زمانی که می خواهیم از عناوین بزرگ و پرطرفدار صحبت کنیم نام ASSASSIN'S CREED می درخشد. یوبی سافت در سال 2006، در نمایشگاه E3 برای اولین بار از ASSASSIN'S CREED پرده برداری کره است؛ این عنوان با گرافیک زیبا، گیم پلی متفاوت و داستان تاریخی بسیاری از بازیبازان را به خود جذب کرده بود. بعد از نسخه اول، سری دوم بازی نیز موفق بود و طرفداران بی شماری را به همراه داشت. نسخه دوم خیلی با تنوع بیش تر و محتویات منتشر شد. چندی بعد، دو نسخه فرعی به نام های Brotherhood و Revelations منتشر شدند که آن ها نیز طرفداران زیادی را جذب خود کردند. دیگر نوبت به سری سوم رسیده بود. ASSASSIN'S CREED III خوبی هایی دارد که گیمر را عاشق بازی می کند ولی در کنار آن بدی هایی دارد که سبب نارضایتی بازیباز می شود. در اینجا می خواهیم به نقد و بررسی ASSASSIN'S CREED III بپردازیم. در ادامه با ما همراه باشید ...
شرکت آبسترگو یک دستگاهی به نام Animus اختراع می کند که برخی از افراد خاص می توانند با استفاده از آن، به خاطرات اجداد خود بروند. در این بین دزموند مایلز (Desmond Miles) شخصیت اصلی بازی، از آن دسته افرادی است که قادر است این کار را انجام دهد. او به خاطرات اجدادش می رود تا محل Apple of Eden (یک شئ بسیار قدرتمند) را پیدا کند. بازی از آن جایی شروع می شود که دزموند مایلز همراه با پدرش ویلیام (William) و همکاران خود یعنی شان (Shaun) و ربکا (Rebecca) به کمک Apple of Eden ،غاری را در شهر Boston پیدا می کنند. مکانی که تمام ماجرا از آن جا شروع می شود و وقوع حادثه ای دردناک که در تاریخ ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ رخ می دهد را پیش بینی میکند. پس از مدتی دزموند به دلایلی بیهوش می شود و دوستانش او را در دستگاه Animus قرار می دهند تا او هوشیاری خود را به دست بیاورد. اما می بینبم دزموند در نقش فردی به نام هیتم کنوی (Haytham Kenway) قرار می گیرد. هیتم در لندن در حال تمشای تئاتر است اما هدف اصلی او، به قتل رساندن فرد خاصی است. او پس از کشتن آن فرد، مدالی که به همراه دارد را می دزدد. مدالی که به اسم Those who came Before شناخته شده است و در شهر Boston واقع شده است. بازی به سال های ۱۷۲۰ به بعد می رود. هیتم از لندن به آمریکا می آید. او پس از رسیدن به شهر Boston موفق می شود مکانی که به دنبال آن بوده را پیدا کند. در این بین، او گروهی از سرخ پوست ها را می بیند و با زنی به نام زیو (Ziio) آشنا می شود. زن به هیتم کمک می کند تا ژنرال براداک (Braddock) را نابود کنند. هیتم به همراه زیو به غاری عجیب می روند، اما موفق به باز کردن آن نمی شوند. پس از این اتفاقات بازی به زمان حال باز می گردد. پس از مدتی دزموند مایلز دوباره به وسیله ی انیموس به گذشته باز می گردد. کودک سرخپوستی را میبیند که در قبیله ای به نام موهاک زندگی میکند و مادرش Ziio و پدرش Haytham است. موهاک توسط یکی از دوستان هیتم که چارلز لی (Charles Lee) نام داشت، به آتش کشیده می شود و مادر کودک سرخپوست در این حمله وحشیانه کشته می شود و تمام قبیله با خاک یکسان می شود. بازی به سال های آینده و زمان جوانی آن کودک می رود. همه چیز برای کودک فرق کرده است. کودک Ratonhnhaké:ton نام دارد ولی همه ی ما او را به نام Connor میشناسیم. او درگیر چالشی سخت در زندگی اش شده است و گرفتار جنگ بین نیروهای قبیله ای که در آن رشد پیدا کرده و استعمار گران انگلیسی که کل امریکا را از آن خود می دانند شده است، او در آخر تصمیم بزرگی می گیرد. او تصمیم می گیرد تا انتقام مادرش را از انگلیسی ها و پدرش بگیرد. کانر برای رسیدن به هدفش به ASSASSIN ها می پیوندد. سختی ها و اتفاقات دردناکی که برای او پیش می آید او را برای انتقام آماده می سازد. وی به دلیل بزرگ شدن در قبیله موهاک توسط جنگ جویان بزرگ و شکارچیان ماهر تعلیم دیده است. چندی نمی گذرد که او به قاتلی حرفه ای تبدیل می شود. او اول می خواهد انتقامی سخت از دشمنان بگیرد ولی بعد از مدتی شخصیت اصلی بازی خواستار جهانی آزاد و بدون هیچ ظلمی و ستم می شود. با پیشروی در داستان بازی او بیش از پیش قوی می شود و حس مبارزه در مقابل انگلیسی ها و تمپلار ها بسیار بیش تر می شود. در این راه فرد مسنی به نام آشیلز (Achilles) به کانر کمک می کند و قبول می کند تا او را به اساسینی کامل تبدیل کند. آشیلز سلاح های مخصوصی از جمله hidden blade و لباس مخصوص را به کانر می دهد. شخصیت اصلی بازی زیاد حرف نمی زند و هیچ وقت سخنی نمی گوید که بعد ها پشیمان شود، او سعی می کند همیشه با فکر پیش برود. تمام ظلم و ستم هایی که به کانر شده است، اتفاقات دردناکی که برای او پیش آمده است، اخلاقیات، رویاهایی که در سر دارد، هدفش و حس انتقام جویی همه ی این ها از Connor Kenway یک ASSASSIN کامل می سازد. در کل باید در مورد داستان بازی گفت: داستان بازی خوب است فقط مشکلاتی در روایت آن وجود دارد.
گرافیک
موتور گرافیکی این نسخه Anvil Next است. این موتور کمک بسیاری کرده برای مثال حرکات نرم و طبیعی شخصیت های بازی بسیار عالی است. حرکات پارکور نیز خیلی حرفه ای تر و بهتر شده اند. طراحی مردم ، چهره شخصیت های در بازی و طراحی لباس ها در سطح بسیار بالایی قرار دارد، این لباس ها به صورت چند تکه طراحی شده اند و روی یکدیگر قرار می گیرند. این موضوع در زمانی که شخصیت بازی در حال دویدن و راه رفتن است به خوبی قابل مشاهده است و نسبت به حرکات شخصیت بازی، تکان می خورند. فیزیک بازی، انفجارها، تخریب ها و یا آتش و دود ناشی از شلیک گلوله سلاح ها، بسیار خوب طراحی شده اند نورپردازی نیز از دیگر قسمت های زیبا طراحی شده و یک از نکات مثبت بازی به حساب می آید. محیط های جنگلی و برفی، درختان، شهرها، مغازه ها، مکان های تاریک و روشن به دلیل نورپردازی بسیار طبیعی، حیرت آور هستند. همین موضوع سبب به وجود آمدن سایه های بی نظیر شده از سایه اشیا تا سایه موجودات زنده. نور پردازی تاثیر زیادی بر روی محیط و شخصیت ها بازی دارد؛ انیمیشن های روان، محیط بزرگ، پدیده های طبیعی و جانوران موجود فوق العاده هستند. شهر های بازی بسیار زیبا هستند مانند new york و Boston. این جزئیات بالا برای یک عنوان جهان آزاد بسیار حیرت انگیز است. محیط های بازی پر از جزئیات ریز طراحی شده اند و کیفیت بافت ها واقعا فوق العاده است. رنگ پردازی ها بسیار متنوع صورت گرفته اند و طراحی محیط های بازی بسیار جذاب و با دقت بسیار کار شده اند. طراحی طبیعت بازی ریز کاری فراوان دارد و رنگ های آن به واقعیت نزدیک است. طراحی دریا و رود ها نیز از دیگر قسمت های شگفت انگیز این بازی به حساب می آید و نسبت به سری های گذشته خیلی بهتر شده است. ساختمان های بلند آجری، مناره های کلیسا ها و لنگرگاه های کشتی ها از جمله مکان هایی هستند که در بازی بارها آنها را خواهید دید. در کل باید درباره گرافیک این بازی گفت: گرافیک این سری بسیار زیبا و چشم نواز است ولی باگ هایی در هنگام مبارزه و محیط های شلوغ دارد.
