رفع مشکلات ګرونی

[Marshall Bruce Mathers]

بچه ها میدونم زیاد داستان میذارم اما این اخریشه و تا چند مدت نمیذارم . ( منظور از چند مدت چند ساعته ) شاید داستان قبلیم بیمزه بود یک دونه دیګه ګذاشتم 
خب میریم ار اصل مطلب 

به نام خدا 

جناب خان برام پارتی بازی کرد و من رو برد خندوانه

بعد از برنامه من از رامبد پرسیدم نظرت درباره ګیم چیه ؟

ګفت : بازی های بچه ګانه مسخره 

جناب خان : دفعه بعد راجب به ګیم بد صحبت کنی میام برات 

رامبد : همش تهدید میکنه خب بده

هیچی ریختیم سر رامبد زدیمش 

من به جناب خان ګفتم . جناب خان چرا اینقدر بازی و کنسول تو کشور ما ګرونه 

ګفت : هی فکر کردی اهلام رو برای به ما نمیدن ؟ چون وان ندارم دیګه

ګفتم تنها یک راه حل داره 

ګفت : چی ؟

من ګفتم : بریم پیش دکتر ظریف و بګوییم ما نیاز مند نمایندګی مایکرو هستیم

یک روز ګذشت ما رفتیم

اری ما پیش اقای دکتر رفتیم . و ګفتیم برو به کری بګو یک نمایندګی بیاره .

اقای دکتر : کلید نمایندګی دست ماست . من شما رو از دست دلالان راحت میسازم . 

پس از یک هفته تلوزیون خبر ارزونی را به ما داد و ما در ګیمفا خوشحالی و شادی کردیم .

بچه ها اخرین داستان امروزم بود 

[Be the story]

اصلا استفاده از دکتر ظریف در این داستان زیبا نبود تازه خطر ناک هم بود

[You died]

دوست عزیز کلا زده میشیم تو یک روز 2 -3 تا داستان بخونیم انشالله فردا یدونه بزار پس فردا هم یدونه روزی یکی یعنی میگم بزار
من که فردا مخونمش

[Marshall Bruce Mathers]

اصلا استفاده از دکتر ظریف در این داستان زیبا نبود تازه خطر ناک هم بود

میدونم اما برای شوخی بود دیګه راستش میخوام از شخصیت های واقعی استفاده کنم دیګه چیزی به ذهنم نمیرسید 
دفعات اولم بود  :D

---

دوست عزیز کلا زده میشیم تو یک روز 2 -3 تا داستان بخونیم انشالله فردا یدونه بزار پس فردا هم یدونه روزی یکی یعنی میگم بزار
من که فردا مخونمش

اصلا نخونش فردا میذارم .