امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
مرگ شیرین | نگاهی به ۳ گانه Dark Souls و تاثیرات آن بر صنعت بازی‌های رایانه‌ای
#1
به آوردگاه مرگ خوش آمدی… ای مسافر دیار آتش و خاکستر، ای سوار رسیده از دل شب و سیاهی… شب را بی‌خستگی تاخته‌ای تا در گرگ و میش صبح به رستگاری جاودان برسی، اما از نخستین گام‌های سفر، خوب‌ می‌دانستی که در این دنیا تنها یک مسیر به بخشایش ابدی باز است. مرگ… مرگ را مفری نیست. گاهی لازم است که مرگی به تن بزنیم تا ارزش گوهر زندگی را بدانیم. مرگ حق است و حق‌کشی در مرام این دنیا نیست. حق به حقدار خواهد رسید، به تو… اگر عاشق باشی مرگ را نیز مهربانانه در آغوش خواهی کشید تا مرحمی بر روح خسته‌ات باشد… آسوده باش، آرام بگیر، آرام بمیر… تو اکنون یک افسانه هستی…
با ترس و لرز داخل دروازه‌ای بزرگ که جلوی آن را مه گرفته بود شدم و یقین داشتم که مصیبتی در انتظارم است اما نمی‌دانستم مصیبتی در چه حد! وقتی وارد شدم خود را در یک سالن بزرگ یافتم و دو شوالیه طلایی رنگ را مشاهده کردم که هر دو کاملا زره پوش شده بودند. یکی از آنها کشیده و عضلانی با اندامی متناسب به نظر می‌رسید و دیگری بسیار چاق و فربه بود. از چهره‌شان مشخص بود که بدجوری به پرو پایم خواهند پیچید و یقین پیدا کردم که حد آن مصیبتی که در ابتدا فکر می‌کردم بسیار بالاست! مبارزه شروع شد و متوجه شدم که نام آنها ornstein و smough است و شدیدا قصد جان من را دارند. آنها با هم به سمت من می‎آمدند و من نیز که هنوز هیچ اطلاعی از حملات آنها نداشتم به عقب می رفتم و غلت می زدم. شوالیه لاغرتر ناگهان به سرعت برق کل مسیر فاصله بین ما را پیمود و ضربه‌ای شدید به من وارد کرد که کلی از خط سلامتی من را کم کرد و ناگهان در حالی که باور نمی‌کردم آن شوالیه چاق بسیار سریع به من نزدیک شد و سلاح سنگین و مرگبار خود را بر من فرود آورد تا هنوز مبارزه شروع نشده تقریبا تمام خط سلامتی‌ام از دست رفته باشد. استرس بسیاری گرفته بودم و نمی‌دانستم که باید با دو باس چکار کنم در حالی که یک باس هم برای خود داستانی بود. همین‌طور که مشغول عقب عقب رفتن و پشت سر هم غلتیدن بودم شوالیه لاغرتر دوباره به نزدیک من آمد و ضربه‌ای زد که من جاخالی دادم و سپس ضربه‌ای به وی وارد کردم اما او در جواب دو ضربه شدیدتر به من وارد کرد و عبارت آشنای YOU DIED را بر روی صفحه مشاهده کردم. از Bonfire مجددا برخاستم و به این فکر می‌کردم که قطعا دفعات زیادی تا کشتن این باس‌ها طی خواهد شد و تازه حالا با این همه دشمنی که در مسیر بین من و باس‌ها هر بار قرار خواهند داشت چه کنم؟ شروع به دویدن کردم و دشمنان را سریعا رد می‌کردم و آن‌ها نیز به دنبال من می‌افتادند و ضربه ای می‌زدند که به من اصابت نمی‌کرد و خلاصه خود را به مه رساندم و وارد سالن مبارزه با باس‌ها شدم. تصور کنید که این روند شاید ۱۰-۱۵ بار به طول انجامید و هر بار چیز جدیدی از مبارزه با آنها می آموختم و خلاصه یک بار موفق شدم که به طور مداوم از حملات شوالیه لاغر فرار کنم و شوالیه چاق را که کندتر بود بکشم و نفسی به راحتی بکشم که خب حالا می‌توانم با تمرکز بر روی یک باس آن را شکست دهم. زهی خیال باطل! ویدئویی به نمایش در آمد و ناگهان در عین ناباوری مشاهده کردم که وی قدرت شوالیه مرحوم شده را نیز به خود جذب کرد و ناگهان اندازه اش ۳ برابر شد و سلاحش نیز کاملا با الکتریسیته احاطه شد و هنوز من که هاج و واج بودم را با دو ضربه مرگبار و بسیار سریع که حالا به دلیل بزرگ شدن او طیف و برد اثر بسیار بیشتری هم داشت مرا کشت و به ملکوت اعلی فرستاد.
باورم نمی‌شد. یعنی دوباره؟ دوباره باید همه این روند را تکرار کنم؟ به خدا این انصاف نیست. همین‌طوری هم کلی طول می‌کشد و بسیار سخت است که هر دوی آنها را تازه با اندازه‌های عادیشان بکشم چه برسد به این که نصف مبارزه را یکی از آنها ۳ برابر شود. خیلی بی‌انصافی میازاکی! خیلی نامرد و فلان فلان شده هستید طراحان باس‌های بازی! چاره‌ای نیست. هر چقدر هم که بدو بیراه بگویم باس‌ها سرجایشان هستند و باید آنها را شکست دهم. از طرفی بسیار هم سخت بود که بخواهی خط سلامتی هر دو باس را همراه با هم کم کنی تا وقتی که اندازه یکی از آن‌ها تغییر کرد راحت‌تر بتوانید وی را بکشید. به طور کلی فهمیده بودم که کشتن شوالیه چاق راحت‌تر از دیگری است زیرا حرکات کندتری دارد ولی خب بعد از مردن او کار شما سخت‌تر بود. از طرفی هم سخت بود که بخواهید اول شوالیه لاغر را بکشید تا بعد از آن با شوالیه چاق که راحت‌تر است مبارزه کنید. خلاصه در هر دو حالت یک بخش سخت بود و انتخاب با خودتان بود که اول کدام باس را بکشید. بارها و بارها و بارها گذشت و هر بار تجربه بیشتری کسب کردم. سرانجام لحظه موعود فرا رسید و بالاخره پاسخ صبر و استقامت خود را گرفتم. باورتان نمی‌شود وقتی که خط سلامتی شوالیه چاق تغییر سایز یافته به پایان رسید چه حس و حالی داشتم. تمام وجودم غرق شادی بود. همه سختی‌ها و بدو بیراه‌ها و … از یادم رفته بود و خود را یکی از قویترین بازیبازان دنیا می پنداشتم و از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدم. این شادی و شعف چیزی نبود که در بازی‌های دیگر تجربه کرده باشم. این شادی، شادی پیروزی و زحمت کشیدن و تلاش و استقامت بسیار زیاد من بود و برای رسیدن به آن کوشش زیادی کرده بودم و به همین دلیل برایم لذت دیگری داشت. لذتی ناب و غیر قابل مقایسه با کشتن باس‌ها در دیگر بازی‌ها.

[img=0x0]https://gamefa.com/wp-content/uploads/2016/07/1312959357-dark-souls-game-review-for-ps3-and-xbox-360-1-e1469383545570.jpg[/img]
تمام نسخه‌های سری عناوین Dark Souls که به صورت مولتی پلتفرم برای کنسول‌های پلی‌استیشن و ایکس‌باکس در نسل هفتم و هشتم و همچنین رایانه‌های شخصی منتشر شده‌اند. چند تا از این نسخه‌ها را دارید؟

این روندی که خدمت شما عرض کردم داستان خلاصه و گزیده‌ای از کل یک فرنچایز است. داستان جرات و شهامت یک سازنده است. مردی که در دوره بازی‌های آسان، گیمرهای ساده‌خواه و بی‌علاقه به چالش، سازندگان ترسو و مقلد، خط‌های سلامتی که بلافاصله بعد از چند ثانیه پر می‌شوند و ذخیره کردن‌های چند ثانیه یک بار، آمد و دل به دریا زد و عنوانی ساخت که تمام این بایدهای عناوین امروزی را دور ریخت و خود قالبی جدید را معرفی کرد بدون توجه به عواقب آن. تمام تاریخ‌سازان در طول تاریخ همین‌گونه عمل کرده‌اند. دل و جرات به خرج داده‌اند و کاری کرده‌اند که کسی در آن دوران جرات انجامش را نداشته است. Hidetaka Miyazaki نیز همین‌طور عمل کرد و یک شبه ره صد ساله را پیمود و تبدیل به شخصی تاثیرگذار در این صنعت شد. بی‌شک تا همیشه از وی به عنوان یک نابغه بازی‌سازی یاد خواهد شد و قالبی که به وجود آورد تا همیشه توسط دیگر سازندگان حتی در سبک‌های دیگر نیز الهام گرفته خواهد شد (مانند عنوان Salt and Sanctuary).

[img=0x0]https://gamefa.com/wp-content/uploads/2016/07/ornstein-and-smough-photo-u1-e1469066231574.jpg[/img]
حتی به یاد آوردن مبارزه با این دو باس مرگبار تن و بدن آدم را می لرزاند. این دو عزیز ornstein و smough هستند که در ابتدای مقاله از آن‌ها یاد کردم. سخت‌ترین باس سری Dark Souls که در نسخه اول حضور داشتند

در دنیای گسترده و وسیع بازی‌های رایانه‌ای همواره بوده‌اند و هستند عناوینی که فراتر از یک بازی یا یک فرنچایز عمل کرده‌اند و در واقع پرچم‌داران و میراث‌داران این صنعت و این هنر هستند. عناوینی که تاثیر آن‌ها را در بسیاری از بازی‌ها و حتی در عناوین نسل‌های بعد نیز می‌توان مشاهده کرد و استانداردهای جدیدی را در این دنیای گسترده به وجود آورده‌اند. شاید در راس این عناوین بتوان فرنچایز Matal Gear Solid را نام برد که همراه خالق نابغه‌اش یعنی استاد هیدئو کوجیما تا ابد جاودانه شده است و چیزی بسیار بسیار بیشتر از یک بازی برای ما محسوب می‌شود. سری عناوین Souls نیز با Miyazaki از همان ابتدا و از زمانی که بازی Demon’s Souls ساخته شد پای در همین مسیر گذاشتند. در مسیر افسانه شدن. در مسیر جاودانه شدن. با هر نسخه که از این عناوین منتشر شد شاهد پیشرفت بودیم و آرام آرام این سری تبدیل به یکی از تاثیرگذار‌ترین، پرطرفدارترین و جذاب‌ترین فزنچایز‌های سبک اکشن نقش‌آفرینی شد و امضای خاص خود را بر این صنعت بر جای گذاشت. Dark souls درس گرفتن از شکست است، درس مقاومت در برابر سختی و دشواری، درس استقامت و صبر. Miyazaki با این عنوان نشان داد “می‌توان” و “باید” گاهی خلاف جهت آب شنا کرد تا تاریخ‌ساز شد.
Dark souls نشان داد که یک بازی می‌تواند به قدری شاهکار باشد که حتی اگر بارها و بارها و بارها کشته شوید و با یک باس شاید ۵۰ بار مبارزه کنید، باز هم چنان عاشق آن شوید که ۱۰ بار آن را به پایان برسانید. Dark souls مفهوم “مرگ” در یک بازی ویدئویی را تغییر داد و آن را به مفهومی حتی شیرین که باید از آن هر بار درس گرفت تبدیل کرد. Dark souls سختی و چالش را در بازی‌های رایانه ای تبدیل به یک “ارزش” کرد که نه تنها عاملی بازدارنده برای بازیباز نیست بلکه کاملا نقشی تشویق کننده و پیش برنده را برای وی بازی میکند.

