مدیریت نابجا و مدعیان شکست خورده | بررسی داستان «بازی تاج و تخت ها»ی تل تیل
داستان «بازی تاج و تخت ها»ی تل تیل در سبک دیگر بازی های این استدیو از سال 2014 برای عرضه آماده شد. آخرین قسمت آن با نام «اژدهای یخی» چند هفته قبل منتشر شد و داستان را برای فصل دومی باز گذاشت. فصل دومی که در آن زمان تایید نشده بود اما کماکان می شد به وجود آن گمانه زد. نهایتاً تل تیل وجود فصل بعدی را تایید کرد. شاید «بازی تاج و تخت ها» قوی ترین اثر تل تیل نباشد، که متاسفانه این را می توان به مشغول بودن بیش از حد استدیو بر سر بازی های دیگر نسبت داد. با اینکه بر اساس حرف منتقدان زیادی «بازی تاج و تخت ها» ها که در سبک ماجراجویی گرافیکی عرضه شد، مشکلات زیادی داشت و نقص های آن غیرقابل انکار است، اما داستان بازی پرهیجان و پر از اتفاقات غیرمنتظره بود.
در این مقاله بخصوص می خواهم در مورد فارسترها، که محوریت داستان در مورد بقای آن هاست، صحبت کنم. بدیهی است که شکست فارسترها، بخاطر مدیر.یت اشتباه آن ها و سیا.ست های غلطی است که در داستان به کار می گیرند، و این مشخصاً تقصیر بازیکنان یا کاربرانی نیست که جلوی صفحه هستند، بلکه روندی است که داستان بر اساس آن نوشته شده.
اگر بخواهیم مشکلات فارسترها را ریشه یابی کنیم، در مرحله اول باید در مورد مدعی بودن بحث شود. در بدترین و خطرناک ترین شرایط ممکن، این افراد بجای اینکه با توجه به صلاحیت دامنه خود تصمیمات لازم را بگیرند، با غرور آنچه داشتند را حفظ کردند و قدرت قدیمی شان با متحدان جدید و شاید خام جایگزین شد. البته بخاطر کارهای قبلی، این قدرت های قدیمی دیگر نمی توانستند به آن ها کمک کنند.
موردی که می شود از آن در مورد آن ها تقدیر کرد، وفاداری شان به خاندان استارک ها بود. شاید اگر تسلیم می شدند یا با ایجاد اتحادهای دوست نداشتنی اما واجب قدرت خود را افزایش می دادند، سرنوشت دیگری جز نابودی تمام نصیبشان میشد. در واقع، از همان اول داستان و قسمت اول، نابودی آن ها دیده می شد و رفته رفته از قدرت و کیفیت کار آن ها کاسته و در نهایت متلاشی شدند.
مسئله ادعای نابجای فارسترها در حین ناتوانی و کمبود قدرت، یکی دیگر از اشتباهات آن ها بود. شاید اگر اربابان بیشتر به اطراف حواسشان را جمع می کردند و شرایط را آنطور که هست می دیدند و کوچک ترین توجهی به رقیبان خود می کردند، شرایط این طور پیش نمی رفت. همچنین مدیریت نابجا، یا شاید بهتر است بگوییم نبود مدیریت مورد بعدی شکست خوردن آن ها بود! دقت داشته باشید که اربابان و بزرگان این خاندان (ایتان، رادریک و اَشر) هرگز مدیریت نکردند و فقط برای بقا با قدرت نداشته مبارزه کردند.
توجه داشته باشید که انتخاب بازیکن ها هم می تواند نقش مهمی در داستان داشته باشد. عده زیادی از بازیکنان دانکن را به عنوان مشاور خود انتخاب کردند که در نهایت مشخص شد نمی شود به او اعتماد کرد.
لجبازی اَشر در آخرین قسمت بازی و ندیدن حقیقت (اینکه استحکاماتش توسط صدها نفر محاصره شده و نیروهایش کمتر از چند ده نفر هستند) در نهایت آیرن رث، محل اقامت فارسترها، را به خرابه ای تبدیل کرد و وایت هیل ها سرانجام پیروزمندانه جنگل های آن ها را بدست آوردند. مسئله قربانی کردن برادر دیگر هم مشخصاً یک اشتباه استراتژیک بود.
این مدعیان که در واقع چیز خاصی در چنته نداشتند (توجه داشته باشید که نقشه های میرا فارستر در مقر پادشاهی هم خوب پیش نرفت و در نهایت باعث نابودی اش شد) آن ها را شکست داد. اما امید همچنان پابرجاست. بعضی از فارسترها جان سالم به در بردند و مسلما در فصل دوم بازی به مبارزه ادامه خواهند داد. اما آیا باز هم اشتباهات گذشته را با غرور و ادعاهای توخالی تکرار می کنند؟
شاید اگر فارسترها به قدرت های قدیمی و متحدان خود اعتنایی داشتند و با طرد کردن آن ها راه رو به جلو را جستجو نمی کردند، می توانستند امیدی برای مبارزه داشته باشند. در نهایت، این نحوه پردازش داستان و درون مایه آن بود.
(بخش اول از مقاله نقد سری «بازی تاج و تخت ها»ی تل تیل – در قسمت های بعد به دیگر جنبه های بازی می پردازیم.)
نویسنده: عرفان استادی
*این مقاله تنها به قصد نقد بازی مذکور نوشته شده است و هرگونه شباهتی بی منظور است. (This feature merely criticizes the game and any similarities to this domain are intentional)
*این مقاله تنها به قصد نقد بازی مذکور نوشته شده است و هرگونه شباهتی بی منظور است. (This feature merely criticizes the game and any similarities to this domain are intentional)
The S.E.J. Strikes Back