تاپیک جامع اسپویل داستان بازی های ویدیویی

[Big Killer]

داستان Batman پایان سومش

[0099]

داستان halo و crysis و DA inquisition

[Rise of Duty]

داستان harvest moon

[ALIREZA A.T.A]

داستان کلی بازی heavy rain تا پایان هاش اگه لینک بدید راحت ترید
ممنون

[M.E.R.L.I.N]

دی ال سی جک قصاب!

[Devil Prince]

داستان بازی Alan Wake

.

.

.

.

داستان این بازی مربوط به نویسنده ی مشهوری با همین نام است که به دلیل فشار های روحی و عصبی ناشی از کار زیاد، تصمیم می گیرد تا مدتی را به همراه همسرش به شهری کوهستانی برود. زمانی که Alan در خانه ی تفریحی - که در جزیره ی کوچکی در وسط دریاچه ای قرار دارد - مستقر می شود، متوجه می شود که همسرش برای او سورپرایز نه چندان دلچسبی را آماده کرده است. دستگاه تایپ که دلیل اصلی سفر Alan بود، او را در تعطیلات هم به حال خود رها نمی کند. طی مشاجره ای که بین Alan و همسرش رخ می دهد، Alan از خانه بیرون می زند تا کمی قدم بزند، اما ناگهان صدای فریاد همسرش از خانه بلند می شود. او متوجه می شود همسرش به درون آب دریاچه افتاده است؛ پس بی درنگ درون آب شیرجه می زند. بلافاصله بازی از جای دیگری از سر گرفته می شود. Alan درون ماشینش که از پرتگاه به پایین افتاده است، قرار دارد. بعد از ماجراجویی های فراوان که Alan و مدیر برنامه های دوست داشتنی اش داشتند، Alan متوجه می شود که در اصل هیچ خانه ای در محل سکونت او و همسرش وجود نداشته است  و دزدیده شدن همسرش و تمام مشکلات به وجود آمده در شهر زیر سر زنی عجیب به نام Jagger است که از نیروی تاریکی بهره مند است و می تواند بدن افراد مختلف را تسخیر کند؛ زنی که تا قبل از حضور Alan و همسرش در شهر به این میزان قدرتمند نبود.  با پیشروی در داستان تمام سوالات پاسخ داده می شوند. در واقع در بازه ی زمانی شیرجه زدن Alan به درون آب دریاچه - به قصد نجات همسرش - تا تصادفش در جاده، 1 هفته فاصله وجود داشته و در این مدت Alan به وسیله ی The Jagger تسخیر شده بود و در حال نوشتن داستانی بود که در آن The Jagger بسیار قدرتمند می شود (در واقع با ورود یک نویسنده به جزیره ی مزبور، می تواند هر چیزی را که می نویسد، به حقیقت تبدیل کند)، ولی قبل از پایان داستان، Alan فرار خود را در داستان می نویسد و موفق به فرار از جزیره می شود ولی در راه دچار سانحه ی تصادف می شود. Alan با کمک زنی به نام Lady of The Light موفق به پیدا کردن راهی برای نجات همسرش می شود. او به بالای پرتگاهی می رود و از آنجا به درون آب دریاچه می پرد. Alan به عالم خیال وارد می شود و در آنجا با The Jagger مواجه می شود. او به کمک وسیله ای به نام Clicker موفق به از بین بردن The Jagger می شود؛ البته این چیزی است که Alan در آن لحظه تصور می کند. در واقع او تنها قدرت های The Jagger را از وی می گیرد و متوجه می شود که برای آزادی همسرش نیاز به قربانی دیگری است. پس او همسرش را آزاد و خود در اتاق تایپ (در واقع همان دریاچه که منشا تاریکی است) اسیر می شود. در سکانس انتهایی Alan که بهای آزادی همسرش را با اسارت خود در تاریکی داده بود، رو به دوربین کار گذاشته شده در اتاق می گوید:

این یک دریاچه نیست؛ اقیانوس است!

تحلیل های فوق پیچیده ای بر پایان بازی وجود داره که اینجا نمی تونیم بیان کنیم.

======================

از عزیزان تگدار تقاضا دارم برای بقای این بخش و تشویق افراد نویسنده، از اهدای اعتبار دریغ نکنند؛ البته به اسپویل های خوب، کامل و اصولی که حداقل یک بند باشند.

تشکر

[white.wolf]

لطفا میشه مرحله آخر L.A NOIRE  اسپويل کنید 3 با خواستم تموم کنم نشد

[Amir Hidden]

داستان متال خلاصه از ۱ تا ۵ . چون هیچی ازش نمیدونم 

[Devil Prince]

دوستان عزیز
یک بار دیگه یاد آوری می کنم که اگر می خواید داستانی رو اسپویل کنید، اصول کار رو رعایت کنید. همینطوری که نمیشه شروع به نوشتن کرد.

