ترس در مدرسه | قسمت دوم - نسخهی قابل چاپ +- Forum Gamefa | انجمن بازی های کامپیوتری گيمفا (https://forum.gamefa.com) +-- انجمن: انجمن های عمومی (https://forum.gamefa.com/Forum-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D9%85%D9%88%D9%85%DB%8C) +--- انجمن: داستان نویسی| Game's Story (https://forum.gamefa.com/Forum-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C-Game-s-Story) +--- موضوع: ترس در مدرسه | قسمت دوم (/Thread-%D8%AA%D8%B1%D8%B3-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D9%87-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D8%AF%D9%88%D9%85) |
ترس در مدرسه | قسمت دوم - Geralt-Of-Rivia - 02-17-2016 به نام آفریننده ترس
قسمت دوم ( امیدی در ناامیدی)
صدای خرخر انسان ها از پشت پنجرهی یخ زده و بخار گرفته به سختی شنیده میشد. صدای درزدن ادامه دارد و زامبی ها کم کم به بالای دیوار میخزند و خود را بالا میکشند. امیر کاپشن سرمهای رنگش را پوشید ... صندلیهای جلوی در را کنار زد و با سرعت و احتیاط از پلههای لیز و یخزده پایین آمد. در جلوی پلهها پایش برروی یخها لیز خورد و با کمر برروی زمین پر از برف و بوران افتاد. آرام کمرش را گرفت و بلند شد. محکم بهدر کوبید و گفت : تو کیهستی؟ صدا : خانباشی ام ... امیر در رو باز کن ... اینور برف خیلی شدیده ... نتونستم برم خونه و یهسری آدم های وحشی از ته اون خیابون تاریک دنبالمن . امیر : ببین در از اینطرف هم قفله ... راهی نیست. خانباشی اطرافش را نگاهکرد. در دستانش فوت کرد تا گرم شود. ماشینی از شدت برف به شدت سپیدرنگ شده بود نزدیک دیوار پارک شدهبود و به سقف خانهی میکاییل که کنار مدرسه بود راه داشت. خانباشی دستشرا برروی کاپوت ماشین که از برف و یخ پوشاندهشده بود گذاشت و به احتیاط بالای سقف رفت. سقف کمی فرو رفت و برفها از روی ماشین به اطراف ریختند. ناگهان فردی پایشرا گرفت و کشید و او با صورت برروی کاپوت افتاد و بینیاش خونی شد. او یکی از آن انسانها بود ... دهانش را باز کرد و خواست پایاورا بگیرد واو محکم با پا به صورت او کوبید و زامبی آرام به داخل برف ها افتاد. سریع از جایشبلند شد و برروی دیوار مدرسه رفت ... به سقف خانهی میکاییل رسید. پایینش را دید که زامبیها دستانشانرا بالا گرفته و صدای خرخر در میاورند. از روی سقف برروی سطلآشغال گوشهی مدرسه که پر از برف بود پرید. امیر با چشمانش اورا دید. به سمتش دوید ... دستانش را گرفت و با سرعت به سمت در دویدند. تعدادی از مرده ها از دیوار رد شده بودند با صورت های خونی که با سیم خاردار بریده شدهبود به سمت امیر و خانباشی میآمدند. امیر و خانباشی به سرعت به بالای پله ها دویدند. با لگد بهدر کوبیدند و در باز شد ... با سرعت در را بستند. خیلی از انسان ها به در فشار میاوردند و چیزی نمانده بود که شیشه های در بشکنند. امیر کمدی را در جلوی در قرار داد و چند قدمی عقب رفت. از همه طرف صدای خرخر به گوش میرسید. امیر وارد دفتر شد ... همه افراد به سمت شیشه میخکوب شدهبودند. امیر چند چراغقوه از کشوی آهنی برداشت. خانباشی دستمالی برداشت و بینی پر از خونشرا تمیز کرد. فیض از پله پایین آمد و با دیدن خانباشی لبخندی بر لبش ظاهر شد. فیض : چی شده؟؟ امیر : هیچی ... فقط چند تا از این عوضیها اومدن داخل حیاط. صدایی شکسته شدن شیشه ای از زیر زمین آمد. خانباشی : گل نیز به سبزه نیز آراسته شد. خانباشی با امیر آرامآرام از پله هایسنگی پایین آمدند ... صدای قدمهایشان را به سختی میشنوند. تقتق ... صدای شکستن شیشهها همچنان ادامه داشت ... امیر دستش را برروی نردهی سپید رنگ قرار داد چون نمیتوانست در تاریکی اطرافرا بهخوبی ببیند. هوا بیش از پیش درحال سرد شدن و سرد شدن است. امیر دستان خودرا در کنار بازوانش قرار میدهد تا بر سرما غلبه کند. زمین سرد و نمناک است و از گرد و غبار پوشیده شده. زیرزمین دارای چندین درب در راهروی دراز خود است. صدایشکستن شیشه از داخل دری در انتهای راهرو شنیده میشود. امیر به احاحتیاط قدم هایش را برمیدارد. بهپشت در میرسد ... دستان سرد و سرخ رنگشرا برروی دستگیرهی قهوهای رنگ میگذارد. آرام آنرا به پایین میکشد و با استرس در را باز میکند. زامبیها شیشه را شکسته و دست خود را بهبیرون ازنردههای جلوی پنجره آوردهاند تا امیر را بگیرند. امیر : شانس اوردیم جلوی پنجره نرده گذاشتن مگرنه بدبخت بودیم. خانباشی : آره ... اینا خیلی سگن. امیر : یه بویی از اتاق پشتی میاد ... من میرم ببینم چیه؟ امیر در اتاق را باز کرد ... آب تا مچ پایش بالا آمد و پایشرا خیس کرد. امیر : اه ... از خیس شدن لباسم متنفرم. امیر به جلو رفت . قطرههای آب از سقف سرازیر میشد و همه جا کثیف و کثیف بود. امیرقفسهرا کنار زد . موشی را برروی زمین دید که برروی زمین بهدنبال غذا میگردد. ناگهان دستی دراز شد و موشرا در دهانش گذاشت. امیر قدمی به عقب برداشت. زامبی بعد از خوردن موش با دهان خونیاش نگاهی بهامیر کرد و از جایش بلند شد. برق رفت . از همه طرف صدای راه رفتن و خرخر او میآمد. امیر از داخلجیبش موبایلش را درآورد و فلاش آنرا روشن کرد. صورتی در مقابل صورت او بود. امیدوارم لذت برده باشید.
https://forum.gamefa.com/Thread-%D8%AA%D8%B1%D8%B3-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D9%87-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D8%A7%D9%88%D9%84 لینک قسمت قبل دوستان سعی کردم ایرادات قسمت قبلی که گرفتین رو حل کنم امیدوارم لذت ببرین RE: ترس در مدرسه | قسمت دوم - omidg - 02-17-2016 بسیار زیبا من اون اولی رو خوندم اینم خوندم ولی کمی سوتی داشت اون مدیر مدرسه بود معلم بود کی بود ؟ هر کی بود یکدفعه از داستان غیب شد موند امیر و خانباشی و اون فیض بودن بازم بسیار ممنون فقط دفعه دیگر یکم ترسناکترش کن :) RE: ترس در مدرسه | قسمت دوم - Geralt-Of-Rivia - 02-17-2016 (02-17-2016, 12:52 AM)omidg نوشته است: بسیار زیبا من اون اولی رو خوندم اینم خوندم چشم برادر والا ایرادت رو نفهمیدم نترس اونا هم هستن و بعدا میان ولی خب داستان اصلی برروی این سه نفره RE: ترس در مدرسه | قسمت دوم - Yves Guillemot - 02-17-2016 خسته نباشی امیر قسمت بعدی ترسناک ترش کن. RE: ترس در مدرسه | قسمت دوم - Y PS - 02-17-2016 خیلی خوب بود داداش میگم برو ناتی داگ داستان TLOU 2 رو خودت بنویس RE: ترس در مدرسه | قسمت دوم - isapor123 - 02-17-2016 بد نبود که برای جذابیت بیشتر یدونه عکس برای تیتر تاپیک میذاشتی
RE: ترس در مدرسه | قسمت دوم - سجاد محمدی پور - 02-17-2016 با سلام خدمت نویسندهی محترم. واقعا داستان از درون مایه خوبی برخورداره. توصیف شرایط شخصیت های اصلی در کنار توصیف های زیبا واقعا خوب کار شده. از طرفی دیالوگ های رایج میون شخصیت های اصلی بسیار جذاب و شیرینه. بنده به عنوان خوانندهی این داستان ویژگی های مثبت زیادی به چشمم خورد که این نشون میده شما تو این کار توانایی بالایی دارید. اما اصل قضیه هم مهمه. یک داستان زیبا لزوما نباید طولانی باشه. منظورم حجم جملات شماست و اینکه جملات هیچگاه تا آخر ادامه پیدا نمیکنه و پس از اولین نقطه وارد دو سطر پایین تر میشید. یک نگاه به مثال پایین بندازید. _______________________(جملهی اول) __________________________________(جملهی دوم) _________(جملهی سوم ) جملات کوتاهی که اکثرا حاوی دیالوگ ها و توصیفات هستند، اما به این شکل بیان میشن یقیناً نمیتونه نکتهی مثبتی باشه. از طرفی اصلا لزومی نیست که داستان دارای حجم بالایی باشه و همین لحن نوشتاری شما کافیه که خواننده از خواندن مطلب رضایت داشته باشه. غلط های املایی هم تک و توک به چشم میخوره. اما میریم سراغ نگارش جملات که ایرادات زیادی میشه ازش گرفت: 1-سعی کنید تا حد ممکن از فونت های ساده استفاده کنید و ترجیحا از فونت انجمن برای نوشتن داستان های خودتون استفاده کنین. نقلقول: صدای درزدن ادامه دارد و زامبی ها کم کم به بالای دیوار میخزند و خود را بالا میکشند.میخزند؟؟!!!!! میشه این حالت رو برای بده توضیح بدید. مگه میشه روی دیوار خزید(راه رفتن بر روی سینه)؟ نقلقول: امیر کاپشن سرمهای رنگش را پوشید ... صندلیهای جلوی در را کنار زد و با سرعت و احتیاط از پلههای لیز و یخزده پایین آمد.بهتره در حالت های توصیفی از فعل مضارع یا حال استفاده کنید مانند زیر: "امیر کاپشن خود را میپوشد...در این حال صندلیهای جلوی در را کنار زده و با سرعت و احتیاط از پله های لیز و یخ زده، پایین میآمد." نقلقول: در جلوی پلهها پایش برروی یخها لیز خورد و با کمر برروی زمین پر از برف و بوران افتاد.حالت برف و بوران در مورد وضعیت هوا صدق میکنه نه در شرایط که روی زمین برف نشسته باشه. به زبان ساده تر، هیچ وقت روی زمین "بوران" نمیشینه... نقلقول: سریع از جایشبلند شد و برروی دیوار مدرسه رفت ... به سقف خانهی میکاییل رسید.