من عاشقف این بازی بودم و هستم در زمان خودش یک بازی محشر بود اگه تا حالا بازی نکردیش حتما بازیش کن از ما گفتن بود
● از آغاز تا کنون
شاید یکی از دلایلی که سرزمین آفتاب تابان یعنی ژاپن به چنین پیشرفت و تکنولوژی رسیده به طوری که حتی با بزرگ ترین کشورهای اروپائی و آمریکا در زمینه علمی و فن آوری و... هماوردی می کند کار و تلاش همراه با حفظ رسوم و سنن خود باشد، نکته ای که شاید اکثر ملل دنیا به آن چندان اهمیت نداده و از کنارش به سادگی عبور می کنند.
مردم ژاپن در گذشته زندگی نمی کنند اما به آن آگاهی دارند و با تکیه بر آن آیندهٔ خود را می سازند. آنها به گذشتهٔ خود افتخار می کنند و قهرمانان، افسانه ها و فرهنگ خود را ارج می نهند و سعی در شناساندن آن به طرق مختلف به مردم جان دارند.
کشور ژاپن با واژه ای به نام ”سامورائی“ عجین شده است و با وجود گذر سال ها از مرگ این قهرمانان بی باک، داستان زندگی و رشادت هایشان هنوز بر سر زبان هاست. سال ها پیش کارگردان بزرگ سینمای ژاپن یعنی ”آکیروکروساوا“ فیلم های بسیاری را دربارهٔ این قهرمانان روانهٔ سینماهای جهان کرد که از مهم ترین آنها می توان به هفت سامورائی، یوجینبو، عصیان، ریش قرمز و... همگی با بازی تحسین برانگیز ”توشیرومیفونه“ اشاره کرد. البته هنوز هم فیلم های فوق العاده خوش ساختی نظیر آخرین سامورائی (به کارگردای ادوارد زوئیک و با بازی تام کروز محصول ۲۰۰۴) در این باره ساخته می شوند ولی شاید اینک بازی های کامپیوتری نقش پررنگ تری را در این زمینه ایفا کنند. بی هیچ تردیدی بهترین بازی که پیرامونش را سامورائی ها تشکیل می دهند سری Onimusha (سامورائی اهریمنی) ساختهٔ شرکت Capcom می باشد. به عقیدهٔ بسیاری، این بازی و چند عنوان دیگر Capcom یکی از دلایل موفقیت کنسول PS۲ سونی بودند زیرا با وجود این که PS۲ از نظر قدرت گرافیکی فوق العاده بالا، بخش آنلاین عالی و... بی بهره بود توانست دو رقیب قدرتمند خود یعنی XBOX و Cube Game را به راحتی پشت سر بگذارد و این تنها به دلیل بازی های خوش ساخت انحصاریش بود (البته از این عناوین سال ها بعد یک یا دو شماره شان بر روی دیگر سیستم ها نیز ساخته شدند).
▪ اربابان جنگ در خدمت شیطان
سال ۲۰۰۱ بود، زمانی که PS۲ تازه اولین قدم هایش را برای ورود به صنعت بازی برداشته بود. برای اثبات قدرت گرافیکی و فروشی چشمگیر در ابتدای کار، کنسول فوق نیازمند سری بازی های بزرگ و ارزشمند بود. به همین علت سونی دست به دامان Capcom شد و دیری نپائید که سه عنوان بزرگ پشت سر هم وارد بازار گشت و هرکدام از لحاظ فروش و امتیازاتی که سایت ها و مجلات معتبر به آنها دادند به رکوردهای جالبی دست یافتند.
Resident Evil Code Veronica و Devil May Cry و Onimusha این سه بازی بزرگ بودند ولی شاید دو بازی اول حداقل از نظر داستانی به پای Onimusha نمی رسیدند. به تصویر کشیدن نوبوناگا (یکی از مخوف ترین و بی رحم ترین فرماندهٔ تاریخ ژاپن) و تغییر او به ماهیتی شیطانی (خودمانیم کارهائی که او در طول زندگی اش انجام داده دست کمی از اهداف شیطان نداشته!) و نبرد سامورائی جوان به نام سامانوسکه آکچی با او و دار و دسته اش شاید یکی از مهمترین دلایل جذابیت داستان بازی بودند. قسمت اول انیموشا که تحت عنوان Onimusha Warlords (اربابان جنگ) عرضه شد از لحاظ ظاهری شباهت زیادی به سری رزیدنت اویل داشت. سیستم کنترل و حرکت دادن کاراکتر، زاویه دوربین غیرمتحرک، حل بعضی از معماها و سبک بازی (ماجرائی اکشن ـ ترسناک) بیش از پیش تم اصلی این اثر را به رزیدنت اویل نزدیک می کرد. موسیقی زیبا و سنتی بازی، جذب ارواج به جای مانده از دشمن (که بعدها به رکن اصلی بسیاری از بازی ها از جمله خدای جنگ درآمد) استفاده از سه شمشیر جادوئی Enryun ، Raizen و Shippuu که نحوه استفاده از آنها بسیار لذت بخش بود و چند نکتهٔ بزرگ و کوچک دیگر که از انیموشا یک شاهکار بی بدیل به وجود آورد. اینک داستان زیبای قسمت های مختلف هر بازی را با هم مرور می کنیم.
سال ۱۵۶۰ بود. فرمانده منطقه سوروگا یعنی یوشیموتو ایماگاوا به همراه ارتش خود وارد شهر کیوتو شد که ناگهان مورد حمله لشگر Nobunaga Oda قرار گرفت. نوبوناگا و یارانش در یک قدمی پیروزی بودند که ناگهان تیری گلوی نوبوناگا را از هم شکافت...
سامانوسکه آکچی (با نام کامل Hidemitsu Samanosuke) نیز که در لشگر یوشیموتو حضور داشت نظاره گر این صحنه بود. یک سال بعد در منطقه ساتیو اتفاق عیجبی به وقوع می پیوندد. پرنسس Yuki خواهر یوشیموتو از قصر توسط گروهی ناشناس دزدیده می شود. سامانوسکه به کمک یکی از دوستان خود که یک زن جوان نینجا به نام Kaede است برای یافتن پرنسس یوکی عازم سفر می شود! او در بین راه با موجودات عجیبی روبه رو می شود که با وجود شباهتشان به نینجاهای معمولی ماهیتی انسانی نداشتند! بعد از کمی کشمکش با نینجاها پرنسس یوکی را در گوشه ای نقش بر زمین می یابد. اما ناگهان یک هیولای بزرگ به نام Osric از راه می رسد. تلاش سامانوسکه برای نابودی او بی نتیجه می ماند زیرا هیولا با یک ضرب قهرمان ما را به سمتی پرتاب می کند و پرنسس را نیز می رباید. اتفاق عجیبی افتاد. چندین و چند نور درخشان و رنگارنگ دور تا دور سامانوسکه را احاطه کردند و به او فهماندند که آنها روح سامورائی هائی هستند که توسط شیاطین کشته شدند. نیروهای درخشان وارد دست راست سامانوسکه شدند و دستبند عجیبی را خلق کردند. این دستبند که Oni Gauntlet نام داشت (Oni در افسانه های ژاپن مظهر روح پاک و انسانیت است و سامورائی دارندهٔ این قدرت Onimusha نام می گیرد) به سامورائی جوان ما برای نابودی شیاطین کمک بسیاری کرد به گونه ای که وی توانست مخلوقات بسیاری را که توسط جادوگری شریر و اهریمنی به نام Guidstern به وجود آمده بود از میان بردارد. از سوی دیگر Kaede که ظاهراً دسوت سامانوسکه بود در حقیقت از طرف گروه ایگا مأموریت داشت تا وی را به قتل برسان اما کم کم از این کار منصرف شد و حقیقتاً به او پیوست. این دو در قصر Inabay Ama با پسربچه ای که Yume Maru نام دارد روبه رو می شوند که از دست تاکیچیرو کینوشیتا (یکی از دستیاران نوبوناگا) فرار می کند. او مأموریت دارد تا پسربچه را که در واقع برادرخواندهٔ پرنسس یوکی است به اقامتگاه شیطان یعنی قصر گیفو (Gifu Castle) ببرد. سامانوسکه و Kaede پس از سختی های بسیار بالاخره خود را به قصر گیفو می رسانند. ارباب شیطان یعنی FOrthinbras که اژدهائی بزرگ و مخوف است قصد دارد تا با خون یوکی و یومه به نوبوناگا قدرت اهریمنی و فناناپذیری ببخشد. نبرد سختی آغاز می شود.
سامانوسکه که با آخرین توان خود با اژدها جنگیده و او را می کشد. قصر هر لحظه ممکن است فر بریزید بنابراین قهرمانان بازی به سوی در خروجی فرار می کنند ولی... اژدها که هنوز زنده است آخرین زهرش را می ریزد زیرا سامانوسکه را در چنگال خود اسیر کرده و با یک فشار او را می کشد. قطرات خون سامانوسکه بر روی تن اژدها می ریزد. خون همانند اسید دست فورتین براس اژدها را از بین می برد! بله؛ نیروی Oni Gauntlet تکمیل شده و سامانوسکه سامورائی اهریمنی می شود. او اژدها را می کشد و زمانی که به حالت عادی خود برمی گردد بی هوش شده و بر زمین می افتد. چند لحظه بعد وقتی که به هوش می آید نوبوناگا را بالای سر خود می بیند...
بازی در اینجا به پایان می رسید و سئوالات بی جواب بسیاری را در ذهن بازیکن به وجود می آورد. آیا این پایان ماجرا بود؟ مسلماً نه، زیرا همانطور که Capcom در انتهای بازی تأکید داشت افسانه هرگز نمی میرد پس پیش بینی ساخته شدن شماره دوم به هیچ ؤجه دور از دسترس نبود. یک سال بعد این بازی با کمی تغییرات (البته نه در محتوای داستان) تحت عنوان Onimusha Genma برای XBOX روانه بازار شد. بد نیست بدانید کاراکتر سامانوسکه از روی چهره بازیگر مطرح ژاپن یعنی آقای تاکشی کانیشیرو (که در فیلم هائی نظیر خانهٔ خنجرهای پران حضور داشته است) الهام گرفته شده بود.