[img=0x0]https://gamefa.com/wp-content/uploads/2016/07/miyazaki-souls-series-next-game-dark-souls-3-700x389.jpg.optimal-e1469065571712.jpg[/img]
Hidetaka Miyazaki، نابغه ای که قالبی نو برای ژانر نقش آفرینی خلق کرد.

شاید خود Miyazaki نیز زمانی که در حال ساخت Demon’s Souls بود نمی‎دانست دارد پا در جای بزرگان این صنعت می‌گذارد و این بازی انحصاری پلی‌استیشن ۳ پیش در آمدی بر ساخت فرنچایزی فوق شاهکار به نام Dark souls خواهد شد که صنعت بازی و ژانر نقش‌آفرینی را متحول خواهد کرد. از آن مهم‌تر این که این فرنچایز با فروش فوق‌العاده خود کاری می‌کند تا دیگر سازندگان و ناشران نیز ببینند که سختی و چالش نیز طرفداران بسیاری دارد و سخت بودن بازی دلیل بر کم طرفدار بودن آن نیست. بازی‌های هاردکور هم خواهان بسیاری دارند و می‌توان عنوانی را ساخت که روندی مرگبار مانند آن چه که برای شما تعریف کردم را بر سر بازیباز بیاورد ولی وی باز هم با تمام وجود عاشق آن شود و آن را با هیچ عنوان دیگری عوض نکند و بارها و بارها آن را تجربه کند حتی با این که بارها و بارها شکست خواهد خورد.

[img=0x0]https://gamefa.com/wp-content/uploads/2016/07/iHx519q-e1469066461523.png[/img]
پیشرفت در دقت به جزئیات از Demon’s Souls تا Dark Souls 3 کاملا مشهود است.

بدون شک در دنیای امروز بازی‌های رایانه‌ای، طراحی هنری اهمیت بسیار ویژه‌ای دارد و تبدیل به یکی از ارکان موفقیت بازی شده است. هستند عناوینی که شاید در تمام بخش‌ها آن چنان قدرتمند کار نکرده‌اند ولی به واسطه طراحی هنری بی‌نظیر و خاص، تبدیل به عنوانی به یاد‌ماندنی و ارزشمند شده‌اند. نکته ای که سری Souls را علاوه بر سبک خاص گیم‌پلی خود (که در هیچ عنوانی دیده نمی‌شود)، خاص‌تر کرده است همین طراحی هنری آن است که بسیار یونیک و منحصر به فرد است. این خاص بودن در تک‌تک طراحی‌های بازی از محیط‌ها گرفته تا دشنان و باس‌ها مشهود است و جالب این‌جاست که در چندین نسخه و بسته الحاقی مختلف، هرگز طراحی‌ها، محیط، دشمنان و باس‌های این سری دچار تکرار نشده‌اند و چیزی از خاص بودن آن‌ها حتی ذره‌ای کم نشده است که نشان‌دهنده ذهن خلاق و نبوغ طراحان این فرنچایز است.

[img=0x0]https://gamefa.com/wp-content/uploads/2016/07/1468210396_257_Hidetaka-Miyazaki-wants-to-create-a-game-surpassing-a-series-of-Souls-e1469065711152.jpg[/img]
خوشا به حال فرام سافتور! کاش یکی از این ها در کنار اتاقم داشتم!

در عناوین Souls تاکنون شاهد محیط‌های بسیار متنوعی بوده‌ایم که به بهترین و مناسب‌ترین شکل برای چنین عنوانی طراحی شده‌اند، اما همه آن‌ها در عین متنوع بودن در یک نکته مانند هم هستند. در تمامی این محیط‌ها به وضوح حس غم‌زدگی مشهود است و حسی مانند ترس از تنهایی در آن‌ها وجود دارد که به بازیباز نیز کاملا منتقل می‌شود. موسیقی متن بازی که در اکثر اوقات گیم‌پلی، به عمد شنیده نمی‌شود و وجود ندارد نیز به این غم‌زدگی و تنهایی افزوده است و سکوت مرموز و مبهم بازی در بیشتر نمود پیدا کردن عمق طراحی محیط‌های این عنوان نقش مهمی را ایفا می‌کند و به نوعی موسیقی و طراحی محیط در راستای هم حرکت می‌کنند و اثر هم کوشی پدید می‌آورند. بنده همیشه این حس را در مورد عناوین سولز داشته‌ام که میازاکی و طراحان بازی انسان‌هایی درون‌گرا هستند و غمی نهفته در ذهن و ضمیر ناخودآگاه و آگاه خود دارند. منظور این نیست که آنها شخصیت بیرونی غمگینی دارند، بلکه در تفکرات خود که در قالب طراحی به روی کاغذ می‌آیند غم، اعتراض، دفرمه‎گی و ناآرامی به چشم می‌خورد و انگار که جایی در ذهن آنها پر از خط‌های شکسته است و مجموع این ناآرامی‌ها و غم، کاملا در محیط و طراحی‌های بازی نمود یافته است. جالب این جاست که همین غم‌زدگی، برگ برنده خاص بودن طراحی‌های بازی است و مانند گردی که بر روی تمام عناوین این سری پاشیده شده است باعث شده تا در عناوین دیگر چنین طراحی‌هایی را با چنین حسی مشاهده نکنیم. البته رنگ‌بندی رو به سردی محیط‌ها، نورپردازی خاص بازی که محیط‌ها بیشتر بر پایه تاریکی و دوری از منبع نوری هستند و غلبه محیط‌های بسته و دالان مانند نسبت به مناطق باز در این سری، نیز به این حس غم‌زدگی و تنهایی که در طراحی کلی بازی وجود دارد، می‌افزایند.

