09-29-2013, 12:17 AM
پنجم دبستان بودم خداي جنگ 2 بازي ميكردم اولش كه اون مجسمه زنده ميشه
آقا مارو شوتمون كرد تو اون استخره منم نميتونستم زير آبي برم فك كردم بايد اون پرده هارو بتركونم ديگه تركونديمو آقا چشمت روز بد نبينه[img]images/smi/s0 (25).gif[/img][img]images/smi/s0 (25).gif[/img]
فقط شانس آوردم داداش كوچيكم پيشم بود
ولي از اون موقع هرچي ميشه ميگه برم به مامان بابا بگم[img]images/smi/s0 (41).gif[/img][img]images/smi/s0 (41).gif[/img][img]images/smi/s0 (41).gif[/img][img]images/smi/s0 (41).gif[/img][img]images/smi/s0 (41).gif[/img][img]images/smi/s0 (41).gif[/img]
آقا مارو شوتمون كرد تو اون استخره منم نميتونستم زير آبي برم فك كردم بايد اون پرده هارو بتركونم ديگه تركونديمو آقا چشمت روز بد نبينه[img]images/smi/s0 (25).gif[/img][img]images/smi/s0 (25).gif[/img]
فقط شانس آوردم داداش كوچيكم پيشم بود
ولي از اون موقع هرچي ميشه ميگه برم به مامان بابا بگم[img]images/smi/s0 (41).gif[/img][img]images/smi/s0 (41).gif[/img][img]images/smi/s0 (41).gif[/img][img]images/smi/s0 (41).gif[/img][img]images/smi/s0 (41).gif[/img][img]images/smi/s0 (41).gif[/img]