06-17-2018, 06:15 PM
دنیای ما تغییر کرده است. دیگر چیزی برای از دست دادن نداریم. در واقع قرار نیست شرایطی بدتر از این را تجربه کنیم. دنیای ما دیگر آرام، گرم و زیبا نیست. دنیای ما سرد و بی روح و کشنده است. تلاش میکنیم که زنده بمانیم. زنده ماندن به هر قیمتی. حالا دلیلی هم برای نزده ماندن نداریم؛ اما امیدواریم که شاید شرایط بهتر از این شود. دیروز پسر همسایه به دلیل کار در معدن جانش را از دست داد. مادرش هم خودش را کشت. او هم بعد از فرزندش دلیلی برای زندگی کردن نداشت. همه ما اشباحی هستیم که مجبوریم کار کنیم تا زنده بمانیم. خدا میداند که شبها چقدر هوا سرد میشود و چند نفر بدون سر پناه از بین میروند. باز ما شانس آوردیم که شبها در جایی نسبتا گرم نزدیک گوی بخار ابتدای شهر میخوابیم. دیروز که از معدن برمیگشتم چیزی شنیدم. یکی میگفت که از گوشت مردهها برای غذای مردم استفاده میکنند. البته او هم شک داشت و نمیدانست چقدر این حرف میتواند صحت داشته باشد. اگه حرف او درست باشد چه؟ نمی خواهم فکرش را بکنم که چه اتفاقی رخ میدهد و مردم چه کار میکنند. به هر حال ما بیمارستان درست و درمانی هم نداریم. هر روزی که آسیب نبینیم و بلایی سرمان نیاید و کارمان به این بیمارستانها نیفتد کلاهمان را میاندازیم هوا. چند تا از دوستانم به دلیل سرمای شدید در همین مثلا درمانگاهها دست و پایشان را از دست دادهاند. اگر این اتفاق برای من رخ میداد، چه میکردم؟ درست وقتی که فکر میکنی زندگی از این بدتر نمیشود، احتمال دارد که شرایط بدتر هم شود. همه اینها به کنار هر روز هم افراد جدیدی به شهر ما میآیند. ما آخر دنیاییم و یکسری فکر میکنند که اینجا راهی است برای رستگاری، راهی است برای زنده ماندن و جایی است برای امید به زندگی بهتر. ما هم اولش همین فکر را میکردیم اما…»
دنیای پساآخرالزمانی همیشه سوژه خوبی برای ساخت بازی بوده است. تا چند سال پیش بازار این سبک حسابی داغ بود و کلی هم طرفدار داشت؛ اما موضوعی که اکثر بازیهای پساآخرالزمانی به راحتی از آن عبور میکردند یا چندان به آن نمیپرداختند زندگی در چنین دورانی است. شاید قهرمان داستان در بسیاری از این سبک بازیها با اتفاقات زیادی دست و پنجه نرم و داستان دراماتیکی برای گیمر روایت میکرد، اما باز مخاطب با تمام چالشها مواجه نمیشد و نمیدانست زنده ماندن به هر قیمتی یعنی چه. اما استودیوی ۱۱bit Studios توانسته خودش را به استاد داستانهای پساآخرالزمانی تبدیل کند. این استودیو که چند سال پیش بازی «این جنگ من» (This War of Mine) را ساخته بود، حالا با بازی «فراستپانک» (Frostpunk) نام خودش را دوباره برسرزبانها انداخته است. یک بازی استراتژی در فضای پساآخرالزمانی که واقعا نمایشی تلخ و تامل برانگیز از زندگی را پیش روی گیمرها قرار میدهد.
زندگی در گوی بخار
در دنیای پساآخرالزمانی فراستپانک خبری از زامبی نیست. بازی در دنیایی سرد و وحشی سپری می شود. مردمی که برای زنده ماندن تنها در کنار یک سیلندر بزرگ که گرما تولید میکند، زندگی می کنند. تنها امید مردم هم این است که بتوانند یک روز بیشتر غدا برای خوردن داشته باشند، یک روز بیشتر جایی برای خوابیدن داشته باشند و یک روز بیشتر زنده بمانند. تنها هدف بازی این است که بتوانید مردم را زنده نگهدارید و تنها دشمنی که میتواند شما را به راحتی شکست دهد، سرما است.
شما در بازی فراستپانک کنترل مردمی را به دست میگیرید که از لندن فرار کردهاند و به سرزمینهای شمالی آمدهاند؛ سرزمینهای سرد و خشنی که حیوانات هم به سختی در آن زنده میمانند. اما آنها آمدهاند که زنده بمانند و زندگی جدیدی را در دنیای بدون امید این بازی شروع کنند. انسانهایی که گرچه در اوج سختی به سر میبرند، اما در پی پیدا کردن بازماندگان هم هستند. افرادی که هنوز امیدوار هستند خانوادهشان را پیدا یا بتوانند شرایط زندگی را برای دیگران بهتر کنند.
حالا تمام این شرایط سخت و دشوار را در نظر بگیرید و خودتان را در نقش فردی قرار دهید که باید از این انسانها محافظت کند؛ فردی که وظیفه دارد در این دنیای بدون رحم برای مردمش شرایط بهتری را رقم بزند. اما این کار چالشهای زیادی را پیش رویتان قرار میدهد. بازی مجبورتان میکند تصمیمهای سختی را بگیرید که در زمان مواجه با آنها حتما تعجب میکنید. قطعا فکرش را هم نمیکنید که بازی تا چه اندازه میتواند انتخابهای بی رحمانهای را پیشرویتان قرار دهد.
هدف وسیله را توجیه می کند
همانطور که گفتیم تنها هدف بازی این است که مردم را زنده نگهدارید و شهری بزرگ و با رفاهی نسبی به وجود بیاورید. در ابتدای بازی تنها یک سیلندر بزرگ را میبینید که باید آن را روشن کنید تا مردمتان گرم شوند. البته این گرما کافی نیست و باید برای مردم سرپناهی درست کنید. باید به فکر سلامتی آنها باشید. باید برای آنها غذا فراهم کنید و برای ساخت و سازهای بیشتر منابع بیشتری به دست بیاورید. اصلیترین چالش بازی هم به دست آوردن منابع بیشتر است. چوب برای ساخت مکانهای مختلف، ذغال برای کرم نگهداشتن شهر و پیدا کردن غذا برای سیر کردن مردم. پیدا کردن هیچ کدام از این منابع هم کار آسانی نیست.
همینجا باید بگویم که روند جمعآوری منابع در این بازی اصلا مثل سایر بازیهای استراتژی کلاسیک نیست. در این بازی مردم از صبح تا شب کار میکنند و شبها را در شهر سپری میکنند تا بتوانند از سرمای زیاد جان سالم به در ببرند و زمانی را در دنیای ظالم بازی برای خودشان سپری کنند و به این فکر کنند که روز دیگر از سرما جان سالم به در بردهاند. همین موضوع باعث می شود که زمان جمعآوری منابع برای شما بسیار کم باشد. شما تنها در روز فرصت دارید که منابع مورد نیاز خودتان را جمع کنید. از آنجایی که افراد زیادی را برای کار کردن در اختیار ندارید، باید از افرادی که در اختیار دارید بهترین استفاده را ببرید. باید نسبت به نیاز خودتان افراد بیشتری را برای جمعآوری یک آیتم بسیج کنید و باید این موضوع را هم در نظر بگیرید که منابع شما نباید به پایان برسند. باید آنقدر ذغال داشته باشید که گوی بخار در شب هم مردم را گرم کند. باید آنقدر غذا داشته باشید که کسی مریض نشود و باید آنقدر سرپناه درست کنید که کسی نمیرد. در ابتدای بازی یکسری منابع محدود را در اختیار دارید که پس از چند روز به پایان میرسند. پس باید حواستان باشد که به دنبال یکسری منابع نامحدود بگردید. برای استفاده از منابع نامحدود هم نیاز دارید که از منابع موجود برای ساخت ساختمانهای مورد نیاز استفاده کنید؛ اما در حالی که میخواهید منابع خودتان را برای ساخت یک ساختمان خاص ذخیره کنید، کلی اتفاق غیرقابل پیشبینی شده در بازی رخ میدهد.
