Unreal engine
(کاربر سایت)
کاربر سایت
**

تاریخ ثبت‌نام: 07-29-2015
تاریخ تولد: تعیین نشده
زمان محلی: 11-21-2024 , 07:57 PM
وضعیت: آفلاین

اطلاعات انجمن Unreal engine
تاریخ عضویت: 07-29-2015
آخرین بازدید: 07-24-2016, 04:19 PM
کل ارسال‌ها: 24 (0.01 ارسال در هر روز | 0.01 درصد از کل ارسال‌ها)
(یافتن تمامی ارسال‌ها)
کل موضوع‌ها: 0 (0 موضوع در هر روز | 0 درصد از کل موضوع‌ها)
مدت زمان حضور در انجمن: 1 هفته, 5 روز, 19 ساعت
تعداد کاربران معرفی کرده: 0
  
اطلاعات اضافی درباره‌ی Unreal engine
درباره من: !!!!!I believe that:creation is incredible

" من همون آنریل انجین سایتم انقدر نپرسید کچل شدم!"
بعد هم من دیدم یه سری میان میگن ما میدونیم اسمت پدرامه خب بدونین مشکل نیست که مگه مسأله اطلاعاتیه که نخوام به کسی بگم :-)
این تیکه آخری رو مخصوصا با gearbox بودم
کاور پروفایل: http://cdn3.dualshockers.com/wp-content/uploads/2013/09/xboxonePS4Steam.jpg
نام واقعی: پدرام
جنسیت: Male
محل سکونت: تهران
بازی های مورد علاقه شما؟: Batman arkham series. Uncharted series. Gears of war series. Mortal kombat series Halo series
بازی های در حال انجام: Nothing !
پلتفرم های شما:
  • PC
  • Playstation 4
  • xbox one
  • Mobile
یادداشت کاربر: این شعر واقعا عالیه!!
در ميان کشتزاری آشنا
يک مترسک کوچک پر ادعا
پشت بر اهل ديانت کرده بود
برخود و دهقان خيانت کرده بود
لاف می زد شاه اين کشور منم
رهبر و سردار اين لشکر منم
زاغ و گنجشکان غلامان منند
نوکر و وردست و دربان منند
ماه کامل نوکر و دربار ماست
دختر خورشيد خدمتکار ماست
ابر دلاکی ما را می کند
فکر تن پاکی ما را می کند
لاله رقاص شکر بار من است
رود مطرب چی دربار من است
شاخه ها تعظيم بر من می کنند
ميوه را تقديم بر من می کنند
هدهدک شاگرد آرايشگرم
ميزند شانه به موهای سرم
جنگل انبوه نقاشی من
مرغ کوکو آشپز باشی من
ماه گوی بازی چوگان من
نقش روی قالی و ايوان من
باد اسب تازی اصطبل من
کره قفقازی اصطبل من
چشمه می جوشد به عشق روی من
آفرين بر قامت گلبوی من
من نگهبانی ز شالی کرده ام
قصد دزدان را خيالی کرده ام
صاحب اصلی اين شالی منم
نقش باف نقش اين قالی منم
من به مردم روزی و نان می دهم
من برنج اهل گيلان می دهم
من "خدايم "زندگی از آن من
جن و انس و روح در فرمان من
هر که با من زندگانی می کند
نام خود را جاودانی می کند
******
از قضا اين لاف را دهقان شنيد
خشمگين شد پيرهن بر تن دريد
گفت: با ما بی وفايی می کنی ؟
بر زمين من خدايی می کنی ؟
تو که هستی صاحب شالی شوی
نقش باف نقش اين قالی شوی
من وجودت را به رقص آورده ام
من تو را لولوی خرمن کرده ام
من تو را از کاه کوهی ساختم
پرچمی بر قله ات افراختم
تو ز چوب و درب و دربست منی
ای مترسک آلت دست منی
فکر تو مثل تنت تو خالی است
قدرت تو قدرت پوشالی است
از ره قدرت کنارت می زنم
با دو دست خويش دارت می زنم
******
چون درختی خشک شد حاصل نداشت
جای آن بايد درختی تازه کاشت
گربه چون با موش بر انبار زد
گربه را بايد گرفت و دار زد
چون خروسی چشم مرغان را دريد
زودتر بايد که او را سر بريد
سگ چو با گرگ دغل يکجا نشست
مهره های گردنش بايد شکست
******
بر مترسک آسمان تاريک شد
مرگ کم کم سوی او نزديک شد
شعله های خشم دهقان در گرفت
چشمهايش حالتی ديگر گرفت
دست برد و تار و پودش را گسست
مهره های گردن او را شکست
*****
قدرت بی پايه نوعی "ادعاست"
ادعای بی خرد " باد هواست"
هر که دم از ما و از من می زند
مرگ او را زود گردن می زند
پند من خوراکی هوش تو باد
گوشوار لاله گوش تو باد
دوستدار طبل تو خالی مباش
پيرو مردان پوشالی مباش

امضای Unreal engine
Powered By Unreal Technology [تصویر:  attachment.php?attachmentid=4384&d=1401833643]