12-11-2015, 06:43 PM
(آخرین ویرایش: 12-24-2015, 10:59 PM، توسط Devil Prince.)
به نام ایزد منان
آخرین ضیافت گرگ پیر | تحلیل داستان The Witcher 3: Wild Hunt [بازی سال 2015]
توجه: در این مقاله به مشکلات و محاسن داستانی بازی The Witcher 3: Wild Hunt خواهیم پرداخت. ممکن است در این مقاله مشکلاتی مورد بررسی قرار بگیرند که بسیار ریز و سختگیرانه گرفته شده باشند و حتی به چشم هم نیایند، اما به عنوان یک منتقد سعی بر این خواهم داشت تا ثابت کنم چرا داستان این بازی عالی است، اما شاهکار نیست.
" این مقاله از اسپویل های داستانی بسیار کمی بهره مند است که قبل از انتشار بازی هم مشخص شده بودند. "
زاده شده در سرزمین افسانه ها
اگر بخواهیم صادق باشیم، مطمئناََ نمی توان داستان را جز ارکان اصلی یک عنوان RPG {مختصر شده ی Role - Playing Game یا نقش آفرینی} دانست. گیم پلی، گرافیک و موسیقی هم می توانند به تنهایی معجونی دلچسب از یک عنوان RPG را به ثمر آورند، اما تمام این موارد در کنار داستانی حماسی می توانند عنوانی جاودانه را خلق کنند. شاید اولین بار این سری The Elder Scrolls بود که با قرار دادن داستانی ناب در کنار تمام موارد ذکر شده، مرز های عناوین RPG را تا چندین کیلو متر در نوردید. بعد از آن بود که سرگذشت این سبک عناوین از نو نوشته شد و افسانه هایی از این سبک برخیزیدند که ارج و قُرب این سبک را بیش از پیش بر سایر سبک ها دیکته کردند. یکی از این افسانه ها، فرانچایز The Witcher بود. عنوانی که اولین بار در سال 2007 دیده به جهان گشود! عنوانی که توسط استدیوی گمنام اما جویای نام لهستانی (CD Project Red) ساخته و پرداخته شد. نسخه های اول و دوم این بازی توانستند روندی کاملا صعودی را در پیش بگیرند و عده ی کثیری از طرفداران را دور خود جمع کنند. از ویژگی های این دو نسخه می توان به گیم پلی جذاب و گرافیک عالی اشاره کرد، اما این عناوین برگ برنده ی دیگری نیز در دست داشتند. چیزی که کمتر عنوانی در دنیای بازی های ویدئویی از آن بهره مند است؛ بله. داستان این سری توسط سری کتاب هایی با همین نام تغذیه می شوند که یکی از دلایل قرار گرفتن این عنوان در زُمره ی بالا نشینان این سبک است، اما حالا که نسخه ی سوم این عنوان منتشر شده، عظمت و قدرت این عنوان به حدی رسیده است که طرفداران آن به خود اجازه ی مقایسه ی این عنوان با عنوان ستایش شده ی The Elder Scrolls: Skyrim را می دهند. البته نمی توان این حقیقت را کتمان کرد که این عنوان به راستی یکی از ورثای (جمع وارث!) سبک RPG است، اما آیا می توان داستان پر زرق و برق 3 The Witcher را در حد و اندازه های داستان بی ادعا، اما پر محتوای Skyrim دانست. در این مقاله قصد مقایسه ی داستان این دو عنوان را نداریم؛ قصد ما، تحلیل داستان The Witcher 3 است. نتیجه گیری بر عهده ی شماست...
یکی برای همه، همه برای یکی | داستان کلی، Pacing، روایت و ...
کلیّت داستان TW 3 را می توان در سه کلمه خلاصه کرد؛ عظیم، زیبا، حماسی. آخرین ماجراجویی Geralt (شخصیت اصلی سری) که از قضا به دشوار ترین و کابوس وار ترین ماجراجویی او تبدیل شده، شما را با ابعاد جدیدی از داستان و دنیای این سری رو به رو خواهد کرد. چالش های این نسخه آنقدر بزرگ و باشکوه هستند که بدون شک می توان گفت که سازندگان از حداکثر پتانسیل داستانی بازی استفاده نکرده اند. شاید سرنخ های بزرگترین اشتباه آنها را باید در نیمه ی اول بازی و ضعف های آشکار در سیستم Pacing و روایت بازی جستوجو کرد.
White Wolf's Adventure Ends Here
Pacing به سرعت روایت و قرارگیری اتفاقات و رویداد های بازی در کنار هم، گفته می شود. سیستم Pacing نیمه ی اول بازی به طرز کسالت آوری کُند است. بازی از شما می خواهد تا به دنبال Ciri (دختر خانده ی Geralt) بگردید. این جستوجو شما را به سرزمین های گوناگونی می کشد و وادار به انجام کار هایی می کند که تنها توجیه عقلانی برای آنها، افزایش ساعات بازی است. اگرچه دنیای بازی مملو از شخصیت های گوناگون و دوست داشتنی است، اما هرکس که به Geralt می رسد و سراغی از دختر قصه ی ما دارد، به نوعی قصد معامله با وی را دارد.
«اطلاعات می خوای؟ زن و دخترمو واسم پیدا کن.»«اون از اینجا رفته، ولی می تونم بهت آدرس کسی رو که باهاش بوده (!) بهت بدم، ولی باید واسم یه کاری بکنی»
و ...
این رویه شاید بیش از ده بار در بازی تکرار می شود و همان جذابیت های اولیه ی این بخش را هم سرکوب می کند، اما وضع زمانی وخیم تر می شود که سازندگان به قصدی که در بالا ذکر شد، همین بخش ها را آنقدر طولانی می کنند که به طور کامل فراموش می کنید برای چه این کار ها را می کنید. درست است که این معاملات شما را وارد داستان های جالب و دوست داشتنی می کند، اما آن حس هیجان انگیز و جذاب داستان بازی را تا حد زیادی از بین می برند و داستان بازی را از سطح فوق العاده به داستانی "خوب" می رسانند، اما خوشبختانه سازندگان در طول این بازه ی زمانی دلایل زیادی برای نگه داشتن بازیباز در دنیای بازی دارند. شخصیت پردازی استادانه، برخی حوادث غیر منتظره، گیم پلی سرگرم کننده و ماموریت های فرعی مطمئناََ سخت گیر ترین افراد را هم به ادامه ی بازی ترغیب می کنند و البته مزد صبوری شما هم به زودی و تمام و کمال داده خواهد شد. بلافاصله بعد از پیدا شدن Ciri، به یکباره داستان بازی به اوج باز می گردد. عده ای دلیل این قضیه را حوادث و رویداد های کثیر و غیر قابل پیش بینی گنجانده شده در نیمه ی دوم بازی می دانند، اما با نگاهی موشکافانه تر می توان حقیقت را کشف کرد. دقیقا همان عاملی که 50% اول داستان بازی را تضعیف کرده بود، در تار و پود بقیه ی داستان، روحی تازه می دمد. روایت و سیستم Pacing بازگشته اند تا جایگاه واقعی خود در بازی را پس بگیرند. روایت بازی با اضافه شدن میان پرده های میخ کوب کننده شما را در بهت و حیرت فرو خواهد برد و داستان را آمده ی نقاط اوج بازی می کند. گاهی بازی چنان روند صعودی در پیش می گیرد که فکر می کنید به اوج خط داستانی بازی رسیده اید، اما سازندگان باری دیگر با اتفاقی غیر منتظره، شما را شوکه و داستان بازی را به افق های بالاتری می رسانند و در نهایت با یک جمع بندی نسبتا عالی، بازی را به پایان می رسانند؛ البته بسته به انتخاب های خودتان که جلو تر به آنها خواهیم پرداخت. چینش دقیق و حرفه ای اتفاقات در اواخر بازی بنده را به این فکر فرو برد که سازندگان در نیمه ی اول بازی کجا بودند؟! اما چیزی که بیشتر از این موارد آزار دهنده است، پتانسیل هایی هستند که از دست رفته اند. اگر سازندگان پیدا کردن Ciri را به یک موش و گربه بازی بی پایان تبدیل نمی کردند، می توانستند، رویداد های بعد از پیدا شدن Cirilla را حتی بهتر از آنچه که اکنون در دست داریم، به تصویر بکشند. حتی می توان گفت که سازندگان در به اتمام رساندن بازی، کمی عجولانه عمل کرده اند که البته حق هم دارند. این یک بازی ویدئویی است؛ نه سریال تلویزیونی! ماجراجویی های Geralt، Ciri و سایرین برای یافتن راه حلی برای متوقف کردن White Frost (زمستانی سرد که دنیای بازی را منجمد و تمام نشانه های حیات را از بین می برد. به عبارتی، آخر الزمان)، می توانست بسیار جذاب تر از کارگاه بازی نیمه ی اول بازی باشد. هر چند همچنان داستان بازی عالی است، اما می توانست با یک تصمیم هوشمندانه تر، به شاهکاری بلامنازع تبدیل شود.
زمانی که کمیت و کیفیت، شانه به شانه ی هم قرار می گیرند | شخصیت پردازی
اگر یک بخش از این بازی را بی نقص در نظر بگیریم، آن بخش شخصیت پردازی است. شخصیت پردازی خارق العاده ی هر شخصیت از پس دیالوگ ها، زبان بدن، کار ها و حرکات، کاملا هویداست. امکان ندارد شخصیتی را در دنیای بازی بیابید و با پرداخت فوق العاده ی آن ها از سوی سازندگان رو به رو نشوید. حالا این کیفیت را در کنار صد ها شخصیت اصلی و غیر اصلی بازی قرار دهید تا به دیوانگی محض کشیده شوید! هر شخصیت خصوصیات و علایقی دارد و به رفتار های متنوع شما، پاسخ هایی درخور روحیات خود می دهند. همین امر سبب شده تا دنیای TW 3 و شخصیت های آن چیزی از دنیای واقعی کم نداشته باشند. هنر واقعی سازندگان زمانی بیش از قبل به چشم می آید که بعد از یک ساعت هم نشینی با هر شخصیت، آشنایی نسبی با آن ها پیدا می کنید و به راحتی می توانید آنها را عصبانی کنید (البته جز Yennefer که حتی Lamber هم حریف او نمی شود)، شادشان کنید، گولشان بزنید یا حتی با احساسات آن ها بازی کنید! اینجاست که یکی از رموز (بازم جمع مکسر رمز هست. عربی هست و این قواعد منحصر به فردش ...) موفقیت بازی خود را به دید عموم می گذارد. سبکی که در آن شخصیت پردازی، واژه ای بی معنی به حساب می آید و بازیبازان را از این نعمت بزرگ منع کرده است، شما را با عنوانی رو به رو می کند که شخصیت های مشابه آن را حتی در رویا هم نمی توانستید ببینید. شخصیت هایی که هر یک نماد چیزی هستند. Ciri نماد یک انسان یک دنده و بی پروا؛ Lambert نماد شوخ طبعی و Live for Now به تمام معنا، Zoltan نماد رفیق بی کلک تمام دوران ها و ... . هنوز سورپریز های (فقط فارسی است که نام های لاتین را این گونه دچار نمود آوایی می کند یا من این طور فکر می کنم؟!) سازندگان تمام نشده و به نظر نمی رسد که پایانی بر آن ها باشد. کافی است کمی با شخصیت های مختلف وقت بگذرانید و با آن ها صحبت کنید تا بفهمید که پشت آن ظاهر جذاب یا زشت یا هر چیز دیگری، راز ها و ذات و خصایل درونی دیگری هم نهفته است. این است هنر هفتم که به خدمت هنر هشتم آماده است. هم صحبتی با شخصیت های بازی و رد و بدل شدن هزاران دیالوگ به یاد ماندنی، به راستی که برای خودش عالمی دارد و شما را برای مدت زمانی مجبور می کند تا شمشیرتان را غلاف کرده و لحظاتی را با دوستان صمیمی خود سپری کنید. البته با وجود تمام موارد گفته شده، ای کاش برای شخصیت Vernon Roche، نقشی پر رنگ تری انتخاب می شد تا باز هم شاهد هنر نمایی این شخصیت دوست داشتنی باشیم. کسی که در نسخه ی قبل جز شخصیت های مهم بازی تلقی می شد. خوشبختانه Roche تنها شخصیتی نیست که از نسخه ی دوم به TW 3 نقل مکان کرده است. تعداد زیادی از شخصیت ها در نسخه های قبل حاظر شده اند و در این نسخه هم حضور دارند. از دوستان صمیمی Geralt مانند Zoltan، Dandelion و ... گرفته تا برخی دشمنان قدیمی مثل Letho. اگر نسخه ی دوم بازی را تجربه کرده باشید، حتما با شخصیت Letho آشنایی دارید. اصلی ترین نقش منفی بازی که به انتخاب شما می تواند در TW 3 حضور داشته باشد، اما سازندگان برای شخصیتی با این پتانسیل بالا هم فقط به دو مرحله ی فرعی بسنده کرده اند. تمام این ها به کنار. سوال اصلی این است که چرا شخصیت جذابی چون Iorveth در بازی حضور ندارد. البته دلیل این قضیه را می توان مربوط به محدودیت های سازندگان دانست. چرا که این شخصیت تنها در حالتی که او را به عنوان همراه خود (در نسخه ی دوم) انتخاب کنید، حضور مستمر و موثری در TW 2 خواهد داشت که البته با استعداد هایی که در اعضای استدیوی CD Project Red سراغ داریم، این مشکل هم می توانست به نوعی از میان برداشته شود که این اتفاق به دلیل تراکم بالای شخصیت های جدید و قدیمی، رخ نداد ولی همچنان هیچ ایرادی به این بخش وارد نیست و این ها فقط خواسته های یک طرفدار پر ادعاست!
همه ی مطالب را گفتیم اما شخصیت Geralt را برای آخر کار نگه داشتیم. Geralt ِ نسخه های قبل را به یاد می آورید؟ بهتر است او را از ذهنتان پاک کنید. اکنون با Geralt جدیدی رو به رو هستیم. Geralt شوخ طبع، خشک، یک دنده، خشن یا شاید هم احساسی یا ... . هر کدام از این روحیات به زیبایی تمام در Geralt گنجانده شده اند تا بسته به انتخاب هایمان، شخصیت اصلی متفاوتی از یکدیگر داشته باشیم. حتی این امکان وجود دارد که Geralt را ترکیبی از چند خصلت جلوه دهیم. همه ی این ویژگی ها، با وجود اینکه گستردگی فراوانی دارند، اما با ظرافت تمام خلق و پرداخته شده اند تا با Geralt خو بگیریم و او را به آینه ای تبدیل کنیم که تصویری از خودمان را به تجلی می کند. شخصیتی که با طنازی ها، تکّه ها، غر زدن ها و هزاران رفتار دیگر ما را شیفته ی خود کند. الحق که Geralt یکی از به یاد ماندنی ترین شخصیت های دنیای گیم است. جادوگری که همه او را دوست دارند؛ البته به جز هیولاها!
پنج کاراکتر اصلی
درمورد شخصیت های بازی به اندازه ی کافی بحث شد. اکنون بهتر است به سراغ قبایل و حکومت های بازی برویم. حکومت های زیادی در دنیای این بازی وجود دارند، اما محوریت اصلی داستان با سه حکومت است. حکومت Nilfgaard که در واقع حکومت غالب به حساب می آید و Emhyr Var Emreis دیکتاتور و خود خواه بر تخت سلطنتش تکیه زده؛ حکومت Redania که به وسیله ی Radovid جوان اداره می شود که در واقع جنگ اصلی میان حکومت Nilfgaard و Redania است. حکومت دیگر بازی که به نوعی تازه به بازی اضافه شده است، حکومت Skellige است که در وضع و اوضاع نابه سامانی به سر می برد. مرگ حاکم سبب شده است تا قبایل و خاندان های اشرافی در تلاش برای به قدرت رساندن یکی از اعضای قبایل خود باشند. هر چند فرزندان حاکم مرده هم در تلاش برای رسیدن به این مهم اند. اگرچه دیگر خبری از گروه Elf ها و Dwarf ها در بازی نیست، اما حضور این حکومت جدید به خوبی جای این شبه حکومت ها را پر کرده است. جنگ بر سر تاج و تخت Skellige که شما را خواسته یا ناخواسته به یاد سریال Games of Thrones خواهد انداخت، بسیار زیبا و حرفه ای نوشته شده است و این Geralt است که می تواند خیانت ها و بازی های کثیف قبایل را ریشه کن کرده و یکی از فرزندان حاکم مرحوم (!) را به حکومت برساند. البته در قالب سلسله ماموریت های جانبی که به قطع از بسیاری از ماموریت های اصلی بازی دلچسب تر اند. در سرزمینی که از تعداد زیادی مجمع الجزایر تشکیل شده است و اتمسفری تماشایی دارد. سرزمینی که طوفان های دریایی، یار همیشگی مردم سرسخت اش به حساب می آید. همانطور که می بینید، روابط سیا.سی (امیرخان مجبور شدم! کل بار جمله بر دوش همین کلمه هست) حکومت ها بسیار واقع گرایانه هستند و در طبیعی جلوه دادن بازی، نقش بزرگی را ایفا می کنند. ذات خشن و جاه طلب حکومت Nilfgaard؛ روحیات و فرهنگ وایکینگی که با لهجه ی فوق العاده شیرین ساکنان Skellige همراه است و حکومت Ranovid که بر مبنای دانایی این حاکم جوان پایه ریزی شده است، شما را قانع می کند که عظمت دنیای این بازی، وصف ناپذیر است.
به Skellege خوش آمدید!
ماجرا های Geralt، پایانی ندارد | مراحل فرعی
ماموریت های فرعی TW 3 آنقدر متنوع و جذاب اند که حتی برخی ماموریت های اصلی غول های بزرگ RPG در مقابل آن ها به زانو می افتند. همین جمله برای توصیف ماموریت های فرعی بازی کافی است. داستان های گوناگون انتظار شما را می کشند. داستان هایی که گاهی تا چند مرحله ادامه دارند. گاهی هم به صورت ناگهانی با رهگذری رو به رو می شوید که شما را برای انجام کاری فرا می خواند. البته اطمینان می دهم که این نقش مثل عناوین RPG های مشابه، نامه رسانی نیست و کار های جالب تری انتظار جادوگر ما را می کشد. قرارداد های مختلف برای شکار انواع و اقسام هیولا های خطرناک که فقط یک حرفه ای از پس آن ها بر می آید. یا به دست آوردن کتیبه های مختلف که محتوی فرمول ساخت زره های مختلف، از مدرسه های جادوگری مختلف هستند (مثل گربه، افعی، خرس و گرگ که Geralt دانش آموخته ی مورد آخری است). یا رفتن به سراغ تحت تعقیب ترین های هر سرزمین و تبدیل شدن به یک جایزه بگیر به تمام معنا. دیگر چه چیزی می خواهید؟! آیا عنوانی با این تنوع ماموریت های فرعی را می توان به راحتی پیدا کرد؟! پاسخ سوال را می توان در عناوین امروز صنعت گیم جستوجو کرد. جواب سول مهم نیست. مهم این است که TW 3 در بخش مزبور، یکی از بهترین هاست.
خوب، خوب، بد! | قدرت تصمیم گیری و پایان های بازی
RPG را با یک ویژگی بارز می شناسیم. آزادی عمل در هدایت داستان بازی. در واقع این خود بازیباز است که سکان دار هدایت داستان بازی است. انتخاب های ماست که به بازی جهت می دهد. نسخه ی دوم این سری، نمونه ی بارز این اصل بود. یک انتخاب می توانست کل داستان و رویداد ها را تغییر دهد؛ به نحوی که این موضوع، محیط، دوستان و حتی مراحل را هم تحت الشعاع قرار می داد. تمام این مکانیزم ها در این نسخه هم حضور دارند، اما کمی از تاثیر پذیری آنها کاسته شده است. دیگر تصمیم های شما داستان بازی را به شاخه ای مجزا از داستان بازی منتقل نمی کند، اما این بدان معنی نیست که تاثیری هم در بازی ندارند. انتخاب های شما ممکن است دیدگاه شخصیتی را نسبت به Geralt عوض کند، باعث مرگ کسی شود یا حتی سرنوشت "جنگ کبیر شمالی" را تغییر دهد. در واقع بیشتر این اتفاق ها بر پایان های مکمل بازی تاثیر دارند که نتایج آن ها در غالب یک سری کات سین هنری پخش می شود. دسته ی دیگری از انتخاب ها بر روابط عاطفی Geralt و معشوقه هایش تاثیر می گذارند. شما می توانید، روابط عاطفی خود را با Yennefer مستحکم تر کنید یا با Triss از نو شروع کنید یا حتی از هر دوی آن ها استفاده کنید که به هیچ وجه پیشنهاد نمی شود (تن Geralt را با این کار نلرزانید!). چند مورد انتخاب سرپایی هم در TW 3 انتظارتان را می کشند که جواب دادن به آن ها در بازه ی زمانی کوتاهی، انجام پذیر است. این انتخاب ها تاثیر خاصی در داستان و رویداد های آن ندارند و فقط با تغییراتی در گیم پلی و محیط، باعث ایجاد تنوع می شوند که قابل تقدیر اند. اما گروه آخر انتخاب ها، مهم ترین انتخاب هایتان هستند و باید در اتخاذ آن ها نهایت دقت را به خرج دهید؛ چراکه می توانند پایان بازی را تغییر دهند. سیستمی که برای این تصمیم ها انتخاب شده است، حالت "چند از چند" (X of X) دارد. اما این به چه معناست؟ فرض کنید در این بازی 5 تصمیم گیری اساسی در برابر شما قرار دارند. اگر بتوانید سه مورد از پنج مورد را درست پاسخ دهید، با پایان خوشی رو به رو می شوید و اگر موفق به انجام این کار نشدید، با پایان نه چندان خوشایند بازی رو به رو خواهید شد. البته در این بین یک مورد انتخاب خاص هم وجود دارد که در پایان خوش بازی تاثیر می گذارد و آن را به دو بخش مجزا تقسیم می کند. پس در کل پایان های بازی به سه قست کلی ختم می شوند. هر چند ممکن است این سه پایان برای برخی افراد بسیار کم تعداد به حساب بیایند، اما باید به آن ها یاد آوری کرد که همین پایان ها هم چقدر حماسی، دوست داشتنی و گیرا طراحی شده اند؛ به خصوص پایان تلخ بازی که از شدت شوک، شما را مانند تکه چوبی، خشک می کند. بعد از گذشت مدت زمان کوتاهی، تازه متوجه می شوید که قضیه از چه قرار است و اینجاست که چند احساس شما، در هم آمیخته می شوند. احساس خرسندی، غم، اندوه و حسرت که نمی دانید کدام بر شما غالب است. احساس عجیبی که ممکن است برای اولین بار آن را تجربه کرده باشید. این حسی است که کم تر بازی به شما منتقل می کند. عناوینی که صرفا از قالب فانتزی خارج شده و در گوشت و خون شما نفوذ و نهایتا به روح شما می رسند و آشیانه ای در آن بنا می کنند. TW 3 هم عنوانی است که در کنار برادران خونی (عناوین RPG) و غیر خونی (عناوین غیر RPG) خود به این جایگاه والا دست یافته است.
اگر منتظر نتیجه گیری هستید، مجبورم شما را ناامید کنم. متن گویای همه چیز است. برداشت ها کاملا سلیقه ای هستند، اما به شخصه معتقدم، داستان بازی The Witcher 3: Wild Hunt عالی است. فاصله ی داستان بازی تا شاهکار شدن به اندازه ی یک تار مو است، اما همه ی اینها از ارزش های این بازی چیزی کم نمی کند. بدون شک The Witcher 3 یکی از 5 بازی RPG برتر تاریخ است. عنوانی که خود را در خاطر RPG بازان جاودانه کرد؛ به خاطر داستان عالی، شخصیت های فراموش نشدنی، اتمسفر گیرا و ...
... White Frost's Coming
از شما عزیزان که این مقاله رو خوندید، نهایت تشکر رو دارم. باید اشاره کنم که بنده از طرفداران سرسخت Witcher هستم و نسخه ی آخر بازی رو 2 دوبار تموم کردم و به هیچ وجه قصدم کوبوندن بازی نیست. تمام مشکلات گرفته شده با دقت فراوان کشف شده اند (!) و به هیچ وجه جنبه ی ایراد گیری الکی ندارند. باز هم ممنون که با بنده همراه شدید.
«یا حق»
!Praise Prince of Persia