[img=0x0]https://gamefa.com/wp-content/uploads/2016/07/maxresdefault-9-e1469066015125.jpg[/img]
سری سولز افقی تازه را در طراحی نبوغ آمیز باس ها خلق کرد. باس ها در این سری جزو برترین ها و چالش برنگیز ترین باس های تاریخ هستند

واقعا در مبحث طراحی‌های هنری سری عناوین Souls می‌توان ساعت ها و ساعت‌ها نوشت، می‌توان ساعت‌ها و ساعت‌ها خواند، و می‌توان مدت‌ها از باده این هنر ناب سرمست شد. طراحی محیط و دنیای بازی در سری Souls بر اساس جهانی فانتزی و کلاسیک است. دنیایی افسانه‌ای که هنوز اژدهاها بر فراز آسمان‌های آن پرواز می‌کنند و پر است از انواع موجودات افسانه‌ای. این دنیای فانتزی و کلاسیک، خاص این سری است و حتی در دیگر عناوین این سازنده نیز دیده نمی‌شود. مثلا در بازی Bloodborne شاهد طراحی معاصر و معماری لندن ویکتوریایی هستیم اما در سری Souls دنیایی کاملا فانتزی و افسانه‌ای را شاهد هستیم، البته افسانه‌ای غمگین و مرگبار. هیچ نشانی از زندگی، طراوت، شادی در طراحی‌های بازی وجود ندارد و بدتر از همه آن که امید نیز کاملا از این دنیا رخت بربسته است. در واقع سازندگان به هدف خود که دقیقا خلق چنین دنیایی بوده است کاملا رسیده ‌اند و ما را مستقیم به دل دنیایی غم‌زده پر از حس تنهایی، اضطراب و مرگ می‌فرستند.

[img=0x0]https://gamefa.com/wp-content/uploads/2016/07/S%C3%A9rie-Souls-Wallpaper-por-Lagrie-e1469065339466.jpg[/img]
3 گانه Dark Souls در واقع دنباله‌ای معنوی و مولتی‌پلتفرم از عنوان انحصاری زیبای پلی استیشن ۳ یعنی Demon’s Souls محسوب می شوند.

خاص بودن طراحی محیط‌های بازی، در سایر طراحی‌های هنری این سری نیز مشهود است و نمود می‌یابد، به ویژه در طراحی دشمنان، شخصیت‌ها و باس‌های این فرنچایز. در خصوص باس‌های این سری نکته‌ای که می‌توان به قطعیت در مورد آن صحبت کرد، علاقه طراحان بازی به استفاده از مدل‌های دفرمه و برخلاف ساختار طبیعی است که در اغلب باس‌های این عناوین دیده می‌شود و این دفرمه‎گی در ترکیب با درجه سختی و قدرت بالای این باس‌ها، سبب می شود تا آن‌ها بسیار مخوف‌تر و نامانوس تر از موجوداتی طبیعی برای ما جلوه کنند و این، استرس ما را هنگام مبارزه با آن‌ها بیشتر می‌کند و نشان از هوش طراحان بازی و احاطه و اگاهی کامل آنها نسبت به المان‌های سری Souls دارد و این هنر آن‌ها در ترکیب با دانش فنی که دارند، سب پدید امدن شاهکارهایی در زمینه طراحی باس‌ها شده است. طراحی فوق‌العاده مخوف و عجیب، حملات مرگبار و قدرتمند، انواع و اقسام حملات و ضربات متنوع، قوی‌تر شدن آنها با کمتر شدن خط سلامتیشان و تغییر استایل مبارزه، همه و همه از مواردی هستند که باعث شده‌اند تا باس فایت‌های این سری از هر لحاظ به یک میزان و استانداردی بسیار سخت برای دیگر بازی‌ها تبدیل شود. از نظرنویسنده، سری Souls به همراه عنوان Bloodborne دارای برترین طراحی باس‌ها در تاریخ بازی‌های رایانه ای هستند و تا به امروز که شاهد چند نسل از بازی‌ها بوده ام و انواع و اقسام پلتفرم‌ها و بازی‌های سبک‌های مختلف را تجربه کرده‌ام, در هیچ عنوانی باس‌هایی به جذابیت، مرگباری، قدرتمندی و چالش برانگیزی باس‌های این عناوین ندیده‌ام. در راستای طراحی باس‌ها، دشمنان نیز در بازی اکثرا طراحی‌های عجیب و غریب دارند و در مقیاسی کوچک‌تر، از همان طراحی‌های دفرمه برخوردار هستند و این گونه به نظر می‌رسد که موجوداتی مریض هستند و انگار که از ذهنی مریض از نبوغ نیز بیرون آمده‌اند!
 
یکی از زیباترین و باابهت‌ترین تصاویر کل این سری که برای کاور نسخه نسل هشتمی Dark Souls 2 انتخاب شد.

