امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
این زندگی زیباست: نقد و بررسی عنوان Life is Strange
#1
به نام خداوندگار یکتا


"این زندگی زیباست"
نقد و بررسی عنوان Life is Strange

[تصویر:  header.jpg?t=1453493328]

تاریخ انتشار: 2014-2015 ( 29 فوریه 2015)
استدیو سازنده: Dontnod
پابلیشر: Square Enix
ژانر: ماجراجویی


Love is Rare, Life is Strange, Nothing Lasts And People Change


Previously On Life is Strange
به چهره خود در آیینه مینگرم. به رنگ آسمان است و به سفیدی مروارید. بی آرایش، بی ریا، رها ... . به دستانم نگاه میکنم که از شوق فردایی بهتر هنوز به کالبد بی روح من چسبیده تا شاید، شاید بتواند در پهنه این اقیانوس بیکران، از لحظه ها فردایی بهتر بسازد. فکر میکنم، به تکه یاقوتی که میریزد بلکه از ریختنش ریخت لحظه ای را عوض کند تا شاید بتواند اقیانوسی از یاقوت ها را از نیستی نجات دهد. و به رنج فکر میکنم، و به قطره ابی که از حاشیه این آیینه دریافامِ رو به روی من میچکد، تا با رفتن، ذره ای از خلیج بیکران عشق را، برای ماندن در خاطر بی خاطره ی این زمین بی عشق، به یادگار بگذارد.
در پس گوشه چشم آیینه وال هایی را میبینم که مانند فرستادگان خدا چه ساده به خاطر گناهان ما خود را به ساحل نیستی می افکنند تا با یادآوری گوشه ای از گناهان ما، پایان را به ما گوشزد کنند و بین ما و اقیانوس بایستند و بگویند: مارفتیم. تو بمان با آنها و گناهانشان. و به انسانی فکر میکنم که چه ساده میگذرد از این تلخی ها و فراموش میکند تا شاید بتواند در انتهای این راه بی انتها کورسوی نوری سفید از خیال را به یاد امید ببیند و افسوس که همه پوچ است و پوچ و پوچ.
و به آدمی فکر میکنم که چا ساده و زیبا در پشت پرده تاریکی و روشنی غروب یک زندگی از یاد رفته عاشق میشود و راه را تا انتها میرود شاید فرصتی ببیند برای عاشق ماندن. و من که چه متفاوت عشق را لمس کردم. متفاوت تر از همه تفاوت ها.
و فکر میکنم به نجوای این راه بیراهه. این دایره بی انتها از تغییرات که جای جای آن سخن از تکرار و زنجیری بی پایان دارد. و در مرکز این راه برای اخرین بار میبینم فردایی را بی من و آینده ای را بی آنها و چه سخت است هم بی من و هم بی آنها. و صدای پای زمان را میشنوم که در گوشم زمزمه میکند: من منتظرم، وقت رفتن است. با چه کس میروی؟ با او یا با آنها؟

[تصویر:  maxresdefault.jpg]

خاطراتم را به تو میسپارم
پارادوکس. واژه جالبی است. به ندرت در زندگی روزمره با آن مواجه میشویم ولی به وفور از آن استفاده میکنیم، از شنیدن آن لذت میبریم و دیدن پارادوکس ها ما را به وجد می آورد. داستان های تراژدیکی که به وسیله همین پاردوکس ها در زهن ها باقی مانده کم نیستند و معمولا ردپای سوالاتی در ذهن ها به جای می گذارند: چرا؟ چگونه؟ و زیبایی پارادوکس به پاسخ ندادن به این سوالات است نه پاسخ دادن به آنها.
 Inception , Twelve Monkyes, Predesetination از جمله شاهکار های پارادوکس در دنیای سینما و بازی هایی مانند Bioshock Infinite و امثال آن، نمود معنادار پارادوکس در دنیای هنر هشتم هستند.
از جهاتی Life is Strange را هم میتوان از این دسته شاهکار های دنیای بازی های رایانه ای دانست. یک داستان بی نقص و زیبا با شخصیت های فراموش نشدنی. داستان زندگی دختری به نام مکس که پس از چند سال به شهر خود بازگشته تا در کنار ادامه تحصیلاتش، خاطرات دوران کودکی و نوجوانی خود را زنده کند. با دوستان قدیم خود ملاقات کند و گذشته ها را از زیر خاکستر فراموشی بیرون بکشد.  ولی افسوس، افسوس که هیچ چیز آنطور که ما رهایشان میکنیم باقی نمی ماند. زخم ها عمیق تر می شوند، زخم های تازه می آیند و قدیمی ها کهنه تر میشوند. مهربانی ها و محبت ها به فراموشی سپرده میشوند و فقط با بودن است که خاطرات، عشق ها و دوستی ها دوباره زنده میشود. مکس باز میگردد ولی غرق شده. غرق شده در دنیای خالی و پوچ زمان که این توهم را به وجود می آورد: من دنیای کوچک حود را کنترل میکنم. ولی باید این خیال باطل را رها کرد تا شاید با رها کردن کورسوی تغیرات را در دنیای خود ببینیم.
هرکس انتخاب هایی دارد. میتواند بد باشده میتواند خوب، ظالم باشد یا مهربان، با وفا باشد یا بی وفا. مکس هم همینطور است، اسیر شده در انتخاب میلیون ها طرفدار و هواخواه. آماده برای پیمودن راهی پر از هیجان و ماجرا. پر از دوستی و خیانت و مهربانی و عشق و کینه، تا در انتها به جایی برسد که تمام رشته های از هم باز شده این کلاف سردرگم به هم برسد. و انتخاب کند که ادامه بدهد و برای عشق قربانی کند یا برگردد و عشق را برای زندگی قربانی کند.

[تصویر:  maxresdefault.jpg]

بدون شک داستان LIS از جمله زیباترین، عمیق ترین، تراژدیک ترین و احساسی ترین سناریو های موجود در بین عناوین مختلف بازی های رایانه ای است. یک داستان لطیف و جذاب و درگیر کننده که بازیباز را پشت تلوزیون ها و مانیتور ها، بر روی صندلی هایشان ساعت ها میخکوب میکند و با به پایان رسیدن هر بخش از این داستان پنج گانه، وعده بازگشت به دنیای کوچک و غم انگیزی را میدهد که با گسترده شدنش، عمیق تر بر روح و جان ما فرو میرود و ما را بیش از پیش تشنه آینده میکند.
با وجود اینکه داستان در 5 قسمت جداگانه در ماه های متوالی منتشر شده، به غیر از موارد نادری، کاملا وحدت و یکپارچگی خود را حفظ میکند. به موقع اوج میگیرد، فرو مینشیند و پیچ میخورد و در جای خود هیجان را تزریق میکند و به پایان میرسد تا بازیباز را برای مدتی در بهت و حیرت رها کند.
اما خارق العاده ترین بعد داستان بازی، شخصیت پردازی های بینظیر کارکتر هاست. به طوری که شما از ابتدا تا انتهای بازی، به راحتی با همه کارکتر ها ارتباط مناسب را برقرار می کنید. در طول بازی همیشه در کنار مکس هستید و هیچگاه شخصیت کارکتر خود را در میان دیگر کارکتر ها گم نمیکنید. این یکپارچگی شخصیت نه فقط در کارکتر مکس بلکه در تمامی کارکتر های کوچک و بزرگ بازی رعایت شده. برای مثال کلوئی همیشه کلوئی است. همیشه آن رفتاری را انجام میدهد که شما از او انتظار دارید. پر از کینه و نفرت ولی معصوم و بیگناه. تنها مانده با کوله باری از خاطرات که رها کردن آنها مانند گم شدن در دره فراموشی هاست.
در مقایسه با بیشتر عناوین هم سبک LIS یک برتری قابل توجه دارد و آن این است که انتخاب ها، دیالوگ و ریزترین جزِئیات در روند داستان بازی اثر میگذارند و تعامل بازیباز با داستان را به بهترین شکل خود برقرار میکند.
روند داستان عالی است، اما در نگاه یک بازیباز تازه کار هم درون مایه داستان به اندازه دیگر بازی های هم سبک قوی نیست. نمیگویم داستان بد است. نه، به هیچ وجه. اما میتوانم به شما قول دهم که با بازی کردن عناوینی مانند The Walking Dead S1 و Heavy Rain از بعد داستانی بازی لذت بیشتری خواهید برد.
[تصویر:  life_is_strange_episode_5_7.jpg]