گیم پلی. یک نفر در برابر یک ارتش
شخصیت اصلی بازی از همان کودکی در طبیعت بزرگ شده است. وی توانایی آن را دارد که بدون وارد شدن آسیب و صدمه دیدن به راحتی از درختی به درخت دیگر برود تا بسیار سریع تر و دقیق تر هدف خود را دنبال کند. چابکی و سریع بودن او سبب آن می شود که در شرایط سخت و دشوار دوام بی آورد و نسبت به دشمنان خود برتری داشته باشد. کانر علاوه بر دشمنان انگلیسی خود، باید با پدیده های طبیعی نیز مبارزه کند مانند گرگ، خرس و حیوانات وحشی. مبارزه کردن با گرگ نسبتا آسان است و مبارزه کردن با خرس کمی دشوار. حیوانات در این بازی رفتارهای متنوعی دارند. همچنین شما می توانید برای به دست آوردن پول به سراغ حیوانات بروید و از آن ها استفاده کنید. با شکار کردن حیوانات می توانید اعضای بدن آن ها را بفروشید و پول به دست آورید. شکار کردن یک حیوان در این بازی به هیچ وجه ساده نخواهد بود اگر آنقدر سریع نیستید که نمیتوانید در صورت فرار حیوان به او برسید باید از فکر خود بهره ببرید و به شکل مخفیانه و با سلاح های کم سر و صدا به شکار آن بپردازید. دنبال کردن حیوان از بالای درختان یا لا به لای درختان در میان برف های فصل زمستان بهترین راه برای شکار حیوانات است.
برای اولین بار در این سری شاهد تغییر آب و هوا و تاثیر آن در گیم پلی را کاملا حس می کنیم. بازیسازان بسیار خوب توانسته اند از پس طراحی آب وهوا های مختلف برای بازی بر بیایند. یکی از تاثیرات تغییر آب و هوا در گیم پلی بازی این است که کانر میتواند با توجه به یک رنگ بودن لباسش با برف، به راحتی در میان برف ها استتار کند و به هدف خود نزدیک و نزدیک تر شود بدون این که دشمنتان متوجه حضور وی در اطراف شود. کمی گیم پلی Assassin’s Creed III همانند نسخه های قبلی است. وجود چندین شخصیت برای بازی کردن، از جالب ترین امکانات اضافه شده به گیم پلی بازی میباشد. البته مدت زمان بازی کردن با شخصیت هیتم (پدر کانر) بسیار کمتر از کانر می باشد، اما همین موضوع باعث شده تا بازی تنوع بسیار بالا را به همراه داشته باشد. روند کلی بازی اکشن، سریع و ماجراجویانه دنبال می شود. اجرای ضربه های ترکیبی مختلف در زمان مبارزه ها از جمله نکات بسیار مثبت بازی به حساب می آید. با هر سلاحی شخصیت اصلی ضربه های جدیدی را وارد می کند. تعداد و تنوع این ضربه ها بسیار بالا است ضربه های نهایی بسیار لذت بخش و خشن تر و در عین حال زیبا تر شده اند برای مثال فرو کردن تبر در گلوی دشمن. ماموریت ها نیز در بازی تنوع بسیار دارد و ماموریت ها مخفی کاری و نفوذ در پایگاه های دشمن در این سری نیز همانند نسخه هاس قبلی وجود دارد. البته برای چالش برانگیز تر شدن ماموریت ها برای بازیبازان، در هر مأموریت از شما خواسته می شود تا کارهای مختلفی را به صورت دلخواه انجام دهید. به طور مثال، نکشتن سرباز ها و مخفی کاری در طول آن مرحله از جمله این کارها خواهد بود. که انجام ندادن آن ها تأثیری روی روند کلی مأموریت نخواهد داشت. در کنار این قسمت ها، بخش جدیدی نیز طراحی شده که نظر شما را به خود جلب خواهد کرد و نوعی نوآوری محسوب می شود و آن مبارزه های دریایی است که برای اولین بار در این بازی مشاهده میشود. بسیاری از طرفداران، گیمران، کارشناسان و منتقدان صنعت گیم، یکی از مهم ترین عوامل موفقیت AC را گیم پلی زیبا آن می دانند. تیم سازند برخی از قابلیت ها معمولی را برداشتند و به جای آن قابلیت های بهتری را جای گزین کرده اند که با این کار آن ها، سرعت بازی افزایش یافته است. کانر علاوه بر سلاح های مخصوص اساسینی یک تپانچه نیز به همراه دارد که می تواند با استفاده از آن به دشمنان شلیک کند. سیستم هدف گیری بازی در حالت خودکار قرار دارد، دوربین بازی پیشرفت هایی نسبت به نسخه های قبل کرده است که وقتی در حال مبارزه هستید حس و حال فوق العاده ای به گیمر دست می دهد. وقتی در تعقیب هدفی هستید که باید او را بکشید یا او را زنده بگیرید، دیگر نیازی به توقف برای کشتن محافظان و سربازان آن شخص نیست و می توانید همزمان با مبارزه به تعقیب هدف خود بپردازید. همچنین کانر می تواند به طور ترکیبی از سلاح های خود استفاده کند. همراه کانر نوعی طناب است که به صورت مخفیانه جان دشمنان را می گیرد و باعث به وجود آمدن صحنه بی نظیر در بازی می شود. این طناب Rope Dart نام دارد. طناب هم به سمت دشمن و هم به سمت درخت پرتاب می شود و دشمنان را مانند حیوانات شکار می کند. این سلاح از بخش های جالب و اضافه شده است که کاربرد زیادی در جریان بازی دارد. این بار بازیباز می تواند چندین ماموریت را همزمان در دست بگیرد و آنها را انجام دهد. تنوع و تعداد ماموریت ها نیز پیشرفتی چشمگیر داشته است. حضور در میدان های جنگ و ماموریت هایی که به مخفی کاری نیاز دارند، همه این ها در گیم پلی بازی گنجانده شده اند. ماموریت های فرعی نیز از اهمیت بیشتری برخوردار شده اند. یکی دیگر از تغییرات بازی، مزدوران و افرادی هستند که میتوانند به شما در مراحل کمک کنند. در کل باید درباره گیم پلی بازی گفت: گیم پلی بازی بسیار لذت بخش است ولی باگ هایی در مبارزات به همراه دارد.
موسیقی و صداگذاری
همه ما می دانیم که موسیقی سری های ASSASSIN'S CREED بسیار زیبا است. موسیقی که ممکن است مانندش را پیدا نکنید. موسیقی فراموش نشدنی؛ موسیقی دقیقا با حال و هوای بازی هم خوانی دارد برای مثال در بعضی مواقع خاص، ریتم آهنگ تند و کند می شود. موسیقی حماسی و در بعضی از اوقات آرامش بخش بسیار به بازی کمک می کند. در Assassin’s Creed III دیگر سازنده موسیقی جسپر کید (Jasper Kyd) نیست و به جای این آهنگساز، لورن بالف (Lorne Balfe) این کار را بر عهده دارد. درباره بالف باید بگویم او با جسپر در گذشته همکاری داشته است و او نیز همانند جسپر آهنگساز موفقی است. موسیقی بازی از آن قسمت هایی از بازیست که بازیباز را جو گیر می کند و سازندگان، در آهنگسازی این کار را به خوبی انجام داده اند. صدا گذاری شخصیت کانر به عهده ی Bill Rogers است. صدای تمام مردم، صدای پا، صدای حیوانات، صدای باران، صدای خوردن شمشیر و سلاح های سرد به هم دیگر، صدای انفجار و صدای شلیک گلوله بسیار حس واقعیت را به گیمر می دهد. در کل باید درباره موسیقی و صدا گذاری گفت: موسیقی بازی حماسی و لذت بخش است و به بازی بسیار کمک می کند و صداگذاری نیز زیبا و دقیق کار شده است.
سخن آخر
در آخر باید بگویم سری های اساسین را تقریبا همه دوست دارند. این عنوان طرفداران زیادی را به خود جذب کرده است؛ این سری تقریبا از همه لحاظ خوب بود و با سری های گذشته بسیار فرق کرده بود. گرافیک زیبا نسبت به سری های گذشته، داستان نسبتا خوب، گیم پلی و موسیقی لذت بخش را به همراه داشته است. متمئنا شما این سری را تجربه کرده اید ولی اگر از آن دسته افرادی هستید که این عنوان را تجربه نکرده اید، توصیه می کنم تجربه کنید.
نکات مثبت: گرافیک چشم نواز، گیم پلی خوب، موسیقی لذت بخش
نکات منفی: برخی باگ ها در مبارزه و محیط های شلوغ، روایت داستان
بریم سراغ نمرات!
