امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
5=2+2 | تحلیل مفاهیم و بررسی تئوری توطئه‌های Metal Gear Solid V: The Phantom Pain
#1
به دلیل تعداد بالای کلمات و ذخیره نشدن آن در انجمن، توصیه می‌کنم متن کامل مقاله را از صفحه‌ی اصلی بخوانید.

آوانگارد بودن و گرایش فراوان «متال گیر سالید ۵: فانتوم پین» به فلاسفه و گفته‌ها و حکایت‌هایشان، و همچنین وارد شدن فاز نهایی «متال گیر» در هزارتوی تراوشات مغز غامض و ملفوف با پیچیدگی‌های فیلسوفی مثل فردریش نیچه و هل دادن ذهن مخاطب به آینده‌بینی پوچ‌گرای جورج اورول، که فقط می‌خواهد خوی خردگرایی مخاطب را برای کندوکاو در مفاهیم ناشناخته‌ها بیدار کند و تضاد زیاد بازی در مینمالیسم و ساده‌گرایی، و همین‌طور روایت گنگ و درهم‌تنیده‌اش که به‌خودی‌خود مسبب هزاران فرضیه و توهم توطئه‌ی گوناگون است، باعث شده تا متال گیر سالید ۵ را در زمره‌ی بازی‌های پرحاشیه‌ای قرار دهیم که معنای حقیقی «حقیقت» و «دروغ» را به مفهومی غیراخلاقی به چالش می‌کشد و هیچ سـیاست غلطی از تیغ برنده‌ی اعتراض و انتقادهای عیب‌جویانه‌ی زیرپوستی‌ و حتی مستقیمش در امان نیست. هیدئو کوجیما یک متروانسن چیره‌دست است که خیلی خوب بلد است با میزانسن و چیدمان صحنه‌های بازی‌اش مخاطب را گیج کند. او معادلات و پرده‌هایی که امضایش محسوب می‌شدند را کنار زده تا به آن‌ور پرده‌ی نازک کم‌تر دیده شده‌ی «پیچیده‌گویی» برسد؛ و حالا این وطیفه‌ی مخاطب است تا این «پیچیده‌گویی» را به وهله‌ی «ساده‌گرایی» برساند. فانتوم پین نه آمده تا مخاطب عام را سیراب کند و نه مخاطب خاص و متال گیری خودش را. فانتوم پین را فقط زمانی می‌شود فهمید که بی‌خیال دیدِ روتین ۴=۲+۲ شویم و موضوع‌هایی که به آن تن داده‌ایم و دیگر برای‌مان قانون‌هایی لازم‌الاتباع شده‌اند را فراموش کنیم. باید این بار عقل در مقام ابزار بقای فرد را بر پایه‌ی دوگانه‌باوری یعنی ۵=۲+۲ پی‌ریزی کنیم.

[تصویر:  btljwcZ.jpg]
Two plus two equals five

نکته اول: اگر هنوز متال گیر سالید 5: فانتوم پین را تمام نکرده‌اید به‌هیچ‌وجه هوس خواندن متن زیر را نکنید.

نکته دوم: هیچ‌کدام از یک مطالب مطرح شده تاْیید شده نیستند و صرفاً فرضیه‌ها و تفسیر‌هایی‌اند از سوی نویسنده و موضوعات ساب‌ردیت Never Be Game Over.
از طرف مردی که دنیا را ترول کرد
پایان متال گیر سالید 5: فانتوم پین با مهر دروغینی به اسم «حقیقت» که روی پیشانی‌اش بود باعث شد تا با تحمیلی دروغین، تصور کاذبی مبنی بر این داشته باشیم که با پایانی صادق روبه‌رو هستیم و هیچ خبری از خقه‌بازی و شیرین‌کاری‌های همیشگی هیدئو کوجیما نیست. اما تناقض‌های پایان آن‌قدر زیاد بود که طرفداران را به تئوری‌پردازی‌های فوق‌العاده عجیب و مغزآب‌کن واداشت. اگر معتقدید پایان «فانتوم پین» به شما هیچ حقه‌ای نزده و همه‌چیز سر جای خودش است بی‌خیال این متن شوید. اما اگر علاقه‌مند به تئوری‌پردازی هستید و فکر می‌کنید فانتوم پین حرف‌های بیش‌تری در دلش جا داده به‌جای درستی آمده‌اید.
نقل‌قول:
[align=center]«دوگانه‌باوری یعنی قدرت نگه‌داشتن دو باور کاملاً متناقض در یک ذهن و پذیرفتن آن‌ها به‌طور همزمان.» 
― جورج اورول، 1984
همان‌طور که حدس زده می‌شد، فرجام بازی یک پایان باز بود که کل مجموعه و بخش‌های قبلی بازی را تحت‌الشعاع قرار داد. حتی خود کوجیما هم در توئیتر رسمآً چنین چیزی را تاْیید کرد و گفت این بازی‌کن‌ها هستند که فضای خالی بازی را با تفکر هم‌دیگر پر می‌کنند. کنجی یانو در پاسخ به پرسش وب‌سایت فامیتسو درباره‌ی این‌که بازی‌کن‌ها چه‌طوری می‌توانند فضای خالی‌ای که کوجیما به آن اشاره کرده را پر کنند می‌گوید:
نقل‌قول:
«خب این سؤال سختی بود برای شروع [با خنده]. فکر می‌کنم همون‌طور که آقای کوجیما گفتن باشه؛‌ یعنی این یک فضای خالی هست و هرگز هم پر نمی‌شه. یک قهرمان همیشه توی اون فضای خالی هست اما می‌شه توی این فضای خالی که در قلب بازی قرار داره، پیشروی کرد. یکی از منابع الهام بزرگ متال گیر سالید 5، رمان موبی‌ دیک بوده که [تو چاپ اول هم ناقص عرضه شد] و حول‌ومحور این رمان پیرامون نهنگی سفید می‌چرخید؛ حیوانی که نماد فضای خالیه.»
در ادامه همراه گیمفا باشید تا بلکه این چاله‌‌های داستانی را کمی سیمان‌ریزی کنیم. ولی قبلش بد نیست تا پایان مبهم بازی را از آن دیدی که خودِ بازی به ما می‌گوید شرح دهیم و سپس با طرح تعدادی سؤال می‌خواهیم نشان دهیم که چرا فانتوم پین بازی عجیبی است و یکی از مرموزترین بازی‌های چند سال اخیر.
[تصویر:  mgs-5-episode-43.jpg]
We have no nation, no philosophy, no ideology

نقل‌قول:
هیچ حقیقتی وجود ندارد، فقط تفاسیر هستند.
― فردریش نیچه

*
درصورتی‌که پایان بازی را می‌دانید احتیاجی به خواندن این قسمت نیست.
در پایان نسخه‌ی «متال گیر سالید 5: گراند زیروز»، بیگ باس ارتش بدون مرزش یعنی MSF –را که در رخدادهای «سفیر صلح» راه‌اندازی کرده بود– را به‌واسطه‌ی حمله‌ی گروهی به نام XOF به‌سرپرستی شخصی جمجمه‌نما به نام اسکال فیس از دست می‌دهد، و جز خودش و اندکی دیگر تمامی سربازان و خدمه‌اش در کارائیب غرق می‌شوند. بیگ باس از این مخمصه با کازوهیرو میلر، چیکو، پاز و پزشک فرار می‌کند. اما در میانه‌ی راه، پاز به سمت بالگرد رفته و می‌گوید بمب دیگری در شکمش جاساز شده است؛ بنابراین خودش را از بالگرد به پایین پرتاب می‌کند و همچنان که معلق در هواست بمبِ داخل شکمش منفجر شده و بالگردشان با یکی از بالگردهای گروه متخاصم برخورد می‌کند. این جنگ چنان بزرگ بود که حتی مردم لبِ سواحل کارائیب هم آتش‌هایی که از دریا زوزه می‌کشیدند را می‌دیدند.
از این حادثه تنها بیگ باس، پزشک و کاز زنده می‌مانند. معشوقه‌ی قدیمی بیگ باس یعنی ایوا آن‌ها را به بیمارستانی در کلمبیا می‌فرستد ولی در آنجا مشخص می‌شود که بیگ باس به دلیل صدمات وارده به کما رفته است. ایوا این اطلاعات را به میجور زیرو می‌رساند تا چاره‌ای بیاندیشد. بنابراین با آسلات و کاز تماس برقرار کرده تا نقشه‌ای برقرار کنند. نقشه‌ی میجور زیرو این است که بدلی برای بیگ باس بسازند تا وی بتواند در خفا و به‌دور از دشمنان، آمال و آرزوی باس را با ساخت گروه «اوتر هیون» جامه‌ی عمل بپوشاند. در واقع، شخصی به فانتوم و بدل بیگ باس تبدیل شده تا با فریب دنیا و مبارزه با دشمنان او سر آن‌ها را گرم کند تا بیگ باس به‌راحتی ارتش قدرت‌مند و دلخواهش را بسازد. از این‌رو، تصمیم گرفته می‌شود تا پزشک بالگرد –که یکی از بهترین سربازهای بیگ باس بوده– را تبدیل به فانتوم کنند؛ بنابراین تمامی خاطرات و ماْموریت‌های بیگ باس را با هیپنوترافی وارد ذهن پزشک می‌کنند تا واقعاً او تصور کند همان بیگ باس اصلی است.
[تصویر:  mgsv-00011.png]
ونوم اسنیک، بازیچه‌ی زدوبند زیرو و بیگ باس.