مردمی که به شهر شما میآیند به سرپناه بیشتر نیاز دارند. مردم براثر سرما و کمبود امکانات مریض میشوند و نیاز به درمانگاه دارند. نیاز به جمع آوری غذا بیشتر از قبل میشود و همین موضوع باعث خواهد شد که از منابع خودتان برای پاسخ به نیاز مردم استفاده کنید. نیازهای مردم همیشه به حالتهای مختلف پیش روی شما قرار میگیرند. شما میتوانید به مردم قول بدهید که برای همه شرایط یکسانی را فراهم میکنید یا میتوانید قول دهید که تلاشتان را میکنید اما شاید نتوانید برای همه شرایط را مطلوب کنید. به این موضوع توجه کنید که قول شما نقش مهمی در پیشرفت جریان بازی دارد. اگر نتوانید به قول خودتان عمل کنید مردم ناامید میشوند. وقتی هم که مردم ناامید شوند میزان نارضایتی بیشتر میشود و این اتفاق باعث بیماری، بیکاری و نبود امکانات میشود و نتیجه اینها هم از بین رفتن شهر و مردم خواهد شد. در کنار درخواستهای روزانه مردم یکسری اتفاقات غیرقابل پیشبینی هم در بازی رخ میدهند. در نتیجهی این اتفاقات است که شما اصلیترین تصمیمهای بازی را میگیرید. تصمیمهایی که در قالب قانون اجرا میشوند و مردم باید از آنها اطاعت کنند. آیا حاضر هستید که برای تامین منابع بچهها را به کار بگیرید؟ آیا حاضر هستید برای تامین غذا و گوشت خام از جسد مردگان شهر استفاده کنید؟ آیا میخواهید برای مردم بیمارستان درست کنید که درمان شوند یا در صورت آسیب دیدن عضو بدن آنها را قطع می کنید؟ یا شاید میخواهید مردم در شبهای سرد و کشنده بازی هم کار کنند؟ این شما هستید که تصمیم میگیرید برای رسیدن به هدف چه راهی را انتخاب میکنید.
در این بازی نمیتوانید یک انسان مهربان و خوب باشید. هر انتخابی که انجام دهید یک جنبه مثبت و یک جنبه منفی دارد. شما باید انتخاب کنید که کدام جنبه مثبت و منفی اهمیت ویژهای برایتان دارد و با توجه به شرایط بازی چه کاری نیاز است انجام شود. بازی فراستپانک را میتوانیم یک بازی استراتژی مدیریتی در دنیایی پسا آخرالزمانی بدانیم که در هر لحظه آن اتفاقات دردناکی رخ میدهد. هر روز صبح که که مردم از خواب بیدار میشوند میتوانید صحبتهای آنها را گوش کنید که با نا امیدی به زندگی خودشان ادامه میدهند. در طول روز هم همیشه میتوانید به صحبتهای آنها توجه کنید. این موضوع شاید در جریان کنترل شهر هیچ نقشی نداشته باشد، اما باعث میشود که خودتان را بهتر در جو بازی قرار دهید و بدانید که چه مسئولیت سنگینی را به عهده گرفتهاید.
پیشرفت در بازی هم کار بسیار دشواری است. شما در ابتدا باید برای ساخت ساختمانهای مختلف تکنولوژی آن را به دست بیاورید. تحقیق کردن درباره تکنولوژی مورد نظر هم زمانی را به خودش اختصاص میدهد. اینجاست که مدیریت زمان به کارتان میآید. باید بتوانید از ثانیه به ثانیه بازی نهایت استفاده را ببرید تا مردم زنده بمانند. برخی موارد برای یک ساعت زمان کم آوردن همه چیز را از دست میدهید. شاید در شرایط خوبی قرار داشته باشید، اما زمانی که قولتان را زیر پا گذاشته باشید همه چیز تغییر میکند و اوضاع بدتر از قبل میشود. پس همه چیز را حساب شده دنبال کنید و سعی کنید زمان را برای کارهای بسیار مهم و ساخت و ساز ساختمانهای اصلی صرف کنید. البته که می توانید برای پیشبرد سریع کارهایتان شیفتهای ۲۴ ساعته بگذارید. اما در این صورت میزان رضایت کاهش پیدا میکند و مردم بیشتر از قبل آسیب میبییند.
باید به این موضوع هم اشاره کنم که در طول بازی با کمبود نیروی کار هم مواجه میشوید. اینجاست که میتوانید دیدبانهای خودتان را به سرزمینهای اطراف بفرستید تا آنها انسانهای گم شده را پیدا کنند. اما به این موضوع توجه داشته باشید که اضافه شدن افراد بیشتر به شهرتان باعث میشود که منابع بیشتر مصرف شوند و مدیریت درخواست مردم هم بسیار سخت میشود. اضافه شدن هر فرد جدید به سرپناه، غذا و گرمای بیشتر نیاز دارد. پس نباید بدون فکر جمعیت را زیاد کنید. به این فکر کنید که باید از زندگی تمام این مردم محافظت کنید. آنها آمدهاند که در این شهر زنده بمانند و این شما هستید که باید آنها را با تصمیمهای خودتان زنده نگهدارید.
زیر صفر
فراستپانک از نظر جلوههای بصری در سطح خوبی قرار دارد. البته میتوانستیم انتظار گرافیک بهتری را داشته باشیم، اما باز هم بازی جو گیرایی دارد و به خوبی گیمرها را در فضای خود غرق میکند. شهر شما در یک دره بزرگ قرار گرفته که دور تا دور آن پوشیده از کوه و برف است. در اطراف شهر هم منابعی مانند چوب، آهن و ذغال قرار دارند. وزش باد و بوران به خوبی حس می شود و حتی باعث شده که به خوبی خودتان را جای مردم بازی قرار دهید و حس کنید که آنها چه شرایط سخت و دشواری را پشتسر میگذارند. اما با این حال دوست داشتیم که بازی سطح زوم بیشتری داشت تا میتوانستیم شهر و مردم از فاصله نزدیکتری ببینیم. طراحی ساختمانها و فضای شهر با الگو برداری از دوران ویکتوریایی طراحی شدهاند و شبیه به زمانی نزدیک به انقلاب صنعتی به نظر میرسند. شهر در شب ظاهری زیباتر به خود میگیرد و میتوانید مردم را ببینید که در خیابانها گردش میکنند و بچهها را میبینید که در حال بازی هستند.
موسیقی بازی را هم نباید نادیده بگیریم. موسیقی نقش پررنگی در انتقال حس و حال بازی به گیمرها دارد. موسیقی به شدت فضایی افسرده دارد و بهخوبی میتواند راوی شرایط مردم باشد. در واقع موسیقی به تنهایی میتواند یکی از ویژگیهایی باشد که داستان بازی را روایت میکند. در حالی که بازی داستانی ندارد، اما موسیقی توانسته فضایی در بازی به وجود بیاورد که خودتان را بخشی از بازی و روند آن احساس کنید. موسیقی فراستپانک را میتوانیم راوی داستان غم انگیز این بازی بدانیم.
زنده بمان
بازی فراستپانک از آن دسته از بازیهایی است که کم پیش میآید کسی به ساخت آن فکر کند. این بازی میتواند تجربهای بینظیر برای شما باشد. اگر بازیهای استراتژی و مدیریتی دوست دارید قطعا از بازی کردن فراستپانک لذت خواهید برد. چالشهای بازی و روند بازی بسیار منحصر به فرد طراحی شدهاند و به خوبی حس یک بازمانده و تلاش برای زنده ماندن را به شما منتقل میکنند. فراستپانک از هر نظر یک بازی قابل احترام است؛ یک بازی که سعی کرده دنیای غمانگیز را به خوبی پیش روی گیمرها قرار دهد، دنیایی که شاید در هیچ بازی دیگری ندیده باشید.
نام بازی: Frostpunk
تهیه کننده: ۱۱bit Studios
سازنده: ۱۱bit Studios
سبک: استراتژی مدیریتی
پلتفرم: PC
نویسنده : مجید نوردوست
منبع : دیجی کالا
دنیای پساآخرالزمانی همیشه سوژه خوبی برای ساخت بازی بوده است. تا چند سال پیش بازار این سبک حسابی داغ بود و کلی هم طرفدار داشت؛ اما موضوعی که اکثر بازیهای پساآخرالزمانی به راحتی از آن عبور میکردند یا چندان به آن نمیپرداختند زندگی در چنین دورانی است. شاید قهرمان داستان در بسیاری از این سبک بازیها با اتفاقات زیادی دست و پنجه نرم و داستان دراماتیکی برای گیمر روایت میکرد، اما باز مخاطب با تمام چالشها مواجه نمیشد و نمیدانست زنده ماندن به هر قیمتی یعنی چه. اما استودیوی ۱۱bit Studios توانسته خودش را به استاد داستانهای پساآخرالزمانی تبدیل کند. این استودیو که چند سال پیش بازی «این جنگ من» (This War of Mine) را ساخته بود، حالا با بازی «فراستپانک» (Frostpunk) نام خودش را دوباره برسرزبانها انداخته است. یک بازی استراتژی در فضای پساآخرالزمانی که واقعا نمایشی تلخ و تامل برانگیز از زندگی را پیش روی گیمرها قرار میدهد.
