بزرگ تمپلارها شکست داده شد اما در سخنان آخرش، حرف‌های عجیبی به زبان آورد: «تو هیچی از نقشه نمی‌دونی… تو فقط یه عروسک خیمه‌شب‌بازی هستی پسر. اون به تو خیانت کرد، همونطور که این کار رو با من کرد…»

[تصویر:  745f5c2f709d97f7bbd9188e9c24629e-d3gt87n.png]

بازگشت به مصیاف

الطائر، شگفت‌زده از چیزی که شنیده، به مصیاف بازمی‌گردد. آنجا گروهی از اساسین‌ها را می‌بیند که به وسیله‌ی المعلم هیپنوتیزم شدند و قصد حمله به الطائر را دارند. او از روی اجبار با آن‌ها درگیر می‌شود تا به قلعه‌ی اصلی برسد. هنگامی که با المعلم مواجه شد، سیب بهشتی را در دستانش دید و تسخیر قدرت او شد. المعلم از قدرت سیب استفاده کرده و کپی‌های خیالی‌ای از خود ایجاد می‌کند تا با الطائر بجنگد. اساسینِ فریب‌خورده با استاد خود می‌جنگد تا او را از پا درآورد. شاگرد بر استاد پیروز می‌شود و المعلم آخرین کلمات خود را بر زبان می‌آورد:«من هم مثل رابرت می‌خواستم صلح را برپا کنم، اما با در دست داشتن سیب بهشتی… بنابراین تمپلارها باید می‌مردند. نمی‌توانستم از قدرت سیب روی تو استفاده کنم چرا که اساسین‌ها از قدرت آن مصون هستند…»
بعد از رها شدن سیب از دستان بی‌جان المعلم، تصویری از نقشه‌ی جهان از آن بیرون آمد که نقاط قطعات بهشتی در دیگر مکان‌های دنیا را نشان می‌داد. درست پس از این اتفاق، الطائر جسد المعلم را از میان مردم بهت‌زده به جنگل برد تا آن‌ها آتش بزند. در این برهه از زمان اساسین‌ها به دو دسته تقسیم شدند، آن‌ها که به الطائر وفادار ماندند و آنان که همچنان او را خائن می‌دانستند. اما او با دوراندیشی خود تمام مخالفان را گرد خود آورد با کمک قدرت سیب بهشتی، مجمع برادری اساسین‌ها را به قدرت رساند.

[تصویر:  1034147-bigthumbnail.jpg]


پرواز پرنده

دانشی که الطائر در طول زندگی پر ثمر خود به دست آورده بود در کتاب‌خانه‌ای که به دست خودش ساخته شده بود، جمع آوری شد. ۵ کلید مخصوص هم برای حفاظت از آن آماده کرده بود. آخرین مأموریت الطائر این بود که صدای اساسین‌ها را به سر تا سر جهان برساند. به این منظور، برخی دست‌نوشته‌های خود را به نیکولو پولو، پدر مارکو پولو، سپرد که در طول سفرهایش از آنها استفاده کند. در آن زمان مغول‌ها به مصیاف حمله کرده بودند و تمام مردم شهر مجبور شدند آنجا را ترک کنند. الطائر با قدرت سب آنها را دور ساخت بعد از اطمینان از تخلیه‌ی شهر، به کتاب‌خانهی‌ی خود بازگشت و سیب بهشت را پشت دیوار قایم کرد، بر روی صندلی نشست و به خواب ابدی فرو رفت.

—–

اطلاعات شخصی

   اسم کامل: الطائر ابن‌لااحد
   تولد: ۱۱۶۵ – مصیاف، سوریه
   مرگ: ۱۲۵۷ (در ۹۲ سالگی) – مصیاف، سوریه
   دوره‌ی زندگی: سومین جنگ صلیبی قرن ۱۲
   اطلاعات سیاسی: وابسته به اساسین‌ها
   صداپیشه: فیلیپ شهباز

نکات جالب

   الطائر جوان‌ترین اساسینی است که به درجه ی استادی رسیده است.
   برای توضیح عدم توانایی الطائر برای شنا کردن، لوسی اشاره می‌کند که این اتفاق به دلیل وجود یک خطا در ورژن ۱.۲ دستگاه انیموس است.
   در Assassin's Creed: Revelations صداپیشه‌ی الطائر عوض شده بود که انگلیسی را با لهجه‌ی خاورمیانه‌ای صحبت می‌کرد.
   Revelations تنها نسخه‌ای از بازی است که در آن الطائر را بدون کلاه می‌بینیم.
   او یک نقاش ماهر بود و در دست‌نوشته‌های خود شکل و جزئیات بسیاری از سلاح‌های خود را طراحی کرده است.
   لباس الطائر در بازی Prince of Persia (نسخه‌ی سال ۲۰۰۸) قابل استفاده است. همینطور شخصیت سالید اسنیک در Metal Gear Solid 4: Guns of the Patriots قادر به استفاده از این لباس است.


RE: بیوگرافی شخصیت های اساسین - Amir Hidden - 07-21-2015

ممنون از خوندنش لذت بردیم ، مقاله بسیار جالبی بود


RE: بیوگرافی شخصیت های اساسین - Blue Sun - 07-21-2015

کپی برداری از سایت های فارسی زبان خلاف قوانینه. مطالب باید توسط خودتون نوشته شده باشن.
http://www.mihangame.com/1392/12/04/%D9%BE%D8%B1%D9%86%D8%AF%D9%87%D8%8C-%D9%BE%D8%B3%D8%B1%D9%90-%D9%87%DB%8C%DA%86%E2%80%8C%DA%A9%D8%B3-%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-altair.html