یک روز خلاقانه
تا به حال به قصه گوی یک داستان توجه کرده اید؟ چیزی که داستان را برای شما بازگو میکند، در هر قسمت از داستان احساسات را به شما انتقال میدهد و میتوان گفت برای برخی عامل  میخکوب شدن در رخت خواب ها و صندلی هایشان است تا بتوانند ادامه داستان را تجربه کنند.
یک داستان عالی برای شنیده شدن، برای تحسین شدن و برای ماندن در خاطره ها، علاوه بر داستان به یک قصه گوی عالی نیاز دارد. نوشته هایی که داستان را از ذهن یک نویسنده خارج کرده اند، صدای دلنشین مادری که برای کودک خود قبل از خواب قصه میخواند و تصاویر یک کتاب مصور که شکل اتفاقات را عملا برای ما نمایش میدهد همه و همه نقش آن قصه گو را دارند. یکی با نوشته، یکی با صدا و دیگری با تصویر تا هم قصه گو و هم داستان دست به دست هم دهند که قصه ای را، قصه شگفت انگیز دختری به نام مکس را در ذهن ما به یادگار بگذارند.
قصه گوی یک داستان در هنر هشتم، گیم پلی یک بازی است که با تعامل خود با داستان، روایت یک قصه را برای ما جذاب تر میکند. گاه برای ما معما طرح میکند تا مغز هایمان را به کار گیریم و معما را حل کنیم، گاه از ما میخواهد بیشتر در محیط گشت و گذار کنیم تا شاید بتوانیم قسمتی از جزِیات  یک ماجرا را بهتر درک کنیم و گاهی این قصه گو فقط آنجاست که ما را سرگرم کند تا برای شنیدن ادامه داستان مشتاق تر شویم.

[تصویر:  2793477-my+great+game+-+my+great+capture...1-4216.jpg]

