به نام خداوند بخشنده ی مهربان
فرزند اژدها
سلام خدمت عزیزان گیمر و گیم دوست. (مثل اینکه به این جمله عادت کردم)فرزند اژدها
اصولا برای شکست یک فرانچایز، بهانه های متعددی وجود دارد؛ مانند تغییر استودیو، نبود سازنده ی اصلی یا همان خالق فرانچایز، تغییر سبک و... اما وقتی با وجود نبود هیچ یک از این مشکلات، باز هم آن فرانچایز با شکست مواجه می شود دلیل چیست؟
شاید کم لطفی منتقدین، شاید انتظارات بالا و یا شاید غرور کاذب؛ غروری که به سبب موفقیت نسخه قبل به دست آمده بود و موجب اشتباهات فاحش در طراحی قسمت جدید بازی شد. اما شاید تمام این ها اشتباه باشد؛ ممکن است که درباره بازی عجولانه قضاوت شده باشد.
نسخه دوم سری Castlevania Lords Of Shadow پس از سال ها انتظار منتشر شد اما آنطور که باید، ظاهر نشد؛ با نمرات متوسطِ ضعیف مواجه شده و شکست سختی در دو هفته اول فروش خورد. آیا واقعا حق این بازی، چنین بی مهری ای بود؟ این چیزی است که پس از پایان این بررسی باید به آن برسیم.
نام: Castlevania Lords Of Shadow2
سازنده: Mercury Steam
ناشر: Konami
سبک: Hack 'n Slash
تاریخ انتشار: 2014
طلوع تاریکی
اگر از کسی بخواهید که بهترین پایان ها در بین بازی ها را برای شما نام ببرد، بدون شک پایان نسخه اول این سری، یکی از آن ها خواهد بود؛ پایانی که همگان را مات و مبهوت و تشنه ی ادامه ی بازی کرد اما شروع این نسخه از جای دیگری است. ما به پنج قرن قبل سفر کرده و گابریل یا بهتر است بگوییم دراکولا را مشاهده می کنیم؛ قصر او توسط انجمن روشنایی که زمانی خود عضو آن بود مورد حمله قرار گرفته است و دراکولا با تمام قدرت درمقابل این ارتش ایستادگی می کند. در پایان، پس از شکست همگی آن ها، گابریل سیمایی آشنا می بیند؛ اما گویی همه این ها یک خواب بود. پنج قرن بعد، در زمان حال، گابریل که اکنون بسیار ضعیف شده و توان گذشته را ندارد، توسط فردی ناشناس بیدار می شود؛ زوبک به نزد وی آمده و تقاضای کمک می کند؛ گویا شیطان از نبود دراکولا باخبر شده و قصد بازگشت و حمله به دنیا را دارد (معلومه که خبرا خیلی دیر به اونور میرسه) اما گابریل تمایلی به این کار ندارد تا اینکه زوبک قولی به او می دهد که در ازای جلوگیری از ورود شیطان، صلیبی که می تواند جاودانگی دراکولا را بگیرد و او را از این زندگی فناناپذیر راحت کند، به وی خواهد داد.سازنده: Mercury Steam
ناشر: Konami
سبک: Hack 'n Slash
تاریخ انتشار: 2014
طلوع تاریکی
داستان بازی شروع جالبی دارد. مرحله ای آغازین، بهترین مکان برای آموزش بازی بود. در این بخش تمام نکات بازی، به شما آموزش داده می شود و پس از یک مبارزه نفس گیر و به اصطلاح غول آخر، (Boss fight) وارد جریان اصلی بازی می شوید. خطر اسپویل در ابتدا صحنه ای بسیار خشن از حمله ی شما به یک خانواده نشان داده می شود که برای انتقال بهتر حس و حال بازی، این قسمت به صورت اول شخص است.(هرکسی تحمل دیدن این صحنه رو نداره) پایان خطر اسپویل طبق گفته ی سازندگان، در طول بازی با صحنه های خشن و وحشیانه به طور مکرر روبرو خواهیم شد اما اینطور نبوده و گفته ی سازندگان، دروغی بیش نیست. داستان بازی به دو قسمت حال و گذشته تقسیم می شود: زمان مدرن، روایت خشک، نچندان دلچسب و تا حدودی خسته کننده را دارد که بارها و بارها به دلایل مختلف سعی شده تا داستان بازی طولانی تر شود و به اصطلاح کشش بدهند ولی چندان خوب از آب درنیامده است. همچنین دلیل نبود مردم در بازی و فرار از شهر مرا به یاد داستان سری کلاسیک "شیطان مقیم" می انداخت که خب بسیار کلیشه ای بود و مسخره به نظر می آمد. جز گابریل، زوبک و دستیارش، (وقتی بفهمید که اون کیه، بدجوری تو کف میمونین) کسی در زمان حال شخصیت پردازی خوب و کاملی ندارد. افراد می آیند و می روند ولی شما ذره ای نمی توانید با آنان ارتباط برقرار کنید البته شاید دختر شیطان مقداری خوب بود ولی درکل شخصیت پردازی اکثر افراد، ضعیف بود. به عنوان مثال ویکتور، آخرین نسل از خانواده بلمونت بسیار ضعیف پرداخته شده بود؛ به شخصه پس از حضور او در بازی، بسیار روی وی حساب باز کرده بودم (شاید خطر اسپویل) که به طرزخیلی بدی از بازی حذف شد اما هیچ احساس ناراحتی ای به من دست نداد؛ گویی بود و نبودش هیچ تفاوتی نداشت.(پایان احتمالی خطر اسپویل)
درعوض بخش گذشته که در اصل به نوعی خاطرات گابریل است، بیشتر در قصر دراکولا رخ می داد و کاملا قوی تر بود. رابطه گابریل با پسرش بسیار زیبا به تصویر کشیده شد؛ داستانک های هر بخش، ویژگی های جالبی داشتند و جو حاکم بر محیط، بدون شک عالی کار شده بود. شخصیت های عجیب، هرکدام حرفی برای گفتن داشتند و داستان هر بخش از سفر دراکولا به گذشته را شکل می دادند. (به نظرم داستان عروسک ساز از همه قشنگ تر بود) زیبا تر از همه، چیزی بود که در اواخر بازی فاش می شود؛ دلیل اصلی ورود به این مکان ها و روبرو شدن با اتفاقات غیر منتظره، همه برای فهماندن موضوعی مهم به گابریل بلمونت بود. اتفاقات اواخر بازی بدون شک ارزش داستان را بالاتر آورده و شما را شگفت زده خواهد کرد ولی از پایان نچندان جالب بازی نیز نمی توان گذشت. متاسفانه از نحوه پایان بازی اصلا لذت نبردم و باعث شد تا پس از نمایش تیتراژ، بلافاصله خارج شده و بازی را پاک کنم. (بیشتر نمیتونم توضیح بدم چون اسپویل میشه) در یک جمع بندی کلی می توان داستان بازی را به سه قسمت تقسیم کرد: زمان حال که خوب پرداخته نشده بود؛ زمان گذشته که بسیار خوب طراحی شده بود و اواخر بازی که عالی بود ولی دقایق پایانی، آن را خراب کردند.
خون، همه چیز است
احتمالا جمله بالا را در تریلرها دیده اید. خون، تاثیر به سزایی در بازی دارد؛ از سلاح اصلی گرفته تا عامل سلامتی و کلید درها.
گیم پلی بازی از ثبات بیشتری نسبت به داستان برخوردار می باشد و تمام اصول این سبک در بازی رعایت شده است؛ البته نکاتی منفی نیز یافت می شود که جلوتر توضیح خواهم داد.
نکات اصلی، به خوبی هرچه تمامتر در ابتدا آموزش داده می شود و سپس مانند رسم تمامی بازی های هک اسلش، شما باید از صفر شروع کنید اما اولین چیزی که با شروع بازی نظر شما را جلب خواهد کرد دوربین آن است که برخلاف نسخه قبل، آزادتر بوده و قابلیت گردش به اطراف را دارد که مناسب ماوس می باشد ولی متاسفانه مانند اکثر بازی های این سبک، دوربین نامناسبی انتظارتان را می کشد؛ به طور معمول تمرکز بر روی شخصیت اصلی است و در مواقعی که نیاز به فرار و جاخالی مداوم است، شما دشمن را برای لحظه ای نمی بیند؛ (مثل مبارزه با برادر Pan) البته ضعف دیگر دوربین، هنگام مبارزه در فضاهای بسته نمایان می شود که بازیکن را آزار می دهد.
سیستم مبارزه بسیار ساده و روان است و حملات به دو نوع ضربه تقسیم می شوند که شامل ضربات مستقیم و قدرتمند و ضربات ضعیف و وسیع هست که مناسب مبارزات شلوغ می باشد اما ناگفته نماند که شما برای مبارزه، سه سلاح در اختیار دارید: شلاق خونین، شمشیر جادویی و چنگال آتشین.
شلاق خونین، سلاح اولیه ی شماست که در اصل همان صلیب گابریل در نسخه قبل می باشد؛ با توجه به شکسته شدن آن در گذشته، دراکولا از خون خود برای ساخت شلاق استفاده کرده و به دلیل طول زیاد، توانایی کنترل دشمنان را در هر حالتی به وی می دهد و بهترین گزینه برای مبارزه است اما گاهی اوقات سلامتی شما به میزان قابل توجهی کاهش پیدا می کند و امکان بازیابی آن وجود ندارد ولی جای نگرانی نیست چون بهترین زمان برای استفاده از شمشیر جادویی فرارسیده است تا جان دشمنان را گرفته و به سلامتی شما بیافزاید اما توصیه می کنم تا زیاد از آن استفاده نکنید زیرا تاثیر چندانی بر این هیولاها ندارد ولی حداقال می توان از گلوله های یخی آن تا حدودی بهره برد البته مواقعی پیش میاید که شما در طول نبرد دربرابر دشمن کم میاورید، توانایی مقابله را ندارید و قاعدتا به نیرویی مضاعف احتیاج دارید که بازهم سازندگان شما را در اینجا فراموش نکرده اند و چنگال آتشین را برایتان به ارمغان آورده اند تا به جنگ زره پوشان و ترسوهایی که پشت سپر پنهان شده اند بروید؛ با قدرت بالا ولی بُرد پایین، جهنمی به پا خواهید کرد که فقط خودتان از آن سالم بیرون می آیید.
خب بهتر است از برگ برنده این عنوان که اوج خلاقیت سازندگان را می رساند نیز سخنی بیاوریم تا شاید مرهمی باشد بر دل کسانی که فقط به خاطر همین ویژگی خاص، مجبور به خرید دسته های نو شدند. بخش جدیدی که به بازی اضافه شده، مخفی کاری است که تمام بازیکنان، ضعف شدید این قسمت را قبول و بر این نکته توافق دارند که مخفی کاری، بسیار کسل کننده، ناشیانه و اعصاب خرد کن طراحی شده و در یک لحظه، تمام لذت های بازی را از بین می برد البته وجود این بخش در چنین بازی ای اشکال ندارد چنانکه در metal gear rising (به اختصار، MGS) شاهد توانایی مخفی کاری بودیم اما تفاوتش در وجود حق انتخاب برای بازیکن است و مطمئنا کسی که سبک هک اسلش را برای بازی انتخاب می کند، حوصله فکر کردن و مخفی کاری را ندارد و فقط به اکشن پر زد و خورد می اندیشد اما در MGS می تواند در صورت دلخواه مخفی کاری هم بکند ولی مجبور به اینکار نیست؛ چیزی که سازندگان از آن غافل شدند. (عدم اجبار)
مطمئنا دور از ذهن نیست این نکته که مانند تمامی بازی های این سبک، با کشتن دشمنان امتیاز کسب خواهید کرد تا بتوانید از آن برای ارتقای سلاح های خود استفاده کنید و شک نکنید که بدون آن، لذت و قدرت واقعی سه سلاح را نمی چشید. جدا از قدرت های مذکور، توانایی هایی نیز به شما اهدا شده است که به کمکشان می توانید مراحل کسل کننده مخفی کاری را پشت سر گذاشته و یا در عبور از موانع سر راهتان، از آن ها بهره ببرید. بیشترین کاربرد در مخفی کاری را خفاش ها دارند که خب می توانیم با پرتابشان یا تبدیل به آن ها هرازچندگاهی به یاد بیاوریم که مثلا دراکولا هستیم. البته بخش چهارم قدرت ها نیز بسیار کارآمد است که کلکسیونی از جادوهای عجیب را در اختیارمان می گذارند؛ از کنترل زمان گرفته تا تبدیل به اژدها.
خوش بختانه در این بازی هیچ وقت تصور نمی کنیم که با یک مشت کامپیوتر احمق درحال مبارزه هستیم که این مسئله می تواند دوایی برای درد دیدگانی که تجربه این عنوان را به جان خریدند، باشد پس به یاد داشته باشید که حتی کوچک ترین موجودات نیز خطرساز هستند و به هیچ وجه دشمنان به شما رحم نمی کنند؛ فرقی نمی کند که چند نفر باشند زیرا در هر لحظه که بخواهند حمله می کنند ولی چالش اصلی، نوع ضربات هستند که گاهی قابل دفاع و گاهی غیر قابل دفاع هستند پس اگر حواستان را جمع نکنید ممکن است در یک آن، چندین ضربه پیاپی دریافت کرده و جان به جان آفرین تسلیم کنید. حالا کافیست تا مبارزه های فراوان با غول های متعدد را در نظر داشته باشید و به این نکات اضافه کنید تا شاید هنگام رویارویی با آنان لرزه به تنتان بیافتد اما باز هم به جای تحسین باید افسوس خورد زیرا افراط در استفاده از ضربات غیرقابل دفاع از طرف سازندگان، باعث شده تا در نبرد با غول ها، بعضی مواقع هر قدر هم سریع جاخالی دهید، بازهم ضربه دریافت خواهید کرد که نشانه از عدم دقت سازندگان است.
علاوه بر مبارزه، پلتفرمینگ یا سکوبازی، از شاخصه های مهم سبک هک اسلش می باشد که در این نسخه شاهد تعادل بسیار خوبی بین این دو بخش هستیم؛ با حذف شدن صلیب، پلتفرمینگ بازی شبیه دیگر بازی های هم سبک شده و در کل سعی بر این بوده تا تعادل را بین مبارزات و سکوبازی برقرار کنند که نتیجه بسیار دلچسب هست اما تنها ایراد آن، راه رفتن تعادلی است که شبیه به سری assassin's creed، آسان و بدون چالش است؛ برخلاف نسخه قبل که مانند "خدای جنگ" طراحی شده بود و هر لحظه ممکن بود تا شما سقوط کنید.
آیتم های مخفی نیز به وفور یافت می شود که همین مسئله باعث می شود تا بازیکن را برای به جست و جو در محیط بازی ترغیب کند البته برای بکارگیری و گاهی اوقات بازگشایی این آیتم ها، معمولا گابریل از خون خود استفاده می کند که علاوه بر آیتم ها، برای عبور از درها، راه ها و حل بعضی از معماها نیز دراکولا باید از آن بهره ببرد. ناگفته نماند که از مهم ترین آیتم ها، سه الماسی است که به رنگ های قرمز، آبی و زرد تقسیم می شوند و با جمع آوری تعداد معین، به ترتیب، نوار سلامتی، شمیر جادویی و چنگال آتشین افزایش می یابد.
حماسه عصر خون
حالا که در سال 2014 به سر می بریم، حداقل چیزی که از یک بازی انتظار داریم، گرافیک قابل قبول است که امیدواریم این عنوان بتواند انتظارات ما را برآورده کند ولی چندان نباید دلتان را صابون بزنید زیرا درست است که مانند "مردعنکبوتی شگفت انگیز" نیست ولی در حد و اندازه اواخر نسل هفتم هم نیست. (خودم میدونم الان نسل هشته، به هرحال برای نسل هفت اومده) طراحی لباس و چهره ها بسیار خوب انجام شده و حس و حال شخصیت ها را می توان با نگاه به صورتشان درک کرد و دشمنان نیز از تنوع خوبی برخوردارند ولی ضعف اصلی در عدم توجه به جزییات است.فیزیک حرکت روی پله ها طراحی نشده، گویی "گابریل" بر روی هوا پا می گذارد اما افکت های خاک و باد و آتش نیز بدتر از آن بوده، چنگی به دل نمی زنند و در حد بازی های PS2 می باشند. موهای شخصیت ها، به خصوص موهای بلند، بسیار بد کار شده اند و شما را یاد موهای "گرشاسپ" می اندازند. متاسفانه علاوه بر نورپردازی خوب بازی، گاهی اشتباهاتی نیز در آن دیده می شود؛ به عنوان مثال در ابتدای بازی از پنجره سمت راست قصر، نور بسیار زیادی می تابد که هرکس ممکن است فکر کند این اتفاقات در روز می افتد که با کمال تعجب متوجه اشتباه خود خواهند شد. همچنین آثار خون بسیار بد طراحی شده اند و خون های ریخته شده دشمنان، فقط در صورت انفجار آن ها روی زمین ریخته می شود و درحالت عادی حتی اگر خونی که از خود یا جانوران ریخته می شود را به چشم ببینید، بازهم اثری از آن روی زمین مشاهده نمی کنید. بافت سلاح ها نیز مانند بازی های نسل شش می باشد که سعی شده با تکنیک Motion blur (در این حالت اشیا نورانی درحال حرکت، مانند دنیای واقعی تار دیده می شوند) بر این ضعف سرپوش بگذارند.
البته دور از انصاف است اگر طراحی محیط را نیز در این خرابکاری ها نادیده بگیریم اما به مراتب بهتر از دیگر بخش های گرافیکی کار شده است؛ سعی بر نمایش محیط های سرد و بی روح برای القای فضای تاریک بازی صورت گرفته ولی تنها محیط های سرد و بی روح طراحی شده اند و نمی توانند حس تاریک و غمناک فضای بازی را آنطور که باید، به شما القا کنند. تنوع محیط ها خوب است ولی فضاهای موجود در زمان گذشته، دلنشین تر است با اینکه سعی شده دنیای مدرن نیز نوعی معماری سنتی و گوتیک داشته باشد اما به دلیل طراحی نچندان دلچسب آن، زیبایی زمان گذشته را ندارد. دیگر پس از این همه مشکلات، کمتر کسی به تخریب پذیری فکر می کند اما عدالت حکم می کند تا از تخریب پذیری بالای محیط (در حد متال گیر رایزینگ) نیز سخنی به میان بیاوریم اما اشکالات ریز و درشت گرافیک، مانع از بروز این ویژگی خوب و مهم می شوند.
وصف گرافیک این عنوان کمی سخت است؛ اینطور که به نظر می رسد سازندگان فقط سعی در سرهم بندی آن داشته اند و همچنین گویا از موتور گرافیکی قدیمی ای استفاده کرده اند. به هرحال برای لذت بردن از گرافیک این عنوان، باید انتظارات خود را پایین بیاورید.
سمفونی شیاطین
افکت های قدم زدن روی زمین و آب، خون، آتش و ضربات، همگی به خوبی هرچه تمام تر ایجاد شده اند و حالت مصنوعی ندارند که خوشبختانه با دوبله خوب کسانی چون روبرت کارلایل در نقش دراکولا و پاتریک استوارت در نقش زوبک، زیباتر نیز شده اند. دست کم خیالتان از بخش صداگذاری راحت باشد چون به جزییات دقت شده و تاحدودی ضعف های دیگر قسمت ها را می پوشاند.
به لطف جناب Óscar Araujo که آهنگساز دو نسخه قبل سری Lords of Shadow بوده است، تم حماسی این سری حفظ شده و در لحظات مختلف، مناسب با حال و هوای آن موقعیت، موسیقی های دلنشین به سراغمان می آیند و چه با ریتمی تند و چه ملایم، هیجان و آرامش حاکم بر محیط را کنترل می کنند اما ضعف این بخش، عدم هماهنگی در بعضی مواقع است؛ طوری که پس از پایان مبارزات و نابودی تمام دشمنان، گاهی موسیقی ریتم تند بازی قطع نمی شود و ممکن است که بازیکن به اشتباه تصور کند هنوز عده ای از دشمنان باقی مانده اند.
بخش موسیقی و صداگذاری این عنوان را می توان کم نقص ترین بخش دانست که می تواند مقداری از مشکلات بازی بکاهد و به لذت آن، بیفزاید.
اینک آخرالزمان
با یک جمع بندی کلی، می توان Castlevania: Lords of Shadow 2 را یک عنوان خوب در سبک Hack'n slash دانست ولی ایرادات ریز و درشت در بخش های مختلف، می طلبد که انتظاراتتان را تا حد زیادی پایین بیاورید وگرنه عناوین بهتری (اعم از نسخه اول همین بازی) در این سبک وجود دارد.
نکات مثبت: گیم پلی متنوع، موسیقی و صداگذاری خوب، "باس فایت" های فراوان، داستان های جالب زمان گذشته، اتفاقات غیرمنتظره در اواخر بازی، تنوع سلاح های اصلی و فرعی، توانایی بالا در ارتقای سلاح های اصلی
نکات منفی: شخصیت پردازی ضعیف کاراکترهای فرعی، داستان خسته کننده و کلیشه ای در زمان حال، پایان نچندان جالب، گرافیک قدیمی، عدم توجه به جزییات گرافیکی، مخفی کاری افتضاح، "باس فایت" های ساده بدون هیچ چالشی، عدم هماهنگی موسیقی با وضعیت حال حاضر بازی
ارزیابی: خوب
مرد چیست؟
جز تیره بختی با توده ای از رازهای نهفته.
نکات منفی: شخصیت پردازی ضعیف کاراکترهای فرعی، داستان خسته کننده و کلیشه ای در زمان حال، پایان نچندان جالب، گرافیک قدیمی، عدم توجه به جزییات گرافیکی، مخفی کاری افتضاح، "باس فایت" های ساده بدون هیچ چالشی، عدم هماهنگی موسیقی با وضعیت حال حاضر بازی
ارزیابی: خوب
مرد چیست؟
جز تیره بختی با توده ای از رازهای نهفته.
این نقد دارای تعداد زیادی کلمه هست پس وقت خود را برای شمردن آن تلف نکنید.