08-11-2016, 10:57 PM
پروفسور دامبلدور: ((هری میدونی چرا پروفسور کوییرل نتونست بهت دست بزنه؟))
هری با سر جواب نه داد
دامبلدور: ((بخاطر مادرت بود، اون خودشو برای تو فدا کرد، و این کار اثر خودش رو میذاره))
هری دستش رو روی زخمش گذاشت (منظورش بود همچین اثری)
دامبلدور: ((نه نه، این جور نشانه ها دیده نمیشه، اون در پوست و خون تو هست.))
هری: ((چی هست قربان؟))
دامبلدور: ((عشق، هری. عشق.))
جمله ماندگار | Harry Potter and the Sorcerer's Stone
هری با سر جواب نه داد
دامبلدور: ((بخاطر مادرت بود، اون خودشو برای تو فدا کرد، و این کار اثر خودش رو میذاره))
هری دستش رو روی زخمش گذاشت (منظورش بود همچین اثری)
دامبلدور: ((نه نه، این جور نشانه ها دیده نمیشه، اون در پوست و خون تو هست.))
هری: ((چی هست قربان؟))
دامبلدور: ((عشق، هری. عشق.))
جمله ماندگار | Harry Potter and the Sorcerer's Stone