09-17-2012, 01:17 PM
(آخرین ویرایش: 09-17-2012, 01:28 PM، توسط batman_b52.)
تاثیرگذارترین موسیقی در سری Silent Hill ازنظرشما؟
Silent Hill -1
Silent Hill -2
Silent Hill -3
Silent Hill -4
5- Silent Hill: Homecoming
6- Silent Hill: Origins
7- Silent Hill: Shattered Momeories
8- Silent Hill: Downpour
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خلاصهی داستان سری بازیهای سایلنت هیل
مقدمه:
«Silent Hill» نامی برای یک بازی رایانهای بود که در سال 1999 و توسط شرکت Konami برای PS1 عرضه شد. از همان ابتدا مشخص بود که این نام، پتانسیل تبدیل شدن به یک فرانچایز بزرگ را دارد. داستانی فوقالعاده غنی، مبهم و عمیق در ژانری به نسبت نوپا. همین غنی و مبهم بودن داستان، Konami را وادار ساخت تا کتابی را با عنوان Lost Memories منتشر کند. اما همین عنصر داستان،تبدیل به تیغی دو دم شد؛ از یک سو یکی از اصلیترین دلایل علاقهی دیوانهوار طرفدارانش و از سوی دیگر، پاشنه آشیل عنوان در جذب مخاطبان جدید. شمارهی 2 بازی در سال 2001، شماره 3 در سال 2003 ، شمارهی 4 در سال 2004 ، شماره ی 5 در سال 2008 عرضه شدند. اما از لحاظ خط داستانی، شمارههای 2 و 4 و 5 ( به نوعی ) مجزا بودند و فقط شماره 3 در ادامهی شماره اول عرضه شد.
در متن حاضر سعی شده است خلاصهای کوتاه از شمارههای منتشر شده ارائه شود تا عزیزانی که تازه به جمع ساکنان سایلنت هیل میپیوندند، بتوانند راحتتر با این عنوان رابطه بر قرار کنند. لازم به یادآوری است که این متن به معنی واقعی کلمه، اسپویلر است.
خلاصه:
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل میگذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت میکند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم میگیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند.
شب هنگام، در جادهی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده میبیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانهوار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به درهی کناری سقوط میکند.
هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل میشود. در حین جستجو، شبح شریل را میبیند و به دنبال او میدود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همهچیز در تاریکی فرو میرود و چهره آنجا تغییر میکند. هری مصمم ادامه میدهد اما در اثر حملهی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین میافتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار میشود، با همان پلیس روبرو میشود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن میگویند. پلیس Cybil Bennet نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک میکند.
حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط درههای عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود .
هری در جستجوی شریل به مکانهای زیادی از شهر مراجعه میکند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیتهایی آشنا میشود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را میبیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa.
دالیا اطلاعات زیادی دربارهی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند.
در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست میآوریم خواه از لابلای روزنامههای باطله و کتابها و خواه از این شخصیتها.
شهر مکانی نفرین شده بوده و در سالهای جنگهای داخلی، اعدامهای زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرنها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سدههای اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیینهای مهاجران پدید میآید که با نام The Order شناخته میشود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی دارند. این فرقه به سه شاخهی اصلی تقسیم میشود که یکی از آنها «مادر مقدس» میباشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه میشود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیشبینی شده همخوانی دارد پس او را تربیت میکند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام میشود و بدن کباب شدهی وی را به بیمارستان انتقال میدهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون میفرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بیبدیل تبدیل میکند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا میخواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت میکند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا میرساند و مراسم را مجدداً انجام میدهد اما در همین حین هری سر میرسد. روح شریل به آلسا میپیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب میکند اما اینکار باعث میشود خدا (در شمارهی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش میزند. اما هری با سامایل میجنگد و او را شکست میدهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر میشود و نوزادی را به هری میدهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان میدهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ میکند. نام این نوزاد را Heather میگذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز میداد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم میگیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام میکند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا میکند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفتهبود، داگلاس را در مقابل خود میبیند. هدر بی خبر از همهجا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، میگریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع دادهاست. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت میکند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات میکند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمهکاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو میشود.
