جنگ، خونریزی، ویرانی، خیانت، گسستن پیوندها؛ تمام این بلایا فقط به خاطر یک چیز، قدرت. از زمانهای قدیم تا به امروز تمامی جنگ ها بر اساس دست یابی به قدرت و چیره شدن بر افرادی دیگر بوده است و هیچ سودی به مردم عادی از این مسائل نرسیده و تمام قدرت، ثروت و همه چیز برای فردی که خواهان قدرت هست خواهد رسید. روزها، سالها، قرنها گذشت تا ما را با پسرکی فقیر آشنا کرد. پسرکی چابک و زرنگ که روزی از روزها در مقابل پادشاه قرار گرفت و طی اتفاقاتی پادشاه از رفتار و کردار پسرک خشنود شد و او را به مانند پسر خود بزرگ کرد. پسرک در دبار پادشاه به مانند یک شاهزاده بزرگ شد و در جنگ آوری و هنر شمشیر زنی به مهارت خارق العادهای دست یافت؛ اما دست روزگار روی خوش به او نشان نداد و تقدیری برای او رغم زد که هیچگاه او خواستارش نبود و در قدرت طلبی افرادی قرار گرفت که باعث از دست دادن خیلی از چیزهای با ارزش زندگیاش و برادرش شد. تمام این مصیبت ها فقط به خاطر یک مشت شن!
Do You Wish Listen To My Story?
نام بازی: Prince of Persia The Forgotten Sands
سازنده: Ubisoft Montreal، Ubisoft Quebec، Ubisoft Singapore، Ubisoft Casablanca
منتشر کننده: Ubisoft
موتور گرافیکی: Anvil / Jade
سبک بازی: Action-adventure
پلتفرمهای مقصد: Xbox 360، PlayStation 3، Wii، Nintendo DS، PlayStation Portable، Microsoft Windows
تاریخ عرضه: Xbox 360، PlayStation 3، Wii، Nintendo DS، PlayStation Portable (May 18, 2010
Microsoft Windows (June 12, 2010
Welcome to My Story Little Princess
داستان پسرک قصه ما از آنجا شروع شد که به دستور پدر خود به نزد برادرش که در شهری دیگر مشغول به حکمرانی هست عازم میشود تا راه و رسم حکمرانی را از برادر خود بیاموزد. او رفت، رفت و رفت تا به شهر رسید ولی با صحنهای مواجه شد که اصلا انتظارش را نمیکشید. شعلههای آتش شهر را مهمان خویش کرده بود و صدای جیغ و فریاد زنان و کودکان در زرق و برق صدای شمشیرها و سپرها آمیخته بود. پسرک ما که اکنون جوانی قوی و برومند اما؛ خام و بی تجربه بود، وارد جنگ شده و تلاش میکند که به برادر خود برسد و جویای این نزاع شود. پس از درگیری های فراوان بلاخره پرنس ما به برادر خود میرسد و دلیل این درگیری را میپرسد. در شهر رازی پنهان شده که سرزمین پارس سالهای سال است که از آن مراقب میکنند تا به دست افراد پلید گرفتار نشود. بعد از گفت و گویی که بین پرنس و برادرش رخ داد و عدم مقاوت ارتش پارس در برابر حمله دشمن، برادر پرنس مالک تصمیم میگیرد که ارتش سلیمان را آزاد کند و به مقابله با دشمن برود ولی کارها آنطور که پیش بینی شده بود اتفاق نیفتاد و به فاجعه ای بدتر از حمله رخ داد و باعث شد دو برادر از هم جدا شوند. پس از تبدیل شدن افراد به مجسمه های شنی البته به غیر از پرنس و برادرش مالک به دلیل داشتن نوعی مدال، پرنس راه خود را برای پیوستن با برادر خود شروع کرد ولی در راه و در مکانی عجیب با شخصی برخورد کرد که حقایقی در مورد راز نهفته و ارتش سلیمان را بازگو کرد. آن شخص جنی به نام راضیه بود و به پرنس قصه ما توضیح داد که این ارتش، ارتش سلیمان نیست بلکه مربوط به شیطانی به نام راتش هست که قصد نابودی سلیمان را داشته ولی شکست خورده و به زندانی که اکنون برادر پرنس، مالک قفل این زندان را گشوده آزاد و به دنبال انتقام از خاندان سلیمان است.
