(07-05-2015, 10:54 PM)Prince of Persia نوشته است: سلام خدمت PWLG عزیزخب مثل اینکه بحث طولانی رو در پیش داریم.
شخصیت پردازی Kevin، Boris و Courtney در حد سناریو هایی که واسشون نوشته شده بود، خوب بود. به خصوص برای Kevin و Boris. حالا درسته شخصیت Courtney یه مشکلات جزئی داشت که اصلا به چشم نمی یاد. Doktor هم که واقعا فوق العاده بود. هم ساده بود. هم منظبط که تعاملش با رایدن که شخصیتی سرزنده، خود سر و احساسی داشت، واقعا جالب بود. در ضمن یه نکته هست که باید متذکر بشم. بازی یه قابلیت خوبی داشت و اون این بود که میشد در هر زمان به گفتوگو با دوستان رایدن (به جز صحبت های اجباری و درون داستانی) پرداخت. این موضوع سبب میشد تا این شخصیت ها در ذهن بازیکنان به خوبی شکل بگیرند و این گقتوگو ها شخصیت پردازی اونها رو کامل می کرد. این از این.
I'm back
Sorry for the delay
(این جمله همیشه منو یاد اتزیو میندازه)
خب بریم سر وقت جواب جناب عالی (Prepare yourself)
:gameemag.ir_smiley (54):
شخصیت پردازی کوین و بوریس و کورتنی و دکتر، روی هم رفته نصف شخصیت پردازی"هل امریک" هم نمیشن! کلا نقش اینو دارن که چیزایی که خودمون میدونیم رو به خودمون بگن! اون codecها رو هم میدونم ولی همونم زیاد جالب نبود و باعث نمیشد به این 4نفر رو جذاب بکنه! تو سری متال گیر همیشه تو codecها یه حس رفاقت بین شخصیت اصلی و طرف مقابل وجود داشت که خب اوجش با "هل" بود ولی تو این انگار با خنده و صمیمیت الکی، مثلا میخواستن نشون بدن که خیلی با رایدن رفیقن براشون مهمه! حرفم اینه که کلا شخصیت های قوی ای نبودن! هیچکدوم نبودن نه تنها این چهارتا، بلکه کلا همه شخصیت ها ضعف زیاد داشتن. بازی اصلا به کسی بها نمیداد! خیلی سریع تموم میشد و جا برای پرداختن به داستان نمیذاشت!
داستان بازی حوب بود! خوب و فقط همین و در حد تعاریف شما نبود! پرش های یه دفعه ای داشت! مثلا یه جا رایدن اون بچه هه رو نجات میده بعد یه دفعه میبینیم سوار ماشین شده داره میره شهر! بعد همینجوری میفته به جون پلیس ها!
نقلقول: والا من نمی دونم تو دیگه از جون این باس ها چی می خواستی؟ Samuel و اون Armstrong که هیچی؛ هر دو هم عقیده ایم. ولی من در تعجبم که چرا شخصیت پردازی شخصیت Monsoon نظرت رو جلب نکرد! شخصیت پردازی ایشون حتی از Sam هم بهتر بود. صحبت هاش در کنار آسمون خراش در زیر هوای بارونی رو به یاد بیار. Monsoon آنچنان قشنگ صحبت کرد که من رو قشنگ قانع کرده بود؛ البته بعدش حرف های Raiden واسم خیلی قانع کننده تر بودن. Monsoon چنان ابهتی داشت که Sam کنارش جرات عرض اندام نداشت و انگار ازش می ترسید. حالا درسته دو باس Sundowner و Mistra در حد باس های دیگه نبودند ولی همچین که شما میگی هم نصفه نبودند. Mistra که با صحبت درباره گذشته اش باعث ایجاد یه آشنایی نسبی برای بازیبازان شد. من که هرچی فکر می کنم می بینم بیشتر بازی ها حتی این پیش زمینه ها رو هم برای باس هاشون ارائه ندادن. همون DMC 5 مثلا. پردازش باس اخبار گو (فکر کنم اسمش News Man بود یا یه همچین چیزی. همونی که فقط کله داشت) خوب بود؟ اصلا پردازش شده بود مگه؟ یا خیلی از عناوین دیگه که فقط گفتن بکش تو با دلایلش چی کار داری؟! در کل باید بگم که خیلی کم پیش میاد که پردازش باس ها و دشمنان دیگه شاهکار باشه (جوکر) و نمیشه از همه ی باس ها این انتظار رو داشت.
مانسون رو کلا تو 10 دقیقه دیدیم و زدیم با دیوار یکیش کردیم، دیگه چیش باید یه ذهنمون نقش ببنده که حالا بخواد نظرمون رو هم جلب کنه؟ شما برو متال گیر سالید1 رو ببین! یکی میاد مثل آسلات که اولین باس بازیه و وقتی شکستش میدیم، نمیمیره و از صفحه داستان محو نمیشه و بازم باهاش برخورد میکنیم تا قشنگ تو ذهنمون نقش ببنده یا یکی مثل اسنایپر ولف باید دوبار باهاش بجنگیم که تا موقع کشتنش کوجیما به اندازه ای این شخصیت رو به ما میشناسونه که حتی دلمون نیاد بکشیمش و صحبت های لحظه آخرش هم آدمو نابود میکرد! شخصیت های مهم داستان نباید حضورشون در حد یه سُک سُک باشه و بعدش برن پی کارشون! واسه همین میگم سم عالی بود، واسه همین همه سم رو دوس دارن چون بهش بها داده شد و خودشو تو داستان نشون داد! مانسون با اونهمه ابهتش که میگی رو نابود کردیم ولی در حد اون دوئل خفن تو غروب آفتاب با سم بود؟ شخصیت پردازی قوی به این نیست که یه نفر بیاد با چهارتا پرت و پرت و دیالوگ فلسفی خوشو مثلا خیلی خفن نشون بده! جدا از اون همون ولف که فکر کنم اولین باس هم بود، ازش میشد چیز خفنی درآورد ولی خیلی راحت نابود شد و رفت پی کارش! میسترال هم همینطور! آشنایی نسبی بخوره تو سر کونامی
وقتی دو دقیقه بعدش میزنیم لهش میکنیم دیگه آشنایی میخوایم چیکار؟
جالب اینجاس بیشتر از اینکه دیالوگ ها و کلا داستان بازی به شخصیت پردازی کمک کنه، موسیقی تِم هر شخصیت اینکار رو میکرد و همون یه ذره چیزی هم که از این باس ها میفهمیدیم، به واسطه آهنگی بود که موقع مبارزه باهاشون پخش میشد! حالا شما از DmC (نه DMC5) مثال زدید. خب اولا اینکه خیلیا با داستان بازی کلا مشکل داشتن، این به کنار ولی شخصیت پردازی باس بسیار خوب بود! اون news man که میگی، اسمش باب باربوس بود و شعارش هم just doing gods work بود! همین شعارش تو اول یه زمینه ای از این شخصیت برامون ایجاد تا موقعی که برسیم سر وقتش! اتفاقا شخصیت پردازیش حداقل از اون میسترال خیلی بهتر بود ولی اینجا نمیخوام زیاد توضیح بدم که از بحث خارج نشیم! انتظار داشتم وقتی از شاهکار صحبت میکنید، یکی بهتر از "جوکر" رو مثال میزدید!
(آخه کجاش شاهکار بود؟)
نقلقول: می رسیم به رایدن.
چه انگیزه ای بهتر از انتقام وجود داره؟ همین اسنیک هم انگیزش تو نسخه ی 5 تقریبا همینه که احتمالا با پیشروی در داستان دچار تحولاتی میشه. درست مثل همین بازی که اولا قضیه کاری بود ولی با کمی پیشروی در داستان بازی وارد حالتی شخصی و در اواخر بازی هم که قالبی وطن پرستانه پیدا کرد. چه انگیزه ای بهتر از اینکه تلاش کنی تا هیچ کسی به سرنوشت تلخ تو دچار نشه؟ عصبی شدن رایدن در این نسخه هم کاملا منطقی هست. در متال گیر های دیگه همیشه مشغله های رایدن حالتی کاری داشتند ولی در این نسخه مسائل به شدت شخصی شدند. رایدن بار ها و بار ها با گذشته ی تلخش رو به رو شد و به خاطرش توسط دشمنان تحقیر شد. حالا می خوای عصبانی نشه؟ تو نسخه های قبلی هیچ وقت به طور مفصل به گذشته ی شوم رایدن اشاره ای نشده بود. دیالوگ هاش هم به نظر من که واقعا عالی بود. هیچ وقت حرف بی خودی نمی زد. انقدر جملات قشنگ به کار می برد که تعدادشون از دستم در رفته. چند تاش رو در بالا آوردم. این که میگی دیر قضیه رو میگرفت منو متعحب میکنه. رایدن این قدر تخصصی درباره ی هوش مصنوعی و دزدیدن مغز بچه ها حرف میزد که من در دکتر نبودنش شک کردم!
داداش بحث اسنیک کلا فرق میکنه! کوجیما با MGS2 یه بلایی سر همه آورد تا کسی جرئت نکنه درباره بازیش قبل از انتشار، پیش بینی ای بکنه!
همین الانش هیچکس نمیتونه بگه چه چیزی ممکنه پیش بیاد تو 5 و خیلیا مطمئن نیستن حتی شخصیت اصلی بیگ باس باشه یا حتی به نظر عده ای ممکنه این skull face برخلاف تصور همه، نقش بسیار کوچکی در بازی داشته باشه! کلا بحث نسخه های منتشر نشده رو پیش نکش
داداش من کجای مشغله های رایدن حالت کاری داشت تو قبلیا؟ اگه حالت کاری داشت به خاطر اسنیک جفت دستای خودشو قطع میکرد؟ یا تو نسخه دوم که کلا سرتا پاش شخصی بود
اتفاقا این نسخه بیشتر حالت کاری داشت تا شخصی!
خب ببین من از داستان کلی خوشم اومد ولی به نظرم اصلا این داستان از اساس اشتباهه چون داستان رایدن تو متال4 تموم میشه و جک دلیلی برای جنگیدن نداشت که دلیل سطحی تامین مخارج خانواده رو میزنن تنگ بازی! در اصل قرار بود داستان بین نسخه 2 و 4 باشه که کوجیما میدونس پلتینوم از پسش برنمیاد واسه همین داستان رفت بعد4! بازم در کل داستان بازی خوب بود ولی یه جاهایی بی معنیه مثلا اونجا که سم میاد تو تلویزیون وسط میدون و پلیسا رایدن رو دوره میکنن و اونم صدای پر از ترس و وحشتشون رو میشنید ولی بازم میزنه همه رو میکشه و بازم به بازی ادامه میدیم و همه رو میکشیم رو الی آخر! خب الان این چی بود؟ اگه هدف رایدن درسته که خب درسته پس این صحنه رو نشون دادن که چی بشه؟ یه تامل دو دقیقه ای تا یه ذره شخصیت اصلی کتک بخوره؟ همین؟ خب همین صحنه نباید یه تردید کلی تو دل رایدن بوجود میاورد؟
مشکلم با شخصیت پردازی رایدن اینه که نمیتونم اینو با اون شاهکاری که تو متال4 دیدم مقایسه کنم! این رایزینگ خیلی وقت پیش بازی کردم و متاسفانه خیلی چیزاش یادم نیست ولی بعضی قسمت ها بود که یه سری چیزای خیلی تابلو رو نمیفهمید و آدم به عقلش شک میکرد!
بازم میگم داستان کلی خیلی خوب بود ولی ایرادات جزئی زیادی داشت!