06-01-2012, 12:23 PM
اخیرا، بین منتقدان و خبرنگاران صنعت بازیهای رایانهای بحثی در گرفته است در رابطه با اینکه آیا سال 2011 دستاوردی برای صنعت بازی داشته است و سال خوبی بوده یا نه.
یکی از موضوعاتی که در این زمینه مورد بحث قرار گرفته است این است که عدهای میگویند در سال 2011 هیچگونه نوآوری و ابداعی انجام نشده است، و این نقطه منفی برای صنعت گیم و سال 2011 به شمار میرود، در حالی که گروه مقابل اعتقاد دارند که بازیها و صنعت بازیسازی آنقدر پیشرفت کرده اند که جای هیچگونه نوآوری نمانده است و هر بازیای که شما بخواهید بسازید، در قالب همین ژانرها و ساختارها خواهد بود.
البته این ایرادی نیست که تنها منتقدان و یا گیمرها به صنعت بازی وارد کنند، بلکه حتی اقتصاددانان نیز در گزارش مخصوصی که منتشر نمودهاند اعلام کردهاند که صنعت بازی و بازیسازی، صنعتی پر از ریسک با سود کم است که همین سود کم نیز فقط به عده خاصی تعلق میگیرد. به همین دلیل سازندههای بازی سعی میکنند تا مطمئن به موفقیت بازی نیستند، آن را نسازند. به همین دلیل با احتیاط بیشتری کار میکنند و بیشتر در قالبها و ژانرهایی دست به ساخت بازی میزنند که امتحان خود را پس داده و موفقتر بودهاند.
به نظر میرسد که حرف گروه اول درستتر است. خیلی وقت است که بازیهای کامپیوتری دیگر آن حس مخصوص دنیای خود را به ما نمیدهند. زمانی بود که میشد با اجرا کردن بازیهای مانند Doom یا Mario 64 و یا Guitar Hero خود را در دنیایی نو و متفاوت میدیدیم و فکری جدید و نو در پشت این دنیا پنهان بود. در حالی که اخیرا به نظر میرسد بازیهای کامپیوتری تفاوت چندانی در اصل ندارند، بلکه فقط ظاهرشان با یکدیگر متفاوت است. مخصوصا سالی که گذشت.
به عنوان مثال به بازیهای خوب و ممتاز امسال که جدید بوده و دنباله یک سری نبودهاند نگاهی بیندازید: Rage، Dead Island،Shadow of the Damned،Brink،Homefront و Bulletstorm. این تنها بازیهایی هستند که عضوی از یک سری نیستند و در لیست حدودا 50 تایی بهترین بازیهای سال 2011 قرار میگیرند. خوب، ما اینجا چه داریم؟ یک FPS،Zombie game،Zombie game،FPS،FPS و FPS. جالب است، نه؟ البته در این لیستی که گفته شد، بازی دوست داشتنی و بدیع L.A Noire در نظر گرفته نشده بود. شاید بتوان L.A Noire را تنها بازی جدید سال 2011 در نظر بگیریم.
نکتهای که به نظرم باید متذکر شد این است که، این جرو بحث و مجادله، دلیل بر این نیست که بازیها کیفیت خوبی ندارند و یا جذاب نیستند، من همین الان میتوانم لیستی از بازیهای خوبی که واقعا ارزش داشتند و لذت بخش بودند را نام ببرم. اما مسئله این جاست که این بازیها دستاوردی نداشتند، تکراری جدید بودند از بازیهای گذشته و قدیمی. جر و بحث ما سر آن حس هیجان و شگفت زدگیای است که هنگام بازی به ما دست میداد.
بهترین مثالی که در مورد این حس و بازیهایی که این حس را به ما میدادند، میتوان زد بازی Katamari Damacy است. در این بازی شما باید توپی را هدایت کنید که اشیاء کوچکتر از خود را جذب میکند و بزرگتر میشود. اولین باری که به اندازهای رسیدم تا بتوانم جسمی را که در گذشته بزرگتر از من بود را به خودم جذب کنم، واقعا هیجان زده شدم. این بازی کاملا من را تحت تاثیر قرار داد. چیزی که در آن زمان طبیعی بود. اصلا برای من مهم نیست که امسال دستاوردی داشته است یا نه، فقط یک سوال دارم، چرا نمیتوان همان گونه که در گذشته میشد با بازیها ارتباط برقرار کرد؟
بعد از اندکی تامل در این موضوع، به نظر میرسد بهترین راه برای به وجود آوردن همان حس خوب و هیجان انگیز، فعالتر کردن بازیبازها در جریان بازی است. یعنی بازیها به گونهای ساخته شوند تا گیمر بتواند آنها را حس کند و خود را در دنیای آنها بیابد. گرافیکهای سه بعدی توانستند انقلابی در این زمینه به وجود آورند. چرا که محیط واقعیتری را به شما معرفی میکردند و شما میتوانستید خود را در بازی تصور کنید. یا مثلا آنلاین شدن بازیها نیز همین کارکرد را داشت، شما دیگر با هوش مصنوعی از قبل تعیین شده رقابت نمیکنید، بلکه با آدمهایی که مانند خودتان فکر میکنند بازی میکنید. یا حتی کنترلرهای آنالوگ نیز شما را اندکی به دنیای بازیها نزدیکتر کردند.
ولی کنترلرها و سنسورهای حرکتی بهنظر نتوانستند خیلی تغییری ایجاد کنند، مخصوصا با توجه به قیمتشان. درست است که آنها بازیباز را بیشتر درگیر میکنند، اما ارتباط با بازی را کندتر میکنند. شاید آیفون در این زمینه بهتر عمل کند، اما مشکلی که وجود دارد این است که در آی فون و گوشیهای هوشمند و تبلت ها، همه چیز پشت لایهای از شیشه قرار دارند، و لمس شیشه با دست به انسان یادآور میشود که این یک بازی و یک دنیای مجازی است.
خوب راه حلی که به نظر من میرسد این است که دیگر با کنسولها بازی نکنم. شاید روزی از خواب بیدار شویم و ببینیم که مایکروسافت و سونی نسل بعدی را معرفی کردهاند و کنسولهایی فراتر از حد انتظار رونمایی کردهاند. اما برای من مهم نیست که زمانی این اتفاق خواهد افتاد یا نه. هم اکنون بازیها باید جهشی داشته باشند و کنسولهایی با قدرت بیشتر ساخته شوند تا ظاهر بازیها حداقل به همراه فکر پشت آنها پیشرفت کند.
بنابراین تا زمانی که نسل بعدی رونمایی شود، من یک PC نو و پرقدرت خواهم خرید، زیرا صبر من تمام شده است. کامپیوتر شخصی کنسول بعدی من خواهد بود تا بتلفید را با بهترین تنظیمات اجرا کنم و در مه بازی غرق شوم و یا از تپهای در اسکایریم پایین بروم و پایین تپه واقعا یک مزرعه را ببینم، نه بافتی از پیکسلها که باید جلوتر بروم تا تبدیل به یک مزرعه شوند. شاید PSN یا Xbox Live نداشته باشم، اما Steam را دارم که میتواند به خوبی آن دو باشد.
در نهایت، باید بگویم که من خواهان بازیهایی با گرافیک بهتر هستم. به این دلیل که پیشرفت گرافیک، یک شروع برای پیشرفت بقیه وجهها نیز هست و به این دلیل که لذت بیشتری میتوان از بازیها برد اگر شباهت بیشتری به دنیای واقعی داشته باشند.
یکی از موضوعاتی که در این زمینه مورد بحث قرار گرفته است این است که عدهای میگویند در سال 2011 هیچگونه نوآوری و ابداعی انجام نشده است، و این نقطه منفی برای صنعت گیم و سال 2011 به شمار میرود، در حالی که گروه مقابل اعتقاد دارند که بازیها و صنعت بازیسازی آنقدر پیشرفت کرده اند که جای هیچگونه نوآوری نمانده است و هر بازیای که شما بخواهید بسازید، در قالب همین ژانرها و ساختارها خواهد بود.
البته این ایرادی نیست که تنها منتقدان و یا گیمرها به صنعت بازی وارد کنند، بلکه حتی اقتصاددانان نیز در گزارش مخصوصی که منتشر نمودهاند اعلام کردهاند که صنعت بازی و بازیسازی، صنعتی پر از ریسک با سود کم است که همین سود کم نیز فقط به عده خاصی تعلق میگیرد. به همین دلیل سازندههای بازی سعی میکنند تا مطمئن به موفقیت بازی نیستند، آن را نسازند. به همین دلیل با احتیاط بیشتری کار میکنند و بیشتر در قالبها و ژانرهایی دست به ساخت بازی میزنند که امتحان خود را پس داده و موفقتر بودهاند.
به نظر میرسد که حرف گروه اول درستتر است. خیلی وقت است که بازیهای کامپیوتری دیگر آن حس مخصوص دنیای خود را به ما نمیدهند. زمانی بود که میشد با اجرا کردن بازیهای مانند Doom یا Mario 64 و یا Guitar Hero خود را در دنیایی نو و متفاوت میدیدیم و فکری جدید و نو در پشت این دنیا پنهان بود. در حالی که اخیرا به نظر میرسد بازیهای کامپیوتری تفاوت چندانی در اصل ندارند، بلکه فقط ظاهرشان با یکدیگر متفاوت است. مخصوصا سالی که گذشت.
به عنوان مثال به بازیهای خوب و ممتاز امسال که جدید بوده و دنباله یک سری نبودهاند نگاهی بیندازید: Rage، Dead Island،Shadow of the Damned،Brink،Homefront و Bulletstorm. این تنها بازیهایی هستند که عضوی از یک سری نیستند و در لیست حدودا 50 تایی بهترین بازیهای سال 2011 قرار میگیرند. خوب، ما اینجا چه داریم؟ یک FPS،Zombie game،Zombie game،FPS،FPS و FPS. جالب است، نه؟ البته در این لیستی که گفته شد، بازی دوست داشتنی و بدیع L.A Noire در نظر گرفته نشده بود. شاید بتوان L.A Noire را تنها بازی جدید سال 2011 در نظر بگیریم.
نکتهای که به نظرم باید متذکر شد این است که، این جرو بحث و مجادله، دلیل بر این نیست که بازیها کیفیت خوبی ندارند و یا جذاب نیستند، من همین الان میتوانم لیستی از بازیهای خوبی که واقعا ارزش داشتند و لذت بخش بودند را نام ببرم. اما مسئله این جاست که این بازیها دستاوردی نداشتند، تکراری جدید بودند از بازیهای گذشته و قدیمی. جر و بحث ما سر آن حس هیجان و شگفت زدگیای است که هنگام بازی به ما دست میداد.
بهترین مثالی که در مورد این حس و بازیهایی که این حس را به ما میدادند، میتوان زد بازی Katamari Damacy است. در این بازی شما باید توپی را هدایت کنید که اشیاء کوچکتر از خود را جذب میکند و بزرگتر میشود. اولین باری که به اندازهای رسیدم تا بتوانم جسمی را که در گذشته بزرگتر از من بود را به خودم جذب کنم، واقعا هیجان زده شدم. این بازی کاملا من را تحت تاثیر قرار داد. چیزی که در آن زمان طبیعی بود. اصلا برای من مهم نیست که امسال دستاوردی داشته است یا نه، فقط یک سوال دارم، چرا نمیتوان همان گونه که در گذشته میشد با بازیها ارتباط برقرار کرد؟
بعد از اندکی تامل در این موضوع، به نظر میرسد بهترین راه برای به وجود آوردن همان حس خوب و هیجان انگیز، فعالتر کردن بازیبازها در جریان بازی است. یعنی بازیها به گونهای ساخته شوند تا گیمر بتواند آنها را حس کند و خود را در دنیای آنها بیابد. گرافیکهای سه بعدی توانستند انقلابی در این زمینه به وجود آورند. چرا که محیط واقعیتری را به شما معرفی میکردند و شما میتوانستید خود را در بازی تصور کنید. یا مثلا آنلاین شدن بازیها نیز همین کارکرد را داشت، شما دیگر با هوش مصنوعی از قبل تعیین شده رقابت نمیکنید، بلکه با آدمهایی که مانند خودتان فکر میکنند بازی میکنید. یا حتی کنترلرهای آنالوگ نیز شما را اندکی به دنیای بازیها نزدیکتر کردند.
ولی کنترلرها و سنسورهای حرکتی بهنظر نتوانستند خیلی تغییری ایجاد کنند، مخصوصا با توجه به قیمتشان. درست است که آنها بازیباز را بیشتر درگیر میکنند، اما ارتباط با بازی را کندتر میکنند. شاید آیفون در این زمینه بهتر عمل کند، اما مشکلی که وجود دارد این است که در آی فون و گوشیهای هوشمند و تبلت ها، همه چیز پشت لایهای از شیشه قرار دارند، و لمس شیشه با دست به انسان یادآور میشود که این یک بازی و یک دنیای مجازی است.
خوب راه حلی که به نظر من میرسد این است که دیگر با کنسولها بازی نکنم. شاید روزی از خواب بیدار شویم و ببینیم که مایکروسافت و سونی نسل بعدی را معرفی کردهاند و کنسولهایی فراتر از حد انتظار رونمایی کردهاند. اما برای من مهم نیست که زمانی این اتفاق خواهد افتاد یا نه. هم اکنون بازیها باید جهشی داشته باشند و کنسولهایی با قدرت بیشتر ساخته شوند تا ظاهر بازیها حداقل به همراه فکر پشت آنها پیشرفت کند.
بنابراین تا زمانی که نسل بعدی رونمایی شود، من یک PC نو و پرقدرت خواهم خرید، زیرا صبر من تمام شده است. کامپیوتر شخصی کنسول بعدی من خواهد بود تا بتلفید را با بهترین تنظیمات اجرا کنم و در مه بازی غرق شوم و یا از تپهای در اسکایریم پایین بروم و پایین تپه واقعا یک مزرعه را ببینم، نه بافتی از پیکسلها که باید جلوتر بروم تا تبدیل به یک مزرعه شوند. شاید PSN یا Xbox Live نداشته باشم، اما Steam را دارم که میتواند به خوبی آن دو باشد.
در نهایت، باید بگویم که من خواهان بازیهایی با گرافیک بهتر هستم. به این دلیل که پیشرفت گرافیک، یک شروع برای پیشرفت بقیه وجهها نیز هست و به این دلیل که لذت بیشتری میتوان از بازیها برد اگر شباهت بیشتری به دنیای واقعی داشته باشند.