(01-03-2023, 08:57 PM)hosein_ghazali نوشته است:
گفتمان اول آکادمی
تمرین دوم
تمرین دوم گفتمان اول آکادمی، از شما میخواهد تا:
یک بازی جهانبازِ تقریباً پرجزئیات را اجرا کنید و پس از تجربۀ مدتی در جهان بازی، متنی را آماده کنید و در آن، از مشاهدات خود به کاملترین شکل ممکن و جزئیات بنویسید. فرض کنید به سفری دیجیتال رفتید و باید پس از آن، سفرنامۀ خود را بنویسید. از مشاهدات خود در شهرهای تاریخی قدیم یا امکان خیالی موجود در جهان بازی بنویسید. از هر برخوردی که توجه شما را جلب کرد و هر منظره و هرشخصیتی که دوست داشتید توصیفی بنویسید و خصوصیاتش را مشخص کنید.
مثال:
به شهر ولنتاین رفتم؛ در بدو ورود چوپانی دیدم که گله گوسفندش را به چراگاه میبرد. در ورودی شهر دوباره به انبوه گوسفندان و گاوهای نگهداری شده برخورد کردم و مزرعهداران و دامدارانی که با لباسهای گِلی و خاکی، در حال تماشای دامهای خود بودند و .....
برای انجام این تمرین یک هفته زمان وجود دارد. با تشکر تمرین دوم:
!!هشدار اسپویلر از الدن رینگ!! (اگر هنوز به مناطق آخر بازی نرسیدید یا صرفا مثل خودم روی اسپویل کوچیک مثل منطقه،اسلحه و... حساسید)
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
متن رو از ابتدای Forbidden lands شروع میکنم تا اوایل Mountain of the Gaints.
بخش اولForbidden Lands
وقتی از آسانسوری پایین رفتم و از شاید آخرین سازه شهر لیندل خارج شدم هوای بیرون حسابی سرد شد و مه غلیظی اطرافمو گرفت و پس از کاووش در محیط های مختلف با شرایط آبوهوایی متفاوت برای اولین بار به زمینی پوشیده از برف رسیدم،با وجود روز بودن ولی محیط بسیار تیره و رازآلود به نظر رسید. بعد از استراحتی طولانی به راه ادامه دادم و درخت های خشکیده و مرده که شکل آنها در میان این مه اول چشمم رو میگرفت و حواسم را کامل از وجود محافظان ریزجثه ای که دیدنشان کمی سخت بود پرت میکرد و مدام گرفتار خود آنها و تله های سمی شان میان بوتهها میشدم واین سوال تو ذهنم شکل گرفت که چرا ورود به اینجا نیاز به محافظت دارد.کمی وسط راه ایستادم و از این شفق قطبی عجیب که جایی نظیرشو ندیده بودم لذت میبردم که رنگ قرمزآجریش منو مجذوب خود کرده بود و یاد اسکارلت رات مینداخت تو طول مسیر مدام این نورغمناک مست کننده نگاهم را خیره میکرد، روی زمین سلاح های مختلفی که درهم آمیخته اند مداوم دیده میشد که چیز عجیبی نبود ولی به هالبرد تیکه پارچهای روبان مانند قرمزبه آن وصل بود که در اثر باد به حالت غمانگیزی میرقصید انگار که آخرین آرزوی دارنده این سلاح رقصی برای آخرین بار بوده اما هیچوقت نتونست...بعضا تیکههایی درشت از ستونهای سیمانی که احتمالا متعلق به قلعهای شناور بر آسمان است روی زمین دیده میشد،بهصورت مرتب ستونهای زیادی که هرچند با ابهت اما به صورتی خرابه بر زمین استوار در مسیر دیده میشد که نوید وجود پلی باشکوه که روزی واسط بین کوهستان و شهر مرکزی بوده.
[تصویر: https://iili.io/HRN5urx.jpg]
وقتی داشتم از صخرههای کوچک و بزرگ بالا میرفتم متوجه چیزی شدم که کمی منو به شک برد،سنگ بزرگی که جلوم بود در اصل یه اسکلت عظیم بود که انگار متعلق به دیوی عظیم بوده که شبیهشو (از لحاظ بزرگی) تو ماجراجویی ندیدهبودم.جلوتر به یک گارگویل رسیدم.که سریعا به استقبالم آمد و با مهارت از سلاح تویین بلید خود استفاده میکرد بعد از شکستش دو سلاح از تنش برداشتم یک تبر بزرگ و تویین بلید سیاهش که با بررسی دقیق تر دیدم هردو از جنس برنزاند واین سیاهی تیغهها در اصل متعلق به جسدهای سیاهگوشت بود، در ادامه دیدم که پشت این نگهبان آسانسور رولد قرار داشت،پیرزنی بسیار پیر و گوژپشت کنار این آسانسور نشسته بود و گفت که انگشتانم را نشانش دهم تا طالع ببیند،بعد طوری که انگار متوجه هدفم شده سریعا هشدار داد که سمت آتش غولها نرم چرا که آتشزدن اردتیری اولین گناه اساسی است و از مسیر دو انگشت فاصله دارد بی اعتنا به نصیحتش روی این آسانسور رفتم، طبق گفتهی ملینا باید از این استفاده میکردم تا به کوهستان غولها برسم.شبیه این سازه را قبلا هم دیده بودم چهار مجسمه دوبهدو روبهرو هم بودند که دوتا شاخه درخت و دوتا هم تبر بزرگ با نگاه به آنها دیدم که لباس عطرساز ها را بر تن دارند و با ریش بلندشان به نظر میرسید که حکیم باشند. حالا با داشتن دو نیمه مدال وقت به کارگیری اینها رسیده بود،بعد از بالابردن مدال کامل،دومجسمه اولی که در ابتدا روبهروی هم بودند روبه من کردند و چشمانشان برق زد ناگهان زمین شروع به لرزیدن کرد و کل سازه شروع به بالارفتن کرد.
بخش دومMountain of the Gaints
وقتی به مقصد رسید نور شدید منعکس شده برفها چشمم را زد و هوای پاک و روشن به خوشآمد گویی ام آمد.شهر باشکوه لیندل و اردتیری منظرهی پشت و هلال کریستالی ماه در آسمان قاب های نفسگیری ایجاد کرده بودند.درختان اینجا به معنای واقعی کلمه مانند روحی سرگندان به زمین متکی نبودند و شناور و بیجسم با تنی سفید که انگار سرما اینکار را باهاش کرده محیط را آراسته بودند.جلوتراز بوته ها بلوبری برای همراهم و شکفته آتشین برای درست کردن بمب قویتر برداشتم،آهویی آبی رنگ دیدم و وقتی برای شکارش رفتم فهمیدم که ماهیتی مشابه با درختان دارد یعنی عاری از جسم فیزیکی.تیکه نقشه محیط را برداشتم و به ادامه مسیر پرداختم،
[تصویر: https://iili.io/HRNYUe2.jpg]
آشنایی به صخرهای تکیه داده بود و به صحبت باهاش که پرداختم خبر ناراحت کننده مرگ صاحب زره را داد و گفت که اسمش شبریری است.در ادامه صحبت گفت که پی فرنزی فایرو سه انگشت رو بگیرم که زیر زمین لیندل قراردارد،در ادامه برای نجات ملینا از فداکاری خودش پیشنهاد داد که به جای تبدیل شدن به الدن لورد به لورد اف کیآس تبدیل بشم که مسیری شرافتمندانه تره... همانجا در سایت اف گریس ملینا درمورد مادرش و احترامی که برایش قائله صحبت کرد.جلوتر به خرابه های زمور رسیدم که در وسط راه فردی سیاه پوش در حال پاترول بود که سلاحی داس مانند در دست داشت ...
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
!!هشدار اسپویلر از الدن رینگ!! (اگر هنوز به مناطق آخر بازی نرسیدید یا صرفا مثل خودم روی اسپویلر های کوچیک هم حساسید)
|