گیم پلی، نقطه تعامل بازیباز با دیگر عناصر بازیست. رابطی است که داستان را روایت میکند. بدون وجود یک راوی خوب قصه عالی هیچ معنایی ندارد. شاید اکنون از خود این سوال را بپرسید که آیا راوی LIS باعث شد خاطر شما آنقدر از پایان یافتن داستان مکس ناراحت شود یا این خود داستان بود که اشک بر چشمان صدهاهزار بازیباز جاری کرد؟
پاسخ هردوست. هم راوی و هم داستان دست به دست هم دادند تا این شاهکار را در خاطر یکایک ما ثبت کنند. اگرچه راوی داستان ما خالی از اشکال نیست ولی در یک نگاه کلی متوجه میشویم که در مقایسه با عناوینی مانند Walking Dead راوی این داستان بهتر عمل کرده و تعامل زیباتری با داستان دارد. با قدرت های مکس معما های به جا و منطقی خلق میکند، همراه با داستان پیچ میخورد و با به کار گیری جزئیات در داستان بازی دخالت های به جا انجام میدهد.
دامنه انتخاب هایی که راوی داستان ما به بازیباز میدهد به حدی است که علاوه بر تعیین رفتار و شخصیت کلی کارکتر، سلیقه 99% از بازیباز ها را هم در زمینه پیچش دادن به ظریف ترین قسمت های شخصیت مکس جوابگوست. برای همین است که میگویم میلیون ها مکس و میلیون ها بازیباز. مکس من مهربان و صادق و بی ریاست ولی شاید همین مکس در آنطرف دنیا عبوس و بد خلق و کینه ای باشد و نکته دقیقا همین جاست.
خارق العاده ترین ویژگی این راوی دوست داشتنی توجه بی نظیر به جزئیات است. مکس به راحتی میتواند در محیط گردش کند، با عکس گرفتن جزئیاتی را به خاطر بسپارد و با نگاه کردن به قاب عکسی، از ریزترین ویژگی های شخصیت یک نفر با خبر شود تا شاید بتواند با یک انتخاب درست و به جا، دقیقا در جایی که نیاز است، جان یک انسان بی گناه را نجات دهد و همین است که مارا بیش از پیش تشنه و درگیر این جزئیات میکند، تعامل.
نکته قابل توجه دیگر قدرت های مکس و نحوه برقرای ارتباط بین این قدرت ها ، گیم پلی و داستان بازی است. مکس میتواند زمان را به عقب برگرداند و در زمان تغییراتی ایجاد کند؛ هرچند در آخر میفهمیم که این تغییر در زمان بدون هزینه هم نیست. این قدرت مکس در بیشتر قسمت های بازی این اطمینان خاطر را به بازیباز میدهد که با خیال راحت بین دیالوگ ها و رفتار مختلف انتخاب کند چون میتواند با برگشتن به گذشته این انتخاب ها و به طبع نتیجه هایشان را تغییر دهد و از بین چندین انتخاب، گزینه ای را برگزیند که بیشتر مکس درون بازی را به مکس درون ذهنش نزدیک تر کند. همچنین مکس میتواند با این قدرت ها معما های سطح متوسط بازی را با زحمت کمی حل کند. مثلا میتواند با استفاده از این قدرت بفهمد که چگونه باید به دفتر مدیر مدرسه نفوذ کرد یا بفهمد که چگونه سرنوشت تلخ زندگی دوستش کلوئی را به سرنوشتی تلخ تر تبدیل کند. نکته مثبت دیگر در قابل باور بودن این قدرت هاست. در گذشته بسیاری از عناوین را دیدیم که کارکتر هایشان در زمان دخالت میکردند ولی اکثر دخالت هایشان در زمان به یک پارادوکس میرسید که بیننده را به این باور میرساند که در نهایت، دخالت در زمان یک پارادوکس است (هرچند که از نظر فیزیکی صحیح است) اما قدرتی که مکس دارد کاملا قابل باور است و تقریبا هیچگاه به یک پارادوکس غیر قابل باور نمیرسد و در اکثر قسمت های بازی کاملا منطقی جلوه میکند.
با وجود تمامی این ویژگی های مثبت و خلاقانه، راوی ما در بعضی قسمت ها با وقفه های بی جا بین قسمت های داستان، حواس بازیباز را از اصل ماجرا پرت کرده و بیش از حد بازیباز را درگیر جزئیات بی اهمیت میکند.
ولی به طور کلی، پس از داستان بازی، این راوی خوش صحبت و دوست داشتنی خلاقانه ترین بخش بازی محسوب میشود.

[تصویر:  Life-Is-Strange%E2%84%A2_20150128172417.jpg]

با نگاهم گوش میدهم، با گوش هایم نگاه میکنم
هر داستان، هر کارکتر، هر صحنه و در کل اکثر چیز هایی که در اطرافمان میبینیم، برای نقش بستن در خاطرات به یک تصویر واضح احتیاج دارند و این تصویر است که به ما ویژگی ها و خمش ها و پیچش های هر چیزی را یادآوری میکند.
گرافیک یک بازی از جمله مهمترین ویژگی های یک بازی است که تصویری از آنچه که باید در ذهن ما نقش ببندد را به ما میدهد. قیافه شخصیت ها، شکل محیط اطراف، غم و اندوه فضا، شب و روز همه و همه چیز هایی هستند که از طریق گرافیک به بازیباز القا و ارایه میشوند.
گرافیک یک بازی، گره خورده با گیم پلی و راوی یک بازی است. راوی خوب به یک گرافیک مناسب هم احتیاج دارد. هرچند عامل اصلی ماندگاری یک داستان در ذهن ما گرافیک نیست ولی از عوامل مورد نیاز و تاثیر گذار به حساب می آید.
LIS یکی از ساده ترین و به رغم زیبا ترین گرافیک های موجود در بین عناوین هم رده را داراست. یک بازیباز پس از وارد شدن به بازی به سرعت عاشق گرافیک این عنوان میشود. در تمام کارکتر ها، صحنه ها و عکس ها همه چیز دقیقا سر جای خودش است و درواقع انطور که لازم است طراحی شده. برای مثال مور بوی کارکتر نیتان نمود از شخصیت سست و تهی و خالی این کارکتر دارد و رنگ بندی موی آبی کلوئی نشان از زندگی غم انگیز و تلخش است.
شاید در نگاه اولیه، بازیبازان تازه کار گرافیک صحنه ها و کارکتر های این بازی را بیش از اندازه ساده ببینند اما باید دقت کرد که تکیه گرافیک LIS بر روی بعد هنری ان است نه بعد واقعیت گرایی. نورپردازی، مدلینگ، رنگ بندی و ترکیب بندی صحنه ها و چهره شخصیت ها، همه به گونه ای طراحی شده که در زمانی نه چندان طولانی بازیباز را به عمق فضای محیط میبرد و در ذهن هر ناظر یک تصویر زیبا، متفاوت و دلنشین را نقش میزند. یک تصویر ساده اما دوست داشتنی و مجذوب کننده.

[تصویر:  latest?cb=20150514211509]

ولی آیا تا به حال شنیده اید که میگویند: موسیقی زبان جهانی عشق ورزی است؟ واقعا بدون صداهای اطرافمان چگونه میتوانستیم از عمیق ترین احساسات یک نفر آگاه شویم؟ چگونه میتوانستیم چشمانمان را ببندیم و در کنار رودخانه به آرامش مطلق برسیم؟ چگونه میتوانیم یک تصویر را بدون آن صدا های دلنشین به درستی درک کنیم؟ به رغم همین عنصر بی نظیر صداست که اکثر اتفاقات اطرافمان رنگ و بوی واقعیت به خود میگیرند.  امروز هنر هشتم ما در نقطه اوج تعامل خود با صدا ها قرار دارد به طوری که صدا ها (موسیقی ها، دوبله ها و...) دقدقه هر بازیساز ماهر در دنیای امروز شده اند. LIS هم به طور کلی در این میان چیزی از عناوین هم رده خود کم ندارد. صدا گذاری LIS از برخی جهات بالاتر و از برخی جهات دیگر کمی پایین تر از رقیبانش قرار میگیرد. برای مثال موسیقی های انتخاب شده برای بازی بی نظیر هستند. به طور حتم میتوان گفت که هیچ یک از رقبا در این امر به گرد پای این عنوان دوست داشتنی هم نمیرسند. موسیقی های بازی که اکثرا در سه سبک Rock, Folk و Indie هستند، احساسات، قلب و فکر بازیبازان را بیشتر از هرچیز دیگر با محیط ادغام میکنند. اگر در بیشتر بازی ها حواس بازیباز به طور ناخودآگاه از موسیقی و جنبه های موسیقیایی بازی پرت میشد، عملا در LIS به گونه ایست که حواس بازیباز دائما به این موسیقی ها جلب میشود. میپرسید چرا؟ به دو دلیل؛ اول اینکه موسیقی در جای خود پخش میشود و دوم اینکه موسیقی از هرنظر با محیط و داستان هماهنگی کامل دارد.
هرچند که LIS در زمینه موسیقی بی نظیر عمل کرده و به نوبه خود یک شاهکار هنری تمام عیار محسوب میشود اما از نظر دوبله شخصیت ها یک سر و گردن پایین تر از عناوین هم رده مانند The Wolf Among Us و Heavy Rain قرار دارد. دوبله کارکتر ها بازیباز را مجذوب نمیکند بلکه بین شخصیت ها و ناظر یک ارتباط صوتی قابل قبول برقرار میکند. حرف کلی اینکه بخش دوبله بازی میتوانست خیلی بهتر انجام شود تا تاثیر بازی را بر روی مخاطب بیشتر کند.
[تصویر:  fab70679ccb383fb32f50458b077ec391b5d2dc2.jpg]

بیا با هم عاشق شویم (سخن آخر)
در برخی سکوت ها عظمتی وجود دارد که شلوغی عظیم هزاران صدا را با وجود کوچکی خود در هم میشکند. درست مثل یک کارکتر دوست داشتنی، درست مثل مکس که چه بی صدا در این دنیای بی انتهای شخصیت ها پا گذاشت و چه زیبا رد پای وجود خود را در ذهن همه دوست دارانش ثبت کرد. همراه با تمام انتخاب هایش، مهربانی هایش، معصومیتش و آن صدای "کلیک" فشردن کلید دوربین عکاسیش برای ثبت لحظه ای در خاطر ما و در خاطر این بازی. واقعا زندگی عجیب است. هم برای ما و هم برای مکس که از ابتدا تا انتها را با ما رفت تا شاید بتواند برخی از ناشدنی ها را شدنی کند. فداکاری کرد، انتخاب کرد و لحظه ها را تغییر داد تا سرنوشت انسان هایی را عوض کند که بودنشان آرامشی بود برای ذهن ما و برای قلب مکس. ولی ما و او هر دو این راه را تا انتها رفتیم تا دریابیم که آدمی همیشه انتخاب ندارد و بعضی چیز ها همیشه اسیر دست زمانند. برای به دست آوردنشان یا باید منتظر زمان بمانیم، یا باید خیلی چیز ها را به امید فردایی زیبا تر فدا کنیم.
عشق کمیاب است، زندگی عجیب است، هیچ چیز ماندنی نیست و مردم همه در حال تغییر اند.
این داستان چه شبیه داستان عشق و جنگ است. که برای یک نفر، یک چیز که اسیر چنگال بی رحم زمان است، باید نفر ها را از دست داد. ولی آیا واقعا ارزشش را دارد؟
من، تو، او و آنها همه انسانیم و از آب و خاک. ولی چه جالب که همه با وجود این شباهت ها فرسنگ ها با هم تفاوت داریم. یک لحظه فکر کنید؛ در همین داستان، ماجرای این شهر و ماجرای آرکیدیابیی ها میلیون ها نفر شرکت کردند و هرکدام با انتخاب هایشان مکس را به گونه ای متفاوت به چالش کشیدند. بعضی با بی دقتی هایشان از نجات زندگی یک انسان معصوم وا ماندند و بعضی دیگر در دل یک انسان عاشق کینه به جا گذاشتند و در نهایت انتخاب کردند بین عشق و زندگی... . چه متفاوتند این مکس ها و چه متفاوتند این آدم ها ولی با اینحال مانند مکس  همه اسیر دست زمانیم و اسیر انتخاب های دیگران...

[تصویر:  Life-Is-Strange-episode-2.jpg]

نکات مثبت: گرافیک زیبا و چشم نواز - داستان بی نظیر - گیم پلی خلاقانه - موسیقی گوش نواز
نکات منفی: دوبله ها میتوانست بهتر باشد - گیم پلی گاهی اوقات حوصله بازیباز را سر میبرد

گرافیک: 9
صداگذاری: 8
داستان: 9
گیم پلی: 9
جمع بندی: 9


پایان
James P. Ark
پاسخ
#2
با سلام و عرض خسته نباشید خدمت نویسنده‌ی محترم.

واقعا نقد زیبایی بود. حفظ نکات نگارشی هم بخوبی رعایت شده بود. از همه مهم تر محتوای بسیار خوبی هم داشت. راستش من این بازیو نسخه‌ی دوبله فارسیشو دارم بازی میکنم و به معنای واقعی بازیِ تاثیر گذاریه و خیلی آدم رو تحت تاثیر قرار میده.
فقط یه نکته که میتونه جنبه‌ی مثبتی به مقاله بده اینه که بهتره متن رو "تراز از دو طرف" بکنید. یه جاهایی هم کلمات به درستی بکار نرفته بود. مثلا : استفاده از واژه‌ی "برا" بجای "برای" که البته بعید میدونم عمدی بوده باشه...

خسته نباشید...واقعا لذت بردیم
پاسخ
#3
دستتون درد نکنه خیلی زیبا بود تو این چند وقته تنها نقدی که حوصلم کشید کامل خوندم همین نقد بود  S0 (2) دیگه انقدر تو نقدتون از این بازی تعریف کردید ونکات مثبتشو گفتید که چیزی نموند ما تعریف کنیم  در کل این بازی شاهکاره و تو لیست 3 بازی برتر من که تو سال 2015 بازی کردم هستش  و به کسایی که هنوز تجربه نکردن پیشنهاد میشه
[تصویر:  ceb35c2332302.jpg]
پاسخ
#4
نقد بسیار جالبی بود! خسته نباشید
من به شخصه بازی هایی با این سبک رو دوست دارم. چون یه شوتر ساده و خطی نیستند و حداقل سعی می کنند یک چیز جدید رو ارائه بدن. استودیو فرانسوی Dontnod هم یکی از این استودیو ها است که من Remember Me رو هم علی رغم اینکه کسی تحویلش نگرفت، دوست داشتم. نکته جالب اینه که شخصیت های اصلی هر دو این بازی ها کاملا شبیه هم هستند! حتی مدل مو رو هم عوض نکردند. :|
[تصویر:  h9pacwys58r03u326n3a.png]
پاسخ
#5
نقل‌قول: ژانر: ماجراجویی، نقش آفرینی

RPG نیستا برادر همون ادونچره

ممنون بابت نقد
2 تا اپیزود زدم بیخیال بازی شدم اصلا نچسبید بهم در حالی که با نسخه تل تیلی بازی یعنی همون واکینگ دد زندگی کردم ولی این زیادی اروم بود برام  S0 (50)
پاسخ
#6
درود بر دوستان بسیار گرامی. اولا از همه ممنونم که این مقاله رو تا انتها خوندن و نظرشونو گفتن. S0 (29) 113 دوما شرمنده برای اینکه دیر پاسخ دادم به دوستان.
سجاد جان موردیو که اشاره کردی اصلاح کردم بسیار ممنون که تذکر دادی. S0 (22) کسری جان موردی هم که شما گفتی اصلاح کردم کاملا درست بود. S0 (24) بقیه دوستان هم خیلی ممنونم به خاطر نظراتشون‌ واقعا بعد از کلی وقت نقد گذاشتن نظراتتون به ادم انرژی میده. S0 (2)

ممنون از همه S0 (29)
James P. Ark
پاسخ
#7
ممنون از نقد زیبا آقای خلیلیان، بهترین نکته تو نقدتون این بود که با توجه به سبک بازی از متن های مناسب استفاده کرده بودید که این رو خیلی ها رعایت نمیکنن.

نمیدونم درباره این بازی چی بگم، شاهکار به تمام معنا بود، یعنی بعد از مدت ها بازی ای بود که واقعا باهاش حال کردم، من این بازی رو هم زمان با black ops 3 نصب کردم، تا زمانی که اینو تموم نکردم بلک اوپس رو باز نکردم حتی. داستان از همه لحاظ بی نظیر بود، اپیزود 4_5 که دیگه روانی بود. آخرین انتخاب بازی، بین دوستت که همه کارایی که کردی واسش بوده و یک شهر و مردمش واقعا انتخاب سختی بود. اصلا این بازی هیچ حرفی برای گفتن باقی نزاشت. وقتی تموم شد ناراحت شدم که چرا تموم شده. تو 5 بازی برتر زندگیم قرار میدم این بازی رو.
[img=0x0]http://uupload.ir/files/cv8y_photo_2016-09-08_15-12-24.jpg[/img]
پاسخ
#8
ممنون به خاطر نقد داداش. خیلی خیلی زیبا و جالب بود!
این بازی یکی از زیباترین و عمیق ترین بازی مستقلی بود که تجربه کردم. خیلی ماهرانه ساخته شده بود و انتخاب های بازیکن تو کل داستان بازی اثر داشت. امیدوارم سازندگان بازی های بزرگ یکمی هم به چنین بازی هایی توجه کنن و فقط گرافیک پر زرق و برق و سیستم شاخ تحویل ملت ندن.
[تصویر:  e4f7_3ea4f3ff8d45616e224e2b324bba4603.png]
پاسخ


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  نقد و بررسی بازی مافیا officialamir 1 2,017 05-10-2023, 04:01 PM
آخرین ارسال: برنا زرین
  بررسی بازی The Quarry : فیلم خوب، بازی معمولی علی امینی 0 1,118 06-14-2022, 03:46 PM
آخرین ارسال: علی امینی
  بررسی بازی Lego Star Wars: The Skywalker Saga ساسان گیمر 0 1,157 04-18-2022, 11:40 AM
آخرین ارسال: ساسان گیمر
  زنگ ورزش | نقد و بررسی FIFA 14 White Fang 23 8,691 02-28-2022, 03:36 PM
آخرین ارسال: alireza663
  نقد و بررسی گوشی سامسونگ a51 pishrotech 0 1,304 10-20-2021, 07:48 PM
آخرین ارسال: pishrotech

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان