ارسالها: 20
موضوعها: 4
تاریخ عضویت: Aug 2013
پلتفرم های شما:
09-28-2013, 08:31 PM
(آخرین ویرایش: 09-28-2013, 08:33 PM، توسط hadi13.)
با سلام
این تایپک رو من برای کسانی گذاشته ام که در حال انجام بازی" اتفاقاتی زیبا و بیاد ماندنی برایشان اتفاق افتاده است و قصد دارن دیگران را هم ازاین خاطرات سهیم کنند این خاطرات را هم می توانید از بازی های جدید هم قدیم بگویید ولی سعی کنید از بازی های جدید مانند gta v استفاده کنید
در اینجا شما می توانید تمام خطرات خود را برای همه به اشتراک بگذارید و سعی کنید ام را بگونه ای بگویید که برای همه زیبا باشد
------------------
شما می توانید این خاطرات را بصورت فیلم .عکس یا به صورت نوشته ""بنویسید[img]images/smi/s0 (37).gif[/img]
____________________
اسپم ممنوع
[img]images/smi/s0 (24).gif[/img]
فقط یه نفر است که تو دنیا منتظرشم[img]images/smi/s0 (74).gif[/img]یا صاحب الزمان
ارسالها: 56
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Sep 2013
آقا یه سوال دارم:الآن یه ps3 بگیرم ارزش داره؟
ارسالها: 377
موضوعها: 61
تاریخ عضویت: Mar 2013
پلتفرم های شما:
یادمه 13 سالم بود.شبی xbox خریدم اومدیم جلو خانواده یه خودی نشون بدیم و xbox و به رخ بکشیم.سی دی اساسین2 رو که همون شب خریده بودم و گذاشتم تو دستگاه.اولین صحنه ی بازی که به دنیا اومدن اتزیو بود([img]images/smi/s0 (53).gif[/img]) اون که هیچ بعد که یکم بازی رو میگذرونی نشون میده اتزیو میره پیش gf که اونجا دیگه ضایه بازی شروع میشه منم که بچه بودم(نه که الان خیلی گندم!!!).
خلاصه بابام فردا صبحشم بهم تیکه انداخت:میره 300 تومن پول دستگاه بازی میده که شبشو بسازه[img]images/smi/s0 (45).gif[/img][img]images/smi/s0 (45).gif[/img]
این بود اولین خاطره من با x360!
[img]images/smi/s0 (24).gif[/img]
ارسالها: 20
موضوعها: 4
تاریخ عضویت: Aug 2013
پلتفرم های شما:
09-28-2013, 09:05 PM
(آخرین ویرایش: 09-28-2013, 09:11 PM، توسط hadi13.)
خود من وقتی 9 سالم بود توی بازی مرد عکبوتی 1 گیر کرده بودم اون قسمتی که باید رمز در رو پیدا می کردیم اقا ما هی فکر می کردیم رمز می زدیم باز نشد شانسکی زدیم بازی نشد خلاصه دیگه خسته شدم عصابم خورد شد تند تند یه چیزی زدیم دیدم گفت درسته .در باز شد[img]images/smi/s0 (34).gif[/img]دهنم باز موند بعد کلی خندیدم[img]images/smi/s0 (45).gif[/img]
(09-28-2013, 08:48 PM)'rise fall' نوشته است: آقا یه سوال دارم:الآن یه ps3 بگیرم ارزش داره؟
=======
داداش اسپم ندید هر سوالی بخش مربوطه خودش رو داره شما باید از اینجا تمام سوالات مربوط را بنویسید اونجا همیشه اپدیته
فقط یه نفر است که تو دنیا منتظرشم[img]images/smi/s0 (74).gif[/img]یا صاحب الزمان
مرحله اول assassin creed brotherhood آبرو هیثت ما رو برد 11.12 سالم بود رفتم ps3 خریدم اون موقع تلویزیون جدا نداشتم خدا رو شکر صبح بود فقط مامانم خونه اونم تو آشپزخونه شانس آوردم[img]/images/smi/new/18.gif[/img][img]/images/smi/new/18.gif[/img][img]/images/smi/new/18.gif[/img][img]/images/smi/new/18.gif[/img]
ارسالها: 322
موضوعها: 98
تاریخ عضویت: Apr 2013
پلتفرم های شما:
- PC
- Playstation 3
- Xbox 360
- Wii
- PSVita
- Playstation 4
- xbox one
- Wii U
من خیلی خاطره دارم دونه دونه میگم به مرور زمان[img]images/smi/s0 (25).gif[/img]
فک کنم 3 ساله بودم که PSone خیلی باب شده بود و مام به پدر جان شب و روز می گفتیم من اینارو نمی خوام (SNES-GB-Genesis پدر بزرگوارمان گیمری بود برا خودش و کماکان هنوز هم هر از گاهی ماهی یکی دو دفعه به X 360 من دستبرد میزنه[img]images/smi/s0 (25).gif[/img][img]images/smi/s0 (25).gif[/img]) پِلِ سشن ( پلی استیشن[img]images/smi/s0 (25).gif[/img]) می خوام خلاصه اقای پدر ما رفت دنبال پل سشن اما گیرش نیومد[img]images/smi/s0 (67).gif[/img] اما بجاش از یه جایی برام N64 گرفت و خلاصه اومد خونه که هان علی این پلی استیشن ماهم که با ذوق و شوق باز کردیم بعد از کمی تفکر ناگاه دریافتیم که هی وای پدر گرامی خرمان کرده[img]images/smi/s0 (41).gif[/img][img]images/smi/s0 (41).gif[/img][img]images/smi/s0 (41).gif[/img] خلاصه گریه و زاری که بابا چرا دروغ گفتی دروغ گو من دوست ندارم و از این دست سخنان[img]images/smi/s0 (25).gif[/img] نهایتا پدر گفت جهنم خودم بازی می کنم . ناگه کارتریج Super Mario 64 گذاشت وشروع کرد به بازی تا اون زمان هم که بازی سه بعدی نبود ماریو رو که گذاشت پیش خودم گفتم اینم مثله همون سگاست که بازی شروع شدو دیدم که یا ابوالفضل چه گرافیکی خلاصه اول بروی خودم نمی اووردم ولی بعدش چنان جذب بازی پدر شدم که نگو![img]images/smi/s0 (29).gif[/img][img]images/smi/s0 (29).gif[/img][img]images/smi/s0 (29).gif[/img]
بالاخره پدر بلند شد رفت تو آشپزخونه منم عین گشنه ها حمله کردم به کنترلر یه چند لحظه هنگ کردم چون دسته اون شکلی (سه پایه با یک شوک ندیده بودم!) و ماهم شروع به بازی کردیم و چندلحظه بعد اقای پدر اومد و با قصاوت تمام دسته رو گرفت و خودش بازی کرد[img]images/smi/s0 (41).gif[/img][img]images/smi/s0 (41).gif[/img][img]images/smi/s0 (41).gif[/img]
بالاخره از فرداش تونستم دستی به N64 بزنم!!![img]images/smi/s0 (24).gif[/img]