زندگی در گوی بخار
در دنیای پساآخرالزمانی فراستپانک خبری از زامبی نیست. بازی در دنیایی سرد و وحشی سپری می شود. مردمی که برای زنده ماندن تنها در کنار یک سیلندر بزرگ که گرما تولید میکند، زندگی می کنند. تنها امید مردم هم این است که بتوانند یک روز بیشتر غدا برای خوردن داشته باشند، یک روز بیشتر جایی برای خوابیدن داشته باشند و یک روز بیشتر زنده بمانند. تنها هدف بازی این است که بتوانید مردم را زنده نگهدارید و تنها دشمنی که میتواند شما را به راحتی شکست دهد، سرما است.
شما در بازی فراستپانک کنترل مردمی را به دست میگیرید که از لندن فرار کردهاند و به سرزمینهای شمالی آمدهاند؛ سرزمینهای سرد و خشنی که حیوانات هم به سختی در آن زنده میمانند. اما آنها آمدهاند که زنده بمانند و زندگی جدیدی را در دنیای بدون امید این بازی شروع کنند. انسانهایی که گرچه در اوج سختی به سر میبرند، اما در پی پیدا کردن بازماندگان هم هستند. افرادی که هنوز امیدوار هستند خانوادهشان را پیدا یا بتوانند شرایط زندگی را برای دیگران بهتر کنند.
حالا تمام این شرایط سخت و دشوار را در نظر بگیرید و خودتان را در نقش فردی قرار دهید که باید از این انسانها محافظت کند؛ فردی که وظیفه دارد در این دنیای بدون رحم برای مردمش شرایط بهتری را رقم بزند. اما این کار چالشهای زیادی را پیش رویتان قرار میدهد. بازی مجبورتان میکند تصمیمهای سختی را بگیرید که در زمان مواجه با آنها حتما تعجب میکنید. قطعا فکرش را هم نمیکنید که بازی تا چه اندازه میتواند انتخابهای بی رحمانهای را پیشرویتان قرار دهد.
هدف وسیله را توجیه می کند
همانطور که گفتیم تنها هدف بازی این است که مردم را زنده نگهدارید و شهری بزرگ و با رفاهی نسبی به وجود بیاورید. در ابتدای بازی تنها یک سیلندر بزرگ را میبینید که باید آن را روشن کنید تا مردمتان گرم شوند. البته این گرما کافی نیست و باید برای مردم سرپناهی درست کنید. باید به فکر سلامتی آنها باشید. باید برای آنها غذا فراهم کنید و برای ساخت و سازهای بیشتر منابع بیشتری به دست بیاورید. اصلیترین چالش بازی هم به دست آوردن منابع بیشتر است. چوب برای ساخت مکانهای مختلف، ذغال برای کرم نگهداشتن شهر و پیدا کردن غذا برای سیر کردن مردم. پیدا کردن هیچ کدام از این منابع هم کار آسانی نیست.
همینجا باید بگویم که روند جمعآوری منابع در این بازی اصلا مثل سایر بازیهای استراتژی کلاسیک نیست. در این بازی مردم از صبح تا شب کار میکنند و شبها را در شهر سپری میکنند تا بتوانند از سرمای زیاد جان سالم به در ببرند و زمانی را در دنیای ظالم بازی برای خودشان سپری کنند و به این فکر کنند که روز دیگر از سرما جان سالم به در بردهاند. همین موضوع باعث می شود که زمان جمعآوری منابع برای شما بسیار کم باشد. شما تنها در روز فرصت دارید که منابع مورد نیاز خودتان را جمع کنید. از آنجایی که افراد زیادی را برای کار کردن در اختیار ندارید، باید از افرادی که در اختیار دارید بهترین استفاده را ببرید. باید نسبت به نیاز خودتان افراد بیشتری را برای جمعآوری یک آیتم بسیج کنید و باید این موضوع را هم در نظر بگیرید که منابع شما نباید به پایان برسند. باید آنقدر ذغال داشته باشید که گوی بخار در شب هم مردم را گرم کند. باید آنقدر غذا داشته باشید که کسی مریض نشود و باید آنقدر سرپناه درست کنید که کسی نمیرد. در ابتدای بازی یکسری منابع محدود را در اختیار دارید که پس از چند روز به پایان میرسند. پس باید حواستان باشد که به دنبال یکسری منابع نامحدود بگردید. برای استفاده از منابع نامحدود هم نیاز دارید که از منابع موجود برای ساخت ساختمانهای مورد نیاز استفاده کنید؛ اما در حالی که میخواهید منابع خودتان را برای ساخت یک ساختمان خاص ذخیره کنید، کلی اتفاق غیرقابل پیشبینی شده در بازی رخ میدهد.
