حتما با سری بازی های Witcher آشنایی دارید که برگرفته شده از رمانی با نام Geralt of Rivia ساخته شد و خیلی ها با عرضه شدن نسخه دوم بازی، این عنوان را با بازی The Elder Scorlls V مقایسه کردند البته قابل ذکر است در این مقایسه صد در صد بازی "اسکایریم" پیروزی شد و چندی بعد به یک مقایسه ی بی معنی تبدیل شد. همانطور که می دانید، نسخه سوم بازی با نام Wild Hunt در سال 2014 عرضه می شود که وقایع چند ماه بعد از نسخه دوم به نمایش می آید. اگر از اشخاصی هستید که هنوز هیچ نسخه از این عنوان را تهیه نکردید، با این نقد همراه شوید تا متوجه شوید که نسخه سوم ارزش تهیه کردن دارد یا خیر. البته قابل ذکر است که اشخاص زیادی از سبک نقش آفرینی، خوششان نمی آید و این عنوان نیز، سبک نقش آفرینی دارد و چالش های مربوط به خود! اشخاص زیادی هستند که این عنوان را از سخت ترین بازی های نقش آفرینی می دانند و در واقع سختی زیاد در این عنوان به چشم می خورد.
نام:Witche 2:Assassins of Kings
سازنده: CD projekt red
ناشر: bandai namco
پلتفرم ها:PC،Xbox 360
سبک: سوم شخص،نقش آفرینی
رده سنی:مثبت هجده سال
قاتلان پادشاهان
داستان بازی، علت شهرت این عنوان است چراکه داستانی غنی و پیچیده، جذابیت بازی را می سازد. اگر حوصله ندارید به حرف های طولانی اشخاص گوش کنید یا چیزی از حرف هایشان را متوجه نمی شوید، شاید عنوان Witcher برای شما بازی مسخره ای باشد و در صورت متوجه نشدن یا نداشتن حوصله برای گوش دادن صحبت های طولانی، این عنوان برایتان بعد از مدتی خسته کننده است و صد در صد، قصد تهیه نسخه بعدی را ندارید.
داستان بازی شروع می شود: شما کنترل شخصی با نام Geralt را بر عهده دارید. او یک جادوگر است. در ابتدا شما در زندانی هستید و برای اعتراف به اتاقی می رویدبازجوی شما،دست چپ پادشاه و وفادار اوست. نام او Vernon است. لحن شما در صحبت با اشخاص، در روابط شما در آینده با آنها، تاثیر به سزایی دارد. در هنگام بازجویی، داستان را قبل از اینکه در زندان بروید را توضیح می دهید. شما در قسمت اول، خواب دشمن اصلی خود، یعنی Wild Hunt را می بینید که او تنها کسی است که "گرالت" از او وحشت دارد و کابوس "وایلد هانت" اکثر شب ها "گرالت" را اذیت می کند. پس از بلند شدن از خواب و چند اتفاق خاص(!) شما همراه با King Foltest باید به جنگ شورشی ها بروید. شورشی هایی که سر دسته آنها، پسر پادشاه است. در طی جنگی سخت، شما به نزد پسر پادشاه می روید و با انتخاب لحن و صحبت هایتان با او، هم می توانید او را راضی کنید تا از جنگ دست بکشد و هم می توانید به جنگ او بروید که چالشی بزرگ است.شخصی که از شما بازجویی می کند،(ورنون) در جنگ در کنار شما قرار دارد. بعد از جنگی سخت و سرکوب شورشی ها، داستان دیگری به وقوع می پیوندد. حمله ی اژدهایی عظیم الجثه که قصد کشتن پادشاه را دارد! اما با ناکامی مواجه می شود و شما از مرگ حتمی، نجات پیدا می کنید.بعد از مدتی پادشاه دنبال دو فرزند کوچک خود می گردد.یک پسر و یک دختر. آنها در کنار پدر کلیسایی که نابیناست، در امان هستند. فرزندان از چهره خشمگین "گرالت" می ترسند و به همین خاطر پادشاه دستور می دهد تا "گرالت" کمی از آنها فاصله بگیرد. بعد از مدتی سخن گفتن پادشاه با فرزندان، آن ها را به مکانی امن منتقل می کند و خود از پدر تشکر کرده و رویش را باز می گرداند و فاجعه رخ می دهد. موسیقی حماسه ای پخش می شود و نشان می دهد که پدر عصای خود را بر زمین می اندازد و چشم بند خود را بر میدارد. "گرالت" متوجه می شود و به سمت شخص می دود. آن شخص(همان پدر کلیسایی که خود را نابینا جا زده بود. او اصلا پدر کلیسایی نبود!) چاقوی خود را ار غلاف بر می کشد و گردن پادشاه را پاره می کند. "گرالت" با فریاد به سمت قاتل می رود. قاتل خود را از پنجره بیرون پرت می کند و در آب می افتد. "گرالت" با نگاه در چشم های قاتل، متوجه شد که او نیز یک جادوگر است. "گرالت" بالای سر پادشاه می رود تا ببیند او زده است یا نه که می بیند پادشاه کشته شده. سربازان سلطنتی وارد شده و فکر می کنند قاتل پادشاه "گرالت" است. حال شما سعی دارید که نام خود را پاک کنید تا مردم دیگر به شما به چشم قاتل نگاه نکنند. شما دستگیر می شوید و به زندان منتقل می شوید. "ورنون" حرف های شما را باور می کند و به شما اجازه فرار کردن می دهد و خودش نیز با شما همراه می شود. بعد با فرار سعی در پیدا کردن قاتل پادشاه هستید و دوستان زیادی در این راه پیدا می کنید. پس هدف اصلی داستان، نابودی Assassins Of Kings(قاتلان پادشاهان) است. داستان در ادامه بسیار مهیج شده و هسته ی اصلی بازی می شود.
هرچقدر بازی را پیش ببرید، داستان پیچیده تر و غیر قابل فهم تر می شود که بازی را برای خیلیها جذاب، و دیگران را از بازی زده می کند. داستان به طرزی روایت می شود که حتی کوچکترین اتفاقی که در زمان گذشته افتاده است، به طرزی با ادامه داستان مرتبط است! پس فهمیدن کامل داستان نسخه دوم کار هرکسی نیست. در نسخه سوم که نسخه آخر بازیست، شما در پی Wild Hunt که دشمن دیرینه شماست، هستید. آیا در نسخه سوم ما پایان و نابودی Geralt را توسط Wild Hunt می بینیم یا یک پایان خوش؟ هرگز چنین سوالی قابل پیش بینی نیست. در پایان باید گفت که نسخه دوم از لحاظ داستان، بالاترین قدرت را داشت.
شخصیت Geralt
حتما شما با خود فکر کرده اید که "گرالت" شخصی است خیر خواه و برای رضایت مردم کاری می کند و او یک قهرمان واقعی است! هرگز چنین نیست! "گرالت" یک شخص عادی است و هیچ چیزی او را قهرمان نکرده. او یک شکارچی هیولاست و برای کشتن آنها، حتما پول می گیرد. پس هیچ خیر خواهی در بازی دیده نمی شود. او هرگز کارخیر نمی کند ولی انتخاب هایی نیز هست که مردم چگونه درباره شما فکر کنند. شما می توانید کاری کنید که مردم بهتر درباره شما فکر کنند یا آنها را تهدید کنید که اگر پولی به شما ندهند بخاطر کاری که انجام داده اید، آنها را تحویل سربازان سلطنتی خواهدی داد. پس شخصیت شما هرگز قهرمان واره نیست. شما یک انسان عادی هستید مانند دیگران و نیازهای خاص خود را دارید. البته "گرالت" شخصیت بدی هم نیست! فقط قهرمان نیست! برایتان سوال پیش نیامده که چرا تمام موهای بدن "گرالت" سفید است؟ او در کودکی سختی و مشقت زیادی را تحمل کرده و موهای بدن و سرش سفید شده. برای همین به او لقب White Wolf نیز می دهند.
Triss Merigold: بین "گرالت" و "تریس" ، روابط عمیقی وجود دارد و آنها همیشه هوای یکدیگر را دارند. "تریس" یک Mage است یعنی فقط با جادو کار می کند و مهارت خاصی در شمشیر زنی ندارد. قدرت اصلی او، پرتاب آتش است که قدرت بسیاری دارد. پس اگر با او در جنگل ها در حال چرخش هستید، دلگرم باشید، چراکه او می تواند دسته ی زیادی از دشمنان را به تنهایی نابود کند. او در بازی سعی دارد که حافظه از دست رفته ی "گرالت" را دوباره بازگرداند که چالشی بزرگ برای اوست. به او نیز لقب زشتی داده اند و او را نیز قاتل پادشاه می دانند.پس او نیز در پی این است که با "گرالت" همکاری کند و نامش را پاک کند. بعد از "گرالت" ، "تریس" اصلی ترین شخصیت در این عنوان است.
Vernon Roach
او همیشه دست راست پادشاه بوده و جان خود را حاضر است فدای پادشاه کند. با ورود "گرالت" موقعیت "ورنون" به خطر افتاده و توجه پادشاه بیشتر جذب قدرت های "گرالت" می شود و "ورنون" ارزش والای خود را از دست می دهد. پس او در ابتدا از "گرالت" متنفر است اما در ادامه متوجه می شود که قاتل او نیست بلکه قاتل شخص دیگریست پس او به "گرالت" کمک می کند تا قاتل پادشاه را بیابد.
Letho
مشکل اصلی! او همان قاتل پادشاه است و مثل "گرالت" یک Witcher است. او هم اکنون سر دسته گروه Assassins of Kings است که هدفش نابودی پادشاهان است. او "گرالت" را می شناسد اما "گرالت" به دلیل از دست دادن حافظه خود، او را به یاد نمی آورد. Letho در جنگل ها پنهان می ماند تا از دست "گرالت" در امان باشد چراکه او "گرالت" را می شناسد. در واقع "گرالت" دوست صمیمی Letho بوده! پس Letho از قدرت های "گرالت" وحشت دارد و تا می تواند از چنگ "گرالت" فرار می کند. Letho شخصی است بی رحم اما ترس او از "گرالت" از موارد جالب بازیست.
زیباترین گرافیک را میخواهید؟ PC High end با تمام قدرتش پاسخ گویتان است!
گرافیک بسیار بالاست و واقعا گرافیک بسیار بالای بازی، اکثریت را انگشت به دهان گذاشت! گرافیکی که برای لذت بردن کامل، نیاز به سیستمی غول آسا دارید.اما گرافیک بازی درست است بسیار قدرتمند است اما تقریبا ضعیف ترین قسمت است! چرا؟ دیر لود شدن تسکچرها که در بعضی مواقع تکسچرها درست لود نمی شوند و مجبورید از بازی خارج شوید تا مشکل درست شود. لگ های بسیار که دلیل بر ضعیف بودن سیستم نیبست. دیر لود شدن نقشه بازی در مناطق مختلف یعنی شما رد حال جست و جو در جنگل هستید و هیجان بالایی دارید که ناگهان صفحه می رود و در حالت لود شدن می شود که یعنی Map در حال لود شدن است. پس چندین و چند ثانیه منتظر بمانید. حال به بازی می روید. با باگی وحشتناک رو به رو می شوید! "گرالت" در زمین فرو رفته!! از بازی بیرون بیایید و دوباره وارد بازی شوید. گرافیک بازی بالاست ولی فقط می تواند تا قسمتی گیمر را راضی نگه دارد. گرافیک سالم مهم تر از گرافیک بالاست. به طور کلی گرافیک بازی را متوسط باید دانست.البته قدرت چهره پردازی و گرافیک محیط، در کنسول ها خیلی کمتر از نسخه PC است.عکس بالا از کنسول است در صورتی که چهره گرالت در PC، مانند باکس آرت بازیست که تفاوت بی داد می کند.
آتش آتش آتش
در واقع نورپردازی بازی هایی که در زمان های قدیم اتفاق می افتند، چیز خیلی خاصی نمی تواند باشد چراکه نه نور چراغی هست و نه نور چراغ قوه ای. پس تمرکز روی آتش می رود که در این بازی، نورپردزای در مورد نور آتش ها قابل قبول است و بازتاب نور بر روی صورت اشخاص نیز جالب می باشد. همانطور که گفتم نباید چیز خاصی را اصلا انتظار داشت پس برای همین نورپردازی در حد بازی قابل قبول است.
بی دلیل نیست که به شما لقب Monster Slayer داده اند!
اگر فقط داستان زیبا در انتظار شما بود، شما حاضر بودید بازی را به اتمام برسانید؟ قطعا گیم پلی بازی از نکته های دیگریست که به بازی شهرت داده و باعث شده اشخاصی به خود این جرات را بدهند که این عنوان را با عنوان اسطوره ی "اسکایریم" مقایسه کنند. شما یک Witcher هستید. پس مسلما قدرت های جادوگری نیز دارید. همانطور که گفته شد، گیم پلی بازی در حد روانی کننده ای سخت است البته سختی بیش از حد در ابتدای بازی به چشم می خورد چون سلاح قدرتمند و زره قدرتمندی ندارید. در ادامه اگر اسلحه ها قدرتمند و زره های قوی را تهیه کنید، بازی به حد چشم گیری ساده تر می شود. اگر از قدرت های جادوگری خود، هیچ استفاده ای نکنید، صد در صد با شکست ها متعدد رو به رو می شوید. کارآمدترین جادو در حین مبارزه با دشمنی جان سخت و نیرومند، Yardan است. با زدن این جادو روی زمین، دشمن در برخورد با آن، Stand می شود یعنی تا چند ثانیه نه می تواند حمله کند نه می تواند حرکت کند. در واقع برقی در بدنش پخش شده و او را شوکه می کند. سپس شما به جلو رفته و با حرکات سریع، دشمن را از پای، در می آورید. پس استفاده از جادو، تا حد زیادی کارتان را ساده می کند. در واقع شما یک شکارچی هیولا هستید و هیولاها را از بین می برید و همانطور که گفته شد در ازای آن پول دریافت می کنید. پس پول زره و اسلحه شما به هر زحمتی است، جور می شود. یکی از مشکلات گیم پلی، آن است که نمی توانید بپرید یا برای وارد شدن درون یک خانه یا بالا رفتن از نردبان، باید چندین بار به عقب و جلو بروید تا در موقعیت مناسب قرار گیرید تا دکمه مورد نظر پدیدار شود. سیستم مبارزات نیز یکی دیگر از عوامل پیروزی این عنوان است. در وهله اول، شما دارای دو اسلحه می باشید. یکی برای کشتن هیولاها بهتر عمل می کند و دیگر اسلحه شما برای کشتن انسان ها به کار می رود. پس برای کوچکترین چیزی برنامه ریزی شده. جلوگیری از ضربات دشمنان به طرز بدی ضعیف کار شده و شما هیچ وقت از آن استفاده نخواهید کرد! مشکلاتی در یاد دادن قدرت ها نیز وجود دارد.یعنی برای هر قدرت به صورت مکرر راهنمایی نوشته نمی شود و یک راهنمایی در ابتدای بازی نوشته می شود و سریع هم می رود و چنان نوشته ریز است که تقریبا راهنمایی ها به درد نخور است. مراحل به درستی که سخت است ولی تعداد مراحل بسیار کم می باشد. در واقع زمانی که شما قدرت های خود را آپگرید کرده اید، بازی به اتمام می رسد و بعد از اتمام بازی شما قادر به گشت و گزار در شهر ها نیستید. شما در صحبت هایتان، بعضی مواقع گزینه ای می بینید که یک عکس جادو در کنار آن است که با زدن آن،"گرالت" کاری جادوآمیز می کند تا نظر طرف مقابل را عوض کند و در بعضی مواقع او ناکام می ماند. به نظر جالب است نه؟ اما برای کسی که بازی را برای بار اول انجام می دهد زیرا پس از انجام دوباره بازی متوجه می شوید که این موارد برنامه ریزی شده بودند، یعنی اگر در این مرحله با استفاده از این قدرت ناکام شدید، اگر هزاران بار دیگر این قدرت را در این قسمت امتحان کنید، باز هم ناکامی به دست می آید. پس این برنامه ریزی بودن، باعث می شود جذابیت خاصی در بازی نباشد البته جدید بودن چنین نوعی از بازی ، یک نوآوری بود چراکه بازی فقط کشتن هیولا نیست و از طرفی بازی فقط کشتن انسان و سرباز نیز نیست. بلکه مخلوطی از ایندوست. وسعت بازی، زیاد است. در کل شما در سه Chapter مختلف، به سه محیط و جهان مختلف می روید. اول محیط جنگلیست که دشمنان اغلب عقرب های غول پیکر و موجودات خاکی است. وسعت این نقشه زیاد است اما دیر لود شدن نقشه نیز بسیار دیده می شود.