09-28-2013, 09:57 PM
من یه خاطره خیلی باحال دارم:
وقتی که من پنج سالم بود با داداشم دست به یکی کردیم که به بابامون گیر بدیم بره برامون بازی بخره. بابای ما هم که کلاً از دنیای بازی بی خبر بود با اصرار ما قبول کرد که بره برامون بازی بخره. خلاصه فرداش رسید و بابای ما با بازی های جدیدش اومد خونه. من و داداشمم عین وحشی ها حمله کردیم ببینیم چی برامون خریده. من که تصورم یه بازی رنگارنگ و پر کارتون و اسباب بازی که هر بچه ای دوست داره بود حالا داداشمو نمیدونم ولی اونم زیاد سن نداشت و احتمالاً یه چیزی تو مایه های کراش و NFS و اینا میخواست. آخر بابام بازیه رو از کیفش در آورد وحشتناک ترین چیزی بود که تو تمام عمرم دیده بودم! [img]images/smi/s0 (43).gif[/img][img]images/smi/s0 (43).gif[/img][img]images/smi/s0 (43).gif[/img][img]images/smi/s0 (43).gif[/img][img]images/smi/s0 (43).gif[/img][img]images/smi/s0 (43).gif[/img] دقیق یادم نمیاد اسم بازیش چی بود ولی خیلی وحشتناک بود. منوی اولش 5 تا جسد رو هم افتاده بودن که رو هر گزینه ای میرفتی یکیشون چششو باز میکرد نگات میکرد! یعنی سکته میکردی!!!!!!!!
حالا قضیه از این افتضاح ترم شد! بابام خواست که ترس ما بریزه بریم بازی کنیم خودش نشست یه ساعت باهاش بازی کرد!!!!!!!!!
انقدر از اون بازیه ترسیده بودم که تا چند سال حتی جرأت نمیکرد سی دیشو از ته کشوم بیارم بیرون. (لامصب کاور سی دیشم وحشتناک بود!)
وقتی که من پنج سالم بود با داداشم دست به یکی کردیم که به بابامون گیر بدیم بره برامون بازی بخره. بابای ما هم که کلاً از دنیای بازی بی خبر بود با اصرار ما قبول کرد که بره برامون بازی بخره. خلاصه فرداش رسید و بابای ما با بازی های جدیدش اومد خونه. من و داداشمم عین وحشی ها حمله کردیم ببینیم چی برامون خریده. من که تصورم یه بازی رنگارنگ و پر کارتون و اسباب بازی که هر بچه ای دوست داره بود حالا داداشمو نمیدونم ولی اونم زیاد سن نداشت و احتمالاً یه چیزی تو مایه های کراش و NFS و اینا میخواست. آخر بابام بازیه رو از کیفش در آورد وحشتناک ترین چیزی بود که تو تمام عمرم دیده بودم! [img]images/smi/s0 (43).gif[/img][img]images/smi/s0 (43).gif[/img][img]images/smi/s0 (43).gif[/img][img]images/smi/s0 (43).gif[/img][img]images/smi/s0 (43).gif[/img][img]images/smi/s0 (43).gif[/img] دقیق یادم نمیاد اسم بازیش چی بود ولی خیلی وحشتناک بود. منوی اولش 5 تا جسد رو هم افتاده بودن که رو هر گزینه ای میرفتی یکیشون چششو باز میکرد نگات میکرد! یعنی سکته میکردی!!!!!!!!
حالا قضیه از این افتضاح ترم شد! بابام خواست که ترس ما بریزه بریم بازی کنیم خودش نشست یه ساعت باهاش بازی کرد!!!!!!!!!
انقدر از اون بازیه ترسیده بودم که تا چند سال حتی جرأت نمیکرد سی دیشو از ته کشوم بیارم بیرون. (لامصب کاور سی دیشم وحشتناک بود!)