همان‌طور که در توضیحات مربوط به طراحی‌های هنری این فرنچایز مشاهده کردید، عناوین این سری در تمام زمینه‌ها، چه از نظر دنیای بازی، دشمنان و باس‌ها، طراحی منحصر به فرد و یونیکی دارند که تبدیل به برند خاص Dark Souls شده‌اند و به مانند یک کلاس آموزشی برای  طراحان و سازندگانی که می‌خواهند عناوینی در این سبک و قالب بسازند عمل کرده و منبع الهامی بسیار با کیفیت محسوب می‌شود.
سری Souls در واقع پرچم دار عناین هاردکور و بسیار سخت در نسل‌های جدید بازی های رایانه ای است و عناوین هاردکور و چالش برانگیز را که از زمان بازی‌های کلاسیک مثل مگامن و … دیگر زیاد کسی سراغشان نمی‌رفت را مجددا احیا کرد. در واقع سازندگان در نسل‌های اخیر ترس از این داشتند که مبادا بازیبازان ساده طلب امرزی که به عناوین آسان و خط سلامتی پرشونده عادت کرده‌اند، با سخت شدن بازی آن‌ها دیگر عناوینشان را خریداری نکنند، سمت ساخت عناوین چالش برانگیز نمی‌رفتند و یا چند درجه سختی برای بازی قرار می‌دادند. اما Miyazaki با سری Souls آمد و گفت “این بازی من است. بسیار سخت است. صدها بار خواهید مرد. همه چیز را با مردن از دست خواهید داد مگر دوباره به آن برسید. ذخیره‌های پشت سر هم وجود ندارد. خط سلامتی پر شونده نداریم، درجه سختی مختلف نداریم و تنها یک درجه سختی داریم و آن هم هاردکور است و اجباری. حالا می‌خواهید بخواهید و نمی‌خواهید به سراغ بازی های خودتان بروید.” به واقع شاید خود وی نیز باور نداشت که عناوینش تا این حد محبوب شود و حتی بسیاری را به بازی های هاردکور علاقمند کند و عده ای را مثل بنده را چنان شیفته خود کند که تبدیل به برترین فرنچایز زندگی‎ام شود.
 
وای که بازی با این زره چه حس قدرتی به بازیباز می‌دهد… البته وقتی ۳ شوالیه با همین زره در یک اتاق به جانت می‌افتند و یکی شمشیر می‌زند و یگی نیزه و دیگری تیروکمان، آنوقت حس قدرت کمرنگ‌تر می‌شود!

برگ‌های دفتر تاریخ ورق خواهد خورد و زمان خواهد گذشت، بسیاری از بازی‌ها خواهند آمد و خواهند رفت و در گرد و غبار صفحه‌های خاک گرفته این دفتر محو خواهند شد و از یادها خواهند رفت. باقی ماندن در این دفتر جوهر قوی می‌خواهد. شاید باید گفت “جوهره” قوی می‌خواهد تا نامش در گرد و غبار زمان محو نشده و تا همیشه در دفتر خاطره‌ها ستاره شود. نام Dark Souls و مردی با “جوهره” به نام هیدتاکا میازاکی تا ابد در کهنه دفتر تاریخ و در صندوقچه خاک گرفته خاطرات ما ماندگار شده است. تاریخ هرگز مردی را که جرات کرد و بر خلاف هنجارها عمل کرد را فراموش نخواهد کرد و من نیز هرگز عنوانی را که بخشی بزرگ از زندگی‌ و خاطراتم محسوب می‌شود را از یاد نخواهم برد. تاریخ فرموشکار است اما برخی چنانند که حتی ذهن شلوغ و پر مشغله تاریخ را نیز یارای فراموش کردن آن‌ها نیست و همواره با عشق و نیکی آن‎ها را به یاد خواهد داشت. Dark souls جاودانه است، یکی از افسانه‌های این صنعت پرزرق و برق. Dark souls معجونی از “عشق” و “مرگ” و “لذت” است که شاید با هم جور درنیایند ولی همین تضاد تبدیل به نقطه رستگاری این بازی شد. در ایستگاه پایانی می‌رسیم به نقطه آغازین این مطلب. شاید که اکنون تفسیرتان از آن کمی فرق کرده باشد: ”
“به آوردگاه مرگ خوش آمدی… ای مسافر دیار آتش و خاکستر، ای سوار رسیده از دل شب و سیاهی… شب را بی‌خستگی تاخته‌ای تا در گرگ و میش صبح به رستگاری جاودان برسی، اما از نخستین گام‌های سفر، خوب‌ می‌دانستی که در این دنیا تنها یک مسیر به بخشایش ابدی باز است. مرگ… مرگ را مفری نیست. گاهی لازم است که مرگی به تن بزنیم تا ارزش گوهر زندگی را بدانیم. مرگ حق است و حق‌کشی در مرام این دنیا نیست. حق به حقدار خواهد رسید، به تو… اگر عاشق باشی مرگ را نیز مهربانانه در آغوش خواهی کشید تا مرحمی بر روح خسته‌ات باشد… آسوده باش، آرام بگیر، آرام بمیر… تو اکنون یک افسانه هستی…”
[تصویر:  iya6_thumb-1920-546659.jpg]
پاسخ
#2
خیلی ممنون بابت مقاله
قسمت اول بسیار قشنگ نوشته شده بود
واقعا نسخه سوم قشنگ بود سخت ترین بازیی بود که تو تمام عمرم بازی کرده بودم
[تصویر:  photo_2019_02_09_09_12_52.jpg]
پاسخ
#3
(07-28-2016, 04:30 PM)dark raider نوشته است: خیلی ممنون بابت مقاله
قسمت اول بسیار قشنگ نوشته شده بود
واقعا نسخه سوم قشنگ بود سخت ترین بازیی بود که تو تمام عمرم بازی کرده بودم

خیلی ممنونم از شما. 
نظر لطف شماست. مرسی که وقت گذاشتید و مطالعه کردین.
بله همینطوره واقعا زیبا بود. البته بهترین نسخه سولز و کلا بهترین بازی میازاکی دازک سولز 2 و دی ال سی هاش هستن و بقیه بعد از اون هستن به نظرمن.
[تصویر:  iya6_thumb-1920-546659.jpg]
پاسخ
#4
مقاله بسیار خوبی بود.
[تصویر:  ffxv___episode_duscae___iii___ending_by_...8pt5a2.jpg]
پاسخ
#5
(07-28-2016, 04:40 PM)ABYSS نوشته است: مقاله بسیار خوبی بود.

متشکرم از شما.
[تصویر:  iya6_thumb-1920-546659.jpg]
پاسخ
#6
واقعا دارک سولز یکی از بهترین فرنچایز های زندگیمه فقط حیف بلادبورن رو بازی نکردم Confused Confused Confused Confused

مقاله آقا سعیدم که لازم نیست تعریف کنم مثل همیشه عالی 113 113 113 113 113
زدم تو خیابونایی که اصل نمیدونستم تش کجا بود
منم مثل تو خاطره هام تنها میگذشت تو برف و بارون...
پاسخ
#7
(07-28-2016, 05:11 PM)ROMAN REIGNS نوشته است: واقعا دارک سولز یکی از بهترین فرنچایز های زندگیمه فقط حیف بلادبورن رو بازی نکردم Confused Confused Confused Confused

مقاله آقا سعیدم که لازم نیست تعریف کنم مثل همیشه عالی 113 113 113 113 113

خیلی از شما ممنونم. 
انشالله حتما بازی کنید چون حیفه واقعا کسی که سولز رو بازی کرده بلادبورن رو بازی نکنه.البته شاید به خاطر کنسول نتونستین بازی کنین.
[تصویر:  iya6_thumb-1920-546659.jpg]
پاسخ
#8
با اینکه هر سه نسخه‌ی این بازی (بدون احتساب Demon Souls که متاسفانه موفق به تجربش نشدم) عالی بودن، اما برای من نسخه ی دوم یه چیز دیگه ای بود. از هر نظر بهتر بود. گستردگی بالا (فکر کنم بالای 30 باس داشت!)، داستان فوق العاده محیط عالی و... . به خصوص داستانش. داستان نسخه ی دوم چیزهایی داشت که نسخه ی سوم نداشت. پر از نکات ریز و درشت، مینی داستان ها و عناصر ادبی بود. شاید زیاد گفته باشم ولی تکرارش خالی از لطف نیست. به نظر من DS II مثل یه کتاب ـه که پر از استعارات و کنایه های مختلف ـه؛ پر از نکات تعلیمی. هیچوقت نمیشه فهمید دقیقا منظور NPC ها از حرفاشون چیه؟! حرفاشون دو پهلو ـه و گاهی جوری حرف میزدن که انگار دارن هذیون میگن، اما یکم که میری جلوتر میبینی هیچ تعبیری بهتر از این نمیتونست اون بخش خاص رو توصیف کنه. این نکته تو DS III فقط تو راهنمایی های بازی (یادداشت های روی زمین) خلاصه شده بود (البته نه به خوبی ـه بازی قبلی). یا جزئیاتی که تو پرداخت شخصیت های DS II دیده میشد خیلی جالب بود. مثلا شخصیت Maughlin the Armorer رو در نظر بگیرید. اول که این شخصیت رو می بینیم، با آدمی روبه رو هستیم که انقدر خجالتی ـه که به زور دو کلمه حرف میزنه، اما به لطف پول های ما و رونق گرفتن کارش کم کم شخصیتش دچار تحول میشه و به یه آدم مغرور و فخرفروش تبدیل میشه. بازی به زیبایی نشون میده که ثروت و قدرت چه کارهایی که با انسان نمیتونه بکنه! از این دست موارد تو نسخه ی دوم موج میزد و گاهی واقعا آدم رو انگشت به دهن میزاشت، ولی نسخه ی سوم تا این هنرمندانه و خلاقانه نبود. خیلی از چیزهایی که تو DS III دیدیم درواقع تکرار مکرراتی بودن که تو DS II دیده بودیم. نمیگم نسخه ی سوم بد بود؛ اتفاقا عالی بود، اما نسخه ی دوم یه چیز خیلی خیلی خاص بود ... چیزی که بعید میدونم تکرار بشه ...
خسته نباشی  S0 (74)
[تصویر:  peter_popken_03.jpg]
!Praise Prince of Persia
پاسخ
#9
دارک سولز از اون دسته آثار کالت می‌تونم بگم هستش که می‌تونست زمان خودش خیلی‌خیلی بیش‌تر بهش بها بدن. هنوزم اون بهای کافی که در شأنش باشه رو نداره. زمان انتشار Dark Souls و Demon Souls این بازی می‌تونست نمره‌های بیش‌تری بگیره و هیچ‌وقت هم تو جوایز آخر سال چه از نظر Game of the Year چه از نظر Big Winner شدن تو تعداد جوایز سالانه شانس زیادی نداشت. ولی ارزش این بازی‌ها هر چی بیش‌تر می‌ریم جلو، نسبت به قبل بیش‌تر مشخص می‌شه. طوری که EDGE می‌یاد آخر نسل هفتم بهترین بازی نسل رو اختصاص می‌ده به اولین دارک سولز. معنی‌ش چیه؟ به زعم من ابراز پشیمونی. می‌شه خوش‌بین بود که سال‌های دیگه این تمجیدها مثل دنباله‌دار هالی از این بازی ادامه داره و مثل یه آوانگاردیسم هنری «زمان» ارزش این بازی‌ها رو بیش‌تر نشون می‌ده. 

جا داره از تعجب چشم‌هامون گرد بشه که چرا دارک سولز که از نظر داستانی بین بازی‌ها بهترین مصداق فلسفه‌ی نیچه و هگل هست ازش مطلب خاصی نوشته نشده هر چه‌قدر تو نت سرچ کنیم و فقط باید دنبال تئوری‌ طرفدارها تو ساب‌ردیت‌های ردیت بگردیم. بزرگ‌ترین جفا به حق دارک سولز همین حیث داستانی‌ش هست. ولی یه بازی با چند تا نقل‌قول کاملاً بی‌ربط فلسفی‌نما که لقمه رو می‌جَوه می‌ذاره دهن کاربر، تبدیل می‌شه به یه بازی هنری و بهترین داستان تاریخ و... Blah Blah Blah. نکته عجیب داستانی دارک سولز سکوت حاکم بر فضاش هست. هیچ اتفاق خارق‌العاده‌ای تو قالب یه میان‌پرده‌ی بزن‌بزن قرار نیست اتفاق بیفته تو داستان. دیالوگ‌ها خیلی کمن و بازی بیش‌تر داره یه چرخه رو نشون می‌ده. از این جهت این بازی من رو یاد فیلم‌های «بلا تار» و مخصوصاً The Turin Horse می‌ندازه که بدون یه صحنه‌ی هالیوودی و دیالوگ‌‌های مختلف، یه داستان عمیق فرامتنی رو ارائه می‌ده که می‌تونه تو کلی مضامین جالب که دغدغه‌ی مردم از آغاز تا الآن بوده ریشه پیدا کنه. این خودش به‌نوعی یه هنره، نیست؟ نمونه‌های خیلی کمی می‌تونن مثل دارک سولز پیاده‌ش کنن، که آخرش هم به‌درستی درک نمی‌شن. جای افسوس داره که این سری هنوز نتونسته توئیست‌ها و پلات‌های هنری داستانی‌ش رو به کاربرها ثابت کنه. اما همون‌طور که گفتم زمان این مورد رو مشخص می‌کنه. 

از جهت گیم‌پلی اما اون‌قدر به اندازه کافی بهش توجه شده و حتی گاهی هم اورریت شده تعریف‌ها از گیم‌پلی این بازی. (آخر کار توضیح می‌دم چرا). درباره‌ی تأثیرات گیم‌پلی که این بازی گذاشت رو مفصل تو مقاله بهش اشاره شده و طبعاً نیازی نیست که من دوباره اشاره بکنم. ولی جا داره درباره‌ی Level Design بازی صحبت بشه که تو دو نسخه‌ی اول Zeldaوارترین طراحی مرحله رو داشت. از اول بازی می‌تونستی بری آخر بازی یا این‌که آروم‌آروم شروع کنی به پیشروی. اما یه همچین نکته مثبت بزرگی همیشه داره کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر می‌شه تو بازی‌های میازاکی. هنوز که هنوزه هیچ کدوم از بازی‌های بعد از دارک سولز 1 -- چه بلادبورن چه دارک سولز -- نتونسته اون لِوِل دیزاین پیچیده‌ی قبل رو ارائه بده. تو دارک سولز 3 هم ضعف تو لِوِل دیزاین به اوج رسید و بیش‌تر Run & Gun شده بود و من کم‌تر تو بازی گیر می‌کردم به لطف بون‌فایرهای زیاد و میان‌برهای کاملاً تابلو. این مشکل به مقدار خیلی کم‌تر تو بلادبورن هم وجود داشت. این‌ها برمی‌گرده به ریسک‌پذیری بسیار پایین میازاکی و به‌خاطر همین هست که می‌گم گیم‌پلی بازی دچار بزرگ‌نمایی شده. البته گیم‌پلی همچنان معتادکنندست و منی که معتقدم گیم‌پلی افتاده تو ورطه‌ی تکرار تا NG+5 پیش رفتم. اما چه‌قدر خوب می‌شد اگه این‌قدر از بون‌فایرها استفاده نمی‌کردن و از لِوِل دیزاین کاملاً خطی دور می‌شدن. بازی که قطعاً‌ برای تازه‌واردها سخت هستش ولی خب منی/مایی که از قدیم این سری رو شروع کردم/کردیم چرا باید بازی برامون آب‌خوردن بشه؟ یه تغییر تازه سخت بود؟ نصف باس‌فایت‌ها که می‌شد همون First Try زد کشت؛ این یعنی بازی یکی از بزرگ‌ترین اِلمان‌های حیاتی‌ش که برای طرفدارها مهم بود رو از دست داده. من بازی‌های میازاکی رو انجام می‌دادم چون همیشه به‌خاطر محیط‌های پیچیده‌ش یه دلهره‌ای بهم می‌داد و دست‌هام عرق می‌کرد و این عرق کردن و تپش قلب تو باس‌فایت‌های سخت بازی به اوج خودش می‌رسید. اما حالا منی که راه این جاده رو چد سال پیش رفتمش دقیقاً چه‌طور باید مقابل باس‌فایت‌های دارک سولز که به مقدار قابل‌توجهی تعدادشون کم شده، اون حس قدیم رو داشته باشم؟ گیم‌پلی بازی تو نسخه‌ی سوم کاملاً اشباع شده بود و البته جای خوشحالی داره که خودِ میازاکی هم این عامل رو فهمید و می‌خواد بره سراغ یه چیز دیگه. خیلی خوب می‌شه اگه بازی بعدی این آدم یه فرمول کاملاً جدید و مثل قبل اعتیادآور پیاده کنه تا دوباره اون حس قدیمی که عرض شد برگرده به رگ‌های بازی. جز این عدم ریسک‌پذیری بازی‌های فرام‌ سافت‌ور که تأثیر خوبی رو گیم‌پلی نداره عیب دیگه‌ای نیست.
بدیهی هستش که همه‌ی صحبت‌هام درباره‌ی گیم‌پلی دیدگاه شخصی‌ خودم هست و قول می‌دم که تحمیلی در کار نیست. عذر می‌خوام سرتون رو درد اوردم. 

