شیطان باز می گردد | قسمت اول - نسخهی قابل چاپ +- Forum Gamefa | انجمن بازی های کامپیوتری گيمفا (https://forum.gamefa.com) +-- انجمن: انجمن های عمومی (https://forum.gamefa.com/Forum-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D9%85%D9%88%D9%85%DB%8C) +--- انجمن: داستان نویسی| Game's Story (https://forum.gamefa.com/Forum-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C-Game-s-Story) +--- موضوع: شیطان باز می گردد | قسمت اول (/Thread-%D8%B4%DB%8C%D8%B7%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B2-%D9%85%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%AF-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D8%A7%D9%88%D9%84) صفحهها:
1
2
|
شیطان باز می گردد | قسمت اول - Geralt-Of-Rivia - 04-06-2016 پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
به نام آفریننده ی جن و انس
نام داستان : شیطان باز می گردد سبک : ترسناک
نویسنده : امیر محمد رضوانی سنگسری
سخن نویسنده : خب یه هفته پس از اتمام داستان قبلی سعی کردم سراغ داستان بزرگتر و متفاوت تری برم.
چیزی که تا حالا ننوشتم . خب به نظر قرار بود اسم داستان بقا باشه که خب با تغییر ایده اسم داستان هم تغییر کرد.
شروع داستان :
المیرا در حالی که خود را به صندلی می چسباند گفت : همیشه از ارتفاع میترسیدم.
علی : همیشه وقتی برای بار اول سوار هلی کوپتر بشی همین حس رو داری . به هر حال یکی از اولین مامورت هات به عنوان یک باستان شناس تازه کاره ... انتظار دیگه ای هم ندارم .
محمد : این یه مورد رو راست میگه ... دفعه ی اول داشت خودشو خیس می کرد.
المیرا کمی روسری زرد رنگش را جلو کشید و گفت : حالا بگذریم ... خبر ندارین چرا مارو میخوان ببرن کویر لوت؟
محمد : یک بنا مربوط به یک تمدن دو هزار ساله اونجا پیدا کردن ... شکل خیلی عجیبی داره . به نظر نمیاد انسان بتونه همچین چیزی رو بسازه .
علی : راست میگه ... جالبیش اینجاس که تا صد کیلومتر اون اطراف شهری وجود نداره ... باید چند روز اینجا بمونیم.
کویر لوت ساعت : 14
هلی کوپتر کم کم برروی شن های داغ و سوزان نشست ... سن های سوزانی که دست انسان را هم میسوزانند.
محمد : تقریبا رسیدیم ... بهتره پیاده شید.
المیرا آرام آرام از بلندی هلی کوپتر پایین آمد ... خورشید در وسط آسمان به شدت به صورت آن ها می تابید و آن هارا اذیت می کرد. المیرا از کیفش کلاهی برداشت و برروی سرش گذاشت تا آفتاب صورتش را نسوزاند و به راحتی بتواند اطراف را ببیند .
المیرا : چرا اینقدر اینجا گرمه ؟
محمد : حالا شانس اوردی فعلا زمستونه ... تو تابستون سگو بزنی اینجا نمیاد.
علی : اینا کین اینجا اومدن؟
محمد : چند تا خارجی هم به اینجا فرستاده شدن برای تحقیق ... بیشتر بار اضافه به نظر میان .
آن ها آرام آرام از تپه ای بالا رفتند و منظره ای که در مقابلشان می دیدند را باور نمی کردند..
بنایی مکعبی و بسیار بزرگ .
المیرا : واو چقدر این بزرگه .
علی : درسته ... همونطوری که گفتم به نظر نمیاد این بنا ساخته ی دست انسان باشه ... این بنا با استفاده از ده هزار سنگ چهل تنی ساخته شده.
محمد : در ادامه ی حرفش باید بگم که این اولین جیزیه که ما اینجا کشف کردیم ... به نظر میاد که سیزده تا بنا به همین شکل باید اینجا باشن .
المیرا : خیلی عجیبه : از کدوم طرف باید واردش بشیم ؟
علی : چند ماهی میشه که ما در اون رو در سمت شمالی بنا کشف کردیم .
آن ها آرام آرام از روی شن های داغ و سوزان گذشتند و وارد بنا شدند . داخل بنا چندین اتاق بزرگ قرار داشت که همگی آن ها به شکل هرم بودند و به زیبایی سقف آن ها تراشکاری شده بود .
المیرا : این داخل خیلی سرد تره به نظرم ... جو سنگینی هم داره.
علی : تقریبا درسته ... ما هنوز دلیل این سرما رو نمیدونیم .
بر روی دیوار هایش پر بود از نقاشی ... نقاشی هایی که در همه ی آن ها موجودی سیاه رنگ دیده می شد.
محمد : با تحقیقاتی که روی این نقاشی ها کردیم ... به نظر میرسه این قومی که اینجا زندگی می کردن شی.طان پرست بودن و جالب تر اینجاست که روی بیشتر این تصاویر صلیب برعکس هم دیده میشه ... یه قوم خرافاتی .
کم کم وارد اتاقی بزرگتر نسبت به اتاق های دیگر شدند که در وسط آن شی ای برروی سکویی چوبی قرار داشت.
علی : ما چند وقتی میشه که تو ابن اتاق این شی عجیب رو پیدا کردیم ... شی حالت مکعبی داره و روش به زبان عبری نوشته : " اسیر شده ".
محمد شی را از سر جایش بلند کرد و سعی کرد اطراف آن را بخواند .
محمد : بیشتر خرافات و جرت و پرت نوشته ولی با به یه جیز عجیبی بر خوردیم. آخر هر خطی نوشته شده " دجینا" ... حدس میزنیم این اسم همون شیطانی بوده که اینا می پرستیدن.
المیرا : ترسناک به نظر میرسه .
محمد : اره ولی همش یه مشت خرافاته ... مارو هم برای تحقیق رو همین مکعب فرستادن.
علی یک مقدار عقب رفت و میله ای شکسته از درون کیف آبی رنگش در آورد ... آن را برروی درز جعبه قرار داد و با چند فشار کوچک در را باز کرد.
صدای جیغ بلندی در سرتاسر بنا پیچید .
اتمام
آنچه در آینده خواهید خواند.
محمد : توی جعبه فقط یه مجسمه ی بز و یه صلیب شکسته هست.
.
المیرا : این مسخره بازی ها چیه که زیپ چادر رو میکشین؟
.
علی : اینجا اسب اوردین ؟؟؟ این سم ها روی شن چیه؟
امیدوارم لذت برده باشید.
نظر فراموش نشه.
RE: شیطان باز می گردد | قسمت اول - white.wolf - 04-06-2016 امیر داستان خوبی نوشتی شروع خوبی داشت ولی جدی از این فاز جن شیطان اینا بیرون بیا واسه روحیت خوب نیست. ولی داستانات هر سری هی بهتر میشه RE: شیطان باز می گردد | قسمت اول - سجاد محمدی پور - 04-06-2016 واووو
من عاشق این تصویرسازیها توی داستانهای شمام. یعنی باعث میشید که خواننده هر جملهای که میخونه یه تصویری از اون محیط بوجود بیاره و جالب اینجاست که این روند تا آخر داستان هم ادامه داشت. از این داستان خیلی لذت بردم... نو آوریای که در آخر این داستان هم بکار بردی ایدهی خوبی بود ولی بنظرم بهتره دیالوگهای شخصیتهارو نگین و اتفاقات قسمت بعدی رو شرح بدین، جون اینطوری خیلیها (از جمله خودم) منظور دیالوگ شخصیتهارو نمیفهمیم. حجم این داستان هم تقریبا با داستانهای قبلیت یکسان بود. ولی دقیقا جایی که میخواستم ببینم ادامهی داستان چی میشه، همونجا داستانو تمومش کردی ... (قسمت بعدی کی میاد؟)... در کل لذت همیشگی داستانهای شما تو این قسمت هم به خوبی حس میشه و مخصوصا که این سری روی یک موضوع رازآلود و ریشهدار تمرکز کردین. مشکلات رو هم اگه دوست داشتید حتما خواهم گفت... خیلی منتظر ادامهش هستم... موفق باشید RE: شیطان باز می گردد | قسمت اول - mohireza - 04-06-2016 قشنگ بود همونطور که آقای محمدی پور هم گفتن تصویر سازیهاتون واقعا عالین و اکثر صحنه ها رو دیدم ولی راستشو بخواین چندان جذب داستان نشدم یجورایی به نظر میرسه قسمت بعدی خیلی جالبتر باشه (البته سلیقه ی منم مشکل داره و درضمن معمولا شروع داستان هیجان چندانی نداره) اما بهتر بود یکم طولانی تر میبود و خب راستش هیجانش بیشتر میشد بنده الان دلایل کافی رو پیدا کردم که داستان شما رو نخونم. درآخر بگم که عالی بود و بشدت منتظر قسمت بعدی هستم یعنی بششششششددددددتتتتتتتتت Sent from my YOGA Tablet 2-830LC using Tapatalk RE: شیطان باز می گردد | قسمت اول - Geralt-Of-Rivia - 04-06-2016 (04-06-2016, 05:41 PM)mohireza نوشته است: قشنگ بود همونطور که آقای محمدی پور هم گفتن تصویر سازیهاتون واقعا عالین و اکثر صحنه ها رو دیدم ولی راستشو بخواین چندان جذب داستان نشدم یجورایی به نظر میرسه قسمت بعدی خیلی جالبتر باشه (البته سلیقه ی منم مشکل داره و درضمن معمولا شروع داستان هیجان چندانی نداره) اما بهتر بود یکم طولانی تر میبود و خب راستش هیجانش بیشتر میشد بنده الان دلایل کافی رو پیدا کردم که داستان شما رو نخونم. خخخخ ممنون از دوستان بابت نظراتشون. قرار بود این قسمت طولانی تر بشه. حتی من وقتی به اونجا رسیدم داشتم ادامه میدادم که نظرم عوض شد RE: شیطان باز می گردد | قسمت اول - mamad-battlefield - 04-08-2016 این داستان جالب به نظر میاد البته اگه مثل داستانای قبلی آخرش خرابش نکنی! RE: شیطان باز می گردد | قسمت اول - Be the story - 04-08-2016 من از اینجا پیش بینی میکنم توی پاراگراف اخر قسمت پایانی یه هلیکوپتری هست RE: شیطان باز می گردد | قسمت اول - Geralt-Of-Rivia - 04-08-2016 (04-08-2016, 02:31 PM)Be the story نوشته است: من از اینجا پیش بینی میکنم توی پاراگراف اخر قسمت پایانی یه هلیکوپتری هست به خاطر تو هم که شده باشه خبری از هلی کوپتر نیست اتفاقا تو این داستان از قسمت بعد از butter fly effect استفاده میکنم که از این به بعد دوستان داستان رو پیش ببرن RE: شیطان باز می گردد | قسمت اول - Be the story - 04-08-2016 (04-08-2016, 02:40 PM)Geralt-Of-Rivia نوشته است:(04-08-2016, 02:31 PM)Be the story نوشته است: من از اینجا پیش بینی میکنم توی پاراگراف اخر قسمت پایانی یه هلیکوپتری هست زمانی که من داستان مینوشتم از این قابلیت استفاده کردم و اولین نفر توی فروم گیمفا بودم که استفاده کردم پس باید لایسنسش رو ازم بخری وگرنه گزارش میکنم چون استفاده بدون اجازه رفتی و شرعا حرامه RE: شیطان باز می گردد | قسمت اول - BadBoy4Ever - 04-08-2016 (04-08-2016, 02:44 PM)Be the story نوشته است:(04-08-2016, 02:40 PM)Geralt-Of-Rivia نوشته است:(04-08-2016, 02:31 PM)Be the story نوشته است: من از اینجا پیش بینی میکنم توی پاراگراف اخر قسمت پایانی یه هلیکوپتری هست ای کاپی کار های بزرگ صنعت نویسندگی جفتتون از رو آنتیل دان برداشتید این قضیه رو عجبا!!! ولی جالبه ادامه بده گرالت آو نوب بزرگ be the mafia تو هم یه داستانی چیزی بزن حوصلمون سر رفته |