داستان بازی را باید به سه بخش تقسیم کرد چون در هر کدام از این بخشها نقاط قوت و ضعفی وجود دارد. اگر به صورت کلی داستان بازی را ارزیابی کنیم باید گفت که با یک داستان خوب، پخته و درگیر کننده روبهرو هستیم ولی در بعضی اوقات روند داستانی به خوبی پیش نخواهد رفت. شروع داستان با یک تریلر سینماتیک شروع خواهد شد و ماجرا را شرح میدهد و اطلاعات خوبی را به بازیکن منتقل میکند. هر چقدر در بازی به جلو بروید روند داستان به خوبی پیش خواهد رفت و شاهد یکسری اتفاقات زیبا که مهمترین آنها اختلاف میان دو برادر هست، که به زیبایی به نمایش در آمده است و دیالوگ ها به خوبی حق مطلب را در این میان بیان میکنند. شخصیت پردازی شاهزاده و برادرش و نحوه آشنایی این دو تن در بازی به خوبی انجام شده است و می توان در ابتدای کار حس رفتار ها و بینش هایی که این دو نفر به یکدیگر دارند را فهمید و با آن ها ارتباط برقرار کرد؛ در ادامه ی داستان با دو شخصیت به نام های "راتاش" و "راضیه" آشنا میشوید که هر کدام در داستان نقش بهسزایی را دارا هستند. پس از اتفاقاتی که بین پرنس و برادرش، که حالا گرفتار جن مخوف راتاش شده است پرنس با جنی مهربان به نام راضیه آشنا میشود و ماجرا را به او توضیح میدهد و به او میگوید که باید جلوی راتاش را بگیرد و گرنه کل سرزمین با خاک و شن یکسان خواهد شد؛ ولی در این ماجرا پرنس باید بهای سنگینی را پرداخت کند. این قسمت شاهد هستیم که پرنس درگیریای بین نجات برادرش از دست راتاش و نابودی راتاش خواهد گرفت و در این حین راضیه به او کمک میکند؛ ولی گفتههای راضیه به مزاق پرنس خوش نمیآید و در اینجا درگیری داستان بازی شروع میشود و هر لحظه و هر ثانیه پرنس هدف خود را تغییر میدهد؛ نجات پیوند خانوادگی با این که از قبل گسسته بود یا نجات سرزمین و مردمانش به عنوان یک رهبر.
ملاقات ها با راضیه همیشه خوب نیست؛ درگیری بین دو سرنوشت
داستان پسرک قصه ما از آنجا شروع شد که به دستور پدر خود به نزد برادرش که در شهری دیگر مشغول به حکمرانی هست عازم میشود تا راه و رسم حکمرانی را از برادر خود بیاموزد. او رفت، رفت و رفت تا به شهر رسید ولی با صحنهای مواجه شد که اصلا انتظارش را نمیکشید. شعلههای آتش شهر را مهمان خویش کرده بود و صدای جیغ و فریاد زنان و کودکان در زرق و برق صدای شمشیرها و سپرها آمیخته بود. پسرک ما که اکنون جوانی قوی و برومند اما؛ خام و بی تجربه بود، وارد جنگ شده و تلاش میکند که به برادر خود برسد و جویای این نزاع شود. پس از درگیری های فراوان بلاخره پرنس ما به برادر خود میرسد و دلیل این درگیری را میپرسد. در شهر رازی پنهان شده که سرزمین پارس سالهای سال است که از آن مراقب میکنند تا به دست افراد پلید گرفتار نشود. بعد از گفت و گویی که بین پرنس و برادرش رخ داد و عدم مقاوت ارتش پارس در برابر حمله دشمن، برادر پرنس مالک تصمیم میگیرد که ارتش سلیمان را آزاد کند و به مقابله با دشمن برود ولی کارها آنطور که پیش بینی شده بود اتفاق نیفتاد و به فاجعه ای بدتر از حمله رخ داد و باعث شد دو برادر از هم جدا شوند. پس از تبدیل شدن افراد به مجسمه های شنی البته به غیر از پرنس و برادرش مالک به دلیل داشتن نوعی مدال، پرنس راه خود را برای پیوستن با برادر خود شروع کرد ولی در راه و در مکانی عجیب با شخصی برخورد کرد که حقایقی در مورد راز نهفته و ارتش سلیمان را بازگو کرد. آن شخص جنی به نام راضیه بود و به پرنس قصه ما توضیح داد که این ارتش، ارتش سلیمان نیست بلکه مربوط به شیطانی به نام راتش هست که قصد نابودی سلیمان را داشته ولی شکست خورده و به زندانی که اکنون برادر پرنس، مالک قفل این زندان را گشوده آزاد و به دنبال انتقام از خاندان سلیمان است.
مالک، حتما داری شوخی میکنی؟ از دیدن من خوشحال شدی؟
داستان بازی را باید به سه بخش تقسیم کرد چون در هر کدام از این بخشها نقاط قوت و ضعفی وجود دارد. اگر به صورت کلی داستان بازی را ارزیابی کنیم باید گفت که با یک داستان خوب، پخته و درگیر کننده روبهرو هستیم ولی در بعضی اوقات روند داستانی به خوبی پیش نخواهد رفت. شروع داستان با یک تریلر سینماتیک شروع خواهد شد و ماجرا را شرح میدهد و اطلاعات خوبی را به بازیکن منتقل میکند. هر چقدر در بازی به جلو بروید روند داستان به خوبی پیش خواهد رفت و شاهد یکسری اتفاقات زیبا که مهمترین آنها اختلاف میان دو برادر هست، که به زیبایی به نمایش در آمده است و دیالوگ ها به خوبی حق مطلب را در این میان بیان میکنند. شخصیت پردازی شاهزاده و برادرش و نحوه آشنایی این دو تن در بازی به خوبی انجام شده است و می توان در ابتدای کار حس رفتار ها و بینش هایی که این دو نفر به یکدیگر دارند را فهمید و با آن ها ارتباط برقرار کرد؛ در ادامه ی داستان با دو شخصیت به نام های "راتاش" و "راضیه" آشنا میشوید که هر کدام در داستان نقش بهسزایی را دارا هستند. پس از اتفاقاتی که بین پرنس و برادرش، که حالا گرفتار جن مخوف راتاش شده است پرنس با جنی مهربان به نام راضیه آشنا میشود و ماجرا را به او توضیح میدهد و به او میگوید که باید جلوی راتاش را بگیرد و گرنه کل سرزمین با خاک و شن یکسان خواهد شد؛ ولی در این ماجرا پرنس باید بهای سنگینی را پرداخت کند. این قسمت شاهد هستیم که پرنس درگیریای بین نجات برادرش از دست راتاش و نابودی راتاش خواهد گرفت و در این حین راضیه به او کمک میکند؛ ولی گفتههای راضیه به مزاق پرنس خوش نمیآید و در اینجا درگیری داستان بازی شروع میشود و هر لحظه و هر ثانیه پرنس هدف خود را تغییر میدهد؛ نجات پیوند خانوادگی با این که از قبل گسسته بود یا نجات سرزمین و مردمانش به عنوان یک رهبر.
ملاقات ها با راضیه همیشه خوب نیست؛ درگیری بین دو سرنوشت
بعد از روایت خوب داستان در نیمه اول و درگیر کردن بازیکن با داستان، روایت داستان در نیمه دوم بسیار خسته کننده دنبال میشود تا جایی که بازیباز را مجبور به ترک خواهد کرد. دقیقا نکته ی منفی داستان در نیمه میانی رخ میدهد که بازی هیچ قسمت درگیر کنندهای را در اختیار بازیکن قرار نمیدهد و با یک روایت خشک و کشتن دشمنها و باسهای بازی دنبال میشود؛ در همین حال مجهول بودن شخصیتهای بازی هم اضافه شده و تحمل را برای ادامه بازی سلب میکند. بازیکن هیچ اطلاعی از پیشنهی شخصیتهای راضیه و راتاش ندارد و نمیداند برای چی دارد تمام این کار ها را انجام میدهد. خوشبختانه این قسمت زود تمام میشود و ما با قسمت سوم به اوج داستان خواهیم رسید در این بخش یکسری حقایق آشکار خواهد شد و ما با شخصیتهایی که پیش رو داریم بیشتر آشنا خواهیم شد و لذت بیشتری از داستان خواهیم برد اما پایان بازی کمی گیج و مبهم تمام خواهد شد ولی اگر صبور باشید به تمام سوالاتی که حال شاید به یکسری آنها نصفه و نیمه پاسخ داده شود خواهید رسید پس، گر صبر کنید ز گوره حلوا سازیم. البته این نکته را هم باید ذکر کرد که داستان این قسمت بین دو نسخه Warrior Within و The Two Thrones رخ میدهد و برای اثبات این حرف در قسمتی که مالک شنها را آزاد میکند و پرنس و برادرش از هم جدا میشوند در میانههای راه پرنس میگوید: " Why Always (Fu.cking) Sands?" که این حرف خود گواه از مرتبط بودن این ماجرا هست. دلیل دیگری که ارتباط را بین نسخههای گفته شده ثابت میکند سکانس پایانی بازی هست که پرنس به بابل جایی که پایتخت سرزمین پارس است میرود تا اتفاقات رخ داده را برای پدرش شرح دهد. حال اگر یادتان باشد نسخه سوم بازی از شهر بابل شروع خواهد شد و پرنس مدالی را از سینهی خود جدا و به آب میاندازد.
آیا پرنس داستان ما به این منظور به این سرزمین آماده تا شاهد این جنگ باشد؟
Come On Little Princess Lets Play with Daddy Ratash
آیا پرنس داستان ما به این منظور به این سرزمین آماده تا شاهد این جنگ باشد؟
Come On Little Princess Lets Play with Daddy Ratash
گیمپلی بازی در این نسخه از شاهزاده پارس شاهد تغییر و تحولاتی شده است و دارای آلمانهای جدید در خود هست. البته ناگفته نماند که فرمول سری بازیهای شاهزاده پارس در این نسخه نیز وجود دارد. این تحولات شامل حرکات جدید برای مبارزه به همراه انیمیشنهای زیبا و قدرتهای جدید هست که از تعداد کمی برخوردار نیست. تمامی این قدرت ها توسط راضیه در ملاقاتهایی که در طول بازی پیش رو دارید به شما اعطا خواهد شد. این قدرتها به قدرتهای جن معروف هستند. در بازی شما با هشت قدرت رو به رو هستید که که چهار عدد از آنها در مراحل سکو بازی و معمایی کمک میکند و چهار عدد دیگر در مبارزات به کمک شما خواهد آمد. در این نسخه شاهد سیل عظیمی از دشمنان هستیم که مبارزه با آنها بسیار لذت بخش و جذاب خواهد بود و تنوع دشمنان و تعداد آنها بسیار زیاد و جان سالم به در بردن از این همه دشمن کار سادهای نیست، که با قدرتها و قابلیتهای پرنس راحت از همهی آنها رد خواهید شد. سیستم مبارزات بازی در اوایل بازی بسیار خشک و بی روح دنبال خواهد شد و اصلا حس یک مبارزه ی هیجان انگیز را القا نخواهد کرد؛ اما با به دست آوردن قدرتها این قضیه کاملا برعکس خواهد شد و با یک گیم پلی عالی و مملو از هیجان رو به رو خواهیم شد.
آتیش زدم به مالم بدو اسکلت کیلویی هزار تومان خدا بده برکت و زیادش کنه
همان طور که اشاره شد گیم پلی بازی با به دست آوردن قدرتها و اضافه شدن آلمانهای جدید به بازی جذابتر خواهد شد. در این نسخه پرنس قابلیت پرت کردن دشمنها از لبهها و یا گیر انداختن آنها در کنار دیوارها را دارد؛ در همین حین دشمنانی در بازی وجود دارند که دارای سپر هستند که پرنس با لگد زدن به میتواند ضربههای نهایی خود را وارد کند. دیگر قابلیتهای جذاب در این نسخه پریدن بر روی دشمنها و استفاده از حرکات نمایشی و ضربههای قدرتمند هست که زیبایی مبارزات را دو چندان میکند و جا خالی دادن در مواقعی که تعداد دشمنان زیاد میشود و قدرت مانور برای استفاده از قابلیتهای خود پرنس وجود ندارد بسیار پرکاربر است. بخش بعدی قابلیتهای پرنس مربوط به قدرتهای جن هست که توسط راضیه به پرنس داده میشود و پرنس از آنها در حرکات سکو بازی و حل معماها که جز جدایی ناپذیر سری شاهزاره پارس هست استفاده کرد. از این قسمت به بعد شما را با هشت قدرت ماورایی و روند استفاده از آنها در گیمپلی آشنا میکنیم. این قدرت های ماورایی اهدا شده از راضیه شامل: "قدرت زمان" به وسیله ی این قدرت میتوانید زمان را به عقب برگردانید، "کنترل آب" توانایی منجمد کردن آبها را به شما خواهد داد، "قدرت پرواز" با استفاده از این قدرت میتوانید به دشمنان صدمه یا از جایی به جای دیگر بروید، "قدرت خاطرات" این قدرت مربوط به خاطرات راضیه است و مکان هایی که خراب شده را برای شما بازسازی میکند. این دسته در قسمت سکو بازی و حل معماها به کمک شما خواهد آمد. چهار قدرت بعدی در قسمت مبارزات مورد استفاده قرار میگیرد و به ترتیب: "منجمد کردن" هنگامی که این قدرت فعال باشد در مسیر ضربات شما دشمنان منجمد میشوند، "گردباد" این قدرت در هنگام شلوغی به شما مانور بیشتری برای وارد کردن ضربات و کمبوهای بیشتری میدهد، "شعلهای از آتش" هنگامی که این قدرت فعال باشد هر دشمنی را که لمس کنید جان آنها کم و به شما افزوده میشود و در آخر زره سنگی که همان طور از اسمش پیداست زرهی سنگ مانند بدن شما را احاطه میکند و از شما در برابر ضربات دشمنان حفازت میکند. استفاده از تمامی این قدرتها روند بازی را بسیار راحت تر و جذابتر خواهد کرد و گاهی برای حل بعضی از معماهای بازی باید دست به دامان این قدرت ها شوید؛ مثلا در جایی باید به طور همزمان از قدرت آب، خاطرات و پرواز استفاده کنید که بسیار چالش برانگیز است. حال لذت این قدرتها را در نیمه سوم بازی میشود به طور کامل چشید تمامی قدرتها از آن شماست و آنها را ارتقا دادهاید. جالب است بدانید در این نسخه صفحهای مربوط به ارتقا قدرتها و نوار سلامتی هست. نوار سلامتی دیگر مانند گذشته با خوردن آب پر نمیشود و با شکستن کوزهها نوری قرمز رنگ به شما اثابت میکند و سلامتی شما تا حدی پر میمند؛ از این رو دو نور دیگر به رنگ های آبی و زرد در بازی وجود دارد که زرد رنگ برای ارتقا قدرتها و آبی برای پرکردن فرصتهای قدرت برگشتن زمان است.
بعد از تمام این ماجراها و هنگامی که بازی را تمام کردید میتوانید در قسمت "Challenge Mode" برای کسب امتیاز یا همان نور های زرد رنگ برای ارتقا قدرتها به دو قسمت "Enemy Tides" و "Time Trials" بروید و با چالشهای بیشتری رو به رو شوید.
صفحه ارتقا قدرت ها که اولین بار در سری بازی های POP در بازی گنجانده شده است.
Please Allow Me to You Show What You Have Done with Your Kingdom Prince MALIK
بخش گرافیک بازی که همیشه مورد توجه سیل عظیمی از بازیکنها و منتقدها شده میرسیم. گرافیک این بازی عالی کار شده و جای بحث خاصی برای آن باقی نمیگذارد. گرافیک در هر دو دسته فنی و هنری عالی هست و طراحی شخصیتها و محیطها بسیار دقیق و پرجزئیات است و نمیشود به خاطر آن نمرهای منفی به این بخش داد. اگر به جزئیات صورت و لباس تمامی شخصیتها چه منفی و چه مثبت به طور دقیق نگاه کنید شاهد این هست که بند بند طراحیها با دقت انجام گرفته و خللی در آن نمیشود پیدا کرد. طراحی مکانها، مجسمهها، کوزهها و موارد دیگر نشان از این است که سازندگان با وسواس هر چه تمامتر به این مسائل پرداختهاند. اوج گرافیک فنی و هنری بازی را میتوان در مراحل پایانی بازی یافت؛ ذرات خاک معلق در هوا، آبها، نور خورشید، سایه پردازی و همه همه به زیبایی در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند . واقعا نمیشود برای این بخش از بازی حرف زیادی زد چون کلام قاصر از گفتن زیبایی و طراحی محیط بازی هست و بازیکن باید خود این عنوان را تجربه کند تا به عمق این نقاشی زیبا پی ببرد.
به این نقاشی زیبا نگاه کنید زیبا نیست؟
آتیش زدم به مالم بدو اسکلت کیلویی هزار تومان خدا بده برکت و زیادش کنه
بعد از تمام این ماجراها و هنگامی که بازی را تمام کردید میتوانید در قسمت "Challenge Mode" برای کسب امتیاز یا همان نور های زرد رنگ برای ارتقا قدرتها به دو قسمت "Enemy Tides" و "Time Trials" بروید و با چالشهای بیشتری رو به رو شوید.
صفحه ارتقا قدرت ها که اولین بار در سری بازی های POP در بازی گنجانده شده است.
بخش گرافیک بازی که همیشه مورد توجه سیل عظیمی از بازیکنها و منتقدها شده میرسیم. گرافیک این بازی عالی کار شده و جای بحث خاصی برای آن باقی نمیگذارد. گرافیک در هر دو دسته فنی و هنری عالی هست و طراحی شخصیتها و محیطها بسیار دقیق و پرجزئیات است و نمیشود به خاطر آن نمرهای منفی به این بخش داد. اگر به جزئیات صورت و لباس تمامی شخصیتها چه منفی و چه مثبت به طور دقیق نگاه کنید شاهد این هست که بند بند طراحیها با دقت انجام گرفته و خللی در آن نمیشود پیدا کرد. طراحی مکانها، مجسمهها، کوزهها و موارد دیگر نشان از این است که سازندگان با وسواس هر چه تمامتر به این مسائل پرداختهاند. اوج گرافیک فنی و هنری بازی را میتوان در مراحل پایانی بازی یافت؛ ذرات خاک معلق در هوا، آبها، نور خورشید، سایه پردازی و همه همه به زیبایی در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند . واقعا نمیشود برای این بخش از بازی حرف زیادی زد چون کلام قاصر از گفتن زیبایی و طراحی محیط بازی هست و بازیکن باید خود این عنوان را تجربه کند تا به عمق این نقاشی زیبا پی ببرد.
به این نقاشی زیبا نگاه کنید زیبا نیست؟
حال که اینقدر از گرافیک بازی تعریف کردیم بی انصافی است اگر به مشکلات فنی بازی نپردازیم و نمره کامل را به این بخش بدهیم. گرافیک فنی بازی در بعضی از قسمتهای بازی دارای افت شدیدی خواهد شد به طوری که قسمتی از بازی بارگذاری نمیشود یا تکسچرها و بافتهای بازی بیکیفیت جلوه میدهد؛ نمونه دقیق مشکل بافت و تسکچرهای بازی را میتوان در ابتدای بازی و قسمتی که وارد تالار گنج میشوید ببینید اگر به نزدیکی تپههای سکه بروید متوجه این قضیه خواهید شد. دیگر مشکلات محو شدن اجسام و یا گیر کردن شخصیتها در زمین بازی هست. شاید این مشکلات در کنار عظمت و قسمت های مثبت گرافیک زیاد به چشم نیاید ولی بعضی اوقات باعث مشکلاتی برای ادامه بازی خواهد شد.
چه باگ گرافیکی زیبایی!
برای دست یابی به این منظره به در های بسته نزدیک شوید و شاهد این کویر بزرگ باشید.
چه باگ گرافیکی زیبایی!
برای دست یابی به این منظره به در های بسته نزدیک شوید و شاهد این کویر بزرگ باشید.
LISTEN MALIK Listen to the Pain and Suffering of Your People
بهترین قسمت سری بازیهای شاهزاده پارس موسیقی و صداگذاری شخصیتها هست. در این نسخه نیز شاهد چنین رویدادی هستیم و در جای جای بازی میتوان از موسیقیهای زیبای این بازی لذت کافی را بهرهمند شد. موسیقی بازی در اکثر مواقع به خوبی کار شده و حس موقعیتی که در آن حضور دارید را به شما القا خواهد کرد؛ به خصوص در قسمت مبارزات، موسیقی با ریتمی تند و کوبنده به سراغ شما خواهد آمد و هیجان شما را هنگام مبارزات بالا میبرد. تنها مشکل این بخش در قسمت سکو بازی و معمایی به وجود میآید که به جای یک آهنگ با ضرب ملایم شاهد آهنگهایی با ریتم نسبتاً تند هستیم و به بازیکن اجازه فکر کردن برای حل معماها را نخواهد داد و تا حدودی ذهن آنها را مخدوش خواهد کرد.
صداگذاری در این عنوان بی نقص است، تمامی صداها در جای خود هستند و کم و کاستی در آن وجود ندارد. صدای آب، ضربات شمشیر، ریختن ساختمانها همه و همه یک سمفونی بسیار زیبایی را در این بازی برای خود رقم زدهاند. صدای تمام شخصیتها بسیار دلنشین و حرفهای کار شده و نمیشود ایراد خاصی به آنها گرفت. هماهنگی صدا با تصویر بدون نقص هست و صداگذاری تمام شخصیتها خوش درخشیده و هر کدام ابهت خاص خود را حفظ کردهاند؛ در این بین به صحبت کردن راضیه و راتاش آن هم به زبان پارسی(!) اشارهی کوچکی کنیم که جالب و بسیار قابل فهمتر است.به غیر از این دو شخص، در شروع بازی و تریلر سینماتیک بازی دشمنانی که به قلمرو مالک حمله کرده بودند هم به زبان پارسی هر چند در حد چند کلمه ساده صحبت میکردند.
در کلام آخر نوشتهای قابل توجهای برای ذکر آن در این قسمت وجود ندارد چون تمام گفتنیها در نوشتههایی که در بالا هست خواندهاید. از آنجایی که هر کس سلیقه و نظر شخصی خود را دارد در این قسمت سعی میکنم چیزی بنویسم که به جای نظر شخصی منتقد، فرد خواننده به نظر خود بر اساس آنچه خوانده تکیه کند.
پس به بنده اجازه دهید شما را دعوت کنم به خواندن این نوشته که خواندن آن خالی از لطف نیست و بی ربط هم به مسئله ما نیست.
تاریک شبی بود، پروانه ها گرد هم جمع شدند، خواستند شمعی به میان جمع آورند که تابشش بر تاریکی چیره شود و از پرتوش ظلمت گریزان گردد، همگان گفتند باید یکی را برگزینیم که شمع را بشناسد و او را بفرستیم تا شمع را با خود به اینجا اورد. پروانه ای که شمع شناس می نمود، بدین خدمت برگزیده شد و چون دستور یافت، پر کشید و به سوی کاخی سر به فلک کشیده پرواز کرد، نزدیک کاخ رسید، سایه ای لرزان بر دیواره های کاخ افسانه ای بدید، بازگشت و خود را به پروانگان رسانید و گفت: این شمع که شما می گوئید، فروغی دلخواه ندارد، بیماری تبدار و جان خسته ای زرد و نزاری است که کارش اشک ریختن و به خود لرزیدن است، آنچه من دیدم روئین تنی نیست که بتواند با تاریکی به پیکار برخیزد و بر او به پیروزی دست یابد.
بزرگ پروانگان که داستان و گفته های پروانه را شنید، لب به خنده گشود و گفت: تو کودکی ظاهر بین و کوته نظر، شمع را نشناخته ای و هرزه درائی می کنی، آنگاه فرمان داد که پروانه ی دیگری به سوی شمع پرواز کند. این بار پروانه ای باریک بین، از میان پروانگان، برخاست و به جانب کاخی که شمع در آن می سوخت پرواز کرد. چون به کاخ رسید و به پیکره ی شمع نزدیک شد، خود را به شمع زد تا بنگرد که این بیمار تبدار را یارای بر پای ایستادن، تا چه اندازه است. اما شراره بر بالش افتاد، پرش شعله ور گردید و نیم سوخته، نزد یاران رفت و گفت: شمع سراپا آتش است، می سوزاند، لیکن آتشش سخت دلکش است.
اما بزرگ پروانگان بدین سخن نیز از جستجوگری حقیقت باز نایستاد و گفت: این پروانه هم شمع را نشناخته و نشان هایش را آنسان که بوده، در نیافته است. یکی دیگر برود، به فرمان بزرگ پروانگان، پروانه ای دیگر سرمست و خرامان از جای خود برخاست و پرکشان خود را به کاخ رسانید. بر سر شمع نشست و یکباره شرر بر جانش افتاد، سر تا پایش بسوخت و چون آهن گداخته ای همه آتش شد. سپس خاکستر گردید و خاکسترش به سر شمع فرو ریخت; بزرگ پروانگان که این حال از دور بدید، گفت: تنها او بود که از راز شمع خبر یافت اما دریغا که خبرش به ما نرسید. تنها سوختگان در وادی توحید خبر از اسرار دارند و آن را که خبر شد، خبری باز نیامد.
بهترین قسمت سری بازیهای شاهزاده پارس موسیقی و صداگذاری شخصیتها هست. در این نسخه نیز شاهد چنین رویدادی هستیم و در جای جای بازی میتوان از موسیقیهای زیبای این بازی لذت کافی را بهرهمند شد. موسیقی بازی در اکثر مواقع به خوبی کار شده و حس موقعیتی که در آن حضور دارید را به شما القا خواهد کرد؛ به خصوص در قسمت مبارزات، موسیقی با ریتمی تند و کوبنده به سراغ شما خواهد آمد و هیجان شما را هنگام مبارزات بالا میبرد. تنها مشکل این بخش در قسمت سکو بازی و معمایی به وجود میآید که به جای یک آهنگ با ضرب ملایم شاهد آهنگهایی با ریتم نسبتاً تند هستیم و به بازیکن اجازه فکر کردن برای حل معماها را نخواهد داد و تا حدودی ذهن آنها را مخدوش خواهد کرد.
صداگذاری در این عنوان بی نقص است، تمامی صداها در جای خود هستند و کم و کاستی در آن وجود ندارد. صدای آب، ضربات شمشیر، ریختن ساختمانها همه و همه یک سمفونی بسیار زیبایی را در این بازی برای خود رقم زدهاند. صدای تمام شخصیتها بسیار دلنشین و حرفهای کار شده و نمیشود ایراد خاصی به آنها گرفت. هماهنگی صدا با تصویر بدون نقص هست و صداگذاری تمام شخصیتها خوش درخشیده و هر کدام ابهت خاص خود را حفظ کردهاند؛ در این بین به صحبت کردن راضیه و راتاش آن هم به زبان پارسی(!) اشارهی کوچکی کنیم که جالب و بسیار قابل فهمتر است.به غیر از این دو شخص، در شروع بازی و تریلر سینماتیک بازی دشمنانی که به قلمرو مالک حمله کرده بودند هم به زبان پارسی هر چند در حد چند کلمه ساده صحبت میکردند.
No No No This Is Not My End. I'll Come Back For My Revenge Again
در کلام آخر نوشتهای قابل توجهای برای ذکر آن در این قسمت وجود ندارد چون تمام گفتنیها در نوشتههایی که در بالا هست خواندهاید. از آنجایی که هر کس سلیقه و نظر شخصی خود را دارد در این قسمت سعی میکنم چیزی بنویسم که به جای نظر شخصی منتقد، فرد خواننده به نظر خود بر اساس آنچه خوانده تکیه کند.
پس به بنده اجازه دهید شما را دعوت کنم به خواندن این نوشته که خواندن آن خالی از لطف نیست و بی ربط هم به مسئله ما نیست.
تاریک شبی بود، پروانه ها گرد هم جمع شدند، خواستند شمعی به میان جمع آورند که تابشش بر تاریکی چیره شود و از پرتوش ظلمت گریزان گردد، همگان گفتند باید یکی را برگزینیم که شمع را بشناسد و او را بفرستیم تا شمع را با خود به اینجا اورد. پروانه ای که شمع شناس می نمود، بدین خدمت برگزیده شد و چون دستور یافت، پر کشید و به سوی کاخی سر به فلک کشیده پرواز کرد، نزدیک کاخ رسید، سایه ای لرزان بر دیواره های کاخ افسانه ای بدید، بازگشت و خود را به پروانگان رسانید و گفت: این شمع که شما می گوئید، فروغی دلخواه ندارد، بیماری تبدار و جان خسته ای زرد و نزاری است که کارش اشک ریختن و به خود لرزیدن است، آنچه من دیدم روئین تنی نیست که بتواند با تاریکی به پیکار برخیزد و بر او به پیروزی دست یابد.
بزرگ پروانگان که داستان و گفته های پروانه را شنید، لب به خنده گشود و گفت: تو کودکی ظاهر بین و کوته نظر، شمع را نشناخته ای و هرزه درائی می کنی، آنگاه فرمان داد که پروانه ی دیگری به سوی شمع پرواز کند. این بار پروانه ای باریک بین، از میان پروانگان، برخاست و به جانب کاخی که شمع در آن می سوخت پرواز کرد. چون به کاخ رسید و به پیکره ی شمع نزدیک شد، خود را به شمع زد تا بنگرد که این بیمار تبدار را یارای بر پای ایستادن، تا چه اندازه است. اما شراره بر بالش افتاد، پرش شعله ور گردید و نیم سوخته، نزد یاران رفت و گفت: شمع سراپا آتش است، می سوزاند، لیکن آتشش سخت دلکش است.
اما بزرگ پروانگان بدین سخن نیز از جستجوگری حقیقت باز نایستاد و گفت: این پروانه هم شمع را نشناخته و نشان هایش را آنسان که بوده، در نیافته است. یکی دیگر برود، به فرمان بزرگ پروانگان، پروانه ای دیگر سرمست و خرامان از جای خود برخاست و پرکشان خود را به کاخ رسانید. بر سر شمع نشست و یکباره شرر بر جانش افتاد، سر تا پایش بسوخت و چون آهن گداخته ای همه آتش شد. سپس خاکستر گردید و خاکسترش به سر شمع فرو ریخت; بزرگ پروانگان که این حال از دور بدید، گفت: تنها او بود که از راز شمع خبر یافت اما دریغا که خبرش به ما نرسید. تنها سوختگان در وادی توحید خبر از اسرار دارند و آن را که خبر شد، خبری باز نیامد.
نکات مثبت:
داستان و روایت زیبا به همراه چالشهای عالی - گیمپلی روان بههمراه تغییرات جذاب - گرافیک هنری و فنی کمنقص - موسیقی خوب و صداگذاری عالی
نکات منفی:
روایت خشک داستان در قسمتهای میانی بازی - خسته کننده بودن مبارزات در اوایل بازی - باگ در قسمت گرافیک فنی - هماهنگ نبودن موسیقی متن بازی در قسمتهای سکو بازی و معمایی
این نقد بر اساس نسخهی PC صورت گرفته و تمامی تصاویر از داخل بازی تهیه شده است.
داستان و روایت زیبا به همراه چالشهای عالی - گیمپلی روان بههمراه تغییرات جذاب - گرافیک هنری و فنی کمنقص - موسیقی خوب و صداگذاری عالی
نکات منفی:
روایت خشک داستان در قسمتهای میانی بازی - خسته کننده بودن مبارزات در اوایل بازی - باگ در قسمت گرافیک فنی - هماهنگ نبودن موسیقی متن بازی در قسمتهای سکو بازی و معمایی
این نقد بر اساس نسخهی PC صورت گرفته و تمامی تصاویر از داخل بازی تهیه شده است.