05-26-2012, 11:07 PM
اگر این بازی رو بازی کرده باشید میشه گفت یک گیمر با دیدگاه بالا نسبت به بازی هستید
در دموی اول بازی شما هری میسن را میبینید که همراه دختر خود شرل عازم شهری بنام سایلنت هیل است . هری به خاطر جشن تولد دختر خود که تازه هفت سالش شده به او قول داده که او را به تعطلات ببرد و همین کار را هم میکند . باید اضافه کنم که همسر هری از دنیا رفته است که در این بازی به مرگ همسرش پرداخته نمی شود . ناگهان در جلوی هری زنی در جاده قرار می گیرد(آلیسا) و هری برای اینکه به ان زن برخورد نکند سبب سقوط خود به پایین جاده میشو د ووقتی که بهوش می اید دخترش شرل را در کنار خود نمی یابد و بازی شما از اینجا شروع میشود .
با قدم گذاشتن در شهر سایلنت هیل هری متوجه سکوت بیش از حد شهر و مه غیر عادی ان می گرددو بطور اسرار امیزو هول برانگیزی ردپاهای خونی رو مشاهد می کند و بر ترس او و جزم او برای زودتر پیدا کردن تنها دخترش و یادگار همسرش بیشتر میشود . اگه یادتان باشد قبلا گفته بودم که شرل دختر واقعی هری نیست و زمانی که هری به اتفاق همسرش در حال رانندگی کردن بوده اند شرل را کنار اتوبانی پیدا می کنن و از انجایی که خود بچه دار نمی شدن او را همانند فرزند خود با عشق بزرگ کردن در این راه زمانی که شرل 4 سال بیشتر نداشت همسر هری وفات می یابد و پدر و فرزند را تنها می گذارد . زمانی که هری به دنبال پیدا کردن تنها دختر خود توسط مو جوداتی بیهوش شده و توسط تنها پلیس شهر خانوم سیبل بنن از مرگ حتمی نجات پیدا می کند تازه می فهمد اوضاع از چه قرار است وا ین یک کابوس نیست وسایل ار تباط ی مخابراتی از قبیل تلفن و بیسم کار نمی کنند . ماشینها رو شن نمیشوند و جادههی ارتباطی یا همگی خرابن یا شکسته شده اند بطوری که به هیچ عنوان امکان خرو ج و جود ندارد تا اینکه با فرد جدیدی اشنا می شود به نام دالیا می شود که او یک زن پیشگو و دیوانه است از نظر مردم و ساکنان شهر و مردم می گفتند که از زمانی که تنها دختر او الیسا در سن 7 سالگی از دنیا رفت او بدین وضع فلاکت بار افتاد و از ان زمان به بعد حرفهایی می زند که با عث خنده ی مردم عادی میود دالیا می گوید که دختر من نمرده است . و لی او در حال تحمل دردی بیشتر از مرگ است و در میانهی مرگو زندگی است و او بین دو جهان گرفتار شده است . زمانی خواهد رسید که نیرو های اهریمنی به شهر سایلنت هیل خواهند امد و همه جیز عو ض خواهد شد و در این بین تنها این دختر او آلیساست که می تواند همه را به بهشت رهنمون سازد . این مطالب تو سط پرستاری در بیمارستان به او گفته می شود که شما بعدا با او ملا قات خواهید کرد.سیبل به هری می گوید من شرل را دیدم اما هر چه صدایش کردم جوابم را نمی داد و دیدم که در هوا راه می رفت . این مسعله ی گیج کننده ای است . ایا من بدرستی شرل را دیدم و یا اینکه تنها تصور کردم که او را دیدم . در ادامه ی ما جرا و قتی که پای شما به بیمارستان باز می شود در همان قدم اول صدای تیری را میشنوید و بدنبال ان اتاقی را که در ان مردی در کنار مو جودی عجیب الخقه قرار گرفته مشاهده می کنید . این مرد ریس بیمارستان سایلنت هیل است بنام دکتر کافمن . دکتر کافمن مردی عجیب است و شما نمی توانید اطللا عات زیادی از او بدست آورید.
شما در حال جسنجو در بیمارستان هستید که در یکی از اتاقها مایع قرمز رنگی را در کف اتاق می یابید . این مایع 2 کاربرد دارد که از هم برای جلوگیری از ترنسفر افراد به حالت حیوانی ان است و هم اگر بر روی کسی که تغییر کرده است استفاده شود به حالت عادی خود باز می گردد.عمده استفاده ی این ماده برای مقاصد شیطانی طرح ریزی شده است . باید اذعان کنم که از این مایع به خصوص تنها مقدار کمی وجود داشت که توسط دالیا شیشه ی حاوی این مایع شکسته شد .اما دکتر کافمن شیشه ی دیگه ای از مایع را برای روز مبدا نزد خود نگه داشته بود . دکتر کافمن و دالیا و 2 دکتر دیگر از تمامی و قایع مو جود در سایلنت هیل اطلاع داشته و در این بین قصد سود بردن و منفعت هنگفتی از این راه بودند . که در این میانه دالیا تا حدودی با کار هایی که انجام داد و می داد باعث خراب تر کردن او ضاع شهر و مساعل پیشبینی شده میشد البته از نظر افرادی از قبیل دکتر کافمن و اطرافیان او .موضوع از این قرار بود که دکتر کافمن و همکاران او پی به این قدرت دالیا برده بودند و با سعی در زمینه سازی در این بخش سعی در هر چه زودتر اتفاق افتادن اتفاق عظیم کردن تا بوسیله ی ان از دختر دالیا ( الیسا ) به عنوان اهرم قدرتی در جهان استفاه کنند و به قدرت و شوکت فراوانی برسند و این در حالی بود که دالیا تنها به فکر دختر خود و قدرتی که بواسطه ی ان می توانست بدست اورد بود و سعی در به اصطلاح دور زدن دیگران داشت . فرق بین دالیا و دکتر کافمن در این بود که کافمن و دیگران سعی در بروز هرج ومرج و القای ترس بینهایت در دل مردم بودند در حالی که دالیا در فکر اینکه دختر او مادر خدا خواهد بود و همگی را به بهشت رهنمون خواهد ساخت بود و او می شد صاحب شو کت . و قدرت و به عقاید ( پو چ و بی پایه و اساس خود ) جامه ی عمل بپوشاند .
در بیمارستان شما با دختری پرستار بر خورد می کنید که از این وقایع تا اینجا جان سالم به در برده است . او اطلا عات زیادی در این رابطه به شما می دهد ( اطلا عات فوق ) .؟؟؟؟؟؟
دختری است بشدت به شما وابسطه به این شکل که بسیار از وقایع اطراف خود هراس دارد و همیشه از شما می خواهد که با او باشید و او را تنها نگذارید .اما در عین ناباوری هر زمان که شما می خواهید در کنار او باشید . مکان اطراف تا غییر می کند و شما از همدیگر دور می افتید . در گوشه ای از بیمارستان بزرگ سایلنت هیل شما به نوار ویدویی بر خورد می کنید که در ان دکتر بسیار هیجان زده در مورد بیماری جدیدی سخن به میان می اورد که که تا به ان زمان ندیدنه است از علا عم بیماری تب بسیار شدید . خونریزی تقریبا از همه جای بدن بطوری که به هیچ عنوان نمی توان جلوی خونری زی را گرفت و تعداد افراد مبتلا هر بار در حال افزایش است . دکتر دیگر مستعسعل شده است و..... نوارویدویی قطع می شود
حال هری میسن بدنبال یافتن دختر خود در بیمارستان با صحنهی عجیب و ناراحت کننده ای موا جه میشود ؟؟؟؟؟ که قرار بود هری از او مواظبت کند همکنون به همان بیماری مبتلا شده خونریزی شدیدی دارد و هری در حالی که او با
چشمانی پر از امید به سوی او می رود او را پس می زند و از او فرار می کند و در را بروی او می بندد . ووقتی که دو باره به اتاق بر می گردد اثری از او نمی یابد جز دفتر چه ی خاطراتی که هری را بشدت متا ثر می کند او در دفتر چه ی خاطراتش اورده است که تازه به ابن بیمارستان امده و کار خود را شرو ع کرده و دلش می خواهد تا انجا یی که می تواند به دیگران کمک کند و پله های ترقی را بپیماید اما در هفته ی دوم با صحنه ی عجیبی موا جه میشود . نو عی بیماری همه گیر ( که در بالا گفته شد ) ... در قسمت دیگری از دفتر چه ی خاطرات او امده است " من به قسمت زیر زمین رفتم جایی که در حالت عدی اجاز هی ورود به ان را نداشتم و مانع من می شدن د و لی من امروز به انجا رفتم .. . اوه خدای من انجا بیسار وحشتناک است اجساد همه در خون غلطیته اند و انجا صدا های شنید ه میشود که مو را بر بدن ادم سیخ می کند بدتر از همه ی اینها مو جوداتی هستند....
" امید وارم که من به این بیماری مبتلا نشوم اگه بشو م کاری برای درمان کردن نیست که بتوانم انجام دهم
"سرم درد می کند . احساس کوفتگی خاصی در تنم احساس می کنم "
" امروز با هری اشنا شدم خدا را شکر او به من قول داده است که از من مواظبت کند . "
امروز ناگهان هری نا پدید شد او رفته بود تا بیمارستان را بگردد تا ببیند می تواند دختر خود "شرل " را پیدا کند یا نه اما او در بیمارستان نبود ... جند ساعت بعد ائو را در حالی که روی تختی دراز کشیده بود پیدا کردم . هنوز گیچ بود و نمی دانست چه اتفاقی برایش افتاده تنها چیزی که مهم است این است که او الان اینجاست کنار من و از من مواظبت می کند "
احساس می کنم من هم به بیماری مبتلا شدم . تب دارم .لی اجازه نمی دهم که مرا از پای در اورد(هری می توانست با ان ماده ی قرمز رنگی که در اختیار داشت او را نجات دهد اما این کار را نکرد و در شهر بازی این حق را برای سیبل گذاشت تا حد اقل او زنده بماند ....)
هری در یکی از اتاقهای زیر زمین تصویری از یک زن می بیند "الیسا " امکان ندارد ولی او در 7 سالگی مرده است ... چگونه ممکن است . هی این همان زنی است که من باعث تصادف ما شد .... درست است خودش است .هری بدنبال ان به اتاقی و سپس به منطقه ی بزرگ زیر بیماریتان می رسد که در ان دالیا به همراه شرل . دکتر کافمن حضور دارند . هری از دالیا می خواهد که بگذارد شرل پیش او برگرد و دالیا می خندد و می گوید این فرزند تو نیست و انگار تو تنها فردی هستی که از هیچ چیز اطلا ع نداری . این دختر من الیسا ست و ناگهان شرل یا بهتر بگویم الیسا بزرگ ( بالغ ) میشود . دختری زیبا با لباسی سفید که به گفته ی دالیا تمامی غم و رنج دنیا را از بین خواهد برد و همگی به ارامش خواهند رسید . در این حین اما کافمن که فکر این حق هی دالیا را می کرد شیشه ی حاوی ماده ی قرمز رنگ را در می اورد . دالیا ناگهان شو که شده و می گوید من فکر کردم که این مایع را نابود کرده ام اما کافمن ابتدا با شلیک گلوله ای سعی در خاتمه دادن به زندگی دالیا وصاحب قدرت شن به تنهایی می کند اما نمی داند که تنها این دالیا بو ده که می توانست با دنیای خارج ارتباط بر قرار کند . و بطری حاوی مایع قر مز رنگ را به طرف الیسا پرت کرده و سبب تغییر شکل او می گردد . حال الیسا از دختری زیبا و پاک که قرار بود به بشریت کمک کند و همگی را به بهشت رهنمون سازد تبدیل به مو جودی بس زشت و هول انگیز شده که قصد جان همگی را کرده بعد از این که هری با شلیک های پیا پی گلو له ان مو جود را از پای درمی اورد دوباره الیسا به شکل او لیه ی خود باز می گردد و در حالی که خون زیادی از او رفته دختری را به دنیا می اورد و ان را به هری می سپارد که این دختر هماه هدر است . و سپس راه خرو ج را به هری نشان داده و این در حالی است که از اسمان اتش می بارد .و الیسا با قدرت خود جلوی این اتش ها ( گلو له های اتشین ) را گرفته تا هری و دخترک نوزاد او به سلا مت از این مهلکه فرار کنند و وقتی که مطمعن شد هری و هدر در امان اند به ارامی تسلیم سر نوشت شد . در این بین کافمن که قصذد فرار داشت تو سط همان پرستار گرفته شد و ؟؟؟؟ مانع فرار کافمن گردید .و بدین صورت بازی سایلنت هیل به پایان می رسد . البته همونطور که قبلا گفتم ان بازی 4 پایان متفاوت داره که تمام داستان بازی به یک صورت است اما پایانها متفاوت .
http://www.tops-game.com/index.php?newsid=324
در دموی اول بازی شما هری میسن را میبینید که همراه دختر خود شرل عازم شهری بنام سایلنت هیل است . هری به خاطر جشن تولد دختر خود که تازه هفت سالش شده به او قول داده که او را به تعطلات ببرد و همین کار را هم میکند . باید اضافه کنم که همسر هری از دنیا رفته است که در این بازی به مرگ همسرش پرداخته نمی شود . ناگهان در جلوی هری زنی در جاده قرار می گیرد(آلیسا) و هری برای اینکه به ان زن برخورد نکند سبب سقوط خود به پایین جاده میشو د ووقتی که بهوش می اید دخترش شرل را در کنار خود نمی یابد و بازی شما از اینجا شروع میشود .
با قدم گذاشتن در شهر سایلنت هیل هری متوجه سکوت بیش از حد شهر و مه غیر عادی ان می گرددو بطور اسرار امیزو هول برانگیزی ردپاهای خونی رو مشاهد می کند و بر ترس او و جزم او برای زودتر پیدا کردن تنها دخترش و یادگار همسرش بیشتر میشود . اگه یادتان باشد قبلا گفته بودم که شرل دختر واقعی هری نیست و زمانی که هری به اتفاق همسرش در حال رانندگی کردن بوده اند شرل را کنار اتوبانی پیدا می کنن و از انجایی که خود بچه دار نمی شدن او را همانند فرزند خود با عشق بزرگ کردن در این راه زمانی که شرل 4 سال بیشتر نداشت همسر هری وفات می یابد و پدر و فرزند را تنها می گذارد . زمانی که هری به دنبال پیدا کردن تنها دختر خود توسط مو جوداتی بیهوش شده و توسط تنها پلیس شهر خانوم سیبل بنن از مرگ حتمی نجات پیدا می کند تازه می فهمد اوضاع از چه قرار است وا ین یک کابوس نیست وسایل ار تباط ی مخابراتی از قبیل تلفن و بیسم کار نمی کنند . ماشینها رو شن نمیشوند و جادههی ارتباطی یا همگی خرابن یا شکسته شده اند بطوری که به هیچ عنوان امکان خرو ج و جود ندارد تا اینکه با فرد جدیدی اشنا می شود به نام دالیا می شود که او یک زن پیشگو و دیوانه است از نظر مردم و ساکنان شهر و مردم می گفتند که از زمانی که تنها دختر او الیسا در سن 7 سالگی از دنیا رفت او بدین وضع فلاکت بار افتاد و از ان زمان به بعد حرفهایی می زند که با عث خنده ی مردم عادی میود دالیا می گوید که دختر من نمرده است . و لی او در حال تحمل دردی بیشتر از مرگ است و در میانهی مرگو زندگی است و او بین دو جهان گرفتار شده است . زمانی خواهد رسید که نیرو های اهریمنی به شهر سایلنت هیل خواهند امد و همه جیز عو ض خواهد شد و در این بین تنها این دختر او آلیساست که می تواند همه را به بهشت رهنمون سازد . این مطالب تو سط پرستاری در بیمارستان به او گفته می شود که شما بعدا با او ملا قات خواهید کرد.سیبل به هری می گوید من شرل را دیدم اما هر چه صدایش کردم جوابم را نمی داد و دیدم که در هوا راه می رفت . این مسعله ی گیج کننده ای است . ایا من بدرستی شرل را دیدم و یا اینکه تنها تصور کردم که او را دیدم . در ادامه ی ما جرا و قتی که پای شما به بیمارستان باز می شود در همان قدم اول صدای تیری را میشنوید و بدنبال ان اتاقی را که در ان مردی در کنار مو جودی عجیب الخقه قرار گرفته مشاهده می کنید . این مرد ریس بیمارستان سایلنت هیل است بنام دکتر کافمن . دکتر کافمن مردی عجیب است و شما نمی توانید اطللا عات زیادی از او بدست آورید.
شما در حال جسنجو در بیمارستان هستید که در یکی از اتاقها مایع قرمز رنگی را در کف اتاق می یابید . این مایع 2 کاربرد دارد که از هم برای جلوگیری از ترنسفر افراد به حالت حیوانی ان است و هم اگر بر روی کسی که تغییر کرده است استفاده شود به حالت عادی خود باز می گردد.عمده استفاده ی این ماده برای مقاصد شیطانی طرح ریزی شده است . باید اذعان کنم که از این مایع به خصوص تنها مقدار کمی وجود داشت که توسط دالیا شیشه ی حاوی این مایع شکسته شد .اما دکتر کافمن شیشه ی دیگه ای از مایع را برای روز مبدا نزد خود نگه داشته بود . دکتر کافمن و دالیا و 2 دکتر دیگر از تمامی و قایع مو جود در سایلنت هیل اطلاع داشته و در این بین قصد سود بردن و منفعت هنگفتی از این راه بودند . که در این میانه دالیا تا حدودی با کار هایی که انجام داد و می داد باعث خراب تر کردن او ضاع شهر و مساعل پیشبینی شده میشد البته از نظر افرادی از قبیل دکتر کافمن و اطرافیان او .موضوع از این قرار بود که دکتر کافمن و همکاران او پی به این قدرت دالیا برده بودند و با سعی در زمینه سازی در این بخش سعی در هر چه زودتر اتفاق افتادن اتفاق عظیم کردن تا بوسیله ی ان از دختر دالیا ( الیسا ) به عنوان اهرم قدرتی در جهان استفاه کنند و به قدرت و شوکت فراوانی برسند و این در حالی بود که دالیا تنها به فکر دختر خود و قدرتی که بواسطه ی ان می توانست بدست اورد بود و سعی در به اصطلاح دور زدن دیگران داشت . فرق بین دالیا و دکتر کافمن در این بود که کافمن و دیگران سعی در بروز هرج ومرج و القای ترس بینهایت در دل مردم بودند در حالی که دالیا در فکر اینکه دختر او مادر خدا خواهد بود و همگی را به بهشت رهنمون خواهد ساخت بود و او می شد صاحب شو کت . و قدرت و به عقاید ( پو چ و بی پایه و اساس خود ) جامه ی عمل بپوشاند .
در بیمارستان شما با دختری پرستار بر خورد می کنید که از این وقایع تا اینجا جان سالم به در برده است . او اطلا عات زیادی در این رابطه به شما می دهد ( اطلا عات فوق ) .؟؟؟؟؟؟
دختری است بشدت به شما وابسطه به این شکل که بسیار از وقایع اطراف خود هراس دارد و همیشه از شما می خواهد که با او باشید و او را تنها نگذارید .اما در عین ناباوری هر زمان که شما می خواهید در کنار او باشید . مکان اطراف تا غییر می کند و شما از همدیگر دور می افتید . در گوشه ای از بیمارستان بزرگ سایلنت هیل شما به نوار ویدویی بر خورد می کنید که در ان دکتر بسیار هیجان زده در مورد بیماری جدیدی سخن به میان می اورد که که تا به ان زمان ندیدنه است از علا عم بیماری تب بسیار شدید . خونریزی تقریبا از همه جای بدن بطوری که به هیچ عنوان نمی توان جلوی خونری زی را گرفت و تعداد افراد مبتلا هر بار در حال افزایش است . دکتر دیگر مستعسعل شده است و..... نوارویدویی قطع می شود
حال هری میسن بدنبال یافتن دختر خود در بیمارستان با صحنهی عجیب و ناراحت کننده ای موا جه میشود ؟؟؟؟؟ که قرار بود هری از او مواظبت کند همکنون به همان بیماری مبتلا شده خونریزی شدیدی دارد و هری در حالی که او با
چشمانی پر از امید به سوی او می رود او را پس می زند و از او فرار می کند و در را بروی او می بندد . ووقتی که دو باره به اتاق بر می گردد اثری از او نمی یابد جز دفتر چه ی خاطراتی که هری را بشدت متا ثر می کند او در دفتر چه ی خاطراتش اورده است که تازه به ابن بیمارستان امده و کار خود را شرو ع کرده و دلش می خواهد تا انجا یی که می تواند به دیگران کمک کند و پله های ترقی را بپیماید اما در هفته ی دوم با صحنه ی عجیبی موا جه میشود . نو عی بیماری همه گیر ( که در بالا گفته شد ) ... در قسمت دیگری از دفتر چه ی خاطرات او امده است " من به قسمت زیر زمین رفتم جایی که در حالت عدی اجاز هی ورود به ان را نداشتم و مانع من می شدن د و لی من امروز به انجا رفتم .. . اوه خدای من انجا بیسار وحشتناک است اجساد همه در خون غلطیته اند و انجا صدا های شنید ه میشود که مو را بر بدن ادم سیخ می کند بدتر از همه ی اینها مو جوداتی هستند....
" امید وارم که من به این بیماری مبتلا نشوم اگه بشو م کاری برای درمان کردن نیست که بتوانم انجام دهم
"سرم درد می کند . احساس کوفتگی خاصی در تنم احساس می کنم "
" امروز با هری اشنا شدم خدا را شکر او به من قول داده است که از من مواظبت کند . "
امروز ناگهان هری نا پدید شد او رفته بود تا بیمارستان را بگردد تا ببیند می تواند دختر خود "شرل " را پیدا کند یا نه اما او در بیمارستان نبود ... جند ساعت بعد ائو را در حالی که روی تختی دراز کشیده بود پیدا کردم . هنوز گیچ بود و نمی دانست چه اتفاقی برایش افتاده تنها چیزی که مهم است این است که او الان اینجاست کنار من و از من مواظبت می کند "
احساس می کنم من هم به بیماری مبتلا شدم . تب دارم .لی اجازه نمی دهم که مرا از پای در اورد(هری می توانست با ان ماده ی قرمز رنگی که در اختیار داشت او را نجات دهد اما این کار را نکرد و در شهر بازی این حق را برای سیبل گذاشت تا حد اقل او زنده بماند ....)
هری در یکی از اتاقهای زیر زمین تصویری از یک زن می بیند "الیسا " امکان ندارد ولی او در 7 سالگی مرده است ... چگونه ممکن است . هی این همان زنی است که من باعث تصادف ما شد .... درست است خودش است .هری بدنبال ان به اتاقی و سپس به منطقه ی بزرگ زیر بیماریتان می رسد که در ان دالیا به همراه شرل . دکتر کافمن حضور دارند . هری از دالیا می خواهد که بگذارد شرل پیش او برگرد و دالیا می خندد و می گوید این فرزند تو نیست و انگار تو تنها فردی هستی که از هیچ چیز اطلا ع نداری . این دختر من الیسا ست و ناگهان شرل یا بهتر بگویم الیسا بزرگ ( بالغ ) میشود . دختری زیبا با لباسی سفید که به گفته ی دالیا تمامی غم و رنج دنیا را از بین خواهد برد و همگی به ارامش خواهند رسید . در این حین اما کافمن که فکر این حق هی دالیا را می کرد شیشه ی حاوی ماده ی قرمز رنگ را در می اورد . دالیا ناگهان شو که شده و می گوید من فکر کردم که این مایع را نابود کرده ام اما کافمن ابتدا با شلیک گلوله ای سعی در خاتمه دادن به زندگی دالیا وصاحب قدرت شن به تنهایی می کند اما نمی داند که تنها این دالیا بو ده که می توانست با دنیای خارج ارتباط بر قرار کند . و بطری حاوی مایع قر مز رنگ را به طرف الیسا پرت کرده و سبب تغییر شکل او می گردد . حال الیسا از دختری زیبا و پاک که قرار بود به بشریت کمک کند و همگی را به بهشت رهنمون سازد تبدیل به مو جودی بس زشت و هول انگیز شده که قصد جان همگی را کرده بعد از این که هری با شلیک های پیا پی گلو له ان مو جود را از پای درمی اورد دوباره الیسا به شکل او لیه ی خود باز می گردد و در حالی که خون زیادی از او رفته دختری را به دنیا می اورد و ان را به هری می سپارد که این دختر هماه هدر است . و سپس راه خرو ج را به هری نشان داده و این در حالی است که از اسمان اتش می بارد .و الیسا با قدرت خود جلوی این اتش ها ( گلو له های اتشین ) را گرفته تا هری و دخترک نوزاد او به سلا مت از این مهلکه فرار کنند و وقتی که مطمعن شد هری و هدر در امان اند به ارامی تسلیم سر نوشت شد . در این بین کافمن که قصذد فرار داشت تو سط همان پرستار گرفته شد و ؟؟؟؟ مانع فرار کافمن گردید .و بدین صورت بازی سایلنت هیل به پایان می رسد . البته همونطور که قبلا گفتم ان بازی 4 پایان متفاوت داره که تمام داستان بازی به یک صورت است اما پایانها متفاوت .
http://www.tops-game.com/index.php?newsid=324