نام بازی

تصویر بازی

.

.

.

متن

در ضمن اگه با داستان بازی آشنایی ندارین، لطفا بقیه رو هم به اشتباه نندازید. اگه کامل داستان رو به یاد آوردید، اون وقت می تونید داستان رو اسپویل کنید. اگه نوشتتون خوب و کامل باشه، اعتبار هم می گیرید. در ضمن یک فایده ی دیگه ای هم که این تاپیک داره، تقویت قدرت نویسندگی افراد هست.

در پاسخ به اون دوست عزیزمون هم که به تصاویر اعتراض کرده بود، باید بگم که متاسفانه سایت های آپلود عکس بعد یک مدت کوتاهی تصاویر رو حذف می کنند و ما هم کاری نمی تونیم بکنیم. من تا جایی که بتونم تصاویر رو اصلاح و در آپلود سنتری ک شما فرمودید، آپلود می کنم. ممنون از انتقاد به جای شما.

[Geralt-Of-Rivia]

به نام خدا

نام : until dawn

.

.

.

بهتره قبل از شروع داستان با شخصیت ها آشنا بشیم 

sam :یکی از محبوب ترین شخصیت های بازی که موشن کپچر ایشون توسط خانم هایدن انجام شده و بهترین دوست یکی از خواهر های جاش(هانا)هست

Josh: شخصیتی خود خواه که بعضی مواقع مسته و دو تا خواهر داره که داستان از این دوتا شروع میشه

مایک :پسری جذاب و یکی از کلیدی ترین شخصیت های بازی که بسیار شجاعه

Jessica: دوست جدید مایک و شخصیتی بسیار رمانتیک

Emily: دختری بسیار غر غرو و اعصاب خورد  کنکه خیلی از بازیکن ها از اون بدشون میاد و قبلا با مایک دوست بوده.

Matt: دوست جدید امیلی  که تا حدودی با غیرته

Hanna: یکی از خواهر های جاش که زمان کمی در بازی صرف ایشون میشه

Beth: یکی دیگر از خواهر های جاش که مثل فرد بالا خیلی کم بهش پرداخته میشه

Chris: پسری بسیار پخته  که به نظر سنش از بقیه بالاتر میاد و در طول بازی یک اسلحه همراه خود داره.

Ashley: شخصیتی بسیار ترسو که دوست کریس هم هست.

 

اسپویل :

حدود یک سال قبل از جریان بازی این ده نفر در مکانی به نام black wood کنار هم جمع میشن. هانا همراه مایک به داخل اتاق وارد میشه و دقیقا زمانی که با اون تنها میشه تمام نفرات دیگه از زیر تخت و کمد همراه دوربین خارج میشه و هانا که فکر میکنه تحقیر شده از کلبه فرار میکنه. بث خواهر هانا .. اون رو میبینهو سعی میکنه جاش رو بیدار کنه که جاش به صورت مست روی میز افتاده ...بث خودش دست به کار میشه و به جنگل فرار میکنه. رد پاها و سایه رو دنبال میکنه و به اون میرسه و کاپشنشو در میاره و  به اون میده. آن ها متوجه میشن که چیزی دنبالشونه و به لبه ی پرتگاه میرسن و پرت میشه پایینی و میمیرین.

یک سال بعد (به خاطر  توصیف همه ی جزییات مجبورم داستان شخصیت هارو جدا بگم)

جاش که از مردن خواهراش ناراحت بود ... دوباره دوستاشو به اون منطقه دعوت میکنه.

سم با اتوبوس به black wood میرسه.

تو راه کریس رو میبینه و سوار بر تله کابین به بالای کوه میرن.

======

جسیکا که منتظر  مایک بود بر روی صندلی میشنه و شروع به کتاب خواندن میکنه.

در این هنگام گوله برفی به سمت او پرتاب میشه.

و اون کسی نیست جز مایک.

جس و مایک با هم مقداری برف بازی میکنن و سپس راه رو ادامه میدن

======

مت و امیلی با چمدان از راه میرسن و تو راه امیلی به دلیل اینکه میخواد دنبال مایک بره از مت جدا میشه.

مت اشلی رو که با تلسکوپی  کار میکنه رو میبینه و به سمت اون میره و میترسونتش. و بعد اونا نزدیک کلبه میرن.

======

کریس جاش رو نزدیک کلبه میبینه و با هم میرن که در کلبه رو باز کنن.

کریس قفل رو آتش میزنه و بعد در باز میشه.

بعد از مدتی در  کلبه ماندن افراد به صورت گروه های دو به دو از هم جدا میشن

======

س و مایک به بیرون از کلبه میرن و بعد چیزی دنبالشون میکنه و فرار میکنن به دنبال کلبه و بعد در کلبه دستی از شیشه خارج میشه و جس رو میکشه و میبره. مایک دنبال اون میره و زمانی که فکر میکنه مرده از او جدا میشه و به خانه ای متروکه میرسه.

======

اشلی و کریس تو خونه میگردن و بعد قاتل هر دو رو بیهوش میکنه و اشلی رو با خود میبره.

======

کریس به هوش میاد و به دنبال اشلی میره و به اتاقکی میرسه.

اشلی و جاش در مقابل یک اره قرار دارن و بعد ان اهرم رو به سمت جاش میکشه و جاش نصف میشه(اینجارو میشد انتخاب کرد)

======

تو راه مت و امیلی کریس رو میبینن با اون وضعیت و به برج مخابرات میرن که خبر بدن 

طناب های متصل به پل بریده میشه و امیلی  و مت به پایین میوفتن

مت به داخل غاری میپرسه ولی امیلی به پایین سقوط میکنه

======

سم که به حمام رفته بود ... صدایی رو میشنوه و از حمام بیرون میاد و قاتل اون رو هم بیهوش میکنه

======

کریس و اشلی به راهشون ادامه میدن و بر روی صندلی جسم بیهوش سم رو میبینن و قاتل اونا رو بیهوش میکنه.

اونا بعد از بیهوش شدن خودشون رو بر روی صندلی میبینن و وسط یه اسلحه هست و بالای هردو یک اره قرار داره

اره به حرکت در میاد و اونا باید یکی از همدیگه رو بکشن(انتخابی)جاش تنفگ رو بر روی صورتش میشه و بعد...

======

مایک سم روبیدار میکنه و بعد اونا حرکت میکنن و به کریس و اشلی میرسن

اونا زنده هستن و قاتل پیش اونا راه میره و بعد ماسکشو ور میداره ... اون کسی نیست جز جاش که برای شوخی اینکارو کرده بود.

مایک فکر میکنه قتل جسیکا و .. تقصیر اون بود و اون رو میبرن و به مکانی بیرون از کلبه میبندن.

.

امیلی خود رو از طنابی آویزان میبینه و بعد نجات میکنه.

تو راه موجوداتی به اون ها حمله میکنن و اون فرار میکنه و به کلبه میرسه.

======

در کلبه را میزنن 

پیر مردی وارد میشه و میگه شما نباید اینجا میومدین و احتمالا اون دوستتون (جاش) تا حالا مرده.

کریس به همراه اون پیر مرد به دنبال جاش میرن و تو راه موجوداتی به اونا حمله میکنن و سر پیر مرد قطع میشه ولی جاش میتونه زنده بمونه(بستگی به انتخاب های قبلی)

======

مایک تنها دنبال جاش میره و بقیه ی اونا از زیر زمین به دنبال جاش میرن.

 و تو اون خونه متروکه مدارکی مبنی بر آزمایشاتی میبینه که انسان هارو تبلدیل به موجوداتی خونخار میکنه.

======

جاش از سوراخی به پایین میاد و توهم میزنه و هانا و بث رو میبینه و عذاب وجدان میگیره.

======

سم به داخل خونه متروکه میره و مایک رو در حال جنگ با ویندگو ها میبینه و اونا به بنزین ها تیر میزنن و خونه آتیش میگیره.

======

سم و مایک به زیر زمین میرن و جاش رو از توهم بیرون میارن . مایک و جاش سم رو از بالا میفرستن و خودشونو ره راه ادامه میدن.

به داخل آبی میرنو یکی از اون ویندگو ها از آب خارج میشه و درحالی که خالکوبی روی دستش مال هانا بود(خودش بوده که تبدیل شده)

مغز جاش رو له میکنه

======

سم فرار میکنه و به کلبه میرسه ... در رو میشکانه و مایک رو پشت خودش میبینه.

به داخل  میرن و کریس و اشلی و امیلی  رو در حال فرار میبینه.

مایک میفهمه که لوله ی گاز پاره شده.

لامپ رو میشکانه و اونا فرار میکنن و کلید رو روشن میکنن و بعد از فرار خونشون منفجر میشه و هلی کوپتر هارو میبنن و خورشید درومده.

توجه:اینا فقط یه جور از انتخاب های بازی بود و میشه به صورت جدا مت و جس رو هم نجات داد

ممنون بابت توجهتون