محیط دوم، ورود به یک اردوگاه نظامیست که البته داستان در این محیط کاملا پیچیده می شود و اوج پیچیدگی داستان در این منطقه است. دشمنان این نقشه کاملا متفاوت هستند. در سه سال پیش از وقایع بازی، جنگی عظیم روی می گیرد و افراد زیادی کشته می شوند. حال میدان نبرد خالی از جسم انسان هاست اما ارواح در آنجا در حال جنگ هستند و شما در آن نقشه هر لحظه ممکن است از بین بروید. در واقع بیشترین چالش های بازی چه داستانی چه مربوط به گیم پلی، در محیط دوم است. حمله تروریستی قاتلان برای نابودی پادشاه در اردوگاه، از مهم ترین و جالب ترین وقایع محیط دوم است. و در نهایت محیط سوم که پایان بازیست. حال شما در شهری خراب شده هستید و محیط بازی جذابیت خاصی ندارد. در این محیط تمام هدف شما پیدا کردم قاتل پادشاه نیست بلکه ناگهان Wild Hunt وارد می شود! داستان پیچیده تر شده اما ابهام می ماند. شما "وایلد هانت" را به خاطر آورده و برای همین در نسخه سوم برای نابودی "وایلد هانت" اقدام می کنید. قابل ذکر است که "گرالت" در بازی، حافظه خود را از دست داده و وقایع مهمی در سه سال پیش رخ داده که شما با کاوش و رفتن مرحله های فرعی، به هدف بازگرداندن افکار خود نزدیک می شوید. گیم پلی، مشکلات زیادی نداشت و کاملا قابل قبول بود اما یک گیم پلی ایده آل ارائه نشده بود.
موسیقی دارای ابرقدرت است!
کدام بازی را یاد دارید که موسیقی "منو" آن شما را مجذوب خود کند؟ مشکل عظیمی در موسیقی منوی بازی Witcher 2 است و آن مورد این است که موسیقی منو در حد دیوانه کننده ای عالیست! شما حاضرید آن موسیقی را گوش دهید و اصلا وارد بازی نشوید! فکر کنید 10 یا 20 دقیقه فقط در منوی بازی باشید و فقط موسیقی را گوش دهید. موسیقی چنان قدرتمند است که صد در صد شما را کاملا مجذوب خود می کند. موسیقی قدرتمند موردیست که از همان ابتدا بازی را معروف کرد! البته این فقط مربوط به موسیقی منو نیست بلکه موسیقی در بازی نیز زیباست و متناسب و محیطی است که در آن هستید. البته یک باگ در قسمت موسیقی وجود دارد و آن این است که اگر ناگهان در حین مبارزه باشید و آهنگ بلندی پخش شود، بعد از نابودی دشمنان اگر بلافاصله با شخصی صحبت کنید، بازی آن موسیقی بلند به گوش می خورد و باعث می شود که حتی یک کلام از سخن های طرف مقابل را متوجه نشوید مگر زیرنویس را بخوانید! ولی در کل موسیقی بازی از قدرت خاصی برخوردار است و از قدرتمندترین موسیقی های منوی بازی را درست کرده اند.
صداگذاری نیز خیلی خوب انجام شده و واقعا صدای هر شخص، متناسب با فرد است و واقعا صداگذاری نیز از قدرت خاصی برخوردار است و لحن اشخاص نیز متناسب با حالشان، تغییر می کند. برای مثال "گرالت" تقریبا شخصی ساکت است و در بازی هیچ گاه فریاد زدن او را سر کسی نخواهیم دید بلکه در عصبانیت شدید نیز فقط صدای او کمی بلندتر می شود. حال این نکته هم می تواند مثبت باشد هم منفی! بستگی به دیدگاه شما دارد! از طرفی، "گرالت" صدایی متناسب با شخصیتش دارد پس داد و فریاد نکشیدن نیز باید چیز عادی باشد اما از طرف دیگر هر انسانی در شرایط خیلی بد، کنترل خود را از دست می دهد اما "گرالت" یا خونسرد می ماند یا فقط کمی صدایش را بلند می برد! از نظر من این نکته ای مثبت است چراکه شخصیت "گرالت" تقریبا به طوریست که همیشه خونسرد است که صد البته در خیلی موارد خونسردی او بیش از حد است!
اطلاعاتی از Witcher 3
سیستم مبارزات بهبود یافته و بهتر بلاک کردن ضربات دشمنان، نقشه ای وسیع و بسیار بزرگ، گیم پلی طولانی شده پس بازی به زودی نسخه قبلی تمام نخواهد شد، قابلیت سوارکاری، ماموریت های بیشتر در محیط بازی، تغییر پیدا کردن چهره "گرالت" به دلیل گذاشتن ریش، توانایی در پریدن، قابلیت ادامه بازی بعد از اتمام مراحل و... باید گفت که نسخه جدید می آید تا پایانی قدرتمند را برجای بگذارد.
سخن آخر
صد در صد نسخه جدید بازی Witcher از قدرت داستانی بالایی برخوردار است و گیم پلی بهبود یافته باعث می شود که نسخه جدید با نام Witcher 3:Wild Hunt بتواند پایانی قدرتمند برای عنوان Witcher باشد. همانطور که متوجه شدید، بازی Witcher یکی از قدرتمندترین بازی های نقش آفرینی است و اگر بازی پرچالش را دوست دارید، حتما این بازی به شما توصیه می شود. در واقع این نقد برای دادن شناختی از بازی بود چراکه نسخه دوم، چند سال پیش عرضه شد و این نقد فقط جنبه معرفی ریشه و نوع و سبک بازی را دارد.
نمرات:
داستان:10 از 10
گرافیک و نورپردازی:7.5 از 10
گیم پلی:8.5 از 10
موسیقی: 10 از 10
نمره بازی: 9 از 10
منتقد: کیوان آمیرزاده
با تشکر از آقای سعید نیکبخت بابت دادن اطلاعات بازی
نام:Witche 2:Assassins of Kings
سازنده: CD projekt red
ناشر: bandai namco
پلتفرم ها:PC،Xbox 360
سبک: سوم شخص،نقش آفرینی
رده سنی:مثبت هجده سال
قاتلان پادشاهان
داستان بازی، علت شهرت این عنوان است چراکه داستانی غنی و پیچیده، جذابیت بازی را می سازد. اگر حوصله ندارید به حرف های طولانی اشخاص گوش کنید یا چیزی از حرف هایشان را متوجه نمی شوید، شاید عنوان Witcher برای شما بازی مسخره ای باشد و در صورت متوجه نشدن یا نداشتن حوصله برای گوش دادن صحبت های طولانی، این عنوان برایتان بعد از مدتی خسته کننده است و صد در صد، قصد تهیه نسخه بعدی را ندارید.
داستان بازی شروع می شود: شما کنترل شخصی با نام Geralt را بر عهده دارید. او یک جادوگر است. در ابتدا شما در زندانی هستید و برای اعتراف به اتاقی می رویدبازجوی شما،دست چپ پادشاه و وفادار اوست. نام او Vernon است. لحن شما در صحبت با اشخاص، در روابط شما در آینده با آنها، تاثیر به سزایی دارد. در هنگام بازجویی، داستان را قبل از اینکه در زندان بروید را توضیح می دهید. شما در قسمت اول، خواب دشمن اصلی خود، یعنی Wild Hunt را می بینید که او تنها کسی است که "گرالت" از او وحشت دارد و کابوس "وایلد هانت" اکثر شب ها "گرالت" را اذیت می کند. پس از بلند شدن از خواب و چند اتفاق خاص(!) شما همراه با King Foltest باید به جنگ شورشی ها بروید. شورشی هایی که سر دسته آنها، پسر پادشاه است. در طی جنگی سخت، شما به نزد پسر پادشاه می روید و با انتخاب لحن و صحبت هایتان با او، هم می توانید او را راضی کنید تا از جنگ دست بکشد و هم می توانید به جنگ او بروید که چالشی بزرگ است.شخصی که از شما بازجویی می کند،(ورنون) در جنگ در کنار شما قرار دارد. بعد از جنگی سخت و سرکوب شورشی ها، داستان دیگری به وقوع می پیوندد. حمله ی اژدهایی عظیم الجثه که قصد کشتن پادشاه را دارد! اما با ناکامی مواجه می شود و شما از مرگ حتمی، نجات پیدا می کنید.بعد از مدتی پادشاه دنبال دو فرزند کوچک خود می گردد.یک پسر و یک دختر. آنها در کنار پدر کلیسایی که نابیناست، در امان هستند. فرزندان از چهره خشمگین "گرالت" می ترسند و به همین خاطر پادشاه دستور می دهد تا "گرالت" کمی از آنها فاصله بگیرد. بعد از مدتی سخن گفتن پادشاه با فرزندان، آن ها را به مکانی امن منتقل می کند و خود از پدر تشکر کرده و رویش را باز می گرداند و فاجعه رخ می دهد. موسیقی حماسه ای پخش می شود و نشان می دهد که پدر عصای خود را بر زمین می اندازد و چشم بند خود را بر میدارد. "گرالت" متوجه می شود و به سمت شخص می دود. آن شخص(همان پدر کلیسایی که خود را نابینا جا زده بود. او اصلا پدر کلیسایی نبود!) چاقوی خود را ار غلاف بر می کشد و گردن پادشاه را پاره می کند. "گرالت" با فریاد به سمت قاتل می رود. قاتل خود را از پنجره بیرون پرت می کند و در آب می افتد. "گرالت" با نگاه در چشم های قاتل، متوجه شد که او نیز یک جادوگر است. "گرالت" بالای سر پادشاه می رود تا ببیند او زده است یا نه که می بیند پادشاه کشته شده. سربازان سلطنتی وارد شده و فکر می کنند قاتل پادشاه "گرالت" است. حال شما سعی دارید که نام خود را پاک کنید تا مردم دیگر به شما به چشم قاتل نگاه نکنند. شما دستگیر می شوید و به زندان منتقل می شوید. "ورنون" حرف های شما را باور می کند و به شما اجازه فرار کردن می دهد و خودش نیز با شما همراه می شود. بعد با فرار سعی در پیدا کردن قاتل پادشاه هستید و دوستان زیادی در این راه پیدا می کنید. پس هدف اصلی داستان، نابودی Assassins Of Kings(قاتلان پادشاهان) است. داستان در ادامه بسیار مهیج شده و هسته ی اصلی بازی می شود.
هرچقدر بازی را پیش ببرید، داستان پیچیده تر و غیر قابل فهم تر می شود که بازی را برای خیلیها جذاب، و دیگران را از بازی زده می کند. داستان به طرزی روایت می شود که حتی کوچکترین اتفاقی که در زمان گذشته افتاده است، به طرزی با ادامه داستان مرتبط است! پس فهمیدن کامل داستان نسخه دوم کار هرکسی نیست. در نسخه سوم که نسخه آخر بازیست، شما در پی Wild Hunt که دشمن دیرینه شماست، هستید. آیا در نسخه سوم ما پایان و نابودی Geralt را توسط Wild Hunt می بینیم یا یک پایان خوش؟ هرگز چنین سوالی قابل پیش بینی نیست. در پایان باید گفت که نسخه دوم از لحاظ داستان، بالاترین قدرت را داشت.
شخصیت Geralt
حتما شما با خود فکر کرده اید که "گرالت" شخصی است خیر خواه و برای رضایت مردم کاری می کند و او یک قهرمان واقعی است! هرگز چنین نیست! "گرالت" یک شخص عادی است و هیچ چیزی او را قهرمان نکرده. او یک شکارچی هیولاست و برای کشتن آنها، حتما پول می گیرد. پس هیچ خیر خواهی در بازی دیده نمی شود. او هرگز کارخیر نمی کند ولی انتخاب هایی نیز هست که مردم چگونه درباره شما فکر کنند. شما می توانید کاری کنید که مردم بهتر درباره شما فکر کنند یا آنها را تهدید کنید که اگر پولی به شما ندهند بخاطر کاری که انجام داده اید، آنها را تحویل سربازان سلطنتی خواهدی داد. پس شخصیت شما هرگز قهرمان واره نیست. شما یک انسان عادی هستید مانند دیگران و نیازهای خاص خود را دارید. البته "گرالت" شخصیت بدی هم نیست! فقط قهرمان نیست! برایتان سوال پیش نیامده که چرا تمام موهای بدن "گرالت" سفید است؟ او در کودکی سختی و مشقت زیادی را تحمل کرده و موهای بدن و سرش سفید شده. برای همین به او لقب White Wolf نیز می دهند.
Triss Merigold: بین "گرالت" و "تریس" ، روابط عمیقی وجود دارد و آنها همیشه هوای یکدیگر را دارند. "تریس" یک Mage است یعنی فقط با جادو کار می کند و مهارت خاصی در شمشیر زنی ندارد. قدرت اصلی او، پرتاب آتش است که قدرت بسیاری دارد. پس اگر با او در جنگل ها در حال چرخش هستید، دلگرم باشید، چراکه او می تواند دسته ی زیادی از دشمنان را به تنهایی نابود کند. او در بازی سعی دارد که حافظه از دست رفته ی "گرالت" را دوباره بازگرداند که چالشی بزرگ برای اوست. به او نیز لقب زشتی داده اند و او را نیز قاتل پادشاه می دانند.پس او نیز در پی این است که با "گرالت" همکاری کند و نامش را پاک کند. بعد از "گرالت" ، "تریس" اصلی ترین شخصیت در این عنوان است.
Vernon Roach
او همیشه دست راست پادشاه بوده و جان خود را حاضر است فدای پادشاه کند. با ورود "گرالت" موقعیت "ورنون" به خطر افتاده و توجه پادشاه بیشتر جذب قدرت های "گرالت" می شود و "ورنون" ارزش والای خود را از دست می دهد. پس او در ابتدا از "گرالت" متنفر است اما در ادامه متوجه می شود که قاتل او نیست بلکه قاتل شخص دیگریست پس او به "گرالت" کمک می کند تا قاتل پادشاه را بیابد.
Letho
مشکل اصلی! او همان قاتل پادشاه است و مثل "گرالت" یک Witcher است. او هم اکنون سر دسته گروه Assassins of Kings است که هدفش نابودی پادشاهان است. او "گرالت" را می شناسد اما "گرالت" به دلیل از دست دادن حافظه خود، او را به یاد نمی آورد. Letho در جنگل ها پنهان می ماند تا از دست "گرالت" در امان باشد چراکه او "گرالت" را می شناسد. در واقع "گرالت" دوست صمیمی Letho بوده! پس Letho از قدرت های "گرالت" وحشت دارد و تا می تواند از چنگ "گرالت" فرار می کند. Letho شخصی است بی رحم اما ترس او از "گرالت" از موارد جالب بازیست.
زیباترین گرافیک را میخواهید؟ PC High end با تمام قدرتش پاسخ گویتان است!
گرافیک بسیار بالاست و واقعا گرافیک بسیار بالای بازی، اکثریت را انگشت به دهان گذاشت! گرافیکی که برای لذت بردن کامل، نیاز به سیستمی غول آسا دارید.اما گرافیک بازی درست است بسیار قدرتمند است اما تقریبا ضعیف ترین قسمت است! چرا؟ دیر لود شدن تسکچرها که در بعضی مواقع تکسچرها درست لود نمی شوند و مجبورید از بازی خارج شوید تا مشکل درست شود. لگ های بسیار که دلیل بر ضعیف بودن سیستم نیبست. دیر لود شدن نقشه بازی در مناطق مختلف یعنی شما رد حال جست و جو در جنگل هستید و هیجان بالایی دارید که ناگهان صفحه می رود و در حالت لود شدن می شود که یعنی Map در حال لود شدن است. پس چندین و چند ثانیه منتظر بمانید. حال به بازی می روید. با باگی وحشتناک رو به رو می شوید! "گرالت" در زمین فرو رفته!! از بازی بیرون بیایید و دوباره وارد بازی شوید. گرافیک بازی بالاست ولی فقط می تواند تا قسمتی گیمر را راضی نگه دارد. گرافیک سالم مهم تر از گرافیک بالاست. به طور کلی گرافیک بازی را متوسط باید دانست.البته قدرت چهره پردازی و گرافیک محیط، در کنسول ها خیلی کمتر از نسخه PC است.عکس بالا از کنسول است در صورتی که چهره گرالت در PC، مانند باکس آرت بازیست که تفاوت بی داد می کند.
آتش آتش آتش
در واقع نورپردازی بازی هایی که در زمان های قدیم اتفاق می افتند، چیز خیلی خاصی نمی تواند باشد چراکه نه نور چراغی هست و نه نور چراغ قوه ای. پس تمرکز روی آتش می رود که در این بازی، نورپردزای در مورد نور آتش ها قابل قبول است و بازتاب نور بر روی صورت اشخاص نیز جالب می باشد. همانطور که گفتم نباید چیز خاصی را اصلا انتظار داشت پس برای همین نورپردازی در حد بازی قابل قبول است.
بی دلیل نیست که به شما لقب Monster Slayer داده اند!
اگر فقط داستان زیبا در انتظار شما بود، شما حاضر بودید بازی را به اتمام برسانید؟ قطعا گیم پلی بازی از نکته های دیگریست که به بازی شهرت داده و باعث شده اشخاصی به خود این جرات را بدهند که این عنوان را با عنوان اسطوره ی "اسکایریم" مقایسه کنند. شما یک Witcher هستید. پس مسلما قدرت های جادوگری نیز دارید. همانطور که گفته شد، گیم پلی بازی در حد روانی کننده ای سخت است البته سختی بیش از حد در ابتدای بازی به چشم می خورد چون سلاح قدرتمند و زره قدرتمندی ندارید. در ادامه اگر اسلحه ها قدرتمند و زره های قوی را تهیه کنید، بازی به حد چشم گیری ساده تر می شود. اگر از قدرت های جادوگری خود، هیچ استفاده ای نکنید، صد در صد با شکست ها متعدد رو به رو می شوید. کارآمدترین جادو در حین مبارزه با دشمنی جان سخت و نیرومند، Yardan است. با زدن این جادو روی زمین، دشمن در برخورد با آن، Stand می شود یعنی تا چند ثانیه نه می تواند حمله کند نه می تواند حرکت کند. در واقع برقی در بدنش پخش شده و او را شوکه می کند. سپس شما به جلو رفته و با حرکات سریع، دشمن را از پای، در می آورید. پس استفاده از جادو، تا حد زیادی کارتان را ساده می کند. در واقع شما یک شکارچی هیولا هستید و هیولاها را از بین می برید و همانطور که گفته شد در ازای آن پول دریافت می کنید. پس پول زره و اسلحه شما به هر زحمتی است، جور می شود. یکی از مشکلات گیم پلی، آن است که نمی توانید بپرید یا برای وارد شدن درون یک خانه یا بالا رفتن از نردبان، باید چندین بار به عقب و جلو بروید تا در موقعیت مناسب قرار گیرید تا دکمه مورد نظر پدیدار شود. سیستم مبارزات نیز یکی دیگر از عوامل پیروزی این عنوان است. در وهله اول، شما دارای دو اسلحه می باشید. یکی برای کشتن هیولاها بهتر عمل می کند و دیگر اسلحه شما برای کشتن انسان ها به کار می رود. پس برای کوچکترین چیزی برنامه ریزی شده. جلوگیری از ضربات دشمنان به طرز بدی ضعیف کار شده و شما هیچ وقت از آن استفاده نخواهید کرد! مشکلاتی در یاد دادن قدرت ها نیز وجود دارد.یعنی برای هر قدرت به صورت مکرر راهنمایی نوشته نمی شود و یک راهنمایی در ابتدای بازی نوشته می شود و سریع هم می رود و چنان نوشته ریز است که تقریبا راهنمایی ها به درد نخور است. مراحل به درستی که سخت است ولی تعداد مراحل بسیار کم می باشد. در واقع زمانی که شما قدرت های خود را آپگرید کرده اید، بازی به اتمام می رسد و بعد از اتمام بازی شما قادر به گشت و گزار در شهر ها نیستید. شما در صحبت هایتان، بعضی مواقع گزینه ای می بینید که یک عکس جادو در کنار آن است که با زدن آن،"گرالت" کاری جادوآمیز می کند تا نظر طرف مقابل را عوض کند و در بعضی مواقع او ناکام می ماند. به نظر جالب است نه؟ اما برای کسی که بازی را برای بار اول انجام می دهد زیرا پس از انجام دوباره بازی متوجه می شوید که این موارد برنامه ریزی شده بودند، یعنی اگر در این مرحله با استفاده از این قدرت ناکام شدید، اگر هزاران بار دیگر این قدرت را در این قسمت امتحان کنید، باز هم ناکامی به دست می آید. پس این برنامه ریزی بودن، باعث می شود جذابیت خاصی در بازی نباشد البته جدید بودن چنین نوعی از بازی ، یک نوآوری بود چراکه بازی فقط کشتن هیولا نیست و از طرفی بازی فقط کشتن انسان و سرباز نیز نیست. بلکه مخلوطی از ایندوست. وسعت بازی، زیاد است. در کل شما در سه Chapter مختلف، به سه محیط و جهان مختلف می روید. اول محیط جنگلیست که دشمنان اغلب عقرب های غول پیکر و موجودات خاکی است. وسعت این نقشه زیاد است اما دیر لود شدن نقشه نیز بسیار دیده می شود.محیط دوم، ورود به یک اردوگاه نظامیست که البته داستان در این محیط کاملا پیچیده می شود و اوج پیچیدگی داستان در این منطقه است. دشمنان این نقشه کاملا متفاوت هستند. در سه سال پیش از وقایع بازی، جنگی عظیم روی می گیرد و افراد زیادی کشته می شوند. حال میدان نبرد خالی از جسم انسان هاست اما ارواح در آنجا در حال جنگ هستند و شما در آن نقشه هر لحظه ممکن است از بین بروید. در واقع بیشترین چالش های بازی چه داستانی چه مربوط به گیم پلی، در محیط دوم است. حمله تروریستی قاتلان برای نابودی پادشاه در اردوگاه، از مهم ترین و جالب ترین وقایع محیط دوم است. و در نهایت محیط سوم که پایان بازیست. حال شما در شهری خراب شده هستید و محیط بازی جذابیت خاصی ندارد. در این محیط تمام هدف شما پیدا کردم قاتل پادشاه نیست بلکه ناگهان Wild Hunt وارد می شود! داستان پیچیده تر شده اما ابهام می ماند. شما "وایلد هانت" را به خاطر آورده و برای همین در نسخه سوم برای نابودی "وایلد هانت" اقدام می کنید. قابل ذکر است که "گرالت" در بازی، حافظه خود را از دست داده و وقایع مهمی در سه سال پیش رخ داده که شما با کاوش و رفتن مرحله های فرعی، به هدف بازگرداندن افکار خود نزدیک می شوید. گیم پلی، مشکلات زیادی نداشت و کاملا قابل قبول بود اما یک گیم پلی ایده آل ارائه نشده بود.
موسیقی دارای ابرقدرت است!
کدام بازی را یاد دارید که موسیقی "منو" آن شما را مجذوب خود کند؟ مشکل عظیمی در موسیقی منوی بازی Witcher 2 است و آن مورد این است که موسیقی منو در حد دیوانه کننده ای عالیست! شما حاضرید آن موسیقی را گوش دهید و اصلا وارد بازی نشوید! فکر کنید 10 یا 20 دقیقه فقط در منوی بازی باشید و فقط موسیقی را گوش دهید. موسیقی چنان قدرتمند است که صد در صد شما را کاملا مجذوب خود می کند. موسیقی قدرتمند موردیست که از همان ابتدا بازی را معروف کرد! البته این فقط مربوط به موسیقی منو نیست بلکه موسیقی در بازی نیز زیباست و متناسب و محیطی است که در آن هستید. البته یک باگ در قسمت موسیقی وجود دارد و آن این است که اگر ناگهان در حین مبارزه باشید و آهنگ بلندی پخش شود، بعد از نابودی دشمنان اگر بلافاصله با شخصی صحبت کنید، بازی آن موسیقی بلند به گوش می خورد و باعث می شود که حتی یک کلام از سخن های طرف مقابل را متوجه نشوید مگر زیرنویس را بخوانید! ولی در کل موسیقی بازی از قدرت خاصی برخوردار است و از قدرتمندترین موسیقی های منوی بازی را درست کرده اند.
صداگذاری نیز خیلی خوب انجام شده و واقعا صدای هر شخص، متناسب با فرد است و واقعا صداگذاری نیز از قدرت خاصی برخوردار است و لحن اشخاص نیز متناسب با حالشان، تغییر می کند. برای مثال "گرالت" تقریبا شخصی ساکت است و در بازی هیچ گاه فریاد زدن او را سر کسی نخواهیم دید بلکه در عصبانیت شدید نیز فقط صدای او کمی بلندتر می شود. حال این نکته هم می تواند مثبت باشد هم منفی! بستگی به دیدگاه شما دارد! از طرفی، "گرالت" صدایی متناسب با شخصیتش دارد پس داد و فریاد نکشیدن نیز باید چیز عادی باشد اما از طرف دیگر هر انسانی در شرایط خیلی بد، کنترل خود را از دست می دهد اما "گرالت" یا خونسرد می ماند یا فقط کمی صدایش را بلند می برد! از نظر من این نکته ای مثبت است چراکه شخصیت "گرالت" تقریبا به طوریست که همیشه خونسرد است که صد البته در خیلی موارد خونسردی او بیش از حد است!
اطلاعاتی از Witcher 3
سیستم مبارزات بهبود یافته و بهتر بلاک کردن ضربات دشمنان، نقشه ای وسیع و بسیار بزرگ، گیم پلی طولانی شده پس بازی به زودی نسخه قبلی تمام نخواهد شد، قابلیت سوارکاری، ماموریت های بیشتر در محیط بازی، تغییر پیدا کردن چهره "گرالت" به دلیل گذاشتن ریش، توانایی در پریدن، قابلیت ادامه بازی بعد از اتمام مراحل و... باید گفت که نسخه جدید می آید تا پایانی قدرتمند را برجای بگذارد.
سخن آخر
صد در صد نسخه جدید بازی Witcher از قدرت داستانی بالایی برخوردار است و گیم پلی بهبود یافته باعث می شود که نسخه جدید با نام Witcher 3:Wild Hunt بتواند پایانی قدرتمند برای عنوان Witcher باشد. همانطور که متوجه شدید، بازی Witcher یکی از قدرتمندترین بازی های نقش آفرینی است و اگر بازی پرچالش را دوست دارید، حتما این بازی به شما توصیه می شود. در واقع این نقد برای دادن شناختی از بازی بود چراکه نسخه دوم، چند سال پیش عرضه شد و این نقد فقط جنبه معرفی ریشه و نوع و سبک بازی را دارد.
نمرات:
داستان:10 از 10
گرافیک و نورپردازی:7.5 از 10
گیم پلی:8.5 از 10
موسیقی: 10 از 10
نمره بازی: 9 از 10
منتقد: کیوان آمیرزاده
با تشکر از آقای سعید نیکبخت بابت دادن اطلاعات بازی