![]() |
داستان سیاه و سفید قسمت اول - نسخهی قابل چاپ +- Forum Gamefa | انجمن بازی های کامپیوتری گيمفا (https://forum.gamefa.com) +-- انجمن: انجمن های عمومی (https://forum.gamefa.com/Forum-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D9%85%D9%88%D9%85%DB%8C) +--- انجمن: داستان نویسی| Game's Story (https://forum.gamefa.com/Forum-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C-Game-s-Story) +--- موضوع: داستان سیاه و سفید قسمت اول (/Thread-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%87-%D9%88-%D8%B3%D9%81%DB%8C%D8%AF-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D8%A7%D9%88%D9%84) |
داستان سیاه و سفید قسمت اول - hossein225 - 09-12-2015 به نام خدا سیاه و سفید قسمت اول سخن نویسنده:بعد به پایان رسیدن فصل دوم داستان پورتال به جهان دیگر شروع به نوشتن داستان سیاه و سفید کردم.امیدوارم از این داستان لذت ببرید و حتما حتما نظرتون رو بگید
شروع داستان
تونی که پسری 21 ساله و البته فن سونی بود داشت با دوست خودش که تو دانشگاه باهاش اشنا شده بود ینی ویلسون صحبت میکرد
ویلسون هم 21 سال داشت و فن مایکرو بود
تونی:یالا پسر ینی تو میخوای به من بگی که توم رایدر از انچارتد بهتره؟
ویلسون:معلومه که بهتره
تونی:خیلی خندیدیم ها ها ها
ویلسون:اره اونموقع که متای رایز اف توم رایدر و فهمیدی از انچارتد 4 بهتره گریه میکنی
تونی:ارزو بر جوانان عیب نیست توم رایدر هیچوقت نمیتونه ...
تونی داشت صحبت میکرد که ناگهان صدای جیغ همسایه ی بغلی (خانم مور) خود را شنید.
ویلسون:هی اونجا چه خبره؟
تونی:نمیدونم صدای جیغ همسایمون بود
ویلسون:شاید یه سوسک دیده
تونی:اره شاید
دوباره صدای جیغ خانم مور دوباره به گوش تونی میرسه
تونی:هی دوباره اون صدا ی جیغ اومد
خانم مور یک پیرزن تنها بود.فریاد میزد ولم کن.کمک.کمک
ویلسون:هی تونی الان ساعت 3 نصف شبه شاید دزد رفته خونشون و میخواسته وسایلشو بدزده ولی دیده خوده صاحب خونه بیدار و حالا میخواد برای اینکه به پلیس زنگ نزنه بکشتش
تونی گوشی رو قطع میکنه و میره زنگ خونه ی اقای مگوایر رو میزنه ولی کسی در رو باز نمیکنه ولی زنگ در خونه ی اقای کنت رو نمیزنه چون میدونه اون ها مسافرتن
تونی با خودش میگه:نباید دیر کنم ممکنه بکشتش بهتره خودم دست بکار بشم
اون میره به پلیس زنگ میزنه و بعد یه چاقو برمیداره و بسمت خونه ی خانم مور میره
و صدای جیغ خانم مور دوباره میاد
تونی حساب ترسیده.خودش رو اماده میکنه تا در رو بشکنه.با یک ضربه ی محکم در میشکنه و او میبینه که یک فرد سفید پوست با موهای مشکی داره خانم مور رو خفه میکنه و یک ماسک هم روی زمین افتاده.ماسکی که همه جاش سیاه ولی قسمت که چشم قاتل قرار میگیره سفیده
قاتل تونی رو میبینه وبه سمتش میدوه تونی هم به عقب میره و به پله ها میرسه ولی نمیتونه تعادل خودش رو حفظ کنه و از پله ها میافته پایین و سرش به دیوار میخوره و چاقویی که دستش بود درون شکمش میره و بیهوش میشه
قاتل ماسک خودش رو برمیداره و اون رو میپوشه
میخواد کار تونی رو تموم کنه که ناگهان صدای اژِیر پلیس رو میشنوه اون نمیتونه ریسک کنه بخاطر همین با خودش میگه:شاید همین چاقو که تو شکمشه کارش رو تموم کنه
و فرار میکنه
پلیس به صحنه قتل میرسه و در همون لحظه اقای مگوایر به خونه میرسه و پلیس ها بهش توضیح میدن که یکی به اداره ی پلیس زنگ زده و اقای مگوایر هم در رو باز میکنه تا اون بیان داخل.
اونا به طبقه ی اول میرسن و شوکه میشن
اقای مگوایر که بیماری قلبی داره ناگهان قلبش از شدت ترس درد میگیره و تند تند میتپه.
اقای مگوایر:نه چه اتفاقی افتاده؟
یکی از پلیس های سعی میکنه اقای مگوایر رو اروم کنه
پلیس دیگر وارد خونه ی خانم مور میشه و میگه هی بیاید اینجارو ببینید.
اون ها به داخل خونه میرن و جنازه ی خانم مور رو میبینن که رو زمین افتاده
اقای مگوایر روی زمین میافته و قلبش رو میگیره
قلبش خیلی تند میتپه.اون خیلی ترسیده
پلیس سعی در اروم کردنش داره
اون ها با اداره ی پلیس تماس میگیرند و موضوع رو میگن
تونی به بیمارستان منتقل شده
پلیس هم اجازه ورود هیچکس رو به اون خونه نمیده و روی اینکه کی مرتکب این قتل شده کار میکنن
تونی به هوش میاد و دوستای خودش رو میبینه
لیو.ویلسون ولورل اونجا بودن
اون ها صبر میکنن تا حال تونی سره جاش بیاد و بعد ازش بپرسن قاتل کی بود
اون ها از تونی سوالشون رو میکنن ولی ...
امیدوارم از این قسمت لذت برده باشید
دوستان این تازه قسمت اول و نمیشد زیاد ترسناک باشه تو قسمت های بعد حتما ترسناک تر میشه
دوستان لطفا نظرتون رو بگید.اینکه نظرتون رو بگید خیلی مهمه
ممنون
RE: داستان سیاه و سفید قسمت اول - BadBoy4Ever - 09-12-2015 بیوتیفول سو ایمپرسینگ ! RE: داستان سیاه و سفید قسمت اول - hossein225 - 09-12-2015 (09-12-2015, 11:55 PM)BadBoy4Ever نوشته است: بیوتیفولخیلی ام گلی فنکیو وری ماچ مای دیر فرند :D RE: داستان سیاه و سفید قسمت اول - parda$ - 09-12-2015 عالی و زیبا بود دادا من طرفدار ویلسون هستم امیدوارم نکشیش! ![]() RE: داستان سیاه و سفید قسمت اول - Marshall Bruce Mathers - 09-13-2015 داستان خوبی بود حال کردم . ولی بیشتر به اکشن میخورد .قسمتای بعد هم اکشن بنویس ترسناک خز شد . RE: داستان سیاه و سفید قسمت اول - hossein225 - 09-13-2015 (09-12-2015, 11:59 PM)Big Snake نوشته است: عالی و زیبا بود دادا من طرفدار ویلسون هستم امیدوارم نکشیش! اتفاقا اون رو چون فنه تعصبی مایکرو میخوام بکشمش ![]() ![]() (09-13-2015, 12:00 AM)ali-222 نوشته است: داستان خوبی بود حال کردم . ولی بیشتر به اکشن میخورد .قسمتای بعد هم اکشن بنویس ترسناک خز شد . اون ترسناکای تخیلین که خز شدن این ترسناک واقعیه از این قاتلیا :D RE: داستان سیاه و سفید قسمت اول - Mohammad.Hl.. - 09-13-2015 عالی بود خوشم اومد واقعا جالب شروع شد خشته نباشی RE: داستان سیاه و سفید قسمت اول - hossein225 - 09-13-2015 (09-13-2015, 12:05 AM)Mohammad.Hl.. نوشته است: عالی بودخیلی ممنون RE: داستان سیاه و سفید قسمت اول - You Never Win - 09-13-2015 خیلی خوب بود!پورتال هم خوب بود برام عجیبه که ادامه ش ندادی! RE: داستان سیاه و سفید قسمت اول - hossein225 - 09-13-2015 (09-13-2015, 12:12 AM)You Never Win نوشته است: خیلی خوب بود!پورتال هم خوب بود برام عجیبه که ادامه ش ندادی!میدونی اخه نظر و بازدیدش خیلی کم بود گفتم اگه داستان خوبی بود حتما نظر و بازدیدش زیاد بود پس چرا الکی داستانی رو بنویسم که کسی زیاد ازش خوشش نمیاد خیلی ممنون |