نقل‌قول:
آسلات: «رئیس، چه‌طوری این‌قدر زود سرپا شدی؟»
بیگ باس: «به‌خاطر اون بخش بیمارستان که سیگار کشیدن توش ممنوعه.»
آسلات: «باس…»
بیگ باس: «اگه به همه‌ی حرف‌های دکترها گوش می‌کردم احتمالاً تا الآن مرده بودم. هیچ انگیزه‌ای برای بیدار شدن بعد از نه سال برای اون وچود نداشت.»
آسلات: «خب، پایین اومدنت از تخت باعث شده بعضی از کارامون ساده‌تر بشه.»
بیگ باس: «خبر بدی داری، ها؟»
آسلات: «همه‌چیز داره به‌هم می‌ریزه.»
بیگ باس: «خب توضیح بده.»
آسلات: «اون‌ها فهمیدن که بیدار شدی و اون مرد آتشی هم از فرصت برای بیدار شدن استفاده کرد. ما باید طبق برنامه جلو بریم. میلر هم داره مقدمات کار رو فراهم می‌کنه. ما اون همسایه‌ی بغلیت [ونوم اسنیک] رو بیدار می‌کنیم.»
بیگ باس: «اما اون… به‌نطر می‌یاد که همین الآن هم بیداره.»
آسلات: «اون هنوز هوشیاری کاملش رو به‌دست نیورده.»
بیگ باس: «اونم یه دکتره.»
آسلات: «تو ذهن اون هیچ گذشته‌ای وجود نداره. گذشته‌ی تو، گذشته‌ی اونه. اون از این به بعد فانتوم تو محسوب می‌شه و یه آدم خام نیست. حالا اون نقش بیگ باس جدید رو داره و نقشش فقط مختص سایفر نیست. اون به‌عنوان همون بیگ باس قدیمی مقابل دنیا [و دشمن‌هات] قرار می‌گیره تا دوباره بازیابی بشی.»
بیگ باس: «خیلی کار رو آسون گرفتی.»
آسلات: «ما تو این نه سال خیلی درگیر بودیم. تغییر کردن هوشیاری اون باعث شده تا با هیپناگوژیک خاطرات و چیزهایی که تجربه کردی رو بهتر به ذهنش منتقل کنیم. حالا همه‌ی ماْموریت‌های تو توی ذهنش ضبط شدن و همه‌ی تجربیات و دانسته‌هات تو مغز اون هم به اشتراک گذاشته شدن؛ همه‌ی این‌ها برای این بوده تا باور کنه که بیگ باس واقعیه و هیچ‌کسی هم شک نمی‌کنه به این موضوع. سؤال اینه که اون بیگ باس واقعیه یا فقط نقش یک جانشین رو داره؟ برای اون چه معنایی می‌تونه داشته باشه؟ هیچی. مغز انسان می‌تونه مولد توهم زیادی باشد؛ از درد، از آینده… اما اتفاق‌هایی که اینجا می‌افته آخرش بستگی به توانایی‌های اون داره. ولی تو می‌تونی اون رو ضمانت کنی.
بیگ باس: «اون همیشه بهترین سربازی بوده که داشتیم، ولی…»
آسلات: «نه سال پیش تو اون هلی‌کوپتر، اون خودش رو بین تو و انفجار [ناشی از بمب در بدن پاز] انداخت. در اون ثانیه، مردی که تو می‌شناختیش به‌خاطر این‌که تو زنده بمونی مرد. اما حالا اون به تو تبدیل شده تا دوباره ازت مراقبت کنه. این فقط یک مسیر کوچیک از سفرش به جهنم هست و فراموش نکن این چیزی هست که می‌خواست. اون الآن تو روزهای سگی‌اش قرار داره. فقط او نیست، ما افراد داخل بیمارستان هم تو خط تیراندازی قرار می‌دیم تا با انحراف اون‌ها و گرفتن وقت‌شون، سپر جونتون بشه و کمی وقت بخرین.»
بیگ باس: «و تو؟»
آسلات: «من کنارش می‌مونم.»
بیگ باس: «می‌تونی از پسش بربیای با این همه دروغ؟»
آسلات: «نه این دروغ نخواهد بود. من حتی رازش هم نمی‌دونم. من باور می‌کنم که اون بیگ باس واقعیه. حتی اون موقع تو رو هم نمی‌شناسم. کجای این دروغه؟»
بیگ باس: «خود هیپنوتیزمی [می‌کنی خودت رو]؟!»
آسلات: «من حافطه‌ی گذشته‌ام رو دستکاری می‌کنم و از این [وقایع الآن] چیزی نمی‌دونم. اما این همه‌ی قضیه نیست؛ زمانی که وقتش بشه، من به‌یاد می‌یارم که تو بیگ باس واقعی هستی. توی دنیا، به همچین چیزی می‌گن دوگانه‌باوری. رمز برگشتن به واقعیت من می‌شه 2+2=5 و ازت می‌خوام که تو هم همچین کاری انجام بدی.
بیگ باس: «حتماً.»
آسلات: «درسته. طولی نمی‌کشه که به بیمارستان حمله می‌شه و ما سریع باید اون رو بیدار کنیم. ولی در اون زمان هنوز تو سلامتی کاملی نیست؛ بنابراین لازمه که اونجا برای فرار بهش کمک کنی.»
بیگ باس: «باشه، دلم می‌خواد دوباره صورتش رو ببینم.»
آسلات: «جان… تو این نه سال تو رو فراموش نکردم ولی حالا مجبورم فراموشت کنم.»
بیگ باس: «آدام، من روت حساب می‌کنم.»
[تصویر:  1395142150MasterMiller610.jpg]
زمان به کما رفتن بیگ باس در بیمارستان کلمبیا

در همین گیرودار، اسکال فیس که در پایان گراند زیروز توانسته بود مکان عجیب میجور زیرو را –که نه دری ندارد و نه پنجره‌ای– از زیر زبان پاز بکشد، به بهانه‌ی کشتن میجور زیرو، شی موردعلاقه‌اش را برای او پست می‌کند ولی غافل از این‌که این شی به سم آغشته شده بود تا اسکال فیس بتواند او را هم بکشد. اما میجور زیرو از این حادثه زنده بیرون می‌آید ولی با این وجود که فلج خواهد شد. سپس اسکال فیس را به آفریقا تبعید کرده و تصمیم می‌گیرد برود جایی که دیگر دست هیچ بنی بشری به او نمی‌رسد. ولی قبل از آن ملاقاتی را با بیگ باس ترتیب می‌دهد.
نقل‌قول:
زیرو: «کدومشون [بیگ باس] هست؟»
دکتر: «سمت راستی.»
زیرو: «و سمت چپی؟»
دکتر: «ما… فقط همون چیزی که دستور دادی رو اجرا کردیم. [اشاره به جراحی صورت ایهب و تبدیل کردن او به بیگ باس]»
زیرو: «تا حالا شده یکی از این‌ها بیدار بشه؟»
دکتر: «نه»
زیرو: «حتی یه بار؟»
دکتر: «تو این دو سال نه. [بااین‌حال] نتایح آزمایشات ای‌ای‌جی این دو نفر نشون می‌ده که هنوز کمی هوشیاری دارن. اما این مدت هیچ پیشرفتی در اون‌ها دیده نشده.»
زیرو: «جک، جک، منم. قیافه‌ات به نطر می‌رسه که می‌تونی تا یک مایل رو پیاده راه بری. [اشاره به این‌که هنوز قیافه‌ات سرحال هست.]»
دکتر: «هر چهار ساعت یک بار همه‌ی عضلاتشون رو تکون می‌دیم. یه طورایی در معرض حرکت قرارشون می‌دیم [که وقتی بیدار شدن عضلاتشون خیلی ضعیف نشده باشه]، اما بعضی اوقات…»
زیرو: «آره، درک می‌کنم.»
دکتر: «ما هر کاری که بتونیم انجام می‌دیم تا مطمئن بشیم که بعداً می‌تونن راه برن. حالا این‌ها رو تا کی باید اینجا نگه داریم؟»
زیرو: «تا ابد. حرکت دادن این‌ها خطرناکه. [نگران نباشید] کسی نمی‌دونه که این‌ها اینجا هستن.»
دکتر: «می‌فهمم.»
زیرو: «من به تو خیلی مدیونم. نیاز داریم که فعلاً‌ این کار رو همین‌طور ادامه بدی.»
دکتر: «هر کاری از دستمون بربیاد انجام می‌دیم.»
زیرو: «می‌تونی یک دقیقه به ما وقت بدی [تا با جک حرف بزنم؟]»
دکتر: «بله البته.»
زیرو: «جک، صدای منو می‌شنوی؟ مکان خوبیه، نه؟ من مشکلات زیادی رو کشیدم تا تو رو به اینجا اوردم. [اما بدون] که کسی پیدات نمی‌کنه اینجا. آسلات هم هنوز در حال انجام وطیفه هست. شاید دونستن این‌ها به خوابیدن تو بیش‌تر کمک می‌کنه. من مقصود خاصی از این‌که به اینجا بیام نداشتم. اما… این… این شاید آخرین شانس من باشه. یادت می‌یاد که آخرین ملاقات قبلی من با تو هم داخل بیمارستان بود؟ اولین ماْموریت ما با هم بود. همون موقع که باس دستت رو شکست و پرتت کرد تو رودخونه. آه، روزهای خوبِ قدیمی… .»
«هرگز این رو بهت نگفته بودم، اما من یک تیم دیگه هم دارم که مرد منحصربه‌فردی [به اسم اسکال فیس] اون رو رهبری می‌کنه. به‌هرحال، این مرد. اون… به نطر می‌رسه که کار بدی با من انجام داده و من رو واقعاً مریض کرده. ولی اینجا نمی‌تونن کاری انجام بدن. البته فعلاً خوبم اما اون‌ها (دکترها) می‌گن که دوام زیادی نداره. اما کاری کرده که اون با تو کرده رو من هرگز فراموش نمی‌کنم. من اون رو به آفریقا تبعید کردم و شک دارم که دیگه برگرده. جک، وقتی تعطیلات کوچولوت [یعنی کمات] تموم شد، من دیگه اینجا نیستم. یه جایی می‌رم که حتی تو هم نمی‌تونی من رو پیدا کنی. یه سنگ‌قبر اسکنه‌مانند در کدهای ماشینی [اشاره به مریضی‌اش که او را متوسل به ماشین‌ها می‌کند که در «متال گیر سالید 4» می‌بینیم]. این تنها چیزی هست که از وجودیت من باقی می‌مونه. زود بیدار شو دوست قدیمی. همم، وقت تموم شد. من باید برم.»
[تصویر:  jpg-1.jpg]
«خبر خوب این هست که تو هنوز زنده‌ای، و خبر بد این‌که کل دنیا می‌خوان تو بمیری.»