خسته نباشید و تشکر فراوان بابت این مقاله که فرصتی شد تراوشات ذهنی‌مون رو درباره بازی بگیم.
پاسخ
#10
(07-28-2016, 07:50 PM)Devil Prince نوشته است:
با اینکه هر سه نسخه‌ی این بازی (بدون احتساب Demon Souls که متاسفانه موفق به تجربش نشدم) عالی بودن، اما برای من نسخه ی دوم یه چیز دیگه ای بود. از هر نظر بهتر بود. گستردگی بالا (فکر کنم بالای 30 باس داشت!)، داستان فوق العاده محیط عالی و... . به خصوص داستانش. داستان نسخه ی دوم چیزهایی داشت که نسخه ی سوم نداشت. پر از نکات ریز و درشت، مینی داستان ها و عناصر ادبی بود. شاید زیاد گفته باشم ولی تکرارش خالی از لطف نیست. به نظر من DS II مثل یه کتاب ـه که پر از استعارات و کنایه های مختلف ـه؛ پر از نکات تعلیمی. هیچوقت نمیشه فهمید دقیقا منظور NPC ها از حرفاشون چیه؟! حرفاشون دو پهلو ـه و گاهی جوری حرف میزدن که انگار دارن هذیون میگن، اما یکم که میری جلوتر میبینی هیچ تعبیری بهتر از این نمیتونست اون بخش خاص رو توصیف کنه. این نکته تو DS III فقط تو راهنمایی های بازی (یادداشت های روی زمین) خلاصه شده بود (البته نه به خوبی ـه بازی قبلی). یا جزئیاتی که تو پرداخت شخصیت های DS II دیده میشد خیلی جالب بود. مثلا شخصیت Maughlin the Armorer رو در نظر بگیرید. اول که این شخصیت رو می بینیم، با آدمی روبه رو هستیم که انقدر خجالتی ـه که به زور دو کلمه حرف میزنه، اما به لطف پول های ما و رونق گرفتن کارش کم کم شخصیتش دچار تحول میشه و به یه آدم مغرور و فخرفروش تبدیل میشه. بازی به زیبایی نشون میده که ثروت و قدرت چه کارهایی که با انسان نمیتونه بکنه! از این دست موارد تو نسخه ی دوم موج میزد و گاهی واقعا آدم رو انگشت به دهن میزاشت، ولی نسخه ی سوم تا این هنرمندانه و خلاقانه نبود. خیلی از چیزهایی که تو DS III دیدیم درواقع تکرار مکرراتی بودن که تو DS II دیده بودیم. نمیگم نسخه ی سوم بد بود؛ اتفاقا عالی بود، اما نسخه ی دوم یه چیز خیلی خیلی خاص بود ... چیزی که بعید میدونم تکرار بشه ...
خسته نباشی  S0 (74)

سلامت باشید. خیلی ممنون.
قطعا همینطوره که گفتید. تو چند تا نظر بالاتر هم گفتم که بدون شک بهترین بازی میازاکی دارک سولز 2 و البته دی ال سی هاش هستن که از خود بازی هم باز بهترن . از نظر پیچیدگی داستان نسخه سوم کمترین پیچیدگی و سرراست ترین داستان رو داشت که با این که باز هم روایت محیطی داشت ولی پایهه کلیش رو همه می دونستن که باید لردهای سیندر رو برگردونن سرجاشون تا دوباره اتش رو روشن کنن و شما هم مبارز خاکستر بودید که وظیفه این کارو داشتی. در نسخه دوم و نسخه های قبل جتی گاهی قصد و غرض خود شخصیت اصلی هم معلوم نبود دقیقا چیه.
 بی دلیل نیست دارک سولز 2 رو که توی نسل قبل 7-8 بار تموم کرده بودم توی نسل 8 هم خریدم و باز 2 بار تموم کردم ولی دارک سولز 3 رو هنوز 2 بار تموم کردم و بین بار اول و دوم بازی دیگه بازی کردم در حالی که دارک 2 رو تا بار 4 دست به هیچ بازی دیگه ای نزدم. البته بلادبورن هم این وسط هست که اون هم معرکه و بی نقص بود ولی باز هم دارک سولز 2 نمیشن هیچ کدوم.
[تصویر:  iya6_thumb-1920-546659.jpg]
پاسخ


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  به جزیره خوش آمدید! جمعیت ۱۰۰ نفر | نگاهی به روند فراگیر شدن سبک بتل رویال White Beard 1 2,062 05-17-2023, 12:49 AM
آخرین ارسال: Ali Gudarzi
  بررسی بازی The Quarry : فیلم خوب، بازی معمولی علی امینی 0 1,094 06-14-2022, 03:46 PM
آخرین ارسال: علی امینی
  زمین بازی خدایان،نقد بازی INJUSTICE GODS AMONG US Funny Man 29 14,500 11-28-2020, 06:39 AM
آخرین ارسال: saeid15
  دنیای خمیری (نقدی کوتاه از بازی بیاد ماندنی neverhood)+دانلود بازی ALAN PAYNE 14 9,506 04-11-2020, 02:31 PM
آخرین ارسال: peyman_eun
  مسترچیف، قهرمانی برای تمام بشریت… | نگاهی کامل به زندگینامه Master Chief قسمت 2 yazdandoost 0 1,318 08-21-2019, 10:47 AM
آخرین ارسال: yazdandoost

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان