12-06-2015, 08:43 PM
یه شب خواب بودم یهو ننم با بابام عین اجنه ها ظاهر شدن گفت پاشو بچه عمت زامبی شده :||
یعنی من که نفهمیدم چی گفتن شمارو نمی دونم والا همش فک می کردم دارم خواب می بینم که با لگ های اقا زاده و جیغ جیغای همشیره و داد و هوار های حاج خانم از خواب کله گنجشکی پریدیم خواستم لباسامو بپوشم که دیدم صدا واق واق میومد از زیر تختم اول فک کردم سگ خاله بوققق خونمو جا مونده رفتم دستشو بگیرم بیارمش بیرون که یهو دیدم خواهر نگو ماده غول بگو :| چشاش که الحمدالله فک کنم خوردشون :| دستاش خونی :| صورتشمم یه ور نبود یه ور مغز بود خلاصه بگم دیگه لازم نبود برم دستشویی خلاص کردم خودمو یهو ماده غول بیهوش شد کاشف به عمل اومد از بوی گند من بوده که بیهوش شده خداروشکر که اینطوری بود وگرنه الان باز از وسط قبرستون درحالی که وسط پارتی مغز خوری بودیم داشتیم مسابقه می زاشتیم که کی بیشتر مغز رو با خونش میخوره باید عکس می گرفتم براتون توی ایسنتا زامبی می زاشتم همی که پاشدم برم بیرون دیدم عمم دم در خونه واساده رفتم جلو وگفتم عمه شوما که حالت خوب نبوده چی شد یهو قبراق شده و دری قر می ده این وسط
کاشف به عمل اومد قر نمی ده بلکه داره خوشحالی می کنه یه ادم سالم پیدا کرده تا دسر مغز با سس خون بخوره برا عصرونه و همچنین برا ناهار ابگوشت کله پفکی بلمبونه
همچی اومدم در برم از زیر پامو کشید منم که دستشویی رفتم و کار از کار گذشته بود پس این دفعه یه جیغی کشیدم که عمم سهله بابا بزرگم که اون دنیا پاتری گرفته بودم شنید عمه ما هم مغز متلاشی شد از وسط به دو نیم شد همچی دوییدم برم پیش مامانم که داداش اقازاده گرفتم و گفت کره خر وایسا منم که طبق معمول جوابشو می دادم گفتم : کره کفتار بتمرک به منم دست نزن تو هم زامبی هستی همچی تا خواست حرف بزنه چراغ خوابمونو که تو نشیمن بود که الان دست کمی از قبرستون نداشت رو تا ته شایدم با فرش کردم تو حلقش د برو که رفتیم
در اواسط راه حاج خانم و حاج اقا گود بای پارتی گرفته بودن و داشتن برا شام الاغ پخته همراه با نوشابه هون سگ می دادن که منو دیدن اقا چشمتون روز بد نبینه می خواستن به من شاباش بدن مجبورم کردن برم وسط این همه زامبی قر بدم منم که ترسو به جایا ینکه قر بدم بندری سینه غازی می رفتم که اقازاده و عمه زاده همشیر و حاج خانم و اقا پریدن روم منم دیگه نفهمیدم چی شد الان داره با دست خونیم براتون پست می زارم
قربان شما sepehr
یعنی من که نفهمیدم چی گفتن شمارو نمی دونم والا همش فک می کردم دارم خواب می بینم که با لگ های اقا زاده و جیغ جیغای همشیره و داد و هوار های حاج خانم از خواب کله گنجشکی پریدیم خواستم لباسامو بپوشم که دیدم صدا واق واق میومد از زیر تختم اول فک کردم سگ خاله بوققق خونمو جا مونده رفتم دستشو بگیرم بیارمش بیرون که یهو دیدم خواهر نگو ماده غول بگو :| چشاش که الحمدالله فک کنم خوردشون :| دستاش خونی :| صورتشمم یه ور نبود یه ور مغز بود خلاصه بگم دیگه لازم نبود برم دستشویی خلاص کردم خودمو یهو ماده غول بیهوش شد کاشف به عمل اومد از بوی گند من بوده که بیهوش شده خداروشکر که اینطوری بود وگرنه الان باز از وسط قبرستون درحالی که وسط پارتی مغز خوری بودیم داشتیم مسابقه می زاشتیم که کی بیشتر مغز رو با خونش میخوره باید عکس می گرفتم براتون توی ایسنتا زامبی می زاشتم همی که پاشدم برم بیرون دیدم عمم دم در خونه واساده رفتم جلو وگفتم عمه شوما که حالت خوب نبوده چی شد یهو قبراق شده و دری قر می ده این وسط
کاشف به عمل اومد قر نمی ده بلکه داره خوشحالی می کنه یه ادم سالم پیدا کرده تا دسر مغز با سس خون بخوره برا عصرونه و همچنین برا ناهار ابگوشت کله پفکی بلمبونه
همچی اومدم در برم از زیر پامو کشید منم که دستشویی رفتم و کار از کار گذشته بود پس این دفعه یه جیغی کشیدم که عمم سهله بابا بزرگم که اون دنیا پاتری گرفته بودم شنید عمه ما هم مغز متلاشی شد از وسط به دو نیم شد همچی دوییدم برم پیش مامانم که داداش اقازاده گرفتم و گفت کره خر وایسا منم که طبق معمول جوابشو می دادم گفتم : کره کفتار بتمرک به منم دست نزن تو هم زامبی هستی همچی تا خواست حرف بزنه چراغ خوابمونو که تو نشیمن بود که الان دست کمی از قبرستون نداشت رو تا ته شایدم با فرش کردم تو حلقش د برو که رفتیم
در اواسط راه حاج خانم و حاج اقا گود بای پارتی گرفته بودن و داشتن برا شام الاغ پخته همراه با نوشابه هون سگ می دادن که منو دیدن اقا چشمتون روز بد نبینه می خواستن به من شاباش بدن مجبورم کردن برم وسط این همه زامبی قر بدم منم که ترسو به جایا ینکه قر بدم بندری سینه غازی می رفتم که اقازاده و عمه زاده همشیر و حاج خانم و اقا پریدن روم منم دیگه نفهمیدم چی شد الان داره با دست خونیم براتون پست می زارم
قربان شما sepehr
بــچـه که بـیدم بــقالــمونـــــــ گـزاشتــم تو تـرازو گفت :((بـزرگـ بشـی چی میـ شیـ ! ))
:)