هدر به آپارتمان خود میرسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بیجان مییابد. او کلودیا را در پشتبام میبیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل میرود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت میکند.
هدر تقریباً گذشتهی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعلهور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را میکشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر میبیند، سعی میکند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان میرود. او با راهنماییهای علنی یا مخفیانهی وینسنت، پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده میکشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،هدر به کلیسای فرقه میرسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کردهاست، میکشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را میبلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا میآورد. کلودیا جنین را میبلعد و آنرا به شکل ناقص بارور میکند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود میشود و هدر هم وی را میکشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.
آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه میکنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی ریشه ها و خاطرات شکسته نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطهی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفقترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی میباشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعهای ویدیویی را بر روی رسانهی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شمارههای 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگساز افسانهای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقیهای بازی میباشد.
منبعhttp://forum.bazicenter.com/thread55/
Silent Hill -1
Silent Hill -2
Silent Hill -3
Silent Hill -4
5- Silent Hill: Homecoming
6- Silent Hill: Origins
7- Silent Hill: Shattered Momeories
8- Silent Hill: Downpour
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خلاصهی داستان سری بازیهای سایلنت هیل
مقدمه:
«Silent Hill» نامی برای یک بازی رایانهای بود که در سال 1999 و توسط شرکت Konami برای PS1 عرضه شد. از همان ابتدا مشخص بود که این نام، پتانسیل تبدیل شدن به یک فرانچایز بزرگ را دارد. داستانی فوقالعاده غنی، مبهم و عمیق در ژانری به نسبت نوپا. همین غنی و مبهم بودن داستان، Konami را وادار ساخت تا کتابی را با عنوان Lost Memories منتشر کند. اما همین عنصر داستان،تبدیل به تیغی دو دم شد؛ از یک سو یکی از اصلیترین دلایل علاقهی دیوانهوار طرفدارانش و از سوی دیگر، پاشنه آشیل عنوان در جذب مخاطبان جدید. شمارهی 2 بازی در سال 2001، شماره 3 در سال 2003 ، شمارهی 4 در سال 2004 ، شماره ی 5 در سال 2008 عرضه شدند. اما از لحاظ خط داستانی، شمارههای 2 و 4 و 5 ( به نوعی ) مجزا بودند و فقط شماره 3 در ادامهی شماره اول عرضه شد.
در متن حاضر سعی شده است خلاصهای کوتاه از شمارههای منتشر شده ارائه شود تا عزیزانی که تازه به جمع ساکنان سایلنت هیل میپیوندند، بتوانند راحتتر با این عنوان رابطه بر قرار کنند. لازم به یادآوری است که این متن به معنی واقعی کلمه، اسپویلر است.
خلاصه:
نویسنده ای به نام Harry Mason و همسرش در حین عبور از یک جاده، نوزادی را یافته و نام او را شریل میگذارند. چهار سال بعد همسر هری فوت میکند. سه سال پس از فوت همسرش، هری بنا به دلایلی تصمیم میگیرد با شریل به شهری که وی را در نزدیکی آن یافته بودند سفر کند.
شب هنگام، در جادهی کنار شهر، پلیسی موتورسوار از کنار آنها عبور کرده و توجه هری را جلب می کند. اندکی جلوتر، هری متوجه موتور پلیسی میشود که بدون سرنشین در کنار جاده افتاده در همین حین، در روبروی خود دختری را وسط جاده میبیند. برای اجتناب از تصادف با او، دیوانهوار فرمان را می چرخاند. اما ماشین منحرف شده و به درهی کناری سقوط میکند.
هری پس از به هوش آمدن، متوجه غیبت شریل میشود. در حین جستجو، شبح شریل را میبیند و به دنبال او میدود. در انتهای معبری تنگ، ناگهان همهچیز در تاریکی فرو میرود و چهره آنجا تغییر میکند. هری مصمم ادامه میدهد اما در اثر حملهی چند موجود هیولا مانند به حالت مرگ روی زمین میافتد.
وقتی هری بعد از آن حادثه در کافه ای بیدار میشود، با همان پلیس روبرو میشود. آنها با هم از اتفاقات عجیب شهر و حالت غیرعادی آن سخن میگویند. پلیس Cybil Bennet نام دارد و به هری در یافتن شریل کمک میکند.
حالت عادی شهر اینگونه است: خالی از سکنه، فرو رفته در مه، محصور شده توسط درههای عمیق و پر از هیولا. اما در حالت غیر عادی به تمامی این موارد تاریکی مطلق تکه گوشت های آویزان از در و دیوار سکوتی مرگبارتر هم اضافه میشود .
هری در جستجوی شریل به مکانهای زیادی از شهر مراجعه میکند: مدرسه، کلیسا، بیمارستان، فاضلاب، پارک تفریحی و در بعضی از آنها با شخصیتهایی آشنا میشود. با پیرزن عجیبی به نام Dahlia Gillespie در کلیسا، دکتر Michael Kaufmann و پرستاری به نام Lisa Garland در بیمارستان. همچنین مرتب شبح دختری را میبیند که باعث تصادف او شده بود به نام Alessa.
دالیا اطلاعات زیادی دربارهی هری و شهر دارد دکتر کافمن و لیزا هم هر کدام مطالب جدیدی به اطلاعات هری اضافه میکنند.
در طول بازی اطلاعات زیادی از شهر به دست میآوریم خواه از لابلای روزنامههای باطله و کتابها و خواه از این شخصیتها.
شهر مکانی نفرین شده بوده و در سالهای جنگهای داخلی، اعدامهای زیادی در زندان آن صورت گرفته است. شهر قدمت زیادی دارد و قرنها قبل، بومیان ساکن آنجا بودند. از همان زمان، آیینی شیطانی در شهر رواج داشته است. در سدههای اخیر، پس از سکونت مهاجران در شهر، تلفیقی از آیین باستانی شهر با آیینهای مهاجران پدید میآید که با نام The Order شناخته میشود. پیروان و سردمداران این فرقه اعتقادات عجیب و خطرناکی دارند. این فرقه به سه شاخهی اصلی تقسیم میشود که یکی از آنها «مادر مقدس» میباشد. در راس این شاخه دالیا قرار دارد که آلسا دختر وی است. این فرقه به خدایی اعتقاد دارد که باید در روی زمین متولد شده سپس بهشت موعود فرقه را بنا کند. بر اساس مدارک به دست آمده، این خدا یک بار متولد شده و مرده است و حال باید برای بار دوم متولد یا فراخوانده شود. دالیا متوجه میشود که مشخصات دختر وی، آلسا، با مشخصات مادر خدا که در متون قدیمی پیشبینی شده همخوانی دارد پس او را تربیت میکند تا مراسم تولد را انجام دهد. در این مراسم، باید مادر خدا سوزانده شود. مراسم در سن 7 سالگی آلسا انجام میشود و بدن کباب شدهی وی را به بیمارستان انتقال میدهند. اما او ناقص است. آلسا در نهایت درد و رنج، قسمتی از روح خودش را به صورت یک نوزاد از شهر بیرون میفرستد و با استفاده از قدرت ذهن خود، شهر را به جهنمی بیبدیل تبدیل میکند. دالیا برای اتمام نقشه خود، توسط خود آلسا، شریل را فرا میخواند تا روح مادر خدا تکمیل شود. در این بین دکتر کافمن مسئول امور پزشکی آلساست.
آلسا در برابر دالیا مقاومت میکند اما دالیا با فریب هری، خود را به آلسا میرساند و مراسم را مجدداً انجام میدهد اما در همین حین هری سر میرسد. روح شریل به آلسا میپیوندد تا مادر خدا کامل گردد. دکتر کافمن به قصد نابودی این روح، دارویی را به سمت وی پرتاب میکند اما اینکار باعث میشود خدا (در شمارهی اول این خدا با نام «سامایل» معرفی می گردد) متولد شود. در اولین اقدام، سامایل، دالیا را آتش میزند. اما هری با سامایل میجنگد و او را شکست میدهد. پس از نابودی سامایل، مادر خدا ظاهر میشود و نوزادی را به هری میدهد سپس، راه فرار از آن مهلکه را به او نشان میدهد.
هری نوزاد را از شهر دور کرده و در جایی به طور ناشناس او را بزرگ میکند. نام این نوزاد را Heather میگذارد. هدر کودکی عادی نبود و گاها ، رفتارهای عجیبی از خود بروز میداد.
17 سال پس از این ماجرا، دختر نفر دوم فرقه، یعنی «Claudia Wolf» تصمیم میگیرد آن نوزاد را پیدا کند تا مراسم دوباره به جریان بیفتد. با کمک کشیش دیگری به نام «Vincent»، کاراگاهی به نام «Douglas Cartland» را استخدام میکند تا این کودک را پیدا کند. داگلاس هدر را پیدا میکند اما از نیت اصلی کارفرمایان خود اطلاع ندارد. روزی که هدر به مرکز خرید شهر رفتهبود، داگلاس را در مقابل خود میبیند. هدر بی خبر از همهجا به خیال اینکه داگلاس یک مزاحم است، میگریزد ولی داگلاس قبلاً محل او را به کلودیا و وینسنت اطلاع دادهاست. هدر به سمت خانه و نزد هری حرکت میکند اما اطراف او پر از هیولاهایی هولناک شده است. در اینجا برای اولین بار، کلودیا را ملاقات میکند. کلودیا درتلاش است تا هدر چیزی را به یاد بیاورد. هدر پس از گذشتن از مرکز خرید و ایستگاه مترو، درساختمانی نیمهکاره در نزدیکی محل سکونت خود با وینسنت روبرو میشود.
هدر به آپارتمان خود میرسد اما درآنجا پدرش، هری را غرق در خون و بیجان مییابد. او کلودیا را در پشتبام میبیند و او را مسئول قتل پدرش می داند. هدر قصد انتقام دارد اما کلودیا به سایلنت هیل میرود. هدر به همراه داگلاس (که کمابیش به واقعیت پی برده است) به سمت سایلنت هیل حرکت میکند.
هدر تقریباً گذشتهی خود را به یاد آورده است؛ او همان روح واحد آلسا و شریل است که توسط مادر خدا به هری سپرده شد. پس از حلول روح آلسا و شریل، جنین خدا هم وارد بدن او شده است اما تحت تاثیر فراموشی هدر، عقیم مانده و برای بارور شدن، نیاز دارد تا آتش خشم و نفرت در درون هدر شعلهور شود. کلودیا در تمام طول داستان سعی بر این دارد تا همین میراث آلسا را بیدار کند و برای همین منظور، هری را میکشد تا او را از سر راه بردارد. در این میان، وینسنت که منافع خود را با تولد خدا در خطر میبیند، سعی میکند توسط هدر، کلودیا و عقایدش را نابود کند.
پس از رسیدن به شهر، هدر به بیمارستان میرود. او با راهنماییهای علنی یا مخفیانهی وینسنت، پدر کلودیا یعنی «لئونارد» را که در بیمارستان زندانی شده میکشد تا متاترون را به دست آورد. متاترون، نماد خیر و روشنی و در مقابل سامایل است و وینسنت تصور میکند متاترون میتواند در مبارزه با کلادیا به هدر کمک کند. در ادامه،هدر به کلیسای فرقه میرسد. کلودیا، وینسنت را ، که به زعم او خیانت کردهاست، میکشد. هری مقداری از داروی دکتر کافمن را به شکل یه قرص به هدر داده بود. هدر آن قرص را میبلعد و در نتیجه، جنین خدا را بالا میآورد. کلودیا جنین را میبلعد و آنرا به شکل ناقص بارور میکند. در نهایت کلودیا به دست خدای متولد شده نابود میشود و هدر هم وی را میکشد. تا بار دیگر تفکرات منحرف فرقه برای به وجود آوردن خدا عقیم بماند.
آنچه که شما در بالا مطالعه کردید تنها بخشی از شهر و اتفاقات رخ داده در آن است در شماره های دوم و چهارم و پنجم از بازی بخشی دیگر از توانایی های شهر حضور پر رنگی دارد و آن هم قضاوت و مجازات است ، شهر به خاطر اتفاقاتی که به خود دیده است دارای قدرتهایی خاص است یکی از این قدرتها فراخواندن افراد است در شماره های دوم و پنجم ما شاهد حضور افرادی در شهر هستیم که به نوعی گناهکارند و شهر برای قضاوت در مورد آن ها ، دعوتشان کرده است .
جیمز ساندرلند مردی که زن مریضش را کشته است و همینطور الکس شفرد که باعث مرگ برادر کوچکتر خود شده است با پا گذاشتن به شهر اماده پاسخگویی به اشتباهاتی میشوند که سعی در فراموش کردن آن ها داشته اند ، صد البته که نوع بازجویی و قضاوت در این شهر مرموز نیز متفاوت است به جای حضور قاضی و هیئت منصفه و دادگاه ، تمام اتفاقات پیرامون شخصیت ها به نوعی اشتباه شخصیت را گوشزد میکنند از موجوداتی که با آنها مبارزه میکنید گرفته تا افراد سرگردان دیگری در شهر که خود گناهکارند .گو اینکه این خاصیت شهر در تمامی شماره ها وجود دارد ولی در شماره های مذکور از فرع به اصل بدل شده و محوریت بازی بر عمل انجام گرفته توسط شخصیت اصلی قرار دارد و بحث فرقه ، آلسا و غیره کمتر پرداخته شده است .
در این میان شماره ی چهارم بازی اما فضائی اختصاصی داشت در این شماره یکی از دست پرورده های یتیم خانه ی تحت رهبری فرقه به نام والتر سالیوان که پیرو حزب مادر مقدس است قصد متولد کردن خدا توسط مراسمی به نام قربانی کردن 21 نفر را دارد ، والتر که در کودکی توسط خانواده ی خود رها شده است تصور میکرد اتاقی که در آن بدنیا آمده است مادر او و در حقیقت خداست والتر که تصور میکند مادرش به خواب رفته است سعی دارد از طریق مراسم ذکر شده او را بیدار کند ، هر کدام از افرادی که برای قربانی شدن انتخاب شده اند باید دارای مشخصه ای باشد آخرین نفر این لیست که هدایت آن را بازیباز بر عهده دارد و دریافت کننده ی دانش و تکمیل کننده ی مراسم است ، هنری تونزند نام دارد که حال در همان اتاق تولد والتر زندگی میکند و در طول بازی با پی بردن به ماجرا و کمک های جوزف شرایبر که قبل از هنری در آن اتاق زندگی میکرده است قصد دارد جلوی تکمیل این مراسم را بگیرد . در انتها هنری تونزند با مبارزه با موجودی که والتر به وجود می آورد رویای به وجود آوردن خدا را بار دیگر خراب میکند .
علاوه بر شماره های ذکر شده دو بازی ریشه ها و خاطرات شکسته نیز از سری معرفی شده اند که در اولی به زمان سوزانده شدن آلسا توسط دالیا و چگونگی زنده ماندن آلسا پرداخته شده و در دیگری اتفاقات شماره ی اول بعد از سال ها توسط هری بازسازی میشوند، گر چه با پایان کار تیم سازنده ی اصلی بازی که کار ساخت 4 شماره ی اول بازی را بر عهده داشتند این شماره ها به خوبی پرداخته نشده و دارای نواقصی در حیطهی داستانی هستند اما همچنان سری سایلنت هیل دارای یکی از بهترین داستان ها در طول تاریخ بازیهای رایانه ای است.
لازم به ذکر است بر اساس این بازی تاکنون دو فیلم سینمایی نیز ساخته شده که شماره دوم (تا زمان نگارش این مقاله) هنوز اکران نگردیده است. با توجه به نظر مخاطبان، فیلم اول یکی از برترین و موفقترین فیلم های ساخته شده بر اساس یک بازی ویدیویی میباشد.
همچنین شرکت کونامی در سال 2006 و به مناسبت اکران فیلم، مجموعهای ویدیویی را بر روی رسانهی UMD برای PSP عرضه نمود که با نام The Silent Hill Experience شناخته شده و شامل دو کمیک The Hunger و Dying Inside ، ترایلر شمارههای 1 تا 4 بازی و فیلم، مصاحبه با آهنگساز افسانهای سری به همراه کارگردان فیلم و برخی موسیقیهای بازی میباشد.
منبعhttp://forum.bazicenter.com/thread55/
خفاشی برفرازآسمان
--------------------------------------------------------------------------------------
--------------------------------------------------------------------------------------