ابتدا برای این‌که جای بیگ باس و پزشک امن بماند، میجور زیرو آن‌ها را به بیمارستانی در قبرس و منطقه‌ی پادگانی دِکِلیا منتقل می‌کند تا دشمنان بیگ باس نتوانند او را پیدا کنند؛ زیرا آن‌جا در قلب تشکیلات دشمن بود و آخرین جایی که دشمن چک می‌کند همان مقر خودش است. البته ناگفته نماند دکلیا به دلیل قرار داشتن در وسط مرز بین یونانی‌های قبرس و ترک‌های قبرس، جای امن‌تری بود.
نقل‌قول:
آسلات: «اسنیک، تو داخل دکلیا بستری شدی؛ منطقه‌ی مستقل بریتانیا در قبرس. دکلیا تو قلمروی بیرونی بریتانیا قرار داره برای همین فراسوی صلاحیت‌های بریتانیاست. درواقع تو از کارائیب کوچولو [یا همون مادر بیس قدیمی] به بریتانیای کوچولو [یا همون قبرس] منتقل شدی.»
ونوم اسنیک: «حالا چرا دکلیا؟»
آسلات: «آمریکا و انگلستان هنوز از متحدان نزدیک به‌هم دیگه هستن، و دکلیا آخرین منطقه‌ای بود که سایفر به کله‌اش می‌زد که واردش بشه. چون دقیقاً در سیستم خودشون قرار داره؛‌ برای همین تو رو نه سال در یک بیمارستان بریتانیایی قایم کردیم.»
ونوم اسنیک: «گفتی که داخل یه بیمارستان ارتشی بریتانیایی بستری بودم. اما دکترم لحجه‌ی یونانی داشت.»
آسلات: «اون‌ها به‌صورت محلی استخدام می‌شن. چون اعتماد کردن بهشون آسون‌تره. همین‌طور قبرس محل زندگی یونانی‌ها هم هست.»
ونوم اسنیک: «ترک‌ها چطور؟ اون‌ها دیگه به جنوب برنگشتن؟»
آسلات: «هنوز نه. اختلاف بین ملل قبرسی هنور راه طولانی‌ای داره تا حل بشه. این کشور هنوز هم مثل سال 1974 بین مردمش شکاف وجود داره. ترک‌های قبرسی داخل شمالن و یونانی‌های قبرسی هم تو جنوب و سازمان ملل هنوز یک خط سبز بینشون گذاشته [تا حمله‌ای نشه.]»
ونوم اسنیک: «و دکلیا هم دقیقاً وسط این دو مرزه…»
آسلات: «همین‌طوره و این یه دلیل دیگه بود که تو رو اونجا مخفی کردیم. شناسایی جاسوس‌هایی که اون اطرافن آسون‌تره.»
ونوم اسنیک: «خب، توضیح دیگه‌ای نیست؟»
آسلات: «سال پیش، دولت ترکیه‌ی قبرس رسماً اعلام کرد که شمال قبرس یه کشوره مستقل هست و فقط ترک‌ها در اونجا به رسمیت شناخته می‌شن. بد نیست بدونی که ترک‌ها و یونانی‌ها کنار هم دیگه تو مزرعه‌های نزدیک به‌هم زندگی‌شون رو می‌گذروندن؛ [یعنی متحد بودن.] اما دلیل مبارزه‌ و اختلاف؟ اون افرادی که از خارج اومده بودن. بریتانیایی‌ها، ترک‌ها، آمریکایی‌ها، یونانی‌ها و… . اون‌ها هر کدوم بین مرز‌هاشون چاله کندن و شرط و شروط‌های مختلف گذاشتن برای هم‌ دیگه. این جرقه‌ی اختلاف بود [که موجب درست شدن یه آتیش بزرگ شد.] وقتی هم همچین اتفاقی می‌افته ممکن نیست که بتونی دیگه وضعیت رو کنترل کنی. هر دو طرف از هم کینه داشتن و اصلاً این پیش‌بینی رو نداشتن که این انتقام‌جویی‌ها فقط داره شعله‌های آتیش رو بیش‌تر و بیش‌تر می‌کنه. توی همچین موقعی دیگه وقتی برای حرف‌های صلح‌طلبانه نبود. ریش‌ سفید‌ها و ارشدهای هر گروه ساکت شده بودن و کاری از دستشون برنمی‌اومد. همچنین، گستاخی گروه‌ها باعث می‌شد که اغتشاش افزایش پیدا کنه. انتقام می‌تونه یه دنیا رو فلج کنه و کشوری مثل قبرس هم از این موضوع جدا نیست.»
[تصویر:  hqdefault-1.jpg]
صحنه‌ی پایانی اولین نسخه‌ی متال گیر که در آن ونوم اسنیک به دست‌های سالید اسنیک کشته می‌شود.

حالا نه سال گذشته و بیگ باس از کما بیرون آمده و حالا وقت بیداری پزشک است. پزشک‌ها صورت وی را حراحی کرده و به شکل بیگ باس در می‌آورند. در همین گیرودار است که اعضای XOF وارد بیمارستان شده تا این دو تن را قتل‌عام کنند. ولی بیگ باس –با نام مستعار اسماعیل– و صورتی ناشناس، پزشک را از بیمارستان خارج می‌کند تا برود با کمک کاز و آسلات، از دشمنان بیگ باس انتقام بگیرند. پزشک با کمک اسماعیل در نهایت فرار می‌کند، و آسلات هم او را به سمت کشتی می‌برد تا به افغانستان سفر کنند و باقی ماجرا. آسلات از سمت کشتی برمی‌گردد پیش بیگ باس تا پاسپورت جعلی‌اش را بدهد. بیگ باس واقعی پاسپورت جعلی را دریافت کرده و با هویتی دیگر به آمریکا سفر می‌کند تا بتواند اوتر هیون را بدون مزاحمت و در کمال آرامش بسازد، اما در نهایت اوتر هیون به دست ونوم اسنیک ساخته شده و طی جریاناتی که مربوط به شماره‌های قبلی است، بیگ باس دوباره به یگان FOX برمی‌گردد.
حالا می‌رسیم به آخرین صحنه‌ی داستان؛ جایی که پزشک –با نام مستعار ونوم اسنیک– به اتاقش می‌رود تا نوار «از طرف مردی که دنیا را فروخت» را گوش کند. ونوم اسنیک نوار را پخش کرده و می‌فهمد تمام این مدت بازیچه‌ بوده و او اصلاً بیگ باس واقعی نیست. با این حال، بیگ باس از او به‌خاطر تمامی کمک‌هایش تشکر کرده و وی را بیگ باس خطاب می‌کند.
بازی از سال 1984 به سال 1995 رفته و ما شاهد ونوم اسنیک شیطان شده‌ای هستیم که اوتر هیون را ساخته است. وی به همان اتاق قبلی برمی‌گردد و نوار «عملیات نفوذی N313» را می‌شنود؛ عملیاتی که در آن، بیگ باس –که حالا فرمانده‌ی FOX شده– به سالید اسنیک دستور می‌دهد تا اوتر هیون و فرمانده‌اش که به خطری برای جهان تبدیل شده‌اند را نابود کند. سالید اسنیک سپس به آنجا رفته و ونوم اسنیک را –با این تصور که او همان بیگ باس اصلی است– می‌کشد.
[تصویر:  e7e81c307566d0ee28a150b057f8c367.png]
?The only me is me, are you sure the only you is you

دنیای غرق در ابهام و ابزودیسم
*این قسمت اقتباسی از تحلیل حدوداً چهار ساعته‌ی کانال PythonSelkanHD است.
اولین ابهام و مرموز بودن بازی از همان یکی-دو ساعت بازی مشخص می‌شود و چیزی است که شاید خیلی‌ها به آن توجه نکرده باشند. قضیه از این قرار است که اگر بازی‌کن شب‌‌هنگام در هلی‌کوپتر به آینه‌ی بالگرد زوم کند، انعکاس ونوم اسنیک در تصویر همان کاراکتری هست که اول بازی ساخته‌ایم. همین باعث می‌شود تا به هویت ونوم اسنیک مشکوک شویم. این مورد را حتی در سایه‌‌ی ونوم اسنیک هم می‌بینیم که کوچک‌ترین شباهتی به او ندارد. درواقع سایه‌ی ونوم اسنیک شخصیت کم‌مویی را نشان می‌دهد. در نگاه اول شاید فکر کنید حتماً «فاکس انجین» نمی‌تواند سایه‌ی موها را دربیاورد ولی این با توجه به سایه‌ی بقیه‌ی شخصیت‌ها که موهایشان را هم پردازش می‌کند کاملاً اشتباه است.
در یکی از موسیقی‌های خاص بازی به اسم «حلزون» –که در هنگام شیوع بیماری در مادر بیس– می‌شنویم، صدای عجیبی از آن به گوش می‌رسد که به یک کد مورس شباهت دارد. اما بیایید آن را با نرم‌افزار برعکس کنید، آن‌ وقت می‌بینید که کلاً ریتمش عوض شده و از آن موسیقی متن پیس واکر با دوری آروم‌تر و غمگین‌تر بیرون می‌آید. اما برمی‌گردیم به صدای کد مورس. این صدا بسیار به نواری که در پایان بازی می‌شنویم شبیه است. مخصوصاً بخشی که صدای متوقف کردن بیرون می‌آید که باز هم شبیه همان صدایی است که ونوم اسنیک نوار «عملیات نفوذی N313» را پخش می‌کند.
آیا این با نوار عجیب Classified Intel Data در گراند زیروز ارتباط دارد؟ این نوار دقیقاً همان صدای کد مورس را می‌دهد که در پایان شنیدیم. هنوز هیچ‌کس نتوانسته به راز این نوار پی ببرد و معلوم نیست که اصلاً چرا نواری که همه‌اش صدای خِش‌خِش می‌دهد در بازی گنجانده شده است. آیا این به همان شستشوی مغزی ونوم اسنیک که فکر می‌کند بیگ باس است ارتباطی دارد؟ این نکته را توجه کنید که فانتوم پین به برعکس کردن خیلی علاقه دارد؛ مثل صحنه‌ی شکستن آینه و همین‌طور آهنگ «حلزون» که مفهوم گنگی دارد به ما می‌رساند که فعلاً نمی‌دانیم. از همه مهم‌تر، یکی از پوسترهای اولیه‌ی گراند زیروز هست که در آن تصویر را با نوشته‌ای کاملاً برعکس مشاهده می‌کنیم که گفته شد به دلیل خیلی خاصی بالعکس شده است، و به‌راستی به کدام دلیل که متوجه نشدیم؟
آیا می‌دانستید؟[img=0x0]http://images-cdn.moviepilot.com/images/c_scale,h_848,w_1676/t_mp_quality/zgqb4olalt6mq58flemq/metal-gear-solid-5-the-phantom-pain-hides-the-best-of-hideo-kojima-s-easter-eggs-807657.jpg[/img]
[تصویر:  metal-gear-solid-5-the-phantom-pain-hide...807657.jpg]
قبل از این‌که بازی منتشر شود، بعضی‌ها معتقد بودند مجسمه‌ای که در وسط بیمارستان قرار دارد، برگرفته از مجسمه‌ی سلطان صلاح‌الدین در شهر کرک –واقع در اردن– است. این بخش مطمئناً شما را یاد دیالوگ‌های اسنایپر ولف می‌اندازد که بیگ باس را با اسم صلاح‌الدین خطاب کرد. ولی زمانی که به مجسمه بیش‌تر زوم کنید دقیقاً صورت، لباس و اسب باس را می‌بینید. با توجه به این‌که زیرو تاْیید می‌کند بیمارستان تحت اداره‌ی اوست و به ایده‌های باس بسیار وفادار است، این احتمال به ذهن خطور می‌کند وجود مجسمه‌ی باس در بیمارستان ادای احترامی است به یک سرباز بزرگ.

طی یکی از مصاحبه‌های کوجیما در 2014 که درباره‌ی فانتوم پین صحبت می‌کرد، گفت کاری می‌خواهد با آن انجام دهد که هیچ‌وقت قبلاً انجام نشده و تنها در یک بازی ویدئویی می‌تواند اتفاق بیافتد؛ چیزی که طرفداران را غافل‌گیر کرده و کسانی که «متال گیر سالید 5: گراند زیروز» را تجربه کرده‌اند می‌توانند در قالب ماْموریت‌هایی متفاوت به کمپ امگا برگردند. با توجه به این‌که همچین چیز بززگی که کوجیما برای آن هایپ کرد در بازی نیست آیا می‌تواند گواهی بر این مدعا باشد که بازی هنوز تمام نشده و چیزهای بیش‌تری خواهیم دید؟ یا شاید یک ایده‌ی بربادرفته است؟
همین‌طور این حقیقت که به‌دلیل تنش بین کونامی و کوجیما، کوجیما از آنجا بیرون آمده است با قضیه‌ای روبه‌روییم که بسیار به رقابت بین بیگ باس و سایفر شباهت دارد؛ یعنی بیگ باس در مقام کوجیماست که ارتش قدیمی و قدرتمندش یعنی MSF یا کوجیما پروداکشنز را از دست می‌دهد و مثل بیگ باس به کما (سکوت) می‌رود تا این‌که آخرش با کوجیما پروداکشنز جدید (سگ‌های الماسین) برمی‌خیزد. برخی می‌گویند طاهر جدید کوجیما که ریش گذاشته و عینکش را عوض کرده اشاره به این دارد که با کوجیمایی جدید روبه‌روییم که دارد نقش فانتوم را برای کوجیمای قدیم بازی می‌کند. همان‌طور که ونوم اسنیک نقش فانتوم را برای بیگ باس داشت. همین‌طور چهره‌ی جدید کوجیما ما را یاد ونوم اسنیک می‌اندازد که چه‌قدر نسبت به نسخه‌ی اصلی‌اش (!) خسته‌تر شده است. حتی با این‌که ریش گذاشتن در کشور زاپن نماد افسردگی است و حتی بچه‌های کوجیما هم از ریش بدشان می‌آیند، ولی کوجیما بی‌اعتنا به این قضایا به ریش گذاشتنش ادامه می‌دهد.
[تصویر:  Kojima+you+sneaky+bastard_0dc710_5836080.jpg]
زمانی که بیگ باس برای سایفر کار می‌کرد زیر محدودیت‌ها بود و با میجور زیرو اختلاف داشت. اما بعد از بیرون آمدن از آن، ارتش «بدون مرز» را تشکیل داد تا دنیایی آزاد برای خود و ارتش‌های خسته از دولت خلق کند.

ترکش اسنیک در عصب باصره‌ی سرش قرار گرفته و ترکش‌های فراوان دیگری در غشا مغزی او فرورفته است که بالقوه روی قشر بینایی‌اش تاْثیر می‌گذارد. بنابراین ونوم اسنیک ممکن است یک شخص به‌شدت توهمی و روان‌پریش باشد که چیزها را خوب یا درجای درست نمی‌بیند. پس چه‌طور می‌شود به وقایعی که از دید آدمی متوهم دنبال می‌شود اعتماد کرد؟با اشاره به این موضوع، این نکته را یادتان باشد که ممکن است نوارهای بازی هم یک توهم سمعی باشند. همان‌طور که نوارهای پاز توهم بودند و او در آن‌ها می‌گفت خیلی وقت است مرده و در ذهن ونوم اسنیک توهمی بیش نیست. در واقع ترکشی از ذهن برباد‌رفته‌ی اسنیک. همچنین آسلات در یکی از نوارهای «حقیقت» می‌گوید: «حالا اون نقش بیگ باس جدید رو به‌عهده داره و فقط برای سایفر کار نمی‌کنه. اون در چشم مردم بیگ باس واقعی هست تا زمانی که دوباره خیزش کنی.»
اما اگر ونوم اسنیک ماْموریت دارد فقط تا زمانی که بیگ‌ باس دوباره با «اوتر هیون» خیزش کند، چرا بیگ باس به او می‌گوید تو همان بیگ باس هستی؟آسلات می‌گوید: «تا زمانی که بیگ باس کارش تموم بشه، ما فانتوم بیگ باس و افسانه‌اش رو پرورش می‌دیم و این نقشه‌ی بیگ باسه. دیر یا زود، جا تنها برای یک بیگ باس باقی می‌ماند [که همان بیگ باس اصلی است].»
موضوع بعدی این است که آیا ما داریم از شخص مهم دیگری که ما را به‌عنوان یک تله در وسط معرکه انداخته مراقبت می‌کنیم؟ آیا اصلاً بیگ باس واقعی که به بزرگ‌ترین سرباز قرن بیستم شهرت یافته باید با آن شکل افتضاح به کوآیت حمله کند؟ آیا کسی که در شماره‌ی سوم آن‌قدر تمیز آسلات و سربازهایش را خلع سلاح می‌کند باید این‌قدر مزخرف از کوآیت شکست بخورد؟ ممکن است بعضی‌ها بگویند به دلیل این‌که تازه از کما برخاسته هنوز سلامتی کاملش را بازیابی نکرده ولی در نسخه‌ی چهارم که بسیار تا بسیار پیرتر شده و کمایی طولانی‌تر را تجربه کرده باز هم به‌راحتی شخصی مثل سالید اسنیک را با CQC ضربه‌فنی می‌کند. زمانی هم که ونوم اسنیک درباره‌ی این‌که چه کسی او را در بیمارستان کمک کرد سؤال می‌پرسد، آسلات کاملاً بی‌خیال جواب دادن درباره‌ی هویت اسماعیل می‌شود. آیا به‌خاطر این است تا هویت بیگ باس را مخفی نگه دارد و ونوم اسنیک شک نکند؟ یا به این دلیل است که اصلاً از وجود اسماعیل در بیمارستان خبر نداشته؟ با توجه به این‌که اسماعیل بر اثر ضربه‌ی کوآیت ازش خون می‌ریزد، چرا زمانی که چاقو را در می‌آورد به‌جای خون ما مایعی سبز می‌بینیم به‌جای خون؟ تازه هیچ جای زخمی هم روی بدن اسماعیل نمانده و انگار که اصلاً لباسش پاره نشده. این برخلاف بقیه‌ی صحنه‌های خشونت‌آمیز بازی است که در آن خون و پارگی بدن کاملاً نشان داده می‌شود. واقعاً اسماعیل کیست که آن‌قدر راز و رموز در جای‌جای حرکات و صحبت‌هایش دیده می‌شود؟
[تصویر:  mgsv-ishmael-hq.jpg]
اسماعیل، مرموزترین شخصیت فانتوم پین که معلوم نیست چرا مدل صورتش با پزشک سکانس پایانی «گراند زیروز» یکی است.

با توجه به این‌که در نسخه‌ی اول، حرف‌های لیکوئید اسنیک در نسخه‌ی زاپنی و غربی درباره‌ی کمای بیگ باس در 1972 تناقض داشت خیلی‌ها فکر می‌کردند به‌خاطر یک اشتباه ترجمه‌ای از متن زاپنی به انگلیسی است. اما اگر این‌طور بود چرا در نسخه‌ی بازسازی شده‌ی «اسنیک‌های دوقلو» (Twin Snakes) دوباره این مشکل پابرجا بود؟
بیگ باس در سال 1964 و حین عملیات عملیات مارخور چشم راستش را از دست می‌دهد ولی همان‌طور که در تصویر می‌بینید اسماعیل هر دو چشمش سالم بوده و حتی برخلاف بیگ باس ریشی هم ندارد. در صورتی که قیافه‌ی اسماعیل بعد از باز شدن بانداج اصلاً این‌طور نیست و در سکانس پایانی می‌بینیم کسی که ادعا می‌شود بیگ باس است، چشم ندارد. قبل از این‌که جلوتر برویم و هویت اسماعیل مبنی بر بیگ باس بودن را رد کنیم، بیایید تصور کنید که بیگ باس احتمالاً مانند کوجیما یک ماسک بانداج‌ شده زده که این‌طوری تمام تناقض‌ها برطرف می‌شود. فراموش نکنید در نسخه‌ی سوم، بیگ باس قبلاً ماسک ریکو –ساخته‌ی سیگنت– را زده بود. اگر اسماعیل همان بیگ باس است و دارد با نقشه‌ی زیرو همکاری می‌کند، چرا برخلاف بقیه‌ی ماْموریت‌ها حتی به اسماعیل یک اسلحه هم نداده‌اند تا از خودش مراقبت کند آن‌ هم در صورتی که دکتر بیمارستان مسلح است؟
نکته‌ی بعدی صحنه‌ی راهروی بیمارستان است که سربازان XOF دارند بیماران خونی که افتاده‌اند را می‌کشند ولی به اسماعیل که روی بدنش هیچ خونی نیست شک نمی‌کنند؛ انگار که اصلاً اسماعیل وجود ندارد و سربازان او را نمی‌بینند. در همین سکانس است که ولگین سروکله‌اش پیدا شده و با پرتاب تیرهای آتشین جنازه‌ها و سربازان را به در و دیوار پرتاب می‌کند. حتی پای اسنیک نیز زخمی می‌شود ولی اسماعیل هیچ صدمه‌ای نمی‌بیند.
در یکی از راهرو‌های دیگر ما به‌طور واضحی شخصی را می‌بینیم که دقیقاً شبیه اسماعیل است؛ آن‌قدر شبیه که حتی خود ونوم اسنیک هم او را با وی اشتباه می‌گیرد. آن دو حتی دو بند بیمارستان دارند –برخلاف بقیه– و دست راستشان هم تا قسمتی باندپیچی شده.
زمانی که اسماعیل دارد با آمبولانس از مخمصه می‌گریزد، هلی‌کوپتر به ترکش ونوم اسنیک شلیک می‌کند و همزمان با این شلیک، ونوم اسنیک می‌بیند که اسماعیل بی‌هوش شده و روی فرمان افتاده. در صورتی که امکان ندارد اسماعیل تیر خورده باشند، چون شیشه‌ی جلوی آمبولانس در سمت اسماعیل سالم است و اگر تیر خورده بود باید آن طرف شیشه‌ی آمبولانس که اسماعیل قرار داشت می‌شکست. همان‌طور که گفتم، ونوم اسنیک به سبب ترکش در غشای مغزش یک شخص فوق‌العاده متوهم و روان‌پریش است که در جای‌جای بازی توهم می‌بیند. انگار که با تیر خوردن به ترکش، آن به سمت مغزش بیش‌تر فرورفته و اسماعیلی را می‌بیند که مرده.
یازدهم مارس، سال 1984، ساعت 2:32 نصف شب، بیگ باس از آمبولانس بیرون می‌آید تا با کمک‌رسانی‌های آسلات فرار کند. در ادامه، ساعت 3:07 صبح ونوم اسنیک هم بیدار شده و آسلات نیز برای کمک به او سر می‌رسد. در ساعت 5:59 صبح، آسلات دوباره در کنار بیگ باس برای آماده‌سازی او دیده می‌شود. در صورتی که چند ساعت قبل با ونوم اسنیک به‌سوی افغانستان داشت فرار می‌کرد و شاهد یک تناقض زمانی بسیار بزرگ هستیم.
[img=0x0]https://gamefa.com/wp-content/uploads/2016/05/metal-gear-solid-v_-the-phantom-pain_.jpg[/img]
معلوم نیست چرا بیگ باسی که می‌خواهد برود اوتر هیون بسازد باید روی لباسش لوگوی سگ‌های الماسی باشد. حتی پل پشت‌سری‌اش که چند ساعت پیش صاعقه درب‌وداغانش کرده بود، حالا بدون هیچ خط و خراشی حی‌وحاضر است. پارادوکس را در جای‌جای صحنه‌های پایانی می‌شود دید.
بیایید فکر کنیم که آسلات بعد از رسیدن به کشتی، ونوم اسنیک را در آنجا گذاشته و دوباره به همان پل شکسته برگشته تا با بیگ باس وداع کند. اینجا سه ساعت و نیم اختلاف زمانی بین نجات بیگ باس از آمبولانس و دیدار دوباره با بیگ باس وجود دارد. بیگ باس در این فاصله‌ی زمانی چه‌کار می‌کرد؟ آيا فقط برای بیگ باس داشت صبر می‌کرد؟ یا در این سه ساعت و نیم یکهویی ریش در آورد؟ آسلات در یکی از نوارها می‌گوید: «ذهن انسان می‌تواند توهم، درد و آینده را احساس کند.» چرا آسلات باید زمانی که دارد درباره‌ی توهم و دردش صحبت می‌کند سخنی از آینده به‌میان می‌آورد؟ آیا این اختلاف زمانی به‌خاطر توهم است؟ آیا این تصور توهمی ونوم اسنیک از آینده است؟ این اولین باری هم نیست که شخصیت‌ها را هم در توهمش می‌بیند.
[تصویر:  GgqbH5Vh.jpg]
ادای دین کوجیما به کتاب 1984 در همین یک عکس مشخص است.

در پایان، می‌بینیم که بیگ باس از پاسپورتی تقلبی استفاده کرده و هویتش را عوض می‌کند. حتی آسلات می‌گوید بهتر است صورتت را هم تغییر دهی. این کار هم باید تا زمانی ادامه می‌یافت که بیگ باس در سال 1995 اوتر هیون را بسازد؛ یعنی تا آن‌ سال‌ها او با هویتی جعلی و صورتی دیگر زندگی می‌کرد. ولی نائومی هانتر طی یکی از صحبت‌هایش می‌گوید در دهه‌ی 80 کسی به اسم بیگ باس او و برادرش (گری فاکس) را از موزامبیک نجات داده است. حالا اگر بیگ باس تا سال 1995 هویت و صورتی جعلی داشت، چه‌طور تا قبل از آن گری فاکس، نائومی و اسنایپر ولف را نجات داده آن هم با هویت واقعی‌اش؟ مگر کل داستان بر این بنا نبود که بیگ باس هویتش مخفی بماند تا دشمنانش هنگام ساخت پایگاه جدیدش مزاحم او نشوند؟ دلیل این تناقض می‌تواند این‌چنین باشد: داستان فانتوم پین تنها از موبی دیک الهام نگرفته و اتفاقاً بیش‌تر به رمان 1984 –اثر جورج اورول– شباهت دارد. در این رمان در دولت آرمان‌شهری داستان، ارگانی به اسم «وزارت حقیقت» بود که برخلاف اسمش، مسوؤل این بود تا با تحریف وقایع و روزنامه‌ها، حقایق تاریخی را عوض کند و تازه به آن برچسب حقیقت هم بزند. حتی در پایان رمان هم دیدیم که شخصیت اصلی آن –وینستون اسمیت– در زندان طوری با او رفتار می‌کنند که از کسی که از حزب و دولت تنفر داشت، ناگهان نطرش به آن‌ها مثبت شده و تازه عاشق دولت و پوسترهایی می‌شود که قبلاً از آن‌ها متنفر بود. حتی دید چشمی‌اش هم عوض می‌شود و پوستر «برادر بزرگ مراقب توست» را برخلاف گذشته پوستری زیبا می‌بیند که شخص سیبیلوی آن دارد لبخند می‌زند. احتمالاً آسلات با زدن «سروم حقیقت» به ونوم اسنیک باعث شده چنین توهمی زده و همه‌چیز را برعکس ببیند؛ یعنی بیگ باس به آن خوبی را شخصی بزدل ببیند ولی سایفر را که مسبب همه‌ی بدبختی‌هاست را خوب. جالب است بدانید این سروم قبلاً هم در نسخه‌ی «پرتابل آپس» استفاده شده بود و در آن‌جا ما طی دیالوگی فهمیدیم که استفاده زیاد از این سرنگ، تاْثیر مخربی روی شخص هدف می‌گذارد.
یکی دیگر از ابهامات بزرگ بازی مربوط می‌شود به منطقه‌ی او.کِی.بی زیرو (OKB Ero) که روی یکی از بخش‌های آن لوگوی سگ‌های الماسین را می‌بینیم. اما چرا باید لوگوی ما در منطقه‌ای که دشمن ما  –اسکال فیس– هست حک شده باشد؟ ممکن است بگویید سازندگان برای این‌که کارشان راحت‌تر شود چند کانتینر را اشتباهی در این منطقه حک کرده‌اند که البته این سهل‌انگاری‌ها در بازی‌ها چیز تازه‌ای نیست. ولی ما شک داریم که این‌طور باشد؛ چون این لوگو دقیقاً‌ قبل یکی از مهم‌ترین صحنه‌های داستانی بازی قرار داده شده و همین‌طور ما این کانتینرها را در جای‌جای بازی مثل Oilfield دیده بودیم ولی چرا آن‌ها لوگوی سگ‌های الماسین نداشتند؟ حتی با این شواهد اگر بگوییم یک سهل‌انگاری از طرف سازنده‌ها بوده، چرا آن‌ها بعد از عرضه‌ی چندین آپدیت هنوز اثر این لوگو را رفع نکرده‌اند؟ حتی پی‌سی مدرهایی که توانسته‌اند با دستکاری بازی نگاه نزدیک‌تری به هلی‌کوپتر اسکال فیس در اپیزود سی‌ام داشته باشند، دیده‌اند که خلبان هلی‌کوپترش روی کلاه خود نشانی سگ‌های الماسین را دارد. در حالی که در بقیه‌ی بخش‌های بازی هیچ‌گاه ما خلبان‌های اسکال فیس را این‌طور نمی‌بینیم.
[تصویر:  Tumblr_nvdq5vAuch1qjzk4ko6_1280.jpg]
کلمات می‌توانند بکشند.

نقل‌قول:
آنچه که مهم است، مفهومی است که در ذهن‌ها شکل می‌گیرد.
― آسلات

فلسفه زبان
«زبان» مهم‌تر از آن چیزی هست که همیشه درباره‌اش قضاوت داریم. زبان صرفاً‌ یک ابزار ساده نیست برای برقراری ارتباط کلامی و رساندن حرف‌مان به مردم. زبان ابزاری فراسوی این صحبت‌هاست. ما دنیا را از طریق زبان درک می‌کنیم و در آن می‌اندیشیم، و همین فکرهاست که ما را به آن چیزی که هستیم تبدیل می‌کند؛ بنابراین زبان با هویت آدمی و خودِ نوعی گره خورده است؛ برای مثال، هویت اسکال فیس از وی گرفته شد، چون زبانش را گرفتند. او می‌گوید: «با هر پستی مافوق‌های من هم عوض می‌شدن و همین‌طور کلماتی که با اون‌ها تکلم داشتم. با هر تغییر، من هم تغییر می‌کردم.» در حقیقت ما نمی‌توانیم دنیای‌مان را مشاهده و ارزیابی و تفسیر کنیم اگر زبان‌هایمان عوض شود. قدرت تکلم احتمالاً‌ مهم‌ترین قسمتی از ماست که باعث تمایزمان نسبت به بقیه‌ی جاندارها می‌شود. ما آینده و گذشته را داریم چون زبان داریم و الآن غیرممکن است که به این مفاهیم فکر نکنیم. ما زندگی‌مان حول‌ومحور همین‌ها می‌چرخد. آن‌ها همان‌قدری برای‌ ما واقعی‌اند که بقیه‌ی چیزها برای ما. داستان فانتوم پین حول‌وحوش ارتباط بین اشیا فیزیکی و مفاهیم انتزاعی می‌چرخد؛ یعنی بین «معنی و ایده‌های بیان شده از طریق نماد و متمایز از شکل فیزیکی که می‌بینیم» و «شکل فیزیکی نماد»ها.
همان‌طور که زبان چیزی بیش‌تر از ابزار ارتباط زبانی‌اند، یک «اسم» هم چیزی فراتر از اشاره و صدا زدن یک شخص است. اسم قسمتی از هویت یک انسان را تشکیل می‌دهد و با دادن اسمی خاص به یک نفر می‌شود مفهومی را در ذهنش شکل داد و با رهبری‌اش کرد. همان‌طور که در طول بازی هم این موضوع با صحبت درباره‌ی اسم‌هایشان بازتاب پیدا می‌کند.
تقریباً در زمان وقوع اتفاقات فانتوم پین، گروه خلق مجادهدین به آسلات –به‌خاطر شکنجه‌های وحشیانه‌اش– اسم مستعار «شالاشاسکا» را می‌دهد؛ این اسم نتیجه‌ی چیزی است که مجاهدین از او دیدند و فهمیدند و بر اساس همین تفکرات چنین اسمی در ذهنشان ساختند؛ برای همین می‌گوییم اسم چیزی فراتر از صدا کردن و اشاره به کسی است و به‌نوعی منعکس‌کننده‌ی دید شخص به اوست.
[تصویر:  eli.jpg]
ایلای از قدرت زبان و اثر بالای کلمات آگاه است که چگونه آدمی را از عرش به فرش و از فرش به عرش می‌رساند.

برای ایلای، نام مستعار کیکونگو چیزی است به هویتش شکل می‌دهد و این‌که او چگونه خودش را می‌بیند و این‌که چگونه دوست دارد بقیه او را ببینند. ایلای کلونی است از مردی دیگر؛ کلونی نامرغوب نسبت به کلون مرغوب سالید اسنیک. اما نام دیگرش یعنی وایت مامبا شخص خودش است و کسی که رهبری بچه‌سربازها را به به‌عهده دارد؛ پس وقتی کسی او را در بازی با اسم دیگری صدا می‌کند خون چشم‌هایش را می‌گیرد و این به معنی انکار هویت واقعی‌اش هست. بعد از رسیدن به مادر بیس هم به کودکان می‌آموزند تا اسم‌هایشان را تغییر دهند ولی ایلای با چنین تغییری کنار نمی‌آید. اگر او اسمش را از دست دهد، کنترلش –حداقل روی بچه‌سربازها– هم از دست می‌رود. او باختن اسمش (وایت مامبا) را تهدیدی بزرگ می‌داند؛ زیرا از قدرت زبان و اثر فوق‌العاده‌ی کلمات آگاه است.
در سوی دیگر، کد تاکر در عنفوان طفولیتش مثل بقیه‌ی آمریکایی‌های بومی به یک مدرسه‌ی بومی شبانه‌روزی برای تحصیل فرستاده شد. اما در آنجا صحبت به زبان «ناواهو» ممنوع شد و کد تاکر هم همیشه در حال سعی و تلاش بود برای حل این مشکل فرهنگی. در همین مقطع بود که بالاسری‌هایش اسمش را عوض کرده و بر او نام جورج گذاشتند، و این تلاشی بود برای عوض کردن آدم‌ها به شخصی دیگر. او می‌گوید: «پاک کردن اسم‌ها مثل پاک‌ کردن آدم‌ها می‌مونه.» در آخر، آخرین اسمی که روی‌اش نهاده شد، نام کد تاکر بود که توسط اسکال فیس به او اعطا شد. کد تاکر به این دلیل چنین اسمی را عمداً انتخاب می‌کند برای خود: «این اسم [کد تاکر] درس و عبرتی است که در وجود من حک شده.»
[تصویر:  download-1.jpg]
اگر روزی راز ونوم اسنیک لو می‌رفت، هیچ‌وقت دیگر سربازهای وفادارش آن احترام را برای او قائل نبودند.

و اما اسم بیگ باس، که معنی‌اش به‌خودی‌خود ابهت و قدرت خاصی در درونش نهفته شده است؛ یعنی شاید اگر وی همچین اسمی نداشت هیچ‌وقت آسلات درباره‌ی این نام این‌طور صحبت نمی‌کرد: «زمانی که کلمات
پاسخ
#2
توی قسمت بعدی یکم درمورد مانتیس و بعضی مراحل مثل مرحله 43 هم صحبت کنید
[font=GFRegular, 'Helvetica Neue', HelveticaNeue, Arial, sans-serif]The chain of retaliation is what will truly bind this board together as one[/font]

پاسخ
#3
از داخل سایت,متن کامل را خواندم.
خسته نباشید
خدا قوت
واقعا مقاله طولانی و پر باری هست
به قول معروف شیرش را بیرون کشیدی
فقط یک ایراد کوچک هست
و آن هم استفاده از برخی لغات غیر متعارف هست
امیدوارم قسمت دوم را هر چه سریع تر آماده کنید.
ممنون

ببخشید من هنوز نفهمیدم اسماعیل کیه؟
[تصویر:  image?url=8Oaj9Ryq1G1_p3lLnXlsaZgGzAie6M...format=jpg]
پاسخ
#4
نقل‌قول: ببخشید من هنوز نفهمیدم اسماعیل کیه؟
همون بیگ باس اصلی هستش.
پاسخ
#5
با سلام خدمت نویسنده‌ی محترم، جناب بهرامی عزیز.
الحق والانصاف مقاله‌ی بسیار جذابی بود. البته بنده مقاله رو از داخل سایت مطالعه کردم و واقعا از برخی نکات و گفته‌ها (با اینکه بخشی از اون‌هارو می‌دونستم) لذت بردم. اما خب صادقانه بخوام بگم، مقدمه اصلا به دلم ننشست! دلیلش هم اینه که دایره‌ی واژگان به‌کار رفته در مقاله به طرز عجیبی باعث کندی و به قول دوستان اهل حال، «چِقِر» شده. درسته که سطح دانش فنی هم مهمه، اما واقعا افراط توی هر زمینه‌ای جنبه‌ی خوبی به مقاله نمیده. متاسفنه توی این مقاله به طرز عجیب و به وفور شاهد کلماتی هستیم که به جرعت می‌تونم بگم که خیلی از بزرگان سایت هم هنوز معنای اون رو نمی‌دونن و این قابل انکار نیست جناب بهرامی. توی بخشی مثل مقدمه خیلی زود خواستم از مقاله دست بکشم! چون احساس کردم جملات بســــــیار متکلفی در مقاله استفاده شده، اما وقتی یکم از مقدمه که جلوتر رفتم متوجه‌ی شیوایی و محتوای بسیار غنی مقاله شدم و همین شد که تا تهش رفتم...
یه موضوع هم در مورد این‌گونه نگارشات بدم چون فکر می‌کنم این موضوع کم کم داره توی سایت‌های مثل گیمفا شیوع پیدا می‌کنه. اولاً اینکه قُلمبه سُلمبه نوشتن هیچ‌گاه به معنی سطح دانش یک نویسنده و یا کیفیت بالای یک مقاله نیست! توی جامعه‌ای مثل جامعه‌ی گیمر‌ها به هیچ وجه اینجور مقالات مورد استقبال قرار نمی‌گیره!!! به جرعت می‌تونم بگم که 99% دوستانی که مقاله رو نقد کردن یا ازش تعریف کردن، حتی یک خط از اون رو هم مطالعه نکردن! اصولا اگر مقدمه‌ی یک مقاله به دل خواننده نشینه، باعث میشه که فرد مستقیماً بره سراغ عکس‌ها و متن زیر اونارو بخونه و در نتیجه جملاتی که نویسنده‌ برای نوشتنش زحمت کشیده رسماً بی‌ارزش تلقی میشه و...
در کل باید بگم لذت بردیم جناب بهرامی. به شخصه از خوندن مقاله لذت بردم و به مابقی مشکلات کاری ندارم...
موفق باشید S0 (29)
پاسخ
#6
همیشه منتظر همچین مقاله ای داخل سایت یا همین فروم بودم! S0 (43) S0 (2)
به نظر من اسماعیل، بیگ باس نیست!
دلیل:
بدن ولگین به خاطر حس انتقامی که نسبت به بیگ باس داشت برای چندین سال زنده موند؛ حالا چطور میشه که وقتی میاد بیمارستان نمیتونه تشخیص بده که اسماعیل همون بیگ باس هست؟! اگه واقعا اسماعیل، بیگ باس بود، ولگین باید به خاطر حس انتقامش به سمت اون کشیده می شد.
و در مورد مرحله آخر هم اینا همه یک صحنه سازی هایی از ذهن بیگ باس هست. میخواد به خودش ثابت کنه که عامل اون همه بد بختی من نبودم! من سربازهام رو نکشتم! و...

بعدش هم یعنی بیگ باس (بزرگترین سرباز قرن) اینقدر ضعیف بود که از دست ونوم فرار کرد؟! یا اینکه از دست کوایت چوب بخوره؟!

100 درصد هم نسخه ای که منتقدا بازی کردن، کامل بود. کی میاد به همچین داستانی که کلی تناقض داره، 10 بده؟!

چیز دیگه به ذهنم رسید، میگم! S0 (2)

پ.ن: همونطور هم که میدونید، بیگ باس به یک بیماری روانی مبتلا هست (اگه به مرحله آخر هم دقت کرده باشین، قرص هایی با همین موضوع رو میبینین)! و تعجبی هم نداره که همه اینا توهم باشه.

پ.ن2: بعدش، اگه اسماعیل همون بیگ باس باشه، باید 9 سال به کما رفته باشن دیگه! پس چرا اینقدر جوان مونده؟! اخه یکی 9 سال بره کما اینطوری میمونه؟! 9 سال کما رفتن کم نیستا!
چرا صحنه در اوردن باند هاش رو نشون نمیده بازی؟!

پ.ن3: وقتی سایکو داره یک نسخه از ویروس ها رو به ایلای میده، اسلات اون صحنه رو میبینیه؛ ولی چرا کاری نمیکنه؟؟؟؟!!!!!!!!!
از کجا معلوم که اینا همه کارهای زیرو و اسلات نباشه و اسکال فیس کاری ای نباشه؟!

پ.ن4: تو بازی یک سرنخ هایی پیدا کردن که مربوط به یک بازی دیگه میشد. داستان این بازی درباره قتل هایی بود که پست سر هم تو شهر اتفاق می افتاد. ما باید در نقش کاراگاه اون شهر بازی رو پیش میبردیم و در اخر هم مشخص شد که همه این قتل ها زیر سر دستیار خودمون هست! این نمیتونه به اسلات اشاره کنه؟!
[تصویر:  suyo52cp027q7vufdtlu.jpg]

پاسخ
#7
(05-25-2016, 02:45 PM)سجاد محمدی پور نوشته است:
با سلام خدمت نویسنده‌ی محترم، جناب بهرامی عزیز.
الحق والانصاف مقاله‌ی بسیار جذابی بود. البته بنده مقاله رو از داخل سایت مطالعه کردم و واقعا از برخی نکات و گفته‌ها (با اینکه بخشی از اون‌هارو می‌دونستم) لذت بردم. اما خب صادقانه بخوام بگم، مقدمه اصلا به دلم ننشست! دلیلش هم اینه که دایره‌ی واژگان به‌کار رفته در مقاله به طرز عجیبی باعث کندی و به قول دوستان اهل حال، «چِقِر» شده. درسته که سطح دانش فنی هم مهمه، اما واقعا افراط توی هر زمینه‌ای جنبه‌ی خوبی به مقاله نمیده. متاسفنه توی این مقاله به طرز عجیب و به وفور شاهد کلماتی هستیم که به جرعت می‌تونم بگم که خیلی از بزرگان سایت هم هنوز معنای اون رو نمی‌دونن و این قابل انکار نیست جناب بهرامی. توی بخشی مثل مقدمه خیلی زود خواستم از مقاله دست بکشم! چون احساس کردم جملات بســــــیار متکلفی در مقاله استفاده شده، اما وقتی یکم از مقدمه که جلوتر رفتم متوجه‌ی شیوایی و محتوای بسیار غنی مقاله شدم و همین شد که تا تهش رفتم...
یه موضوع هم در مورد این‌گونه نگارشات بدم چون فکر می‌کنم این موضوع کم کم داره توی سایت‌های مثل گیمفا شیوع پیدا می‌کنه. اولاً اینکه قُلمبه سُلمبه نوشتن هیچ‌گاه به معنی سطح دانش یک نویسنده و یا کیفیت بالای یک مقاله نیست! توی جامعه‌ای مثل جامعه‌ی گیمر‌ها به هیچ وجه اینجور مقالات مورد استقبال قرار نمی‌گیره!!! به جرعت می‌تونم بگم که 99% دوستانی که مقاله رو نقد کردن یا ازش تعریف کردن، حتی یک خط از اون رو هم مطالعه نکردن! اصولا اگر مقدمه‌ی یک مقاله به دل خواننده نشینه، باعث میشه که فرد مستقیماً بره سراغ عکس‌ها و متن زیر اونارو بخونه  و در نتیجه جملاتی که نویسنده‌ برای نوشتنش زحمت کشیده رسماً بی‌ارزش تلقی میشه و...
در کل باید بگم لذت بردیم جناب بهرامی. به شخصه از خوندن مقاله لذت بردم و به مابقی مشکلات کاری ندارم...
موفق باشید S0 (29)

تشکر

بالاخره اینجا یه فرصتیه توضیح کلی درباره ماهیت این مقاله بدم.
ببینید این قضیه یه دو دو تا چهارتای ساده‌ست. چرا باید مخاطب رسانه اون‌قدر آماده‌خور بشه که همچین مقاله‌ای رو دید سنگ‌کوب کنه؟ من نمی‌دونم کجای این متن پیچیده هست. در واقع مقابل کتاب‌ها صددرصد خیلی ساده‌ست. این مشکل مخاطب کم سن و سال رسانه‌ی گیم هست که تا یه کلمه ناشناخته بیاد وسط جمله یهو فکر کنه طرف داره چیز گنده‌ای می‌گه. تازه من تنها نویسنده‌ای نیستم که این‌طوری نوشتم. نمونه یکی مثل آقای کاوه هرندی هست که ایشونم همچین عامه‌پسند نمی‌نویسه ولی از ریش‌سفید‌های نویسندگی هستش. 
پس این حرف که تازه این سبک داره شیوع پیدا می‌کنه کاملاً اشتباهه و این نوع قالب مال قدیم‌هاست. 

 الان مثلاً فکر می‌کنید این مقدمه رو کسی نوشته که می‌خواد ادعای فیلسوف بودن رو در بیاره و بخواد بگه با نیچه تیریپ داشته، که اشتباهه. حتی دهخدا که اومد نثر ساده‌ی فارسی رو مد کرد نوشته‌های به‌مراتب قلنبه‌سلنبه‌تری داره که این‌ها پیشش مثل وز وز مگس می‌مونه. 
هیچ‌کجا آیه نازل نشده باید مقاله رو حتماً‌ با فلان قالب برید یا قالب ساده. البته من به اندازه کافی مقاله ساده نوشتم. اما حتی تو نویسندگی سطح بالاتر مثل کتاب‌ها هم هیچ نویسنده‌ای برای نوشتن کتابش این خط‌قرمزها رو نداره که تو مثلاً باید ساده بنویسی فلان کلمه رو به کار نبری و... . همین باعث می‌شه این‌قدر صاحب سبک به‌وجود می‌یاد. رسانه گیم چون همه یه قالب می‌رن فکر می‌کنید اگه کسی قالب دیگه‌ای بره داره اشتباه می‌کنه. 

مقاله هم مشخصه واسه‌ی همه نوشته نشده. فقط یه مخاطب متال گیر می‌طلبه. الان من با زبون ابتدایی هم می‌نوشتم ایراد گرفته می‌شد که چرا نمی‌فهمیم. خب این‌که خیلی واضحه بازی Lore گنده‌ای داره و کسی که متال گیر نرفته باشه مطمناً نمی‌دونه چی نوشتم. به‌هرحال هر کسی قلم خودش رو داره. یکی همون قالب جدید و عام رو پیش می‌گیره یکی قالب قدیمی و خاص. حالا بعضی‌ها خوششون نمی‌یاد و فحش می‌دن که اهمیتی نداره برای یه نویسنده هیچ‌وقت.

خلاصه‌ی حرفم اینه، مخاطبی که هنوز زیر خبر می‌یاد می‌گه «ممنون بابت نقد» و نمی‌تونه انواع مقالات رو از هم تفکیک کنه توقع بیش‌تری نیست. ولی خب این‌که چون همچین مخاطبی خوشش نمی‌یاد و می‌یاد تخریبش می‌کنه دلیل نمی‌شه پیرو دیدگاه اون بگیم همچین قالبی اشتباهه. نمی‌شه به ساز مردم رقصید همیشه. اون‌ مخاطبی که باید بفهمه، فهمیده و همین برای من ارزش داشت و بس.

موفق باشید.
پاسخ
#8
یکی از کامل‌ترین مقالاتی که توی این چند وقته خوندم. یکی از منطقی ترین تئوری‌ها رو هم انتخاب کردید که هم با عقل جوردرمیاد و هم حفره‌های داستانی رو پر میکنه، شدیدا منتظر قسمت بعدیش هستم.
تئوریهای زیادی این چند وقته خوندم، خیلی‌ها با دلایل عملی و پزشکی بودند و تا اواسطش واقعا فکر میکردم که دقیقا مقصود کوجیما همین بوده، ولی یکمی که فکر میکردی اصلا جواب یکسری سوالات نمیداد و بدتر سوالات جدیدتر برام به وجود می‌آورد، خوشبختانه این یه مورد اینطوری نبود
That was just a dream





پاسخ
#9
(05-25-2016, 03:02 PM)Arash-Fire نوشته است: همیشه منتظر همچین مقاله ای داخل سایت یا همین فروم بودم! S0 (43) S0 (2)
به نظر من اسماعیل، بیگ باس نیست!
دلیل:
بدن ولگین به خاطر حس انتقامی که نسبت به بیگ باس داشت برای چندین سال زنده موند؛ حالا چطور میشه که وقتی میاد بیمارستان نمیتونه تشخیص بده که اسماعیل همون بیگ باس هست؟! اگه واقعا اسماعیل، بیگ باس بود، ولگین باید به خاطر حس انتقامش به سمت اون کشیده می شد.
و در مورد مرحله آخر هم اینا همه یک صحنه سازی هایی از ذهن بیگ باس هست. میخواد به خودش ثابت کنه که عامل اون همه بد بختی من نبودم! من سربازهام رو نکشتم! و...

بعدش هم یعنی بیگ باس (بزرگترین سرباز قرن) اینقدر ضعیف بود که از دست ونوم فرار کرد؟! یا اینکه از دست کوایت چوب بخوره؟!

100 درصد هم نسخه ای که منتقدا بازی کردن، کامل بود. کی میاد به همچین داستانی که کلی تناقض داره، 10 بده؟!

چیز دیگه به ذهنم رسید، میگم! S0 (2)

پ.ن: همونطور هم که میدونید، بیگ باس به یک بیماری روانی مبتلا هست (اگه به مرحله آخر هم دقت کرده باشین، قرص هایی با همین موضوع رو میبینین)! و تعجبی هم نداره که همه اینا توهم باشه.

پ.ن2: بعدش، اگه اسماعیل همون بیگ باس باشه، باید 9 سال به کما رفته باشن دیگه! پس چرا اینقدر جوان مونده؟! اخه یکی 9 سال بره کما اینطوری میمونه؟! 9 سال کما رفتن کم نیستا!
چرا صحنه در اوردن باند هاش رو نشون نمیده بازی؟!

پ.ن3: وقتی سایکو داره یک نسخه از ویروس ها رو به ایلای میده، اسلات اون صحنه رو میبینیه؛ ولی چرا کاری نمیکنه؟؟؟؟!!!!!!!!!
از کجا معلوم که اینا همه کارهای زیرو و اسلات نباشه و اسکال فیس کاری ای نباشه؟!

پ.ن4: تو بازی یک سرنخ هایی پیدا کردن که مربوط به یک بازی دیگه میشد. داستان این بازی درباره قتل هایی بود که پست سر هم تو شهر اتفاق می افتاد. ما باید در نقش کاراگاه اون شهر بازی رو پیش میبردیم و در اخر هم مشخص شد که همه این قتل ها زیر سر دستیار خودمون هست! این نمیتونه به اسلات اشاره کنه؟!

درسته به‌خاطر حس انتقام بیدار شد اما مگه مثلا کسی به یکی حس تنفر داره اگه قیافه یارو عوض بشه بازم تشخیص می‌ده که این همونیه که ازش متنفره؟ ولگین از رو چهره قضاوت می‌کرد واسه همین وقتی اون مرحله فرعی به چهره‌ی ونوم نزدیک شد دیگه حس انتقامش از بسن رفت. (تناقض حالا اینه مگه تو مرحله بیست هم به صورتش واضح نگاه نکرد؟ چرا اونجا نفهمید این بیگ باس نیست)

نسخه‌ی منتقدها هم فرقی نداره با مال ما. بازی‌نما چون Review Copy و نسخه منتقدها رو می‌گیره یکی از دوستان تحریریه اونجا سوال کرده بود که آیا فرقی داره با نسخه اصلی یا نه که گفتن فرقی نداره. البته هنوز برام عجیبه نمره‌های بازی چون اصلا در حدش نیست و به نظرم خیلی اورریت کردن بازی رو.

درباره اون مورد آخر هم بگم تو ردیت اکثریت می‌گفتن احتمالا به کاز اشاره داره و خلاصه فرضیه خیانت‌کار بودن کاز خیلی جو داغی داشت یه مدت.
کلا رفتار آسلات و زیرو و سایفر تو این نسخه به‌شدت مشکوکه. همه‌چیز همون‌طور که گفتم برعکس شده. آدم‌بدها خوب جلوه داده می‌دادن و آدم‌خوب‌ها می‌شن بد. (۱۹۸۴).  یه فرضیه اینه که وقتی بیگ باس بعد از سوختنش تو زنزیبار لند دی‌ان‌ای‌هاش رو به‌دست می‌یارن وارد واقعیت مجازی می‌کنن و در واقع کل بازی واقعیت مجازیه. و شخصیت این واقعیت مجازی هم سربازهای سایفر هستن تا سایفر به سربازاش نشون بده چه‌قدر زیرو گزوه خوبیه اما بیگ باس و دارودسته‌اش آدمای پستی هستن. تکرار مراحل هم تو چپتر ۲ احتمالا ارتباط با همین داره تا سربازای سایفر تمرین کنن و قوی‌تر بشن.
پاسخ
#10
(05-25-2016, 03:44 PM)Punished Snake نوشته است: تشکر

بالاخره اینجا یه فرصتیه توضیح کلی درباره ماهیت این مقاله بدم.
ببینید این قضیه یه دو دو تا چهارتای ساده‌ست. چرا باید مخاطب رسانه اون‌قدر آماده‌خور بشه که همچین مقاله‌ای رو دید سنگ‌کوب کنه؟ من نمی‌دونم کجای این متن پیچیده هست. در واقع مقابل کتاب‌ها صددرصد خیلی ساده‌ست. این مشکل مخاطب کم سن و سال رسانه‌ی گیم هست که تا یه کلمه ناشناخته بیاد وسط جمله یهو فکر کنه طرف داره چیز گنده‌ای می‌گه. تازه من تنها نویسنده‌ای نیستم که این‌طوری نوشتم. نمونه یکی مثل آقای کاوه هرندی هست که ایشونم همچین عامه‌پسند نمی‌نویسه ولی از ریش‌سفید‌های نویسندگی هستش. 
پس این حرف که تازه این سبک داره شیوع پیدا می‌کنه کاملاً اشتباهه و این نوع قالب مال قدیم‌هاست. 
و...
با کمال احترام باید بگم که به هیچ وجه با حرفتون موافق نیستم! چرا؟ پایین‌تر توضیح می‌دم خدمتتون.
قبل از هرچیزی بگم که برای شخص شما و تک‌‌تکِ ننویسنده‌های سایت احترام بسیار ویژه‌ای قائلم. پس هرچی که در ادامه می‌گم به این معنی نیست که با شخصی دشمنی دارم یا اینکه می‌خوام جملات زد‌نقیض بزنم و از این‌جور حرفا... کما اینکه تمام حرفام رو با استدلال و منتطق هم خواهم گفت تا بحث سر موضوع کش پیدا نکنه. اگر جایی احساس می‌کنید پامو از گلیمم درازتر کردم به بزرگی خودتون ببخشید...
اما برم سر اصل مطلب!
نقل‌قول: چرا باید مخاطب رسانه اون‌قدر آماده‌خور بشه که همچین مقاله‌ای رو دید سنگ‌کوب کنه؟
جناب بهرامی، کار من و شما و خیلی از نویسنده‌های دیگه این نیست که بیایم برای مردم «چرا»های عجیب و قریب درست کنیم. اول اینکه تمام قشر جامعه، مادرزاد نویسنده به دنیا نیومدن استاد! خودمون داریم می‌گیم «گیمر» نه «متخصص زبان فارسی»! مطمعن باشید هر حرفه‌ای نیاز به تجربه و تمرین داره! حکایت نوشته‌های متکلف هم همینه. نباید از قشری مثل جامعه‌ی بازی‌بازان انتظار داشته باشیم معنای واژگانی مثل «آوانگارد»، «مغز غامض و ملفوف»، «مینمالیسم» و هزاران کلمه‌ی متکلف دیگه رو در نگاه اول بدونه. حکایت همون شطرنج‌بازیه که فکر می‌کنه با یاد گرفتن حرکات مهره‌ها، کل  قواعد شطرنج رو یاد گرفته! این همون قاعده‌ی شطرنجیه که نود درصد گیمرها باهاش آشنایی ندارن. به قول عارف بزرگی که حال ندارم بگردم و ببینم کی بود S0 (2) : گر خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو... در ضمن یه نکته‌ی بسیار مهم رو هم بگم خدمتتون: همون زبان فارسی‌ای که دست نویسنده رو تو نوشتن چنین جملاتی باز گذاشته، بارها و بارها صراحتاً گفته که نباید به هیچ وجه جملات رو متکلف کرد. چرا؟ به چند دلیل: اول اینکه جملات رو از حالت روان در میاره. ثانیاً، این‌ دسته از متون فارسی به هیچ وجه مورد تأیید نویسنده‌های امروزی نیست! چون توی زبان معیار، روون بودن جملات جزو اصول اساسی در نوشتن محسوب میشه. سوماً هم اینکه شما باید متناسب به مخاطب خودتون مطلبی رو بنویسید نه قشر بالای دیپلم جامعه! نود درضد کسایی که متن شمارو می‌خونن، هنوز دیپلم هم نگرفتن!!!  بعضی اوقات اگر مقدمه‌ی این مقاله رو برای شخص رئیس جمهو.ر هم بفرستیم، توی ترجمه‌ کردن برخی لغات دچار مشکل میشن S0 (2) . بگذریم... درکل توجیهی که برای این موضوع آوردید رو شدیداً باهاش مخالفم...
نقل‌قول: در واقع مقابل کتاب‌ها صددرصد خیلی ساده‌ست
اولا اینکه هیچ‌جا نگفتن که کتاب‌ها ساده می‌نویسن! پس این هیچی... دوماً اینکه مگه شما دارین کتاب می‌نویسید؟...
و سوماً اینکه این‌جا دنیای گیمه! جامعه‌ی مجازی‌ای که از کودک 6 ساله بگیر تا پیر 90 ساله توش زندگی می‌کنه. قرار نیست تو حوزه‌ای مثل بازی‌های ویدئویی، شاهنامه‌ی فردوسی بنویسیم...

نقل‌قول: پس این حرف که تازه این سبک داره شیوع پیدا می‌کنه کاملاً اشتباهه و این نوع قالب مال قدیم‌هاست.
جناب بهرامی، بنده منظورم از این جمله فقط در حیطه‌ی جامعه‌ی گیمری بود. منتقد سینما کارش با منتقد بازی فرق داره. منتقد سیا.سی کارش با منتقد سینما فرق داره. منتقد ادبی کارش با منتقد سیا.سی فرق داره و...  منظورم این بود که این سبک تازه داره وارد دنیای ‌بازی‌های ویدئویی میشه و مطمعن باشید که بازخوردهای خوبی رو به همراه نداره...
نقل‌قول: الان مثلاً فکر می‌کنید این مقدمه رو کسی نوشته که می‌خواد ادعای فیلسوف بودن رو در بیاره و بخواد بگه با نیچه تیریپ داشته، که اشتباهه. حتی دهخدا که اومد نثر ساده‌ی فارسی رو مد کرد نوشته‌های به‌مراتب قلنبه‌سلنبه‌تری داره که این‌ها پیشش مثل وز وز مگس می‌مونه.
باور کنید من چنین جسارتی رو به خودم نمی‌دم. هرچند که نیاز نیست که شما خودتون رو به کسی اثبات کنید، کیفیت کارهای شما برای ما اثبات شده‌ست. در مورد «دهخدا» هم که فکر نمی‌کنم نیازی به توضیح باشه. شما دارین یک استاد ادبیات رو با یک نوینسنده‌ در حوزه‌ی گیم مقایسه می‌کنید؟ S0 (5) این‌طور نیست قربان. اگر قرار باشه معیارهای ادیبان رو بیاریم توی حوزه‌ی بازی، باید شروع کینم به نوشتن کتابی مثل «رزم کریتوس و زئوس» و ازش شعر بنویسیم...

مابقی حرف‌ها هم بمونه برای جای درستش جناب بهرامی. قبلا گفتم و بازم می‌گم، این مقاله به غیر از مشکل تکلف، هیچ ایراد دیگه‌ای بهش وارد نیست و چه خوب میشه اگه بعضی اوقات به‌جای ادامه‌ دادن بحث، به نظر عموم کاربران احترام بذاریم و اون‌ چیزی که می‌خوان رو بهشون تحویل بدیم. همین و بس... نیازی هم به توجیه کارها نیست، چون افرادی مثل من کوچک‌تر از این حرفان که بخوان برای نویسنده‌های توانایی مثل شما تعیین و تکلیف بکنن. مطمعنم این «ادامه‌ دارد» توی بند پایانی مقاله، یه نوشته‌ی خوب تحویلمون میده که بی‌نقض تر از «انچه‌ گذشت»شه...

اگر جسارتی کردم بنده رو ببخشید قربان...
پاسخ


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  نقد و بررسی بازی مافیا officialamir 1 1,997 05-10-2023, 04:01 PM
آخرین ارسال: برنا زرین
  بررسی بازی The Quarry : فیلم خوب، بازی معمولی علی امینی 0 1,105 06-14-2022, 03:46 PM
آخرین ارسال: علی امینی
  بررسی بازی Lego Star Wars: The Skywalker Saga ساسان گیمر 0 1,134 04-18-2022, 11:40 AM
آخرین ارسال: ساسان گیمر
  زنگ ورزش | نقد و بررسی FIFA 14 White Fang 23 8,573 02-28-2022, 03:36 PM
آخرین ارسال: alireza663
  نقد و بررسی گوشی سامسونگ a51 pishrotech 0 1,282 10-20-2021, 07:48 PM
آخرین ارسال: pishrotech

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان