وحشت تو را می خواند | قسمت چهارم - نسخهی قابل چاپ +- Forum Gamefa | انجمن بازی های کامپیوتری گيمفا (https://forum.gamefa.com) +-- انجمن: انجمن های عمومی (https://forum.gamefa.com/Forum-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D9%85%D9%88%D9%85%DB%8C) +--- انجمن: داستان نویسی| Game's Story (https://forum.gamefa.com/Forum-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C-Game-s-Story) +--- موضوع: وحشت تو را می خواند | قسمت چهارم (/Thread-%D9%88%D8%AD%D8%B4%D8%AA-%D8%AA%D9%88-%D8%B1%D8%A7-%D9%85%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D9%85) |
وحشت تو را می خواند | قسمت چهارم - Geralt-Of-Rivia - 09-15-2015 به نام آفریدگار گرگ
سخن نویسنده
خب نظر سنجی رو دیدم و بر اساس اون داستان جدید رو نوشتم...در این قسمت نظر سنجی جدیدی داریم
شروع داستان(گرگ)
Butterfly effect
عرق از صورت مایک بر روی زمین می چکد و اظطراب در صورت او موج می زند.
مایک بعد از دیدن این صحنه تصمیم میگیرده به گرگینه حمله کند...
او به سمت گرگ می دود و مشتی به صورت او میزند...گرگ از کشتن آوریل و صرف نظر می کند و به مایکل حمله می کند...به سمت او می دود .
مایک عقب و عقب تر می رود و خود را به دیوار نزدیک می کند.
گرگ بر روی دو پا می ایستد و گردن مایک را پاره می کند...سر او را قطع می کند و به کنار می اندازد.
آوریل بلند مایک را صدا می زند و اشک از چشمانش جاری می شود.
سپس از فرصت استفاده می کند و پنجره را با دستش می شکند و به بیرون می پرد...شیشه های پنجره مقداری از صورت او را می برند و خون از صورت او جاری می شود.
آوریل اهمیت نمی دهد و به راه خود ادامه می دهد.
با سرعت زیادی می دود و در دوردست یک خانه ی نسبتا بزرگ می بیند.
عقب خود را می نگرد...گرگ نیز از پنجره بیرون پریده و چهار دست و پا به دنبال او میدود.
آوریل به در خانه می رسد...به در می کوبد.
به نظر در قفل است...سنگ را بر میدارد و شیشه ی در را می شکند.
و دستش را به داخل خانه میبرد و در را از پشت باز می کند.
با سرعت داخل می شود و در می بندد...گرگ لحظه به لحظه به اون نزدیک تر می شود.
آوریل وسایلی را در داخل خانه میبیند و سعی می کند آن هارا به جلوی در بکشد...میز ها و صندلی ها را به سختی در جلوی در قرار می دهد.
گرگینه به جلوی در میرسد...از داخل پنجره چشمان آوریل را می نگرد.
آوریل بعد از دیدن دندان های نیش بزرگ او میترسد و در پشت کمدی قایم می شود.
گرگینه کمی سعی می کند که در را باز کند ولی در اینکار موفق نیست...
در را رها می کند و دور می شود.
آوریل در گوشه ای می نشیند.
گوشی خود را روشن می کند و با دستان سردش داخل عکس ها می شود...عکس های خاطره انگیزش را با مایک مرور می کند و اشک میریزد..اشک ها بر روی صفحه ی گوشی اش میریزند و او سعی می کند آن هارا با دستش پاک کند....بعد دقایقی گوشی اش را خاموش می کند و در جیبش قرار می دهد
بر روی میز یک فانوس و کبریت می بیند.
از جایش بلند می شود و به سمت میز می رود...یک کبریت از جعبه اش خارج می کند و با آن فانوس را روشن می کند...در مقابل خود پله ای میبیند...و سعی می کند از آن بالا رود.
از همه جای خانه صدا به گوش میرسد و آوریل خود را به طبقه ی بالا میرساند.
همه جا پر از است بوی بنزین و بو آوریل را اذیت می کند.
آوریل وارد اتاقی می شود و سعی می کند در اتاق دنبال وسایل بگردد.
کشو هارا باز می کند و چسب های زخم را بر میدارد...چسب ها را به زخم های صورتش می زند...به سمت پنجره می رود و بیرون را می نگرد.
سپس بر می گردد و پشت خود را میبیند.
از اتاق روبرو یک گرگینه در حال نگاه کردن به اوست.
.
.
.
جیمز:نههههههههه
گرگینه پای باربارا را میگیرد و او را بر روی زمین می کشد و با خود میبرد...صدای جیغ باربارا از دور شنیده می شود.
جیمز فریادی می کشد و سعی می کند خود را از آنجا بالا بکشد...موفق می شود و از دره بالا می رود.
رد پاهای گرگ را بر روی زمین میبیند.
هوا لحظه به لحظه سرد تر می شود و باران شروع به باریدن می کند.
جیمز گوشی خود را از جیبش در میاورد... و چراغ گوشی خود را روشن می کند.
بر روی گیاهان قدم میزند و دنبال رد پا می رود.
به دیواری سیاه رنگ می رسد...پایش را بر روی دیوار می گذارد و سعی می کند از دیوار بالا برود.
موفق می شود و اونور دیوار را میبیند.
گرگینه باربارا را به سمت زیر زمین یک خانه می برد.
جیمز تصمیم می گیرد که به اونور دیوار برود و باربارا را نجات دهد.
بر روی دیوار می ایستد و به پایین میپرد.
کمر او مقداری درد میگیرد ولی اهمیت نمی دهد.
دستش را به کمرش میگیرد و قدم زنان نزدیک زیر زمین می شود...صدای بالا آمدن گرگ را از زیر زمین می شنود.
جیمز به سمت درخت می دود و پشت او قایم می شود.
گرگینه رد پاهای جیمز را بر روی زمین میبیند و به درخت نزدیک می شود.
.
.
.
نیک می ایستد و الا را می نگرد که بر روی زمین افتاده و از او کمک می خواهد سپس گرگ را میبیند که لحظه به لحظه به او نزدیک می شود.پایان خب عواقب انتخاب های دیگر رو مینویسم
فرار:مایک فرار می کرد و وارد دری می شد و در را میبست و آوریل هم از پنجره به بیرون میپرید و هردو زنده میموندند
قایم شدن:ابتدا گرگ گردن آوریل را پاره می کند و سپس از طریق بو کشیدن مایک رو می شکد
RE: وحشت تو را می خواند | قسمت چهارم - BadBoy4Ever - 09-15-2015 لاولی ! RE: وحشت تو را می خواند | قسمت چهارم - Arash-Fire - 09-15-2015 نقلقول: گوشی خود را روشن می کند و با دستان سردش داخل عکس ها می شود...عکس های خاطره انگیزش را با مایک مرور می کند و اشک میریزد..اشک ها بر روی صفحه ی گوشی اش میریزند و او سعی می کند آن هارا با دستش پاک کند....بعد دقایقی گوشی اش را خاموش می کند و در جیبش قرار می دهداخه خدایی تو اون لحظه که داره از ترس میمیره، گوشی رو بر میداره و عکس هاش رو میبینه؟؟؟!!! منتظر قسمت بعدی... RE: وحشت تو را می خواند | قسمت چهارم - Geralt-Of-Rivia - 09-15-2015 https://forum.gamefa.com/Thread-%D9%88%D8%AD%D8%B4%D8%AA-%D8%AA%D9%88-%D8%B1%D8%A7-%D9%85%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D8%B3%D9%88%D9%85 اینم قسمت سوم خب داداش خواستم احساسی کنمش خخخخ خب دوستش هم مرده دیگه RE: وحشت تو را می خواند | قسمت چهارم - Geniuss - 09-15-2015 عالى بود از قسمت قبل خيلي بهتر شد خسته نباشي RE: وحشت تو را می خواند | قسمت چهارم - K.I.A.N - 09-15-2015 خیلی خوب بود. داری پیشرفت می کنی. فقط داداش فک کنم آوریل قبل از اینکه بخواد عکسای مایک رو نگاه کنه بد نبود به پلیس هم زنگ بزنه :D منتظر قسمت بعدی هستم RE: وحشت تو را می خواند | قسمت چهارم - parda$ - 09-15-2015 عالی بود امیر.خسته نباشی RE: وحشت تو را می خواند | قسمت چهارم - Arash-Fire - 09-15-2015 (09-15-2015, 08:45 PM)last of amir نوشته است: https://forum.gamefa.com/Thread-%D9%88%D8%AD%D8%B4%D8%AA-%D8%AA%D9%88-%D8%B1%D8%A7-%D9%85%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D8%B3%D9%88%D9%85 دیگه تو اون لحظه نه! حداقل به جای امنی میرسید بعد... RE: وحشت تو را می خواند | قسمت چهارم - Yves Guillemot - 09-15-2015 اینقدر از انتخاب قبلیم پشیمونم :( منتظر قسمت بعدی هستم :heart: RE: وحشت تو را می خواند | قسمت چهارم - Geralt-Of-Rivia - 09-15-2015 (09-15-2015, 08:51 PM)K.I.A.N نوشته است: خیلی خوب بود. کیان جان فکر نمی کنم آنتن بده |