استفادهی ناردست از نیم فاصله در دو کلمهی نا مرتبط. استفاده از فعل رفت هم خواننده رو دچار ابهام میکنه و باید گفت " بر روی دیوار مدرسه پرید" میکاییل هم که از نظر املایی غلط است. نقلقول: ماشینی که از شدت برف به شدت سپیدرنگ شده بود، نزدیک دیوار پارک شدهبود و به سقف خانهی میکاییل که کنار مدرسه بود راه داشت. ایرادات در این جمله به وفور دیده میشه. عدم استفاده از حرف "که" باعث میشه جمله کاملا اشتباه خونده بشه. همین موضوع در مورد نذاشتن ویرگول هم صدق میکنه. تکرر بیش از حد یک فعل در یک جمله باعث مییشه ارزش محتوا کاهش پیدا کنه و شما برای رفع این مشکل میتونید از کلمات همخانواده و هم معنی استفاده کنید. ضمنا میان کلمات "شدهبود" نیازی نیست که از نیم فاصله استفاده کنید. کلمهی "میکاییل" هم غلطه. باید نوشته بشه "میکائیل". در هم آمیزی جملات عامیانه با جملات توصیفی و محترمانه هم اندکی تو ذوق میزنه. حتی تو یک جملهی بسیار کوتاه از هر دو شیوه استفاده شده... ________________________ خب فکر میکنم محوریت اشتباهات خودتو متوجه شدی و این ایرادات تنها تو ده سطر اول داستان به چشمم خورد. موارد مشابه تا انتهای داستان به راحتی یافت میشه... اما باز هم اعلام میکنم که داستان از محتوای خوبی برخورداره و بنده صرفا برای بهبود کیفیت داستان های شما این مشکلات رو گوشزد کردم. اگر دوست داشته باشید تمام ایرادات داستان شمارو میتونم براتون شرح بدم که البته فکر میکنم خودتون هم متوجهی بیشتر اون ها شدید... RE: ترس در مدرسه | قسمت دوم - white.wolf - 02-17-2016 خسته نباشی الان وقت نداشتم بخونم ولی انگار فونت با مشکلات نگارشی رو درست کردی ميخونم دوباره نظر میدم راجب داستانت خودمم چند روزه زده به سرم که یه داستان اینجا بنویسم RE: ترس در مدرسه | قسمت دوم - Geralt-Of-Rivia - 02-17-2016 (02-17-2016, 02:38 PM)سجاد محمدی پور نوشته است: با سلام خدمت نویسندهی محترم. ممنون برادر بابت نظرت انشاالله درستشون می کنم تو قسمت بعد منتظر سورپرایز باشید این داستان چهار قسمته و من ایده ی قسمت های بعد را کاملا دارم و در حقیقت دارم رو داستان بعدی کار می کنم که کمی از زامبی کناره گیری میکنم چون حس میکنم خز شده و جذابیتی نداره و میرم سراغ ترس در اعماق اقیانوس سجاد جان دوست دارم داستان های قبلیم رو هم مطالعه فرمایید از تمام دوستان هم بابت لطفشون ممنونم مخصوصا آقای عیسی پور که از عکسشون هم استفاده کردم احتمالا هم تو داستان بعدی از ایده ی butter fly effect استفاده میکنم تا دوستان هم نقش داسته باشند در ادامه ی داستان RE: ترس در مدرسه | قسمت دوم - سجاد محمدی پور - 02-17-2016 (02-17-2016, 03:51 PM)Amir_Detroit نوشته است:با اینکه داستان از موضوعی کلیشهای بهره میبره، ولی واقعا شیرینه و باز هم برای خواننده جذابیت داره.(02-17-2016, 02:38 PM)سجاد محمدی پور نوشته است: با سلام خدمت نویسندهی محترم. ترس در اقیانوس دیگه باید خیلی جذاب باشه. هرچند نمیدونم چی تو اقیانوس ترسناکه ولی به قول خودتون سورپرایزه و ما هم منتظر سورپرایز های شما هستیم. داستان های قبلی رو هم مطالعه کردم و پیشرفت توشون واقععا دیده میشه... اصولا فکر نکنم مقاله ای تو انجمن باشه که من مطالعه نکرده باشم. حتی اگه قدیمی و پیش از ورود بنده به انجمن نوشته شده باشه... در کل ممنون از شما... |