مردمی که به شهر شما میآیند به سرپناه بیشتر نیاز دارند. مردم براثر سرما و کمبود امکانات مریض میشوند و نیاز به درمانگاه دارند. نیاز به جمع آوری غذا بیشتر از قبل میشود و همین موضوع باعث خواهد شد که از منابع خودتان برای پاسخ به نیاز مردم استفاده کنید. نیازهای مردم همیشه به حالتهای مختلف پیش روی شما قرار میگیرند. شما میتوانید به مردم قول بدهید که برای همه شرایط یکسانی را فراهم میکنید یا میتوانید قول دهید که تلاشتان را میکنید اما شاید نتوانید برای همه شرایط را مطلوب کنید. به این موضوع توجه کنید که قول شما نقش مهمی در پیشرفت جریان بازی دارد. اگر نتوانید به قول خودتان عمل کنید مردم ناامید میشوند. وقتی هم که مردم ناامید شوند میزان نارضایتی بیشتر میشود و این اتفاق باعث بیماری، بیکاری و نبود امکانات میشود و نتیجه اینها هم از بین رفتن شهر و مردم خواهد شد. در کنار درخواستهای روزانه مردم یکسری اتفاقات غیرقابل پیشبینی هم در بازی رخ میدهند. در نتیجهی این اتفاقات است که شما اصلیترین تصمیمهای بازی را میگیرید. تصمیمهایی که در قالب قانون اجرا میشوند و مردم باید از آنها اطاعت کنند. آیا حاضر هستید که برای تامین منابع بچهها را به کار بگیرید؟ آیا حاضر هستید برای تامین غذا و گوشت خام از جسد مردگان شهر استفاده کنید؟ آیا میخواهید برای مردم بیمارستان درست کنید که درمان شوند یا در صورت آسیب دیدن عضو بدن آنها را قطع می کنید؟ یا شاید میخواهید مردم در شبهای سرد و کشنده بازی هم کار کنند؟ این شما هستید که تصمیم میگیرید برای رسیدن به هدف چه راهی را انتخاب میکنید.
در این بازی نمیتوانید یک انسان مهربان و خوب باشید. هر انتخابی که انجام دهید یک جنبه مثبت و یک جنبه منفی دارد. شما باید انتخاب کنید که کدام جنبه مثبت و منفی اهمیت ویژهای برایتان دارد و با توجه به شرایط بازی چه کاری نیاز است انجام شود. بازی فراستپانک را میتوانیم یک بازی استراتژی مدیریتی در دنیایی پسا آخرالزمانی بدانیم که در هر لحظه آن اتفاقات دردناکی رخ میدهد. هر روز صبح که که مردم از خواب بیدار میشوند میتوانید صحبتهای آنها را گوش کنید که با نا امیدی به زندگی خودشان ادامه میدهند. در طول روز هم همیشه میتوانید به صحبتهای آنها توجه کنید. این موضوع شاید در جریان کنترل شهر هیچ نقشی نداشته باشد، اما باعث میشود که خودتان را بهتر در جو بازی قرار دهید و بدانید که چه مسئولیت سنگینی را به عهده گرفتهاید.
پیشرفت در بازی هم کار بسیار دشواری است. شما در ابتدا باید برای ساخت ساختمانهای مختلف تکنولوژی آن را به دست بیاورید. تحقیق کردن درباره تکنولوژی مورد نظر هم زمانی را به خودش اختصاص میدهد. اینجاست که مدیریت زمان به کارتان میآید. باید بتوانید از ثانیه به ثانیه بازی نهایت استفاده را ببرید تا مردم زنده بمانند. برخی موارد برای یک ساعت زمان کم آوردن همه چیز را از دست میدهید. شاید در شرایط خوبی قرار داشته باشید، اما زمانی که قولتان را زیر پا گذاشته باشید همه چیز تغییر میکند و اوضاع بدتر از قبل میشود. پس همه چیز را حساب شده دنبال کنید و سعی کنید زمان را برای کارهای بسیار مهم و ساخت و ساز ساختمانهای اصلی صرف کنید. البته که می توانید برای پیشبرد سریع کارهایتان شیفتهای ۲۴ ساعته بگذارید. اما در این صورت میزان رضایت کاهش پیدا میکند و مردم بیشتر از قبل آسیب میبییند.
باید به این موضوع هم اشاره کنم که در طول بازی با کمبود نیروی کار هم مواجه میشوید. اینجاست که میتوانید دیدبانهای خودتان را به سرزمینهای اطراف بفرستید تا آنها انسانهای گم شده را پیدا کنند. اما به این موضوع توجه داشته باشید که اضافه شدن افراد بیشتر به شهرتان باعث میشود که منابع بیشتر مصرف شوند و مدیریت درخواست مردم هم بسیار سخت میشود. اضافه شدن هر فرد جدید به سرپناه، غذا و گرمای بیشتر نیاز دارد. پس نباید بدون فکر جمعیت را زیاد کنید. به این فکر کنید که باید از زندگی تمام این مردم محافظت کنید. آنها آمدهاند که در این شهر زنده بمانند و این شما هستید که باید آنها را با تصمیمهای خودتان زنده نگهدارید.
زیر صفر
فراستپانک از نظر جلوههای بصری در سطح خوبی قرار دارد. البته میتوانستیم انتظار گرافیک بهتری را داشته باشیم، اما باز هم بازی جو گیرایی دارد و به خوبی گیمرها را در فضای خود غرق میکند. شهر شما در یک دره بزرگ قرار گرفته که دور تا دور آن پوشیده از کوه و برف است. در اطراف شهر هم منابعی مانند چوب، آهن و ذغال قرار دارند. وزش باد و بوران به خوبی حس می شود و حتی باعث شده که به خوبی خودتان را جای مردم بازی قرار دهید و حس کنید که آنها چه شرایط سخت و دشواری را پشتسر میگذارند. اما با این حال دوست داشتیم که بازی سطح زوم بیشتری داشت تا میتوانستیم شهر و مردم از فاصله نزدیکتری ببینیم. طراحی ساختمانها و فضای شهر با الگو برداری از دوران ویکتوریایی طراحی شدهاند و شبیه به زمانی نزدیک به انقلاب صنعتی به نظر میرسند. شهر در شب ظاهری زیباتر به خود میگیرد و میتوانید مردم را ببینید که در خیابانها گردش میکنند و بچهها را میبینید که در حال بازی هستند.
موسیقی بازی را هم نباید نادیده بگیریم. موسیقی نقش پررنگی در انتقال حس و حال بازی به گیمرها دارد. موسیقی به شدت فضایی افسرده دارد و بهخوبی میتواند راوی شرایط مردم باشد. در واقع موسیقی به تنهایی میتواند یکی از ویژگیهایی باشد که داستان بازی را روایت میکند. در حالی که بازی داستانی ندارد، اما موسیقی توانسته فضایی در بازی به وجود بیاورد که خودتان را بخشی از بازی و روند آن احساس کنید. موسیقی فراستپانک را میتوانیم راوی داستان غم انگیز این بازی بدانیم.
زنده بمان
بازی فراستپانک از آن دسته از بازیهایی است که کم پیش میآید کسی به ساخت آن فکر کند. این بازی میتواند تجربهای بینظیر برای شما باشد. اگر بازیهای استراتژی و مدیریتی دوست دارید قطعا از بازی کردن فراستپانک لذت خواهید برد. چالشهای بازی و روند بازی بسیار منحصر به فرد طراحی شدهاند و به خوبی حس یک بازمانده و تلاش برای زنده ماندن را به شما منتقل میکنند. فراستپانک از هر نظر یک بازی قابل احترام است؛ یک بازی که سعی کرده دنیای غمانگیز را به خوبی پیش روی گیمرها قرار دهد، دنیایی که شاید در هیچ بازی دیگری ندیده باشید.
نام بازی: Frostpunk
تهیه کننده: ۱۱bit Studios
سازنده: ۱۱bit Studios
سبک: استراتژی مدیریتی
پلتفرم: PC
نویسنده : مجید نوردوست
منبع : دیجی کالا