▪ سرنوشت یک سامورائی با سرنوشت دنیا گره می خورد...
مسئولان ارشد شرکت Capcom قبل از عرضه قسمت دوم بازی اعلام کردند که این بازی یک Trilogy (سه گانه) خواهد بود و این تصمیم حتی قبل از ساخته شدن شمارهٔ اول گرفته شده (دموی کوتاهی که در پایان اونیموشا: اربابان جنگ از قسمت دوم این اثر گنجانده بودند دلیلی بود بر ادعای فوق) دومین اونیموشا که تحت عنوان Onimusha Samurai Destiny (سرنوشت یک سامورائی) در سال ۲۰۰۲ به بازار عرضه گشت با روند عالی، شخصیت پردازی قوی و صد البته فروش چشمگیرش توانست به عنوان یکی از بهترین دنباله های تاریخ بازی های رایانه ای خود را به اثبات برساند. تم اصلی اثر همچنان پیرو سبک بی نظیر قسمت اول بود ولی سیستم کنترل کاراکترها، چند ضرب های فوق العاده، موسیقی دلنشین، حل کردن معماهای ساده و بعضاً سخت به همراه داستان عالی بازی اونیموشا دو را حتی از قسمت قبل خود بهتر و باشکوه تر کرده بود. با تمام این اوصاف نکته ای که ابتدای بازی بازیکنان را کمی دلسرد می کرد نبود کاراکتر سامونسکه به عنوان شخصیت اصلی و حضور قهرمانی جدید به نام جوبی یاکیو Jubei Yagyu بود، سیاست نسبتاً عجیبی که همواره شرکت Capcom در عناوین بزرگ و محبوبش به کار می گیرد. نمونه اش جایگزینی لیون و کلارا به جای کریس و جیل در رزیدنت اویل دو و دو فضانورد مرد و زن به جای دیلان و رجینا در داینوکریسیس سه. اتفاقاً کاراکتر جوبی آنقدر دوست داشتنی و باورپذیر ساخته و پرداخته شده بود که بسیاری پس از پایان رساندن بازی اعتراف کردند که با کاراکتر جوبی حتی بیشتر از سامانوسکه ارتباط برقرار کردند. جالب اینجاست که جوبی هم همانند سامانوسکه چهره اش از روی یک بازیگر مطرح و البته قدیمی کشور ژاپن یعنی آقای یوساک ماتسودا طراحی شده که مهم ترین کار سینمائی او فیلم باران سیاه (۱۹۸۹) می باشد. لازم به ذکر است که تقریباً تمام شخصیت های سری اونیموشا در تاریخ ژاپن واقعاً حضور داشتند و به عنوان اسطوره های این کشور شناخته می شوند. اکثر این افراد حتی در بازی های کامپیوتری دیگری نظیر سه گانه Kessen اثر شرکت Koei و Devil Kings شرکت Capcom نیز با ظاهری متفاوت حضور دارند. اینک به داستان زیبای انیموشا دو می پردازیم:
لرد نوبوناگای ادا فرماندهی لشگر شیاطین را به عهده گرفته و روز به روز به قدرت و سپاه عظیم وی نیز اضافه می شود. در سال ۱۵۷۰ در حالی که بسیاری از مناطق ژاپن به تصرف شیاطین درآمده، سپاه نوبوناگا به دهکده یاگیو نیز حمله کرده و تمام مردم را در خونشان می غلتاند. جوبی یاگیو که یک سامورائی با تجربه و بی باک به حساب می آید از اهالی همین دهکده یاگیو است. او که مدتی از زادگاه خود دور بوده تحت تأثیر خبر حمله نوبوناگا با عجله به خانه می رود، اما دیر شده است. تمامی افراد دهکده مرده اند و معدود بازماندگان نیز توسط شیاطین با زندگی وداع می کنند. بارش شدید باران هم جلودار جوبی نیست، او به تنهائی عدهٔ کثیری از شیاطین را می کشد ولی... صدای عجیبی او را به خود می آورد. جوبی صدا را دنبال کرده و وارد غاری می شود. در انتهای غار یک نفر در مکانی مرموز در انتظار اوست. موجودی عجیب که نیمی از بدنش انسان و نیمی دیگرش شبیه مار است. این زن که تاکاچو نام دارد جوبی را از قدرت نهفته اهریمنی اش (طلسمی که در کف دست وی نقش بسته است) مطلع می کند. این طلسم همانند قدرت Oni Gauntlet است به شرطی که پنج گوی جادوئی سرنوشت در کنار هم قرار گیرد... جوبی برای دستیابی به پنج گوی به مناطق مختلفی سفر می کند. او در یکی از دهکده های مجاور یاگیو با دو مرد جنگجو روبه رو می شود که هدفشان نابودی نوبوناگاست ولی مدام با هم مشکل پیدا می کنند. Ekei Ankokuji یک راهب و استاد مدرسه هوزواین و Magoichi Saiga سردسته تفنگداران کیشوسایگا که هر دو توسط افراد نوبوناگا ضربهٔ سختی خورده اند. کمی بعد جوبی با دختری روبه رو می شود که خود را به ایو Oyu معرفی می کند. در حالی که قهرمان ما بارها ایو را از مشکلات گوناگون نجات می دهد نینجای جوانی به نام Kotarofuma که از گروه فوما است از دور نظاره گر این صحنه هاست. او بارها به جوبی هشدار می دهد که نباید به ایو اعتماد کند. جوبی در پی یافتن نوبوناگا به تعقیب مریدان اصلی او می پردازد. یکی از آنها Jujudormah است، یک زن اهریمن که عاشق نوبوناگا است. زمانی که جوبی به محل زندگی تاکاچو می رود او را نیمه جان می یابد. اینکار زیر سر Jujudormah است. تاکاچو در آخرین لحظه زندگیش راز عجیب و غیرقابل باوری را به سامورائی ما می گوید؛ بله، تاکاجو مادر جوبی است! جوبی تازه متوجه ماجرا می شود. پی می برد که هدفش فقط انتقام نیست بلکه سرنوشت دنیا به او بستگی دارد زیرا او یک سامورائی اهریمنی است.
جوبی به سراغ Jujudormah می رود او را می کشد. در بدو ورود به جزیرهٔ شیطان یعنی Oni Island شخصی به نام Gogandantess مانع جوبی می شود. شمشیرزنی که آرزو دارد او را ارباب جنگجویان اهریمنی خطاب کنند! پس از چندین مبارزه، جوبی وی را شکست داده و با بیان جملهٔ: ”تو ارباب جنگجویان اهریمنی هستی“ در هنگام مرگ گوگادانتس او را به آرزویش می رساند. ایو هم بالاخره اعتراف می کند که نام حقیقی اش Oichi است و خواهر نوبوناگاست او می گوید از برادرش به خاطر اهداف شیطانی اش متنفر است و حقیقتاً قصد دارد او را نابود کند. جوبی به کمک دوستانش و پس از اینکه بارها از مخمصه هائی که تاکیچیرو کینوشیتا برایش به وجود آورد جان سالم به در می برد وارد قصر ویرانهٔ Inabay Ama می شود. پس از چندین مبارزه با Ginghamphatts و غلبه بر او گوی آخر نیز نصیب جوبی می شود. قهرمان ما می خواهد به کمک این گوی وارد جایگاه نوبوناگا شود اما ایو از راه می رسد و سعی می کند او را منصرف سازد ولی جوبی مجبور است و نمی تواند بماند. او به ایو می گوید امیدوار است او خوشحال باشد و به دهکده باز گردد... زمان مبارزه فرا رسیده است. پس از یک جنگ نفس گیر جوبی، نوبوناگا را شکست می دهد ولی این پایان ماجرا نیست. نوبوناگا در آخرین لحظه با نیروی خود مجسمه طلائی شیطان را به حرکت درمی آورد و آن را به جان جوبی می اندازد. جوبی به کمک پنج گوی سرنوشت تبدیل به سامورائی اهریمنی شده، مجسمه را نابود می کند و قبل از ریزش کل قلعه از صحنه می گریزد...
”نوبوناگا ادا زنده مانده و به زودی باز خواهد گشت“. صدای خنده های او در انتهای بازی دلیل بود بر این ادعا! پس از به اتمام رسیدن اسامی سازندگان بازی سکانسی کوتاه به نمایش در می آمد. شمشیر افسانه ای Bishamon بر فراز صخره ای، در یک قطعه سنگ فرو رفته بود یک نفر به سوی آن می رفت و... شمشیر را به دست می گرفت. نقطه آغازی برای بازگشت سامانوسکه و آخرین نبرد با نوبوناگا و شیاطین در اونیموشا سه.
▪ نبرد جنگجویان با شیاطین جهنم
Capcom اعلام کرده بود که ساخت سومین اونیموشا حداقل تا سال ۲۰۰۴ به طول می انجامد و عرضه این بازی درسال ۲۰۰۳ امکان پذیر نیست اما طرفداران که هر ساله به بازی کردن و سرگرم شدن با یک اونیموشای جدید عادت کرده بودند از Capcom درخواست کردند که برایشان حداقل یک دوای موقتی تجویز کند! اینگونه شد که بازی حاشیه ای Onimush Buraiden که در آمریکا و اروپا تحت عنوان Onimusha:Blade Warriors شمشیر جنگجویان (عرضه شد در سال ۲۰۰۳ جائی در آرشیو طرفداران این اثر باز کرد) در نسخهٔ ژاپنی دموئی از اونیموشا ۳ در ابتدای بازی گنجانده شده بود.
اونیموشا: شمشیر جنگجویان که بی شباهت هم به بازی های مبارزه ای نبود توانست به فروش نسبتاً قابل قبولی دست یابد. امکان بازی با تمامی کاراکترهای سری اونیموشا چه (قهرمانان و چه شیاطین) انصافاً لذت بخش بود. شمشیر جنگجویان داستان واحدی را دنبال نمی کرد و تنها به عاقبت بعضی از شخصیت های این سری پس از پایان رسیدن دو قسمت اونیموشا می پرداخت.
سامانوسکه، جوبی، کائده، ایو و... همچنان در پی یافتن و کشتن نوبوناگا هستند و افرادی نظیر گوگادانتس، مارسلوس و... راه را برای رسیدن به این هدف برای قهرمان ما تنگ می کنند. دو قهرمان بازی، سامانوسکه و جوبی در یک شالیزار برای اولین بار با هم روبه رو می شوند. آنها در ابتدا قصد دارند با یکدیگر مبارزه کنند ولی در نهایت به هم پیوسته و به سراغ نوبوناگا می روند اما باز هم موفق به نابودی کامل او نمی شوند و همه چیز با آخرین نبرد در اقامتگاه لرد نوبوناگا در اونیموشا ۳ ختم می شود.
▪ قهرمانان در محاصرهٔ اهریمن
بالاخره روز موعود فرا رسید و سومین قسمت از سری اونیموشا با عنوان Onimusha Demon Sige در اوایل سال ۲۰۰۴ عرضه شد و به فروش فوق العاده بالائی دست یافت و رکورد فروش که از دو قسمت پیش فراتر بود Capcom را که در شرایطی بحرانی به سر می برد نجات داد به گونه ای که این بازی در عرض تنها چند هفته فقط در ژاپن (به استثناء دیگر کشورها) یک میلیون نسخه فروش رفت که بنا به گفته های مسئولان شرکت سازنده، اونیموشا ۳ از معدود عناوین این کمپانی بوده که در ژاپن از مرز یک میلیون نسخه گذشته است. موفقیت این بازی به حدی بود که در اواخر ۲۰۰۵ برای کامپیوتر نیز عرضه گشت. دموی ابتدای بازی آنقدر خوش ساخت و عالی از آب درآمده بود که لقب بهترین دمو سال را از آن خود کرد. جالب است بدانید که کارگردانی این صحنه نمایشی را آقای دانی یوان که در کارنامهٔ خود اثرث همچون Blade۲ را دارد برعهده داشته است! جالب تر اینکه در یک نظرسنجی که در سال ۲۰۰۶ صورت گرفت اونیموشا ۳ مقام بهترین دموی ابتدای بازی را در تاریخ بازی های رایانه ای به خود اختصاص داد! موسیقی و روند بازی همچنان عالی بود ولی طراحی نوع ساختار و گرافیک بازی دستخوش تغییر شده بود. دیگر پیش زمینه ها Pre Render (از پیش رندر شده) نبودند و تمامی محوطه ها به صورت سه بعدی طراحی شده بودند که کمی باعث افت گرافیک شده بود ولی خوشبختانه نورپردازی استادانه و بی نقص کاملاً این نکته را محو می کرد. شاید بهتر باشد به داستان بازی بپردازیم:
بزرگ ترین لشکر شیاطین به سرپرستی موجودی به نام گارگانت به سوی مرکز فرماندهی لرد نوبوناگا در حال حرکت هستند تا به او و افرادش بپیوندند. سامانوسکه آکچی، سامورائی که بیست و سه سال است با موجودات اهریمنی در نزاع می باشد مأموریت دارد تا کاملاً ناشناس وارد سفینه گارگانت شده و او را از بین ببرد. پس از مدتی کشمکش و نابودی سفینه، سامانوسکه و گارگانت رودرروی هم قرار می گیرند. سامورائی اهریمنی ما تنها با یک ضربه دشمن خود را می کشد و... از میان گرد و غبار، خسته و زخمی عازم آخرین سفر و آخرین مبارزه می شود. مقصد نهائی، کشتن نوبوناگاست.
در سال ۱۵۸۲ سپاهی به رهبری میتسه هیده آکچی به اقامتگاه نوبوناگا واقع در هونوجی حمله کردند. سامانوسکه نیز که از سران این لشکر به حساب می آید پس از کشتن بسیاری از شیاطین، خود را به نوبوناگا می رساند. Ranmaru Mari یکی از محافظین نوبوناگا به سوی سامانوسکه حمله ور می شود ولی کاری از پیش نبرده و کشته می شود. پس از کشتن رانمارو، قهرمان به سوی نوبوناگا حمله ور شده تا به زندگی ننگین وی برای همیشه خاتمه دهد ولی... ناگهان طلسمی عجیب پیرامون سامانوسکه را فرا گرفته و او را در خود فرو می برد. این طلسم در واقع چیزی جز یک تونل زمان نیست. سامانوسکه سر از شهر پاریس در کشور فرانسه درآورده و پا به سال ۲۰۰۴ گذاشته است! از طرفی دیگر موجودات اهریمنی نیز وارد پاریس شده و دست به کشتار مردم زده اند. نیروی پلیس توان مقابله با شیاطین را نداشته و آخرین نور امید نیز در حال خاموشی است. جک بلانک (Jacqus Blanc) افسر نیروی پلیس زمانی که توسط بی سیم متوجه می شود همکارش فلیپ نیاز به کمک دارد خود را به سرعت پیش او می رساند. جک نیز گرفتار شده و در یک قدمی مرگ قرار می گیرد. ناگهان سامانوسکه از راه می رسد و کار موجودات اهریمنی را یکسره می کند. تونل زمان اینبار جک و فلیپ را به چند سال عقب تر برده و آنها نیز در ژاپن سال ۱۹۵۸ فرستاده می شوند. دوست جک به خاطر خونریزی زیاد می میرد و او را تنها می گذارد. سامانوسکه در زمان حال با همکار و همسر آینده جک یعنی Michelle برخورد می کند. او زمانی که میشل را از مخمصه نجات می دهد متوجه حضور گویدسترن در شهر می شود. موجودی که خالق شیاطین جهنمی بسیاری بوده و با تونل زمانی که به وجود آورده باعث بروز آشوبی بزرگ شده است. در زمان گذشته جک با سامانوسکه روبه رو می شود! در واقع جک به چند روز قبل از حمله سپاه آکچی به اقامتگاه نوبوناگا فرستاده شده و بنابراین هنوز سامانوسکه اسیر تونل زمان نشده است. فرشته کوچکی به نام Ako که می تواند به گذشته و حال سفر کند توسط نیروهای Oni مأمور می شود تا به عنوان یک پل ارتباطی میان سامانوسکه و جک (گذشته) با میشل، هنری (پسر خردسال جک) و سامانوسکه حال ارتباط برقرار کند. جک پس از به دست آوردن سلاحی شبیه شلاق که توسط نیروهای Oni به وی اهدا شد به سختی و با نابودی تعدادی از شیاطین خود را به دهکده ای رساند. مبارزه مبارزی به نام Heihachi که از اهالی دهکده بود از جک دعوت به مبارزه می کند. پس از چندین نبرد آنها متوجه اشتباه خود شده و پی می برند که هدفشان در یک چیز خلاصه می شود، نابودی نوبوناگا. از طرفی دیگر سامانوسکه در زمان حال بالاخره گویدسترن را یافته و او را برای همیشه نابود می کند. شب حمله سپاه سامانوسکه به اقامتگاه نوبوناگا یک بار دیگر فرا می رسد. جک، هیهاچی و سامانوسکه گذشته در چند قدمی رسیدن به ارباب شیاطین هستند که رانمارو از راه می رسد. هیهاچی توسط رانمارو کشته می شود و جک نیز رانمارو را هم در زمان گذشته و هم در زمان حال به سزای اعمالش می رساند. تونل جابه جائی سامانوسکه گذشته به مصاف نوبوناگا می رود ولی به علت نیروی عظیمی که نوبوناگا به دست آورده شکست خورده و کشته می شود. ظاهراً همه چیز به سود تاریکی پیش می رود ولی... نه؛ این پایان کار نیست. سامانوسکه از زمان حال فرا می رسد و با نیروی Absord Darkness Onimgantlet که توسط جابه جائی زمان در آینده به دست آورد برای همیشه لرد نوبوناگا اُدای شیطان را نابود کرده و او را به دنبای مردگان باز می گرداند...
بازی و در کل این سه گانه در اینجا پایان خوش پیروزی خیر بر شر را به خود می بیند ولی از آنجائی که سازندگان علاقه زیادی به سورپریزهای ناگهانی داشتند با به تصویرکشیدن صحنه ای از تاکیچیرو کینوشیتا (دستیار نوبوناگا) که فرماندهی سپاه کوچکی از نیروی اهریمنی را به عهده دارد و خود را پس از نوبوناگا ارباب شیاطین می داند به بازی کنندگان یادآوری کردند که در آینده ای نه چندان دور باید شاهد اونیموشای دیگری باشند! اینک کمی به حواشی بازی اونیموشا ۳ می پردازیم:
از چهره ژان رنو بازیگر محبوب و مطرح فرانسه که بازی درخشان او در آثاری نظیر لئون (حرفه ای)، مأموریت غیرممکن و رودخانه خون ۱ و ۲ فراموش نشدنی است برای کاراکتر جک بلانک الگوبرداری شد!
در اولین روز عرضه بازی در ژاپن یک سری دسته کنترل مخصوص که همانند یک شمشیر سامورائی بود در کنار بازی فروخته می شد! (اتفاقی که برای رزیدنت اویل چهار هم افتاد، البته دستهٔ کنترل بازی فوق شبیه اره برقی بود!).
▪ طلوع رویاها یا سقوط شان؟!
طرفداران اونیموشا همچنان مشتاقانه در انتظار تأیید ساخت شماره چهار این اثر از سوی Capcom بودند اما Capcom ساختن چهارمین اونیموشا را نه تأیید می کرد و نه تکذیب به همین دلیل سردرگمی عجیبی بین علاقه مندان به سامورائی اهریمنی ایجاد شده بود. در این راستا دیگر شرکت های سازنده بازی های کامپیوتری نیز دست به تولید عناوینی نظیر اونیموشا کردند. مهمترین و مطرح ترینشان بازی Genji محصول SCEA (سونی) بود. کارگردان این بازی آقای یوشیکی اوکاموتو بود شخصی که در گذشته یکی از اعضاء سازنده سری اونیموشا به حساب می آمد. ایشان پس از جدائی از Capcom اولین بازی رسمی و جداگانه خود را برای Game Republic و SCEA که همین عنوان زیبای گنجی بود در اوایط سال ۲۰۰۵ برای PS۲ روانه بازار کردند. بازی فوق با گرافیک عالی، موسیقی دلنشین و داستانی زیبا (داستان گنجی نیز براساس زندگی واقعی سامورائی به نام Minamoto Yoshitsune و یا باوفایش یعنی Benkei که رهبری قبیله ای به نام گنجی را برعهده داشت و برعلیه بزرگ ترین و شرورترین قبال ژاپن یعنی هیکه می جنگید ساخته شده است) توانست ادعای سازندگانش را که قبل از عرضه بازی اعلام کرده بودند Genji سرسختی برای اونیموشا خواهد بود تا حدود زیادی به اثبات برساند هر چند مدت زمان کوتاه بازی کمی به عظمت بازی ضربه زد.
در همین سال شرکت گمنام Artoon با ناشر گمنام ترش یعنی Star Rising بازی Sword Of Destiny را ساخته و عرضه کردند که به موفقیت چندانی برای خود و کنسول PS۲ دست نیافت. ولی نکته جالبی که درباره این بازی باید به آن اشاره کرد ظاهر شخصیت اصلی آن یعنی Raion است. این کاراکتر شباهت بسیار زیادی به Soki قهرمان اونیوشا چهار دارد! جالب اینجاست که چهارمین اونیموشا یک سال بعد از عرضهٔ Sword Of Destiny ساخته و پخش شد پس می توان نتیجه گرفته که Capcom با نگاهی به کاراکتر Raion دست به خلق Soki زده است!!
در هر حال چهارمین قسمت از سری اونیموشا پس از جنجال و تبلیغ بسیار با عنوان Onimusha Dawn of Dreams (طلوع رویاها) عرضه شد و طرفداران و مخالفان زیادی پیدا کرد! برای افرادی که عاشق نوآوری بودند و دوست داشتند سبک بازی محبوبشان به کلی تغییر کند طلوع رویاها عنوانی دوست داشتنی و رضایت بخش بود ولی طرفداران اصیل اونیموشا آرزوهای خود را بر باد رفته دیدند. سبک بازی شباهت زیادی به سری Devil Kings پیدا کرده بود، شخصیت های بازی همگی تغییر کرده و آن عمق همیشگی را نداشتند. داستان بیش از اندازه پر پیچ و خم و به عبارتی بهتر سرگیجه آور بود. دشمنان بازی اکثراً تکراری طراحی شده بودند و مبارزه با رئیس ها به دفعات زیاد از زیبائی بازی می کاست. البته غیر از این چند نکته منفی طلوع رویاها انصافاً خوب و عالی از آب درآمده بود و به خاطر اقلام، امتیازات و موارد مخفی بسیار (که یکی از بهترین آنها حضور سامانوسکه آکچی و Ako (فرشته کوچک) در بخش مخفی می باشد) ارزش بازی کردن را به دفعات افزایش می داد ولی همانطور که گفته شد طرفداران Capcom بیش از این بازی محبوبشان توقع داشتند، خصوصاً که سال گذشته اش رزیدنت اویل چهار را تجربه کرده بودند و سطح انتظارشان بسیار بالا رفته بود. یکی از نکات جالب طلوع رویاها سیستم همکاری بین اعضاء گروه بود. مثلاً یک نفر می توانست درهای آهنی را بگشاید و دیگری تخصصش عبور از حفره های کوچک بود. این بازی طبق معمول بر روی کنسول PS۲ و بر روی دو DVD عرضه شد.
داستان این قسمت از بازی بدین گونه آغاز می شود:
سال ها از نابودی لرد نوبوناگا می گذرد. در سال ۱۵۹۶ شخصی به نام Hideyoshi Toyotomi رهبری شیاطین را به عهده گرفته و به کمک نیرو Genma (همانگونه که Oni در افسانه های ژاپن مظهر پاکی و انسانیت است Genma نیز نماد پلیدی و سیاهی است) دیگر موجودات اهریمنی و نفرین شده را به دنیا باز می گرداند و دیری نمی پاید که لشکر عظیمی از نیروهای تاریکی تشکیل می شود. هیدیوشی همانند لرد نوبوناگا ادا هدفش تنها تسلط بر ژاپن نیست او می خواهد بر دنیا حکومت کند. او که اینک در حال رسیدن به آرزوهای شیطانی اش است، توسط نیرو Genma و با درختان شکوفه های گیلاش حشراتی به نام Genma Insects پرورش داده و با قراردادن این حشرات در بدن انسان ها، آنها را تحت اراده خود درآورده است. اما پسرخوانده ٔ وی که Hideyasu Yuki نام دارد سعی می کند جلوی اهداف هیدیوشی تیوتومی را بگیرد. او بعد از اینکه تعداد زیادی از سران دشمن را سرنگون می کند با دختر جوانی به نام Akane Yagyu که ملقب به Jubei است آشنا می شود. دخترک در واقع نوه جوبی یاگیو (قهرمان اونیموشا دو) است و به همین دلیل نام خود را به جوبی تغییر داده است. هیدیا سویوکی نیز که در میان مبارزین به Blue Demon معروف است پس از پیوستن به نیروی Oni نام خود را به Soki Oni of the Ash تغییر می دهد. Soki و Jubi پس از مدتی خود را به محل نگهداری درختان گیلاس می رسانند. یک نفر رودرروی آنها قرار می گیرد و راه را بر آنان می بندد او کسی نیست به جز Munanori Yagyu عمی جوبی. جوبی به مبارزه با او می پردازد و سوکی برای یافتن درختان به ناچار او را ترک می کند. کمی بعد او در یک قلعه قدیمی با دختری به نام Ohatsu (دوست دوران کودکی اش) رو به رو می شود. اوهاتسو از سوکی می خواهد به هیدیوشی بپیوندد اما او نمی پذیرد. هر دو از همکاری به هم امتناع کرده ناگهان مونانوری از راه می رسد. بله؛ جوبی در مبارزه با او شکست خورده است. سوکی به سرعت خود را به جوبی می رساند و او را از شر یک دینامیت روشن که عمویش به وی متصل کرده بود نجات می دهد. سوکی و جوبی در توکیو با جادوگر نیک سیرت مو سپیدی به نام Tenkai Nankobo رو به رو می شوند که در تلاش است نیروهای Genma را نابود کند. تنکای نانکوبو نیز به قهرمان داستان می پیوندد. به گفته او آنها باید فردی به نام روبرتو که اصلیتی اسپانیائی دارد را از قصر ساوایاما نجات دهند. افراد گروه وارد قصر ساوایا شده و روبرتو را در زیرزمین آنجا می یابند. روبرتو به سوکی می گوید که برای نابودی یک دشمن قدیمی به نام Luis به ژاپن آمده و تنها هدفش کشتن اوست. آنها پس از مشکلات بسیار و نبردهای پیاپی با شیاطین در نهایت به کمک اوهاتسو از قصر ساوایا خارج می شوند. اوهاتسو که از اهداف شوم و شیطانی هیدیوشی با اطلاع شده به قهرمانان داستان می پیوندد. این پنج تن بالاخره خود را به کیتو (اقامتگاه هیدیوشی) می رسانند. هیدیوشی در حالی که خواهر سوکی (یودا) را در نزد خود دارد برای آخرین بار از قهرمان ما می خواهد که به او بپیوندد. سوکی عزم خود را جزم کرده و به طرف هیدیوشی حمله ور می شود اما او که آکنده از نیروهای اهریمنی است طلسمی مرگبار به سوی سوکی روانه می کند. تنکای به کمک آمده و در آخرین لحظه او را نجات می دهد...
مدتی از این ماجرا می گذرد. سوکی، جوبی، تنکای، روبرتو و اواتسو به کمک راهنمائی های مینوکیچی و پس از نابودی بسیاری از فرماندهان ارشد هیدیوشی نظیر میتسوناری، مونانوری و.. پا به کوهستان هیئی می گذارد. هیدیوشی همانند نوبوناگا هیولائی مکانیکی خلق کرده تا بتواند سوکی و یارانش را از میان بردارد ولی نه تنها هیولای مکانیکی او بلکه مجسمه Genma هم در مقابل همت و اتحاد قهرمانان ما کاری از پیش نمی برد. هیدیوشی و همسرش در آخرین لحظه بالاخره به خود می آیند.
نیروی Genma که روح آنها را اسیر خود کرده بود نابود می شود ولی... دیگر دیر شده است، زخم ها و جراحت وارد آمده بر اندام هیدیوشی بیش از اندازه عمیق است...
ولی مرگ او پایان ماجرا نیست. یکی از مریدان هیدیوشی با آخرین توان خود نطفه شیطان را احضار می کند. سوکی به سامورائی اهریمنی تبدیل شده و در آسمان به جنگ او می رود. پس از یک نبرد سخت سوکی پیروزمندانه به پیش یاران خود باز می گردد اما... غریبه ای که از ابتدای داستان نظاره گر ماجراست توسط گوی جادوئی اهریمن به گروه Oni حمله ور می شود. هیچ نیروئی به او کارگر نیست نه خنجرهای جوبی، نه مشت های آهنین روبرتو، نه تیرهای اسلحه اوهاتسو و... ولی سوکی با نهایت فداکاری (با وجودی که می داند نزدیک شدن به او یعنی مرگ) خود را به وی رسانده و شمشیرش را در بدن لوئیس فرو می کند...
سوکی توسط نیروهای پاک و بهشتی Oni به آسمان فراخوانده می شود، Genma برای همیشه از بین می رود و آرامش و امنیت یک بار دیگر بر مردم دنیا لبخند می زد. آیا این پایانی بر افسانهٔ اونیموشاست؟
هیچ خبری راجع به ساخته شدن شمارهٔ بعدی اونیموشا تا با امروز منتشر نشده و ظاهراً طلوع رویاها را باید پایانی بر این سری قلمداد کرد. کنسول PS۲ همانند برادر بزرگ تر خود یعنی PS۲ نیاز مبرمی به یک ناجی دارد و مسلماً یک اونیموشای جدید می تواند او را از بحرانی که از ابتدای حیاتش با آن دست و پنجه نرم می کند نجات دهد، مأموریتی که قسمت دوم بازی گنجی یعنی Genji۲ نتوانست از عهدهٔ آن برآید.
● از آغاز تا کنون
شاید یکی از دلایلی که سرزمین آفتاب تابان یعنی ژاپن به چنین پیشرفت و تکنولوژی رسیده به طوری که حتی با بزرگ ترین کشورهای اروپائی و آمریکا در زمینه علمی و فن آوری و... هماوردی می کند کار و تلاش همراه با حفظ رسوم و سنن خود باشد، نکته ای که شاید اکثر ملل دنیا به آن چندان اهمیت نداده و از کنارش به سادگی عبور می کنند.
مردم ژاپن در گذشته زندگی نمی کنند اما به آن آگاهی دارند و با تکیه بر آن آیندهٔ خود را می سازند. آنها به گذشتهٔ خود افتخار می کنند و قهرمانان، افسانه ها و فرهنگ خود را ارج می نهند و سعی در شناساندن آن به طرق مختلف به مردم جان دارند.
کشور ژاپن با واژه ای به نام ”سامورائی“ عجین شده است و با وجود گذر سال ها از مرگ این قهرمانان بی باک، داستان زندگی و رشادت هایشان هنوز بر سر زبان هاست. سال ها پیش کارگردان بزرگ سینمای ژاپن یعنی ”آکیروکروساوا“ فیلم های بسیاری را دربارهٔ این قهرمانان روانهٔ سینماهای جهان کرد که از مهم ترین آنها می توان به هفت سامورائی، یوجینبو، عصیان، ریش قرمز و... همگی با بازی تحسین برانگیز ”توشیرومیفونه“ اشاره کرد. البته هنوز هم فیلم های فوق العاده خوش ساختی نظیر آخرین سامورائی (به کارگردای ادوارد زوئیک و با بازی تام کروز محصول ۲۰۰۴) در این باره ساخته می شوند ولی شاید اینک بازی های کامپیوتری نقش پررنگ تری را در این زمینه ایفا کنند. بی هیچ تردیدی بهترین بازی که پیرامونش را سامورائی ها تشکیل می دهند سری Onimusha (سامورائی اهریمنی) ساختهٔ شرکت Capcom می باشد. به عقیدهٔ بسیاری، این بازی و چند عنوان دیگر Capcom یکی از دلایل موفقیت کنسول PS۲ سونی بودند زیرا با وجود این که PS۲ از نظر قدرت گرافیکی فوق العاده بالا، بخش آنلاین عالی و... بی بهره بود توانست دو رقیب قدرتمند خود یعنی XBOX و Cube Game را به راحتی پشت سر بگذارد و این تنها به دلیل بازی های خوش ساخت انحصاریش بود (البته از این عناوین سال ها بعد یک یا دو شماره شان بر روی دیگر سیستم ها نیز ساخته شدند).
▪ اربابان جنگ در خدمت شیطان
سال ۲۰۰۱ بود، زمانی که PS۲ تازه اولین قدم هایش را برای ورود به صنعت بازی برداشته بود. برای اثبات قدرت گرافیکی و فروشی چشمگیر در ابتدای کار، کنسول فوق نیازمند سری بازی های بزرگ و ارزشمند بود. به همین علت سونی دست به دامان Capcom شد و دیری نپائید که سه عنوان بزرگ پشت سر هم وارد بازار گشت و هرکدام از لحاظ فروش و امتیازاتی که سایت ها و مجلات معتبر به آنها دادند به رکوردهای جالبی دست یافتند.
Resident Evil Code Veronica و Devil May Cry و Onimusha این سه بازی بزرگ بودند ولی شاید دو بازی اول حداقل از نظر داستانی به پای Onimusha نمی رسیدند. به تصویر کشیدن نوبوناگا (یکی از مخوف ترین و بی رحم ترین فرماندهٔ تاریخ ژاپن) و تغییر او به ماهیتی شیطانی (خودمانیم کارهائی که او در طول زندگی اش انجام داده دست کمی از اهداف شیطان نداشته!) و نبرد سامورائی جوان به نام سامانوسکه آکچی با او و دار و دسته اش شاید یکی از مهمترین دلایل جذابیت داستان بازی بودند. قسمت اول انیموشا که تحت عنوان Onimusha Warlords (اربابان جنگ) عرضه شد از لحاظ ظاهری شباهت زیادی به سری رزیدنت اویل داشت. سیستم کنترل و حرکت دادن کاراکتر، زاویه دوربین غیرمتحرک، حل بعضی از معماها و سبک بازی (ماجرائی اکشن ـ ترسناک) بیش از پیش تم اصلی این اثر را به رزیدنت اویل نزدیک می کرد. موسیقی زیبا و سنتی بازی، جذب ارواج به جای مانده از دشمن (که بعدها به رکن اصلی بسیاری از بازی ها از جمله خدای جنگ درآمد) استفاده از سه شمشیر جادوئی Enryun ، Raizen و Shippuu که نحوه استفاده از آنها بسیار لذت بخش بود و چند نکتهٔ بزرگ و کوچک دیگر که از انیموشا یک شاهکار بی بدیل به وجود آورد. اینک داستان زیبای قسمت های مختلف هر بازی را با هم مرور می کنیم.
سال ۱۵۶۰ بود. فرمانده منطقه سوروگا یعنی یوشیموتو ایماگاوا به همراه ارتش خود وارد شهر کیوتو شد که ناگهان مورد حمله لشگر Nobunaga Oda قرار گرفت. نوبوناگا و یارانش در یک قدمی پیروزی بودند که ناگهان تیری گلوی نوبوناگا را از هم شکافت...
سامانوسکه آکچی (با نام کامل Hidemitsu Samanosuke) نیز که در لشگر یوشیموتو حضور داشت نظاره گر این صحنه بود. یک سال بعد در منطقه ساتیو اتفاق عیجبی به وقوع می پیوندد. پرنسس Yuki خواهر یوشیموتو از قصر توسط گروهی ناشناس دزدیده می شود. سامانوسکه به کمک یکی از دوستان خود که یک زن جوان نینجا به نام Kaede است برای یافتن پرنسس یوکی عازم سفر می شود! او در بین راه با موجودات عجیبی روبه رو می شود که با وجود شباهتشان به نینجاهای معمولی ماهیتی انسانی نداشتند! بعد از کمی کشمکش با نینجاها پرنسس یوکی را در گوشه ای نقش بر زمین می یابد. اما ناگهان یک هیولای بزرگ به نام Osric از راه می رسد. تلاش سامانوسکه برای نابودی او بی نتیجه می ماند زیرا هیولا با یک ضرب قهرمان ما را به سمتی پرتاب می کند و پرنسس را نیز می رباید. اتفاق عجیبی افتاد. چندین و چند نور درخشان و رنگارنگ دور تا دور سامانوسکه را احاطه کردند و به او فهماندند که آنها روح سامورائی هائی هستند که توسط شیاطین کشته شدند. نیروهای درخشان وارد دست راست سامانوسکه شدند و دستبند عجیبی را خلق کردند. این دستبند که Oni Gauntlet نام داشت (Oni در افسانه های ژاپن مظهر روح پاک و انسانیت است و سامورائی دارندهٔ این قدرت Onimusha نام می گیرد) به سامورائی جوان ما برای نابودی شیاطین کمک بسیاری کرد به گونه ای که وی توانست مخلوقات بسیاری را که توسط جادوگری شریر و اهریمنی به نام Guidstern به وجود آمده بود از میان بردارد. از سوی دیگر Kaede که ظاهراً دسوت سامانوسکه بود در حقیقت از طرف گروه ایگا مأموریت داشت تا وی را به قتل برسان اما کم کم از این کار منصرف شد و حقیقتاً به او پیوست. این دو در قصر Inabay Ama با پسربچه ای که Yume Maru نام دارد روبه رو می شوند که از دست تاکیچیرو کینوشیتا (یکی از دستیاران نوبوناگا) فرار می کند. او مأموریت دارد تا پسربچه را که در واقع برادرخواندهٔ پرنسس یوکی است به اقامتگاه شیطان یعنی قصر گیفو (Gifu Castle) ببرد. سامانوسکه و Kaede پس از سختی های بسیار بالاخره خود را به قصر گیفو می رسانند. ارباب شیطان یعنی FOrthinbras که اژدهائی بزرگ و مخوف است قصد دارد تا با خون یوکی و یومه به نوبوناگا قدرت اهریمنی و فناناپذیری ببخشد. نبرد سختی آغاز می شود.
سامانوسکه که با آخرین توان خود با اژدها جنگیده و او را می کشد. قصر هر لحظه ممکن است فر بریزید بنابراین قهرمانان بازی به سوی در خروجی فرار می کنند ولی... اژدها که هنوز زنده است آخرین زهرش را می ریزد زیرا سامانوسکه را در چنگال خود اسیر کرده و با یک فشار او را می کشد. قطرات خون سامانوسکه بر روی تن اژدها می ریزد. خون همانند اسید دست فورتین براس اژدها را از بین می برد! بله؛ نیروی Oni Gauntlet تکمیل شده و سامانوسکه سامورائی اهریمنی می شود. او اژدها را می کشد و زمانی که به حالت عادی خود برمی گردد بی هوش شده و بر زمین می افتد. چند لحظه بعد وقتی که به هوش می آید نوبوناگا را بالای سر خود می بیند...
بازی در اینجا به پایان می رسید و سئوالات بی جواب بسیاری را در ذهن بازیکن به وجود می آورد. آیا این پایان ماجرا بود؟ مسلماً نه، زیرا همانطور که Capcom در انتهای بازی تأکید داشت افسانه هرگز نمی میرد پس پیش بینی ساخته شدن شماره دوم به هیچ ؤجه دور از دسترس نبود. یک سال بعد این بازی با کمی تغییرات (البته نه در محتوای داستان) تحت عنوان Onimusha Genma برای XBOX روانه بازار شد. بد نیست بدانید کاراکتر سامانوسکه از روی چهره بازیگر مطرح ژاپن یعنی آقای تاکشی کانیشیرو (که در فیلم هائی نظیر خانهٔ خنجرهای پران حضور داشته است) الهام گرفته شده بود.
▪ سرنوشت یک سامورائی با سرنوشت دنیا گره می خورد...
مسئولان ارشد شرکت Capcom قبل از عرضه قسمت دوم بازی اعلام کردند که این بازی یک Trilogy (سه گانه) خواهد بود و این تصمیم حتی قبل از ساخته شدن شمارهٔ اول گرفته شده (دموی کوتاهی که در پایان اونیموشا: اربابان جنگ از قسمت دوم این اثر گنجانده بودند دلیلی بود بر ادعای فوق) دومین اونیموشا که تحت عنوان Onimusha Samurai Destiny (سرنوشت یک سامورائی) در سال ۲۰۰۲ به بازار عرضه گشت با روند عالی، شخصیت پردازی قوی و صد البته فروش چشمگیرش توانست به عنوان یکی از بهترین دنباله های تاریخ بازی های رایانه ای خود را به اثبات برساند. تم اصلی اثر همچنان پیرو سبک بی نظیر قسمت اول بود ولی سیستم کنترل کاراکترها، چند ضرب های فوق العاده، موسیقی دلنشین، حل کردن معماهای ساده و بعضاً سخت به همراه داستان عالی بازی اونیموشا دو را حتی از قسمت قبل خود بهتر و باشکوه تر کرده بود. با تمام این اوصاف نکته ای که ابتدای بازی بازیکنان را کمی دلسرد می کرد نبود کاراکتر سامونسکه به عنوان شخصیت اصلی و حضور قهرمانی جدید به نام جوبی یاکیو Jubei Yagyu بود، سیاست نسبتاً عجیبی که همواره شرکت Capcom در عناوین بزرگ و محبوبش به کار می گیرد. نمونه اش جایگزینی لیون و کلارا به جای کریس و جیل در رزیدنت اویل دو و دو فضانورد مرد و زن به جای دیلان و رجینا در داینوکریسیس سه. اتفاقاً کاراکتر جوبی آنقدر دوست داشتنی و باورپذیر ساخته و پرداخته شده بود که بسیاری پس از پایان رساندن بازی اعتراف کردند که با کاراکتر جوبی حتی بیشتر از سامانوسکه ارتباط برقرار کردند. جالب اینجاست که جوبی هم همانند سامانوسکه چهره اش از روی یک بازیگر مطرح و البته قدیمی کشور ژاپن یعنی آقای یوساک ماتسودا طراحی شده که مهم ترین کار سینمائی او فیلم باران سیاه (۱۹۸۹) می باشد. لازم به ذکر است که تقریباً تمام شخصیت های سری اونیموشا در تاریخ ژاپن واقعاً حضور داشتند و به عنوان اسطوره های این کشور شناخته می شوند. اکثر این افراد حتی در بازی های کامپیوتری دیگری نظیر سه گانه Kessen اثر شرکت Koei و Devil Kings شرکت Capcom نیز با ظاهری متفاوت حضور دارند. اینک به داستان زیبای انیموشا دو می پردازیم:
لرد نوبوناگای ادا فرماندهی لشگر شیاطین را به عهده گرفته و روز به روز به قدرت و سپاه عظیم وی نیز اضافه می شود. در سال ۱۵۷۰ در حالی که بسیاری از مناطق ژاپن به تصرف شیاطین درآمده، سپاه نوبوناگا به دهکده یاگیو نیز حمله کرده و تمام مردم را در خونشان می غلتاند. جوبی یاگیو که یک سامورائی با تجربه و بی باک به حساب می آید از اهالی همین دهکده یاگیو است. او که مدتی از زادگاه خود دور بوده تحت تأثیر خبر حمله نوبوناگا با عجله به خانه می رود، اما دیر شده است. تمامی افراد دهکده مرده اند و معدود بازماندگان نیز توسط شیاطین با زندگی وداع می کنند. بارش شدید باران هم جلودار جوبی نیست، او به تنهائی عدهٔ کثیری از شیاطین را می کشد ولی... صدای عجیبی او را به خود می آورد. جوبی صدا را دنبال کرده و وارد غاری می شود. در انتهای غار یک نفر در مکانی مرموز در انتظار اوست. موجودی عجیب که نیمی از بدنش انسان و نیمی دیگرش شبیه مار است. این زن که تاکاچو نام دارد جوبی را از قدرت نهفته اهریمنی اش (طلسمی که در کف دست وی نقش بسته است) مطلع می کند. این طلسم همانند قدرت Oni Gauntlet است به شرطی که پنج گوی جادوئی سرنوشت در کنار هم قرار گیرد... جوبی برای دستیابی به پنج گوی به مناطق مختلفی سفر می کند. او در یکی از دهکده های مجاور یاگیو با دو مرد جنگجو روبه رو می شود که هدفشان نابودی نوبوناگاست ولی مدام با هم مشکل پیدا می کنند. Ekei Ankokuji یک راهب و استاد مدرسه هوزواین و Magoichi Saiga سردسته تفنگداران کیشوسایگا که هر دو توسط افراد نوبوناگا ضربهٔ سختی خورده اند. کمی بعد جوبی با دختری روبه رو می شود که خود را به ایو Oyu معرفی می کند. در حالی که قهرمان ما بارها ایو را از مشکلات گوناگون نجات می دهد نینجای جوانی به نام Kotarofuma که از گروه فوما است از دور نظاره گر این صحنه هاست. او بارها به جوبی هشدار می دهد که نباید به ایو اعتماد کند. جوبی در پی یافتن نوبوناگا به تعقیب مریدان اصلی او می پردازد. یکی از آنها Jujudormah است، یک زن اهریمن که عاشق نوبوناگا است. زمانی که جوبی به محل زندگی تاکاچو می رود او را نیمه جان می یابد. اینکار زیر سر Jujudormah است. تاکاچو در آخرین لحظه زندگیش راز عجیب و غیرقابل باوری را به سامورائی ما می گوید؛ بله، تاکاجو مادر جوبی است! جوبی تازه متوجه ماجرا می شود. پی می برد که هدفش فقط انتقام نیست بلکه سرنوشت دنیا به او بستگی دارد زیرا او یک سامورائی اهریمنی است.
جوبی به سراغ Jujudormah می رود او را می کشد. در بدو ورود به جزیرهٔ شیطان یعنی Oni Island شخصی به نام Gogandantess مانع جوبی می شود. شمشیرزنی که آرزو دارد او را ارباب جنگجویان اهریمنی خطاب کنند! پس از چندین مبارزه، جوبی وی را شکست داده و با بیان جملهٔ: ”تو ارباب جنگجویان اهریمنی هستی“ در هنگام مرگ گوگادانتس او را به آرزویش می رساند. ایو هم بالاخره اعتراف می کند که نام حقیقی اش Oichi است و خواهر نوبوناگاست او می گوید از برادرش به خاطر اهداف شیطانی اش متنفر است و حقیقتاً قصد دارد او را نابود کند. جوبی به کمک دوستانش و پس از اینکه بارها از مخمصه هائی که تاکیچیرو کینوشیتا برایش به وجود آورد جان سالم به در می برد وارد قصر ویرانهٔ Inabay Ama می شود. پس از چندین مبارزه با Ginghamphatts و غلبه بر او گوی آخر نیز نصیب جوبی می شود. قهرمان ما می خواهد به کمک این گوی وارد جایگاه نوبوناگا شود اما ایو از راه می رسد و سعی می کند او را منصرف سازد ولی جوبی مجبور است و نمی تواند بماند. او به ایو می گوید امیدوار است او خوشحال باشد و به دهکده باز گردد... زمان مبارزه فرا رسیده است. پس از یک جنگ نفس گیر جوبی، نوبوناگا را شکست می دهد ولی این پایان ماجرا نیست. نوبوناگا در آخرین لحظه با نیروی خود مجسمه طلائی شیطان را به حرکت درمی آورد و آن را به جان جوبی می اندازد. جوبی به کمک پنج گوی سرنوشت تبدیل به سامورائی اهریمنی شده، مجسمه را نابود می کند و قبل از ریزش کل قلعه از صحنه می گریزد...
”نوبوناگا ادا زنده مانده و به زودی باز خواهد گشت“. صدای خنده های او در انتهای بازی دلیل بود بر این ادعا! پس از به اتمام رسیدن اسامی سازندگان بازی سکانسی کوتاه به نمایش در می آمد. شمشیر افسانه ای Bishamon بر فراز صخره ای، در یک قطعه سنگ فرو رفته بود یک نفر به سوی آن می رفت و... شمشیر را به دست می گرفت. نقطه آغازی برای بازگشت سامانوسکه و آخرین نبرد با نوبوناگا و شیاطین در اونیموشا سه.
▪ نبرد جنگجویان با شیاطین جهنم
Capcom اعلام کرده بود که ساخت سومین اونیموشا حداقل تا سال ۲۰۰۴ به طول می انجامد و عرضه این بازی درسال ۲۰۰۳ امکان پذیر نیست اما طرفداران که هر ساله به بازی کردن و سرگرم شدن با یک اونیموشای جدید عادت کرده بودند از Capcom درخواست کردند که برایشان حداقل یک دوای موقتی تجویز کند! اینگونه شد که بازی حاشیه ای Onimush Buraiden که در آمریکا و اروپا تحت عنوان Onimusha:Blade Warriors شمشیر جنگجویان (عرضه شد در سال ۲۰۰۳ جائی در آرشیو طرفداران این اثر باز کرد) در نسخهٔ ژاپنی دموئی از اونیموشا ۳ در ابتدای بازی گنجانده شده بود.
اونیموشا: شمشیر جنگجویان که بی شباهت هم به بازی های مبارزه ای نبود توانست به فروش نسبتاً قابل قبولی دست یابد. امکان بازی با تمامی کاراکترهای سری اونیموشا چه (قهرمانان و چه شیاطین) انصافاً لذت بخش بود. شمشیر جنگجویان داستان واحدی را دنبال نمی کرد و تنها به عاقبت بعضی از شخصیت های این سری پس از پایان رسیدن دو قسمت اونیموشا می پرداخت.
