12-05-2015, 03:08 PM
چون یه شاهکار به تمام معنا بود. یه داستان و پایان بندی کاملا قابل قبول برای گرالت و بقیهی شخصیت های دوست داشتنی این عنوان در کنار صداگذاری و گیم پلی فوق العاده. جلوه های بصری هم که برای عنوانی با این عظمت بسیار خوب و حتی بیشتر از انتظار من بود. یه بازی محشر که میتونه ساعتها شما رو سرگرم کنه. یه گیمر دیگه بیشتر از این چی میخواد؟ ولی عاملی که منو مجبور کرد که بدون حتی لحظهای درنگ این بازی رو از همون اول GoTY بدونم، جادویی بود که ویچر داشت. چیزی که هر بازی نداره و حداقل برای من آخرین عنوانی که این جادو رو داشت، اسکایریم بود. (اصلا دلم نمیخواد این دو عنوان رو باهم مقایسه کنم چون بدون شک GOTY خودم بازنده س!) همون جادویی که باعث مشه توی خونه، توی خیابون، قبل از خواب و خلاصه توی هر شرایطی، به اتفاقایی که توی بازی افتاده یا ممکنه بیوفته فکر کنی. حس امید به آینده ی درخشان Ciri حتی توی اواسط بازی یا نگرانی در مورد رابطه ی گرالت و ینیفر. یا حس عصبانیتی که موقع از دست دادن یکی از بهترین دوستان گرالت بهم دست داد. اما همه ی اینا یه طرف و حس رضایتی که بعد از دیدن آخرین میان پرده های بازی بهم دست داد یه طرف. حسی که باعث شد پس از دیدن پیام زیر لحظه ای درنگ نکنم و به خودم اجازه ندم گرالت رو بیشتر از قبل مجبور به دویدن کنم:
ولی دائما با خودم میگفتم شاید داستان گرالت تموم شده باشه و شخصیتا حدف شده باشن. ولی این شخصیتا هیچ وقت از یاد من نمیرن...
" داستان گرالت به اتمام رسید... تمامی شخصیتها و وقایع مروبط به خط داستانی حذف شدند."
بعد از دیدن این پیام از بازی اومدم بیرون و طبق معمول وارد دنیای بیکران اسکایریم و Lakeview Manor شدم. Sofia رو دنبال خودم راه انداختم و رفتم به اعماق یکی دیگه از غارهای تمریل.ولی دائما با خودم میگفتم شاید داستان گرالت تموم شده باشه و شخصیتا حدف شده باشن. ولی این شخصیتا هیچ وقت از یاد من نمیرن...