امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دیدگاه خلاق شما
#31
من یه چیزی تو مایه های mirrors edge  میسازم ولی با محیطی زنده تر و رنگارنگ تر
  [تصویر:  v9e6rfijwrwdbhh8pkos.jpg]
پاسخ
#32
من یه بازی مبارزه ای تو سبک مورتال کمبت تو ذهنمه که اکثر شخصیت های معروف رو مثل فردوسی دکتر حسابی حافظ گرفته تا پادشاهایی مثل کوروش و نادر همراه با کلی خون و خونریزی و سلاح های جالب نظیر قلم تیز فردوسی و... خیلی جالب میشه کلی هم فروش میکنه واسه سبک جالبش
پاسخ
#33
من دوباره سری Arkham رو میسازم اما این بار از دید جوکر،  یعنی arkham asylum و arkham city و شاید arkham knight ولی در حالتی که با جوکر بازی کنی و یا اگه قهرمان arkham city جوکر بود چه میشد. به نظر من طرفدارای جوکر از بتمن بیشترن و میتونه ایده خوبی باشه.
SONY :heart: MICROSOFT
LET'S BE FRIENDS
پاسخ
#34
ایده ی بازیی به نام Back to Tomorow (بازگشت به فردا)
سال 112500 پس از میلاد مسیح. گروهی به نام F-F-Army تصمیم دارند به زمین بازگردند تا ببینند چه بلایی سر زمین آمده است و بازماتده ها و کسانی که در زمین باقی مانده اند اکنون در چه وضعیند. اما دولت مرکزی و گروهی به اسم Break War اجازه ی این کار را نمیدهند. با توجه به قانون اساسی Zaldoim (سیاره ی انسان ها) بازگشت به زمین جرم است و مجازات اعدام را در بر دارد. با این حال f-f-army به زمین میروند. در زمین بازمانده های آثار تاریخی مانند برج ایفل و تخت جمشید و... را می بینند. در این سیاره یک مکان هنوز سالم است. این مکان نامش "مکه" است. بگذریم. این افراد با کند و کاوش فراوان موفق میشوند قسمتی از زمین را پیدا کنند که تکنولوژی های فراوانی در اینجا وجود دارد. f-f-army به آنجا میروند با استقبال مردم مواجه میشنود. دولت به آنها بها میدهد و مکانی مناسب برای استراحت به آنها میدهد. اما در یکی از روز ها گروهی به نام great freedom (آزادی بزرگ) به آنجا حمله میکنند. رییس جمهور از آنها درخواست کمک میکند. آنها هم قبول میکنند. در ادامه متوجه میشویم که great freedom اصلا تهدیدی نیست و خیلی هم صلح جو هستند. در واقع دولت سرزمین بزرگ آنها را با کمک Break War گرفته است و آنها با کمک بازپس گیری آن میجنگنند. در ادامه اعضای f-f-army به عضویت great freedom درمیآیند و موفق میشنود که دولت سر نگون کنند. بلافاصله break war به زمین حمله میکند و شخصیت اصلی میمیرد.
ادامه در قسمت 2....
محمد امین جان نظرت رو بگو
اگه خواستی داستان کامل رو برات پ.خ کنم





با تشکر
کوجیمای 2(علیرضا رستمی)
پاسخ
#35
با تشکر از تاپیک مفید شما .
من اگه همه امکانات داشتم 
داستان بازی رو به سمت آخر الزمان میبردم و شخصیت اصلی بازی هم یک قهرمانی باشه که در این دنیای تاریک به مردم کمک میکنه ...
و همین وسط هم یک مقدار عشق در بازی وارد میکردم ( منظور صحنه نیست ) و گیم پلی بازی رو با استفاده از حرکات آکروباتیک و تماشایی طراحی می کردم ( جوری که بازیکن به وجد بیاد )
در کل خلاصه بگم با توجه به علاقمندی های خودم میسازم ...
منظره های زیبا - فصل های مختلف - صحنه های شاد کننده و ناراحت کننده - سوم شخص 
[تصویر:  anime-psycho-pass_1436198.jpg]
پاسخ
#36
چند روز قبل داشتم قسمت اول از فصل یک سریال The Walking Dead رو می دیدم اون بخشی که Rick به یه زامبی میگه " متاسفم که این بلا سرت اومد " و می خواد بهش  شلیک کنه و همزمان مردی رو نشون میده که زنش زامبی شده می خواد اونو با تیر بزنه و موسیقی عالی که تاثیر گذاری اون سکانس رو بیشتر میکنه؛  زیباست
حالا ربطش به اینجا چیه ! راستش فکر میکردم تو یه بازی بشه اونقدر احساسات رو وارد کرد که بخوای به یه زامبی شلیک کنی ولی نتونی، یا حداقل از این دست لحظات داشته باشه بازی اونم تو سبک ترس _ بقا مثل همین سریال، کمبود مهمات و فرار برای بقا و کلی خلاقیت دیگه علاوه بر یه جهان آزاد برای بازی و ...
در کل یه بازی که با روح و روان آدم بازی کنه هم از لحاظ داستان و تاثیر گذاری اون و هم گیم پلی و سایر بخش ها
البته شاید بازی هایی به این مشخصات نزدیک باشن ولی یه بازی کامل شاید هنوز نیومده.
[تصویر:  Last_Warrior.png]
پاسخ
#37
ادامه ی داستان back to tomorrow. با نام break destiny
داستان 25 سال پس از نسخه ی اول است. دیگر هیچ جا برای زندگی مناسب نیست. شخصیت اصلی بازی پسر شخصیت بازی قبل است. در آخرین تماس شخصیت بازی پیشین، همسرش به او میگوید که فرزندی دارد اما باز هم آلن(اسمی که برای شخصیت back to tomorrow انتخاب کردم) به راهش ادامه میدهد.
همسر آلن خیلی ناراحت میشود. بعد از تولد پسر آلن،نیک، همسر آلن(باربارا)، فرزندش را رها میکند.
نیک دچار کمبود محبت است. او عاشق سفر است و همیشه سفر میکند. در یکی از سفر ها او مادرش را میبیند. مادرش اکنون به عنوان یک ه.م.ج.ن.س.ب.ا.ز زندگی میکند. نیک از این قضیه بسیار عصبانی میشود. تصمیم میگیرد که به ارتش بپیوندد. ارتش در گیر یک جنگ بسیار بزرگ به نام GGG با گروه GREATEST Freedom است. نیک پس از مدتی متوجه میشود که تهدید اصلی ارتش است و تصمیم میگیرد که به عنوان جاسوس Gf(مخفف greatest freedom) فعالیت کند. در یکی از روز ها از طرف gf به او دستور داده میشود که فردی به نام جان پرایس را از زندان آزاد کند. در ادامه متوجه میشود که جان دوست صمیمی پدرش است و داستان پدرش را از زبان او میشوند. آن دو با کمک gf موفق میشوند اداره ی zaldoim را به دست گیرند. در یکی از اسناد محرمانه معلوم میشود که رئیس همه ی تشکیلات نظامی و مسئول همه ی جنگ ها یک زن با کد Dr anmaiT است. او پس از تحقیق های فراوان متوجه میشود که مسئول همه ی این ها و Dr anmaiaT همان مادرش است!!!!!!!!!!!!!




ادامه در قسمت 3
کوجیمای 2(علیرضا رستمی)

اینم بگم اسم قسمت بعدی real war هست
پاسخ
#38
و اما ادامه ی back to tomorrow و break destiny با نام real war
قسمت سوم5 سال بعد از قسمت دوم است.
Dr anmaiaT با کمک سازمانی مخفی به نام SSMOPA که باقی مانده ی break war است، دست به اقدامات ترو.ریستی میزنند. نیک سرنخ هایی از مادرش که همانDr anmaiaT است، پیدا میکند. باربارا یا همانDr anmaiaT تصمیم به تخریب یک ساختمان میکنند. اتفاقا نیک هم در همان ساختمان است. نیک از موضوع با خبر میشود اما نمیداند پشت این قضایا کیست. بعد از جنگ با جوخه ی این افراد، نیک موفق میشود رییس گروه را پیدا کند. بعد از اعتراف گرفتن از او متوجه میشود که مادرش با یک فرد مخفی به نام mjaes223 پشت این قضایا هستند. Sspoma با حمله به مکان های مختلف، تصمیم به کنترل زمین و zaildoim است. د. آخر نیک با یک مبارزه ی نفسگیر و کاملا احساسی بر خلاف میل خود مادرش را به قتل می‌رساند.(صحنه ای که تو فکرم هست بینهایت احساسیه) در این هنگام mjaes223 به آن مکان میاید. فکر میکنید او کیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باید بگویم که او همان جان پرایس است. در بازی به این اشاره میشود که پدر نیک،آلن، از بچگی جان را می‌شناسد اما هیچگاه از احساسات واقعی جان نسبت به آلن یاد نمیشود و اینکه جان از کودکی عاشق مادر نیک و همسر آلن است.. در اینجا جان به نیک میگوید:((لعنتی!!!!!! تو عشق منو کشتی!!!!!! میخوام برات یه داستان بگم؛ من و بابات از بچگی با هم بودیم. به‌طوری که همه مارو برادر میدونستند. اما یه روز یه دختر به مدرسه ی ما اومد. من ازش خواستم که باهاش حرف بزنه که باهاش دوست بشم اما پدرت خیانت کرد. خودش باهاش دوست شد. اما واقعا مادرت منو دوست داشت تا پدرت. من هیچوقت به پدرت چیزی نگفت. و همیشه فکر انتقام بودم تا اینکه f-f-army تشکیل شد. من به عنوان یه عضو نفوذی از break war بهش پیوستم. همیشه فرصت انتقام داشتم ولی منتظر یه فرصت بزرگتر بودم تا اینکه زمین رو فتح کردیم. من به break war خبر دادم و خودم رو با صحنه ی ساختگی به دریا انداختم. خودمم با استفاده از دوستان نجات پیدا کردم. مادرت هم که از اول با پدرت مشکل داشت. به گروه من ملحق شد. من بخشیدمش و سعی کردم مثل قدیم دوستش داشته باشم. من انتقام گرفتم. حالا تو عشقم رو ازم گرفتی حالا نوبت منه که جونت رو بگیرم. من از زندگیم راضی بودم تو چی؟.)) در اینجا یکی از دوستان نیک گلوله ای به جان میزند و بازی تمام میشود.




کوجیمای 2(علیرضا رستمی)
ادامه دارد.......
پاسخ
#39
من همیشه دوست داشتم یکی از این بازی های پلتفرمر رو به صورت سوم شخص بازی کنم!! به نظرم خیلی جالب میشه و هیجانش هم خیلی بالا میره ;)
»» همین الان عضو شوید ««    .       »» معرفی و نقد بازی ها ««
پاسخ
#40
من یه سری the lord of the rings رو با کیقیت و gameplay شبیه uncharted میسازم
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان