[font=Mihan-IransansBold]قسمت[/font]
[font=Mihan-IransansBold][font=Mihan-IransansBold]1[/font][/font]
ساعت سه شب بود دیگه برای رفتن به مهمونی دیر شده بود راهمو کج کردم رفتم تو کوچه داشتم قدم میزدم دیگه تقریبا نزدیک خونه بودم که یه ون سیاه با تمام سرعت جلوم دستی کشید منم که گیج بودم چی شده که در ون باز شد و دوتا مرد با هیکل بزرگ اومدن و محکم گرفتنم داشتم همینجور تکون می خوردم ولی ولم نکردن تا اینکه یکی شون ولم کرد و رفت در ون رو کامل باز کرد و اون یکی هم منو پرت کرد تو بعدم هردو اومدن تو و تا جا داشتم زدنم با هر ضربه ون تکون می خورد از شدت ضربه ها بیهوش شدم وقتی به هوش اومدم ساعت شیش بود پای چپم خیلی درد بود این مشکلم نبود مشکل این بود که اصلا نمی تونستم بلند شم چند بار سعی کردم ولی پای چپم خیلی درد میکرد منم خودم کشوندم رو زمین تا یکی گفت هی مرد بلند شو منم به زور چرخیدم دیدم یه مرد تقریبا قد کوتاه بود دستشو دراز کرد من گفتم نمی بینی پام داغون شده نمی تونم بلند شم گفت وایسا تا برم ماشین بیارم گفتم بنظرت من با این پا جای میتونم برم یه ده دقیقه ای طول کشید تا بیاد ولی وقتیم اومد ...
(دوستان بابت کوتاه بودن داستان ها باید بگم تازه اولشه یکم صبر پیشه کنید )