به نام خدا
بازیهای mmo اکثرا جذاب هستند. شما میتوانید شخصیت خود را بسازید، پیشرفت کنید و برای خود دوستانی در دنیای مجازی این بازیها پیدا کنید. اکثر این دوستیها نیز به رابطههای طولانی ختم میشود و موجب ایجاد صممیمتهای خوبی میشود. یک نمونه از یک بازی mmo خوب که مطمئنا باعث ایجاد دوستیهای بسیاری نیز شده است، بازی world of Warcraft است. با اینکه خود این بازی را تجربه نکردهام اما اکثر افرادی که ان را تجربه کردهاند گفتهاند که درجه درگیرکننده بودن یک بازی در این عنوان به نهایت خود میرسد. حال فرض کنید ناگهان بلیزارد خبر بدهد که میخواهد سرورهای این بازی را تعطیل کند! مطمئنا تنش بزرگی در دنیای گیمرها و همچنین طرفداران این بازی ایجاد خواهد شد. داستان انیمه overlord نیز از این قرار است، بازی به نام ایگدراسیل در دنیای این انیمه وجود دارد که یک بازی mm
o rpg است و به خاطر داشتن مپهای بسیار بزرگ و ازادی عمل بسیار بالا در ژاپن محبوب شده است، حال پس از 12 سال میخواهند که سرورهای این بازی را ببندد! چه اتفاقی خواهد افتاد؟ چه بلایی بر سر بازیکنان خواهد امد؟ در ادامه خواهیم فهمید.
داستان
شخصیت اصلی داستان و گروهش قویترین افراد داخل بازی هستند. داستان از جایی شروع میشود که فقط چند دقیقه به بستن سرورهای بازی باقیمانده است، مومونگا_ نام شخصیت اصلی داستان در بازی_ دارد برای اخرین بار با یکی از دوستان مجازیش صحبت میکند و پس از کمی صحبت کردن ان دوستش نیز برای همیشه لاگ اوت میکند. حال فقط مومونگا ساما باقیمانده است. او به پیش npc هایی که خود و دوستانش ساختهاند و در اخرین لحظات تنظیمات یکی از سربازانش را که یک شیطان مونث است و البدو نام دارد تغییر میدهد و در بخش شخصیتش مینویسد که او با تمام وجود عاشق مومونگاساما است، که این کار باعث ایجاد صحنات جالبی میشود. وقتی که npcها به مکانی که میخواهد اعزام میکند دیگر وقتی تا بسته شدن سرورها نمانده است، ولی ناگهان فکری به سرش میزند، چه میشود که اگر همینطور در بازی بمانم؟ مومونگا این کار را میکند و ناگهان اتفاق عجیبی میافتد. او حس میکند که کاملا درون بازی است! با اینکه سرورها بسته شده است ولی او هنوز در بازی است، نکته جالب اینجاست که npcها بی احساس نیستند! او این اتفاق را بعد از دادن دستوری عجیب به البدو متوجه میشود. مومونگا گیج شده است، این چه اتفاقی است که دارد میافتد؟ او حتی به مدیران سرور نیز نمیتواند پیغام بدهد! ولی او با خود فکر میکند، کدام زندگی بهتر است؟ زندگی خود واقعیش در دنیای واقعی که بسیار کسل کننده است یا ماندن در این دنیای فانتزی و ناشناخته؟ مطمئنا او دومی را انتخاب میکند. اما مومونگا متوجه تغییراتی اساسی نیز در این دنیا میشود، او میتواند بوها را حس کند و همچنین هوش مصنوعی مصنوعی به دستورات تعریف نشده نیز جواب میدهد.
البدو
مومونگا باید مطمئن شود که هنوز در ایگدراسیل هست یا نه؟ پس سباس_ یکی از خدمتکارانش_ را به بیرون میفرستد تا درباره اطراف نازاریک_ قلعهای که مومونگا در ان ساکن است_ اطلاعاتی کسب کند و بعد از ان به تمامی محافظانش میگوید که در طبقه 6ام جمع شوند. پس از مدتی تمامی خدمتکاران جمع میشوند و به مومونگا اعلام وفاداری میکنند، همچنین سباس نیز از راه میرسد و گزارشی از محیط بیرون میدهد، تمام محیط بیرون با چمنزارها پر شده است و دیگر خبری از مردابهای سابق ایگدراسیل نیست! مومونگا که احساس خطر کرده است متوجه میشود که هر چه سریعتر باید قلعه نازاریک را پنهان کند پس به ((ماره)) جادوگر قلعه دستور میدهد تا تمامی دیوار را با گل بپوشاند و همچنین برای طبیعیتر جلوه کردن محیط اطراف چند تپه ساختگی نیز شکل بدهد تا کسی به نازاریک شک نکند. در اخر نیز از افرادش میخواهد تا نظرشان درباره او بگویند، پس از نظرخواهی مومونگا از یک چیز کاملا مطمئن میشود و ان این است که افرادش به مانند قبل به او وفادار هستند و هرگز به او خیانت نخواهند کرد.
حال دغدغه اصلی مومونگا فهمیدن این است که که در این دنیای ناشناخته چه میگذرد؟ او با چک کردن دنیای اطراف به وسیله یک اینه جادویی متوجه میشود که یک روستا مورد حمله تعدادی سرباز قرار گرفته است، مومونگا متوجه میشود که برای کسب اطلاعات هم که شده باید به ان روستا برود و مردمش را نجات بدهد تا بتواند از طریق انها اطلاعاتی کسب کند. مومونگا به سرعت وارد عمل شده و به همراه البدو به کمک مردم روستا رفته، البته به دلیل اینکه مومونگا یک انسان نیست_ او در اصل یک زامبی است_ صورت خود را با یک ماسک میپوشاند و خود را ((اینز اون گول)) معرفی میکند. پس از نابود کردن سربازان مهاجم مومونگا با دهخدای دهکده وارد صحبت میشود و متوجه نکاتی تازه میشود، یکی این است که پول دنیای ایگدراسیل در این دنیا ارزشی ندارد، طلایش ارزش دارد ولی خودش یک واحد ارزی حساب نمیشود. دیگر نکته این است که این سرزمین ناشناخته توسط 3حکومت کنترل میشود که به نام های: ری_استیز، باهاروث و حکومت مذهبی اسلین.
دو پادشاهی ری_استیز و باهاروث دارای روابط چندان صمیمانهای نیستند و هر از چندگاهی با یکدیگر وارد جنگ میشوند. با توجه به سپری که سربازان داشتند احتما میرود که مهاجمین از سربازان پادشاهی باهاروث بودهاند، اما این احتمال هم هست که شاید سربازان حکومت اسلین بودهاند و فقط تغییر قیافه دادهاند.
ائورا و ماره
خلاصه کلی داستان در این باره است و همچنین از این نقطه ماجراجوییهای خطرناک مومونگا ساما شروع میشود. یکی از نکاتی که درباره داستان انیمه باید بدانید این است که این فصل در واقع فقط مقدمهای است برای فصل دوم که در دست ساخت است و به نوعی تمام شخصیتها و اتفاقاتی که در انیمه میبینید مقدمات فصل بعد را اماده میکنند. البته از حق نگذریم انیمه کاملا به شما انگیزه برای انتظار فصل بعد را میدهد به خصوص قسمت اخر که تعدادی اتفاق مهم در ان میافتد که مطمئنا اثرات و ادامه انها را در فصل دوم خواهیم دید.
اما بخش داستانی بی اشکال نیست. یکی از نکات منفی که به شدت به چشم میاید این است که در بعضی از مواقع انیمه باید خود را جدی بگیرد ناگهان صحنه طنزی را ایجاد میکند که به نوعی باعث از بین رفتن بالانس طنز و جدی بودن میشود و گاهی نیز انیمه را به وادی لودگی میکشاند. یکی دیگر از نکات منفی داستان بیش از حد قدرتمند بودن مومونگا ساما است. قبول دارم که او قویترین بازیکن بازی ایگدراسیل بوده است ولی در انیمه او به قدری overpowered شده است که در هیچکدام از قسمتها ما مشاهده نمیکنیم که چیزی او را به چالش بکشد و همواره او دشمنانش را به راحتی شکست میدهد. این مورد باعث میشود تا جذابیت مبارزهها درون انیمه از بین برود. البته مبارزات داخل انیمه به خوبی کار شدهاند و از هیچ نظر مشکلی ندارند زیرا به اندازه کافی حس یک مبارزه فانتزی را ایفا میکنند.
در رابطه با شخصیت پردازی باید بگویم تنها 2 شخصیت است که واقعا به انها در داستان انیمه پرداخته میشود و بقیه شخصیتها به دلیل تعدد زیادی که وجود دارد نهایت یک قسمت به صورت کامل وجود دارند و پس از ان به فراموشی سپرده میشوند. به همین دلیل تنها شخصیتهایی که به صورت کامل با انها اشنا میشوید البدو و مومونگاساما هستند.
شالتیر بلادفالن
طراحی
در رابطه با طراحی انیمه به خوبی خود را نشان میدهد. از طراحی npc های مومونگا گرفته که هر کدام طراحی خاص و جالب خود را دارند تا طراحی موجوداتی که شاید فقط چند ثانیه در انیمه نشان داده شوند، حتی انها نیز به بهترین شکل درست شدهاند و هیچ کم و کسری در طراحی انها دیده نمیشود. به خصوص طراحی جادوها بسیار جالب صورت گرفته است، به عنوان مثال جادوی ((سیاه چاله)) که در ابندا فقط یک شعله سیاه کوچک است و پس از اصابت به هدف بزرگ شده و او را میبلعد. طراحی اسلحه ها و زرههای موجود نیز بسیار زیبا کار شده است و با اینکه مومونگا زیاد از شمشیر استفاده نمیکند ولی شمشیرش بسیار جالب طراحی شده است. به صورت کلی اگر عادلانه و منصفانه به این بخش از انیمه نگاه کنیم هیچ مشکلی در ان دیده نمیشود.
اوپنینگ و اندینگ
در رابطه با اوپنینگ انیمه کار خود را بی نقص انجام میدهد. اهنگی که در پس زمینه خوانده میشود و صدای خواننده و همچنین صحناتی که نشان داده میشوند، شما را برای یک انیمه هیجان انگیز و نفسگیر اماده میکند. همچنین اکثر شخصیتهای مهم و تاثیر گذار در انیمه نیز در اوپنینگ حضور دارند. اندینگ نیز با اهنگی ارام و نشان دادن البدو به پایان میرسد و به نوعی هیجانات سرکش شما را ارام میکند! به صورت کلی اورلرد انیمه خوبی است، ولی برای نشان دادن پتانسیلهای خود به بیشتر از یک فصل 13 قسمتی نیاز دارد. سازندگان به خوبی توانستهاند از پتانسیلهای انیمه خود استفاده کنند و اگر بتوانند در فصل دوم انرا به خوبی پرورش دهند مطمئنا این انیمه نیز به یکی از بهترینها تبدیل خواهد شد.
نکات مثبت: استفاده کردن از ویژگیهای یک بازی mmo و نشان دادن قابلیتهای ان در یک انیمه، طراحی خوب، ایجاد انگیزه برای فصل بعد
نکات منفی: گاهی اوقات انیمه به لودگی کشیده میشود، بیش از حد قوی بودن مومونگاساما
امتیازکل:8