بازی اساسین کرید یکی از زیبا ترین بازی های هست که من اونو بازی کردم.توی
این بازی شخصیت های خوب و بدی کشته شدن و من می خواهم تو این تاپیک به برخی
از اونها اشاره کنم
.
1-لوسی
لوسی دوست دزموند بود,او دزموند رو از ابسترگو نجات داد و همیشه کنار او
بود.دزموند بعد از این که سیب عدن رو بدست گرفت کنترل خودشو از دست داد و
با چاقو مخفیش لوسی رو کشت.همین اتفاق باعث شد دزموند به کما بره
.
2-یوسف تاظیم
یوسف در قستنتنیه زندگی می کرد و رهبر اساسین های اون شهر بود که با رفتن
اتزیو به اون شهر یوسف با اتزیو دوست شد.در مراحل پایانی بازی تامپلار ها
با حمله به مقرگاه اساسین ها او رو کشتند.اتزیو از مرگ او ناراحت شد و با
اساسین های دیگه تمام تامپلار های قستنتنیه رو کشت
.
3-التایر ابن ال احد
مرگ التایر بسیار دردناک بود.این قضیه در سری مکاشفه پیگیری شد.التایر یک
کتاب خانه در ماسیاف درست کرد و تمام دانشی که به دست اورده بود و سیب عدن
رو درون اون گذاشت.اتزیو با پیدا کردن تمام کلید های اون کتاب خانه و رفتن
به اونجا فهمید جسد التایر در اونجاست.اون موقع بود که اتزیو هم باز نشسته شد و سلاح هاشو به زمین انداخت.
4-پدر اتزیو
اوایل بازی اساسین کرید 2 پدر و برادر اتزیو در میدان شهر فلورانس جلوی چشم اتزیو به دار اویخته شدند و اتزیو با دیدن اونها یک تصمیم بزرگ گرفت و به فکر گرفتن انتقام پدر و برادرش از تامپلار ها افتاد و تبدیل به یک اساسین واقعی شد.
5-چارلز لی
چارلز لی دوست هایتن کن وی بود.او در ابتدا عضو اساسین های بستون بود اما بعدا تبدیل به یک تامپلار شد. او همیشه می خواست کانر رو بکشه و و همیشه با او در جنگ بود.اما در اخرهای بازی کانر
,
چارلز لی
,
دشمن دیرنه شو کشت. صحنه کشته شدنش خیلی زیبا بود چارلز و کانر زخمی درحالی که دوریک میز نشسته بودن بدون هیچ حرفی نوشیدنی خوردن و بعدش کانر با خنجر مخفیش چارلز رو کشت و اون تکه ی عدن رو بدست اورد.
6-دزموند
اخر سری 3 دزموند با پیدا کردن اون تکه عدن (گردن بند) در اون تالار جادوی رو باز کرد و در اونجا مجبور شد تا یک تصمیم سخت رو بگیره.دو فرشته حرف های زدن و این دزموند بود که باید تصمیم رو میگرفت.او جان خودش رو فدای مردم جهان کرد و به داستان خودش پایان داد.
[url=http://trollx.ir/up/uploads/1356975695.jpg][/url]
هایتم کن وی
هایتم پدر کانر و یک اساسین انگلیسی بود.او تونسنت گردن بند جادوی رو پیدا کنه و اونو بدست بیاره.او به سرخ پوستان کمک می کرد و با تامپلار ها میجنگید .سال های بعد کانر یک سری ماموریت رو با پدرش انجام داد و بعدش خواست تا کانر رو بکشه که کانر اونو کشت.
نوشته شده توسط مهدی ادیتوره
(خودم همشو نوشتم)
این بازی شخصیت های خوب و بدی کشته شدن و من می خواهم تو این تاپیک به برخی
از اونها اشاره کنم
.
1-لوسی
لوسی دوست دزموند بود,او دزموند رو از ابسترگو نجات داد و همیشه کنار او
بود.دزموند بعد از این که سیب عدن رو بدست گرفت کنترل خودشو از دست داد و
با چاقو مخفیش لوسی رو کشت.همین اتفاق باعث شد دزموند به کما بره
.
2-یوسف تاظیم
یوسف در قستنتنیه زندگی می کرد و رهبر اساسین های اون شهر بود که با رفتن
اتزیو به اون شهر یوسف با اتزیو دوست شد.در مراحل پایانی بازی تامپلار ها
با حمله به مقرگاه اساسین ها او رو کشتند.اتزیو از مرگ او ناراحت شد و با
اساسین های دیگه تمام تامپلار های قستنتنیه رو کشت
.
3-التایر ابن ال احد
مرگ التایر بسیار دردناک بود.این قضیه در سری مکاشفه پیگیری شد.التایر یک
کتاب خانه در ماسیاف درست کرد و تمام دانشی که به دست اورده بود و سیب عدن
رو درون اون گذاشت.اتزیو با پیدا کردن تمام کلید های اون کتاب خانه و رفتن
به اونجا فهمید جسد التایر در اونجاست.اون موقع بود که اتزیو هم باز نشسته شد و سلاح هاشو به زمین انداخت.
4-پدر اتزیو
اوایل بازی اساسین کرید 2 پدر و برادر اتزیو در میدان شهر فلورانس جلوی چشم اتزیو به دار اویخته شدند و اتزیو با دیدن اونها یک تصمیم بزرگ گرفت و به فکر گرفتن انتقام پدر و برادرش از تامپلار ها افتاد و تبدیل به یک اساسین واقعی شد.
5-چارلز لی
چارلز لی دوست هایتن کن وی بود.او در ابتدا عضو اساسین های بستون بود اما بعدا تبدیل به یک تامپلار شد. او همیشه می خواست کانر رو بکشه و و همیشه با او در جنگ بود.اما در اخرهای بازی کانر
,
چارلز لی
,
دشمن دیرنه شو کشت. صحنه کشته شدنش خیلی زیبا بود چارلز و کانر زخمی درحالی که دوریک میز نشسته بودن بدون هیچ حرفی نوشیدنی خوردن و بعدش کانر با خنجر مخفیش چارلز رو کشت و اون تکه ی عدن رو بدست اورد.
6-دزموند
اخر سری 3 دزموند با پیدا کردن اون تکه عدن (گردن بند) در اون تالار جادوی رو باز کرد و در اونجا مجبور شد تا یک تصمیم سخت رو بگیره.دو فرشته حرف های زدن و این دزموند بود که باید تصمیم رو میگرفت.او جان خودش رو فدای مردم جهان کرد و به داستان خودش پایان داد.
[url=http://trollx.ir/up/uploads/1356975695.jpg][/url]
هایتم کن وی
هایتم پدر کانر و یک اساسین انگلیسی بود.او تونسنت گردن بند جادوی رو پیدا کنه و اونو بدست بیاره.او به سرخ پوستان کمک می کرد و با تامپلار ها میجنگید .سال های بعد کانر یک سری ماموریت رو با پدرش انجام داد و بعدش خواست تا کانر رو بکشه که کانر اونو کشت.
نوشته شده توسط مهدی ادیتوره
(خودم همشو نوشتم)