داستان: 10/8
گرافیک: 10/9
گیم پلی: 10/9
موسیقی و صدا گذاری: 10/9.5
نمره نهایی: 10/9
دوستان ببخشید اگه کم و کثری و غلط املایی مشاهده شد[img]images/smi/s0 (74).gif[/img]
در اینجا باید از آقای صادق پور غلامی (PWLG) و (zombis) برای فراهم کردن عکس های موجود در نقد تشکر کنم[img]images/smi/s0 (74).gif[/img]
سال نو مبارک[img]images/smi/s0 (74).gif[/img]
نام بازی: ASSASSIN'S CREED III
سازنده: Ubisoft Montreal
ناشر: Ubisoft
سبک: مخفی کاری/اکشن/ماجراجویی/سوم شخص/جهان آزاد
پلتفرم: PS3/Xbox360/PC
داستان. قاتلی با هدف متفاوت ...سازنده: Ubisoft Montreal
ناشر: Ubisoft
سبک: مخفی کاری/اکشن/ماجراجویی/سوم شخص/جهان آزاد
پلتفرم: PS3/Xbox360/PC
شرکت آبسترگو یک دستگاهی به نام Animus اختراع می کند که برخی از افراد خاص می توانند با استفاده از آن، به خاطرات اجداد خود بروند. در این بین دزموند مایلز (Desmond Miles) شخصیت اصلی بازی، از آن دسته افرادی است که قادر است این کار را انجام دهد. او به خاطرات اجدادش می رود تا محل Apple of Eden (یک شئ بسیار قدرتمند) را پیدا کند. بازی از آن جایی شروع می شود که دزموند مایلز همراه با پدرش ویلیام (William) و همکاران خود یعنی شان (Shaun) و ربکا (Rebecca) به کمک Apple of Eden ،غاری را در شهر Boston پیدا می کنند. مکانی که تمام ماجرا از آن جا شروع می شود و وقوع حادثه ای دردناک که در تاریخ ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ رخ می دهد را پیش بینی میکند. پس از مدتی دزموند به دلایلی بیهوش می شود و دوستانش او را در دستگاه Animus قرار می دهند تا او هوشیاری خود را به دست بیاورد. اما می بینبم دزموند در نقش فردی به نام هیتم کنوی (Haytham Kenway) قرار می گیرد. هیتم در لندن در حال تمشای تئاتر است اما هدف اصلی او، به قتل رساندن فرد خاصی است. او پس از کشتن آن فرد، مدالی که به همراه دارد را می دزدد. مدالی که به اسم Those who came Before شناخته شده است و در شهر Boston واقع شده است. بازی به سال های ۱۷۲۰ به بعد می رود. هیتم از لندن به آمریکا می آید. او پس از رسیدن به شهر Boston موفق می شود مکانی که به دنبال آن بوده را پیدا کند. در این بین، او گروهی از سرخ پوست ها را می بیند و با زنی به نام زیو (Ziio) آشنا می شود. زن به هیتم کمک می کند تا ژنرال براداک (Braddock) را نابود کنند. هیتم به همراه زیو به غاری عجیب می روند، اما موفق به باز کردن آن نمی شوند. پس از این اتفاقات بازی به زمان حال باز می گردد. پس از مدتی دزموند مایلز دوباره به وسیله ی انیموس به گذشته باز می گردد. کودک سرخپوستی را میبیند که در قبیله ای به نام موهاک زندگی میکند و مادرش Ziio و پدرش Haytham است. موهاک توسط یکی از دوستان هیتم که چارلز لی (Charles Lee) نام داشت، به آتش کشیده می شود و مادر کودک سرخپوست در این حمله وحشیانه کشته می شود و تمام قبیله با خاک یکسان می شود. بازی به سال های آینده و زمان جوانی آن کودک می رود. همه چیز برای کودک فرق کرده است. کودک Ratonhnhaké:ton نام دارد ولی همه ی ما او را به نام Connor میشناسیم. او درگیر چالشی سخت در زندگی اش شده است و گرفتار جنگ بین نیروهای قبیله ای که در آن رشد پیدا کرده و استعمار گران انگلیسی که کل امریکا را از آن خود می دانند شده است، او در آخر تصمیم بزرگی می گیرد. او تصمیم می گیرد تا انتقام مادرش را از انگلیسی ها و پدرش بگیرد. کانر برای رسیدن به هدفش به ASSASSIN ها می پیوندد. سختی ها و اتفاقات دردناکی که برای او پیش می آید او را برای انتقام آماده می سازد. وی به دلیل بزرگ شدن در قبیله موهاک توسط جنگ جویان بزرگ و شکارچیان ماهر تعلیم دیده است. چندی نمی گذرد که او به قاتلی حرفه ای تبدیل می شود. او اول می خواهد انتقامی سخت از دشمنان بگیرد ولی بعد از مدتی شخصیت اصلی بازی خواستار جهانی آزاد و بدون هیچ ظلمی و ستم می شود. با پیشروی در داستان بازی او بیش از پیش قوی می شود و حس مبارزه در مقابل انگلیسی ها و تمپلار ها بسیار بیش تر می شود. در این راه فرد مسنی به نام آشیلز (Achilles) به کانر کمک می کند و قبول می کند تا او را به اساسینی کامل تبدیل کند. آشیلز سلاح های مخصوصی از جمله hidden blade و لباس مخصوص را به کانر می دهد. شخصیت اصلی بازی زیاد حرف نمی زند و هیچ وقت سخنی نمی گوید که بعد ها پشیمان شود، او سعی می کند همیشه با فکر پیش برود. تمام ظلم و ستم هایی که به کانر شده است، اتفاقات دردناکی که برای او پیش آمده است، اخلاقیات، رویاهایی که در سر دارد، هدفش و حس انتقام جویی همه ی این ها از Connor Kenway یک ASSASSIN کامل می سازد. در کل باید در مورد داستان بازی گفت: داستان بازی خوب است فقط مشکلاتی در روایت آن وجود دارد.
موتور گرافیکی این نسخه Anvil Next است. این موتور کمک بسیاری کرده برای مثال حرکات نرم و طبیعی شخصیت های بازی بسیار عالی است. حرکات پارکور نیز خیلی حرفه ای تر و بهتر شده اند. طراحی مردم ، چهره شخصیت های در بازی و طراحی لباس ها در سطح بسیار بالایی قرار دارد، این لباس ها به صورت چند تکه طراحی شده اند و روی یکدیگر قرار می گیرند. این موضوع در زمانی که شخصیت بازی در حال دویدن و راه رفتن است به خوبی قابل مشاهده است و نسبت به حرکات شخصیت بازی، تکان می خورند. فیزیک بازی، انفجارها، تخریب ها و یا آتش و دود ناشی از شلیک گلوله سلاح ها، بسیار خوب طراحی شده اند نورپردازی نیز از دیگر قسمت های زیبا طراحی شده و یک از نکات مثبت بازی به حساب می آید. محیط های جنگلی و برفی، درختان، شهرها، مغازه ها، مکان های تاریک و روشن به دلیل نورپردازی بسیار طبیعی، حیرت آور هستند. همین موضوع سبب به وجود آمدن سایه های بی نظیر شده از سایه اشیا تا سایه موجودات زنده. نور پردازی تاثیر زیادی بر روی محیط و شخصیت ها بازی دارد؛ انیمیشن های روان، محیط بزرگ، پدیده های طبیعی و جانوران موجود فوق العاده هستند. شهر های بازی بسیار زیبا هستند مانند new york و Boston. این جزئیات بالا برای یک عنوان جهان آزاد بسیار حیرت انگیز است. محیط های بازی پر از جزئیات ریز طراحی شده اند و کیفیت بافت ها واقعا فوق العاده است. رنگ پردازی ها بسیار متنوع صورت گرفته اند و طراحی محیط های بازی بسیار جذاب و با دقت بسیار کار شده اند. طراحی طبیعت بازی ریز کاری فراوان دارد و رنگ های آن به واقعیت نزدیک است. طراحی دریا و رود ها نیز از دیگر قسمت های شگفت انگیز این بازی به حساب می آید و نسبت به سری های گذشته خیلی بهتر شده است. ساختمان های بلند آجری، مناره های کلیسا ها و لنگرگاه های کشتی ها از جمله مکان هایی هستند که در بازی بارها آنها را خواهید دید. در کل باید درباره گرافیک این بازی گفت: گرافیک این سری بسیار زیبا و چشم نواز است ولی باگ هایی در هنگام مبارزه و محیط های شلوغ دارد.
شخصیت اصلی بازی از همان کودکی در طبیعت بزرگ شده است. وی توانایی آن را دارد که بدون وارد شدن آسیب و صدمه دیدن به راحتی از درختی به درخت دیگر برود تا بسیار سریع تر و دقیق تر هدف خود را دنبال کند. چابکی و سریع بودن او سبب آن می شود که در شرایط سخت و دشوار دوام بی آورد و نسبت به دشمنان خود برتری داشته باشد. کانر علاوه بر دشمنان انگلیسی خود، باید با پدیده های طبیعی نیز مبارزه کند مانند گرگ، خرس و حیوانات وحشی. مبارزه کردن با گرگ نسبتا آسان است و مبارزه کردن با خرس کمی دشوار. حیوانات در این بازی رفتارهای متنوعی دارند. همچنین شما می توانید برای به دست آوردن پول به سراغ حیوانات بروید و از آن ها استفاده کنید. با شکار کردن حیوانات می توانید اعضای بدن آن ها را بفروشید و پول به دست آورید. شکار کردن یک حیوان در این بازی به هیچ وجه ساده نخواهد بود اگر آنقدر سریع نیستید که نمیتوانید در صورت فرار حیوان به او برسید باید از فکر خود بهره ببرید و به شکل مخفیانه و با سلاح های کم سر و صدا به شکار آن بپردازید. دنبال کردن حیوان از بالای درختان یا لا به لای درختان در میان برف های فصل زمستان بهترین راه برای شکار حیوانات است.
برای اولین بار در این سری شاهد تغییر آب و هوا و تاثیر آن در گیم پلی را کاملا حس می کنیم. بازیسازان بسیار خوب توانسته اند از پس طراحی آب وهوا های مختلف برای بازی بر بیایند. یکی از تاثیرات تغییر آب و هوا در گیم پلی بازی این است که کانر میتواند با توجه به یک رنگ بودن لباسش با برف، به راحتی در میان برف ها استتار کند و به هدف خود نزدیک و نزدیک تر شود بدون این که دشمنتان متوجه حضور وی در اطراف شود. کمی گیم پلی Assassin’s Creed III همانند نسخه های قبلی است. وجود چندین شخصیت برای بازی کردن، از جالب ترین امکانات اضافه شده به گیم پلی بازی میباشد. البته مدت زمان بازی کردن با شخصیت هیتم (پدر کانر) بسیار کمتر از کانر می باشد، اما همین موضوع باعث شده تا بازی تنوع بسیار بالا را به همراه داشته باشد. روند کلی بازی اکشن، سریع و ماجراجویانه دنبال می شود. اجرای ضربه های ترکیبی مختلف در زمان مبارزه ها از جمله نکات بسیار مثبت بازی به حساب می آید. با هر سلاحی شخصیت اصلی ضربه های جدیدی را وارد می کند. تعداد و تنوع این ضربه ها بسیار بالا است ضربه های نهایی بسیار لذت بخش و خشن تر و در عین حال زیبا تر شده اند برای مثال فرو کردن تبر در گلوی دشمن. ماموریت ها نیز در بازی تنوع بسیار دارد و ماموریت ها مخفی کاری و نفوذ در پایگاه های دشمن در این سری نیز همانند نسخه هاس قبلی وجود دارد. البته برای چالش برانگیز تر شدن ماموریت ها برای بازیبازان، در هر مأموریت از شما خواسته می شود تا کارهای مختلفی را به صورت دلخواه انجام دهید. به طور مثال، نکشتن سرباز ها و مخفی کاری در طول آن مرحله از جمله این کارها خواهد بود. که انجام ندادن آن ها تأثیری روی روند کلی مأموریت نخواهد داشت. در کنار این قسمت ها، بخش جدیدی نیز طراحی شده که نظر شما را به خود جلب خواهد کرد و نوعی نوآوری محسوب می شود و آن مبارزه های دریایی است که برای اولین بار در این بازی مشاهده میشود. بسیاری از طرفداران، گیمران، کارشناسان و منتقدان صنعت گیم، یکی از مهم ترین عوامل موفقیت AC را گیم پلی زیبا آن می دانند. تیم سازند برخی از قابلیت ها معمولی را برداشتند و به جای آن قابلیت های بهتری را جای گزین کرده اند که با این کار آن ها، سرعت بازی افزایش یافته است. کانر علاوه بر سلاح های مخصوص اساسینی یک تپانچه نیز به همراه دارد که می تواند با استفاده از آن به دشمنان شلیک کند. سیستم هدف گیری بازی در حالت خودکار قرار دارد، دوربین بازی پیشرفت هایی نسبت به نسخه های قبل کرده است که وقتی در حال مبارزه هستید حس و حال فوق العاده ای به گیمر دست می دهد. وقتی در تعقیب هدفی هستید که باید او را بکشید یا او را زنده بگیرید، دیگر نیازی به توقف برای کشتن محافظان و سربازان آن شخص نیست و می توانید همزمان با مبارزه به تعقیب هدف خود بپردازید. همچنین کانر می تواند به طور ترکیبی از سلاح های خود استفاده کند. همراه کانر نوعی طناب است که به صورت مخفیانه جان دشمنان را می گیرد و باعث به وجود آمدن صحنه بی نظیر در بازی می شود. این طناب Rope Dart نام دارد. طناب هم به سمت دشمن و هم به سمت درخت پرتاب می شود و دشمنان را مانند حیوانات شکار می کند. این سلاح از بخش های جالب و اضافه شده است که کاربرد زیادی در جریان بازی دارد. این بار بازیباز می تواند چندین ماموریت را همزمان در دست بگیرد و آنها را انجام دهد. تنوع و تعداد ماموریت ها نیز پیشرفتی چشمگیر داشته است. حضور در میدان های جنگ و ماموریت هایی که به مخفی کاری نیاز دارند، همه این ها در گیم پلی بازی گنجانده شده اند. ماموریت های فرعی نیز از اهمیت بیشتری برخوردار شده اند. یکی دیگر از تغییرات بازی، مزدوران و افرادی هستند که میتوانند به شما در مراحل کمک کنند. در کل باید درباره گیم پلی بازی گفت: گیم پلی بازی بسیار لذت بخش است ولی باگ هایی در مبارزات به همراه دارد.
همه ما می دانیم که موسیقی سری های ASSASSIN'S CREED بسیار زیبا است. موسیقی که ممکن است مانندش را پیدا نکنید. موسیقی فراموش نشدنی؛ موسیقی دقیقا با حال و هوای بازی هم خوانی دارد برای مثال در بعضی مواقع خاص، ریتم آهنگ تند و کند می شود. موسیقی حماسی و در بعضی از اوقات آرامش بخش بسیار به بازی کمک می کند. در Assassin’s Creed III دیگر سازنده موسیقی جسپر کید (Jasper Kyd) نیست و به جای این آهنگساز، لورن بالف (Lorne Balfe) این کار را بر عهده دارد. درباره بالف باید بگویم او با جسپر در گذشته همکاری داشته است و او نیز همانند جسپر آهنگساز موفقی است. موسیقی بازی از آن قسمت هایی از بازیست که بازیباز را جو گیر می کند و سازندگان، در آهنگسازی این کار را به خوبی انجام داده اند. صدا گذاری شخصیت کانر به عهده ی Bill Rogers است. صدای تمام مردم، صدای پا، صدای حیوانات، صدای باران، صدای خوردن شمشیر و سلاح های سرد به هم دیگر، صدای انفجار و صدای شلیک گلوله بسیار حس واقعیت را به گیمر می دهد. در کل باید درباره موسیقی و صدا گذاری گفت: موسیقی بازی حماسی و لذت بخش است و به بازی بسیار کمک می کند و صداگذاری نیز زیبا و دقیق کار شده است.
در آخر باید بگویم سری های اساسین را تقریبا همه دوست دارند. این عنوان طرفداران زیادی را به خود جذب کرده است؛ این سری تقریبا از همه لحاظ خوب بود و با سری های گذشته بسیار فرق کرده بود. گرافیک زیبا نسبت به سری های گذشته، داستان نسبتا خوب، گیم پلی و موسیقی لذت بخش را به همراه داشته است. متمئنا شما این سری را تجربه کرده اید ولی اگر از آن دسته افرادی هستید که این عنوان را تجربه نکرده اید، توصیه می کنم تجربه کنید.
نکات مثبت: گرافیک چشم نواز، گیم پلی خوب، موسیقی لذت بخش
نکات منفی: برخی باگ ها در مبارزه و محیط های شلوغ، روایت داستان
بریم سراغ نمرات!
داستان: 10/8
گرافیک: 10/9
گیم پلی: 10/9
موسیقی و صدا گذاری: 10/9.5
نمره نهایی: 10/9
دوستان ببخشید اگه کم و کثری و غلط املایی مشاهده شد[img]images/smi/s0 (74).gif[/img]
در اینجا باید از آقای صادق پور غلامی (PWLG) و (zombis) برای فراهم کردن عکس های موجود در نقد تشکر کنم[img]images/smi/s0 (74).gif[/img]
سال نو مبارک[img]images/smi/s0 (74).gif[/img]