سامانوسکه، جوبی، کائده، ایو و... همچنان در پی یافتن و کشتن نوبوناگا هستند و افرادی نظیر گوگادانتس، مارسلوس و... راه را برای رسیدن به این هدف برای قهرمان ما تنگ می کنند. دو قهرمان بازی، سامانوسکه و جوبی در یک شالیزار برای اولین بار با هم روبه رو می شوند. آنها در ابتدا قصد دارند با یکدیگر مبارزه کنند ولی در نهایت به هم پیوسته و به سراغ نوبوناگا می روند اما باز هم موفق به نابودی کامل او نمی شوند و همه چیز با آخرین نبرد در اقامتگاه لرد نوبوناگا در اونیموشا ۳ ختم می شود.
▪ قهرمانان در محاصرهٔ اهریمن
بالاخره روز موعود فرا رسید و سومین قسمت از سری اونیموشا با عنوان Onimusha Demon Sige در اوایل سال ۲۰۰۴ عرضه شد و به فروش فوق العاده بالائی دست یافت و رکورد فروش که از دو قسمت پیش فراتر بود Capcom را که در شرایطی بحرانی به سر می برد نجات داد به گونه ای که این بازی در عرض تنها چند هفته فقط در ژاپن (به استثناء دیگر کشورها) یک میلیون نسخه فروش رفت که بنا به گفته های مسئولان شرکت سازنده، اونیموشا ۳ از معدود عناوین این کمپانی بوده که در ژاپن از مرز یک میلیون نسخه گذشته است. موفقیت این بازی به حدی بود که در اواخر ۲۰۰۵ برای کامپیوتر نیز عرضه گشت. دموی ابتدای بازی آنقدر خوش ساخت و عالی از آب درآمده بود که لقب بهترین دمو سال را از آن خود کرد. جالب است بدانید که کارگردانی این صحنه نمایشی را آقای دانی یوان که در کارنامهٔ خود اثرث همچون Blade۲ را دارد برعهده داشته است! جالب تر اینکه در یک نظرسنجی که در سال ۲۰۰۶ صورت گرفت اونیموشا ۳ مقام بهترین دموی ابتدای بازی را در تاریخ بازی های رایانه ای به خود اختصاص داد! موسیقی و روند بازی همچنان عالی بود ولی طراحی نوع ساختار و گرافیک بازی دستخوش تغییر شده بود. دیگر پیش زمینه ها Pre Render (از پیش رندر شده) نبودند و تمامی محوطه ها به صورت سه بعدی طراحی شده بودند که کمی باعث افت گرافیک شده بود ولی خوشبختانه نورپردازی استادانه و بی نقص کاملاً این نکته را محو می کرد. شاید بهتر باشد به داستان بازی بپردازیم:
بزرگ ترین لشکر شیاطین به سرپرستی موجودی به نام گارگانت به سوی مرکز فرماندهی لرد نوبوناگا در حال حرکت هستند تا به او و افرادش بپیوندند. سامانوسکه آکچی، سامورائی که بیست و سه سال است با موجودات اهریمنی در نزاع می باشد مأموریت دارد تا کاملاً ناشناس وارد سفینه گارگانت شده و او را از بین ببرد. پس از مدتی کشمکش و نابودی سفینه، سامانوسکه و گارگانت رودرروی هم قرار می گیرند. سامورائی اهریمنی ما تنها با یک ضربه دشمن خود را می کشد و... از میان گرد و غبار، خسته و زخمی عازم آخرین سفر و آخرین مبارزه می شود. مقصد نهائی، کشتن نوبوناگاست.
در سال ۱۵۸۲ سپاهی به رهبری میتسه هیده آکچی به اقامتگاه نوبوناگا واقع در هونوجی حمله کردند. سامانوسکه نیز که از سران این لشکر به حساب می آید پس از کشتن بسیاری از شیاطین، خود را به نوبوناگا می رساند. Ranmaru Mari یکی از محافظین نوبوناگا به سوی سامانوسکه حمله ور می شود ولی کاری از پیش نبرده و کشته می شود. پس از کشتن رانمارو، قهرمان به سوی نوبوناگا حمله ور شده تا به زندگی ننگین وی برای همیشه خاتمه دهد ولی... ناگهان طلسمی عجیب پیرامون سامانوسکه را فرا گرفته و او را در خود فرو می برد. این طلسم در واقع چیزی جز یک تونل زمان نیست. سامانوسکه سر از شهر پاریس در کشور فرانسه درآورده و پا به سال ۲۰۰۴ گذاشته است! از طرفی دیگر موجودات اهریمنی نیز وارد پاریس شده و دست به کشتار مردم زده اند. نیروی پلیس توان مقابله با شیاطین را نداشته و آخرین نور امید نیز در حال خاموشی است. جک بلانک (Jacqus Blanc) افسر نیروی پلیس زمانی که توسط بی سیم متوجه می شود همکارش فلیپ نیاز به کمک دارد خود را به سرعت پیش او می رساند. جک نیز گرفتار شده و در یک قدمی مرگ قرار می گیرد. ناگهان سامانوسکه از راه می رسد و کار موجودات اهریمنی را یکسره می کند. تونل زمان اینبار جک و فلیپ را به چند سال عقب تر برده و آنها نیز در ژاپن سال ۱۹۵۸ فرستاده می شوند. دوست جک به خاطر خونریزی زیاد می میرد و او را تنها می گذارد. سامانوسکه در زمان حال با همکار و همسر آینده جک یعنی Michelle برخورد می کند. او زمانی که میشل را از مخمصه نجات می دهد متوجه حضور گویدسترن در شهر می شود. موجودی که خالق شیاطین جهنمی بسیاری بوده و با تونل زمانی که به وجود آورده باعث بروز آشوبی بزرگ شده است. در زمان گذشته جک با سامانوسکه روبه رو می شود! در واقع جک به چند روز قبل از حمله سپاه آکچی به اقامتگاه نوبوناگا فرستاده شده و بنابراین هنوز سامانوسکه اسیر تونل زمان نشده است. فرشته کوچکی به نام Ako که می تواند به گذشته و حال سفر کند توسط نیروهای Oni مأمور می شود تا به عنوان یک پل ارتباطی میان سامانوسکه و جک (گذشته) با میشل، هنری (پسر خردسال جک) و سامانوسکه حال ارتباط برقرار کند. جک پس از به دست آوردن سلاحی شبیه شلاق که توسط نیروهای Oni به وی اهدا شد به سختی و با نابودی تعدادی از شیاطین خود را به دهکده ای رساند. مبارزه مبارزی به نام Heihachi که از اهالی دهکده بود از جک دعوت به مبارزه می کند. پس از چندین نبرد آنها متوجه اشتباه خود شده و پی می برند که هدفشان در یک چیز خلاصه می شود، نابودی نوبوناگا. از طرفی دیگر سامانوسکه در زمان حال بالاخره گویدسترن را یافته و او را برای همیشه نابود می کند. شب حمله سپاه سامانوسکه به اقامتگاه نوبوناگا یک بار دیگر فرا می رسد. جک، هیهاچی و سامانوسکه گذشته در چند قدمی رسیدن به ارباب شیاطین هستند که رانمارو از راه می رسد. هیهاچی توسط رانمارو کشته می شود و جک نیز رانمارو را هم در زمان گذشته و هم در زمان حال به سزای اعمالش می رساند. تونل جابه جائی سامانوسکه گذشته به مصاف نوبوناگا می رود ولی به علت نیروی عظیمی که نوبوناگا به دست آورده شکست خورده و کشته می شود. ظاهراً همه چیز به سود تاریکی پیش می رود ولی... نه؛ این پایان کار نیست. سامانوسکه از زمان حال فرا می رسد و با نیروی Absord Darkness Onimgantlet که توسط جابه جائی زمان در آینده به دست آورد برای همیشه لرد نوبوناگا اُدای شیطان را نابود کرده و او را به دنبای مردگان باز می گرداند...
بازی و در کل این سه گانه در اینجا پایان خوش پیروزی خیر بر شر را به خود می بیند ولی از آنجائی که سازندگان علاقه زیادی به سورپریزهای ناگهانی داشتند با به تصویرکشیدن صحنه ای از تاکیچیرو کینوشیتا (دستیار نوبوناگا) که فرماندهی سپاه کوچکی از نیروی اهریمنی را به عهده دارد و خود را پس از نوبوناگا ارباب شیاطین می داند به بازی کنندگان یادآوری کردند که در آینده ای نه چندان دور باید شاهد اونیموشای دیگری باشند! اینک کمی به حواشی بازی اونیموشا ۳ می پردازیم:
از چهره ژان رنو بازیگر محبوب و مطرح فرانسه که بازی درخشان او در آثاری نظیر لئون (حرفه ای)، مأموریت غیرممکن و رودخانه خون ۱ و ۲ فراموش نشدنی است برای کاراکتر جک بلانک الگوبرداری شد!
در اولین روز عرضه بازی در ژاپن یک سری دسته کنترل مخصوص که همانند یک شمشیر سامورائی بود در کنار بازی فروخته می شد! (اتفاقی که برای رزیدنت اویل چهار هم افتاد، البته دستهٔ کنترل بازی فوق شبیه اره برقی بود!).
▪ طلوع رویاها یا سقوط شان؟!
طرفداران اونیموشا همچنان مشتاقانه در انتظار تأیید ساخت شماره چهار این اثر از سوی Capcom بودند اما Capcom ساختن چهارمین اونیموشا را نه تأیید می کرد و نه تکذیب به همین دلیل سردرگمی عجیبی بین علاقه مندان به سامورائی اهریمنی ایجاد شده بود. در این راستا دیگر شرکت های سازنده بازی های کامپیوتری نیز دست به تولید عناوینی نظیر اونیموشا کردند. مهمترین و مطرح ترینشان بازی Genji محصول SCEA (سونی) بود. کارگردان این بازی آقای یوشیکی اوکاموتو بود شخصی که در گذشته یکی از اعضاء سازنده سری اونیموشا به حساب می آمد. ایشان پس از جدائی از Capcom اولین بازی رسمی و جداگانه خود را برای Game Republic و SCEA که همین عنوان زیبای گنجی بود در اوایط سال ۲۰۰۵ برای PS۲ روانه بازار کردند. بازی فوق با گرافیک عالی، موسیقی دلنشین و داستانی زیبا (داستان گنجی نیز براساس زندگی واقعی سامورائی به نام Minamoto Yoshitsune و یا باوفایش یعنی Benkei که رهبری قبیله ای به نام گنجی را برعهده داشت و برعلیه بزرگ ترین و شرورترین قبال ژاپن یعنی هیکه می جنگید ساخته شده است) توانست ادعای سازندگانش را که قبل از عرضه بازی اعلام کرده بودند Genji سرسختی برای اونیموشا خواهد بود تا حدود زیادی به اثبات برساند هر چند مدت زمان کوتاه بازی کمی به عظمت بازی ضربه زد.
در همین سال شرکت گمنام Artoon با ناشر گمنام ترش یعنی Star Rising بازی Sword Of Destiny را ساخته و عرضه کردند که به موفقیت چندانی برای خود و کنسول PS۲ دست نیافت. ولی نکته جالبی که درباره این بازی باید به آن اشاره کرد ظاهر شخصیت اصلی آن یعنی Raion است. این کاراکتر شباهت بسیار زیادی به Soki قهرمان اونیوشا چهار دارد! جالب اینجاست که چهارمین اونیموشا یک سال بعد از عرضهٔ Sword Of Destiny ساخته و پخش شد پس می توان نتیجه گرفته که Capcom با نگاهی به کاراکتر Raion دست به خلق Soki زده است!!
در هر حال چهارمین قسمت از سری اونیموشا پس از جنجال و تبلیغ بسیار با عنوان Onimusha Dawn of Dreams (طلوع رویاها) عرضه شد و طرفداران و مخالفان زیادی پیدا کرد! برای افرادی که عاشق نوآوری بودند و دوست داشتند سبک بازی محبوبشان به کلی تغییر کند طلوع رویاها عنوانی دوست داشتنی و رضایت بخش بود ولی طرفداران اصیل اونیموشا آرزوهای خود را بر باد رفته دیدند. سبک بازی شباهت زیادی به سری Devil Kings پیدا کرده بود، شخصیت های بازی همگی تغییر کرده و آن عمق همیشگی را نداشتند. داستان بیش از اندازه پر پیچ و خم و به عبارتی بهتر سرگیجه آور بود. دشمنان بازی اکثراً تکراری طراحی شده بودند و مبارزه با رئیس ها به دفعات زیاد از زیبائی بازی می کاست. البته غیر از این چند نکته منفی طلوع رویاها انصافاً خوب و عالی از آب درآمده بود و به خاطر اقلام، امتیازات و موارد مخفی بسیار (که یکی از بهترین آنها حضور سامانوسکه آکچی و Ako (فرشته کوچک) در بخش مخفی می باشد) ارزش بازی کردن را به دفعات افزایش می داد ولی همانطور که گفته شد طرفداران Capcom بیش از این بازی محبوبشان توقع داشتند، خصوصاً که سال گذشته اش رزیدنت اویل چهار را تجربه کرده بودند و سطح انتظارشان بسیار بالا رفته بود. یکی از نکات جالب طلوع رویاها سیستم همکاری بین اعضاء گروه بود. مثلاً یک نفر می توانست درهای آهنی را بگشاید و دیگری تخصصش عبور از حفره های کوچک بود. این بازی طبق معمول بر روی کنسول PS۲ و بر روی دو DVD عرضه شد.
داستان این قسمت از بازی بدین گونه آغاز می شود:
سال ها از نابودی لرد نوبوناگا می گذرد. در سال ۱۵۹۶ شخصی به نام Hideyoshi Toyotomi رهبری شیاطین را به عهده گرفته و به کمک نیرو Genma (همانگونه که Oni در افسانه های ژاپن مظهر پاکی و انسانیت است Genma نیز نماد پلیدی و سیاهی است) دیگر موجودات اهریمنی و نفرین شده را به دنیا باز می گرداند و دیری نمی پاید که لشکر عظیمی از نیروهای تاریکی تشکیل می شود. هیدیوشی همانند لرد نوبوناگا ادا هدفش تنها تسلط بر ژاپن نیست او می خواهد بر دنیا حکومت کند. او که اینک در حال رسیدن به آرزوهای شیطانی اش است، توسط نیرو Genma و با درختان شکوفه های گیلاش حشراتی به نام Genma Insects پرورش داده و با قراردادن این حشرات در بدن انسان ها، آنها را تحت اراده خود درآورده است. اما پسرخوانده ٔ وی که Hideyasu Yuki نام دارد سعی می کند جلوی اهداف هیدیوشی تیوتومی را بگیرد. او بعد از اینکه تعداد زیادی از سران دشمن را سرنگون می کند با دختر جوانی به نام Akane Yagyu که ملقب به Jubei است آشنا می شود. دخترک در واقع نوه جوبی یاگیو (قهرمان اونیموشا دو) است و به همین دلیل نام خود را به جوبی تغییر داده است. هیدیا سویوکی نیز که در میان مبارزین به Blue Demon معروف است پس از پیوستن به نیروی Oni نام خود را به Soki Oni of the Ash تغییر می دهد. Soki و Jubi پس از مدتی خود را به محل نگهداری درختان گیلاس می رسانند. یک نفر رودرروی آنها قرار می گیرد و راه را بر آنان می بندد او کسی نیست به جز Munanori Yagyu عمی جوبی. جوبی به مبارزه با او می پردازد و سوکی برای یافتن درختان به ناچار او را ترک می کند. کمی بعد او در یک قلعه قدیمی با دختری به نام Ohatsu (دوست دوران کودکی اش) رو به رو می شود. اوهاتسو از سوکی می خواهد به هیدیوشی بپیوندد اما او نمی پذیرد. هر دو از همکاری به هم امتناع کرده ناگهان مونانوری از راه می رسد. بله؛ جوبی در مبارزه با او شکست خورده است. سوکی به سرعت خود را به جوبی می رساند و او را از شر یک دینامیت روشن که عمویش به وی متصل کرده بود نجات می دهد. سوکی و جوبی در توکیو با جادوگر نیک سیرت مو سپیدی به نام Tenkai Nankobo رو به رو می شوند که در تلاش است نیروهای Genma را نابود کند. تنکای نانکوبو نیز به قهرمان داستان می پیوندد. به گفته او آنها باید فردی به نام روبرتو که اصلیتی اسپانیائی دارد را از قصر ساوایاما نجات دهند. افراد گروه وارد قصر ساوایا شده و روبرتو را در زیرزمین آنجا می یابند. روبرتو به سوکی می گوید که برای نابودی یک دشمن قدیمی به نام Luis به ژاپن آمده و تنها هدفش کشتن اوست. آنها پس از مشکلات بسیار و نبردهای پیاپی با شیاطین در نهایت به کمک اوهاتسو از قصر ساوایا خارج می شوند. اوهاتسو که از اهداف شوم و شیطانی هیدیوشی با اطلاع شده به قهرمانان داستان می پیوندد. این پنج تن بالاخره خود را به کیتو (اقامتگاه هیدیوشی) می رسانند. هیدیوشی در حالی که خواهر سوکی (یودا) را در نزد خود دارد برای آخرین بار از قهرمان ما می خواهد که به او بپیوندد. سوکی عزم خود را جزم کرده و به طرف هیدیوشی حمله ور می شود اما او که آکنده از نیروهای اهریمنی است طلسمی مرگبار به سوی سوکی روانه می کند. تنکای به کمک آمده و در آخرین لحظه او را نجات می دهد...
مدتی از این ماجرا می گذرد. سوکی، جوبی، تنکای، روبرتو و اواتسو به کمک راهنمائی های مینوکیچی و پس از نابودی بسیاری از فرماندهان ارشد هیدیوشی نظیر میتسوناری، مونانوری و.. پا به کوهستان هیئی می گذارد. هیدیوشی همانند نوبوناگا هیولائی مکانیکی خلق کرده تا بتواند سوکی و یارانش را از میان بردارد ولی نه تنها هیولای مکانیکی او بلکه مجسمه Genma هم در مقابل همت و اتحاد قهرمانان ما کاری از پیش نمی برد. هیدیوشی و همسرش در آخرین لحظه بالاخره به خود می آیند.
نیروی Genma که روح آنها را اسیر خود کرده بود نابود می شود ولی... دیگر دیر شده است، زخم ها و جراحت وارد آمده بر اندام هیدیوشی بیش از اندازه عمیق است...
ولی مرگ او پایان ماجرا نیست. یکی از مریدان هیدیوشی با آخرین توان خود نطفه شیطان را احضار می کند. سوکی به سامورائی اهریمنی تبدیل شده و در آسمان به جنگ او می رود. پس از یک نبرد سخت سوکی پیروزمندانه به پیش یاران خود باز می گردد اما... غریبه ای که از ابتدای داستان نظاره گر ماجراست توسط گوی جادوئی اهریمن به گروه Oni حمله ور می شود. هیچ نیروئی به او کارگر نیست نه خنجرهای جوبی، نه مشت های آهنین روبرتو، نه تیرهای اسلحه اوهاتسو و... ولی سوکی با نهایت فداکاری (با وجودی که می داند نزدیک شدن به او یعنی مرگ) خود را به وی رسانده و شمشیرش را در بدن لوئیس فرو می کند...
سوکی توسط نیروهای پاک و بهشتی Oni به آسمان فراخوانده می شود، Genma برای همیشه از بین می رود و آرامش و امنیت یک بار دیگر بر مردم دنیا لبخند می زد. آیا این پایانی بر افسانهٔ اونیموشاست؟
هیچ خبری راجع به ساخته شدن شمارهٔ بعدی اونیموشا تا با امروز منتشر نشده و ظاهراً طلوع رویاها را باید پایانی بر این سری قلمداد کرد. کنسول PS۲ همانند برادر بزرگ تر خود یعنی PS۲ نیاز مبرمی به یک ناجی دارد و مسلماً یک اونیموشای جدید می تواند او را از بحرانی که از ابتدای حیاتش با آن دست و پنجه نرم می کند نجات دهد، مأموریتی که قسمت دوم بازی گنجی یعنی Genji۲ نتوانست از عهدهٔ آن برآید.