10-15-2015, 10:16 PM
به نام خدا
اون یک مرد تنها هست که همه چیزشا از دست داده هیچ چیزی برای ادامه نداره همه ی امیدشا از دست داده چون چیزی برای جنگیدین نداره
dead man:کی میشه من از این دنیای لعنتی برم و دیگه هیچ وقت این دنیا را نبینم
در کوچه ای تنها راه می رفت کوچه خیلی دراز بود که ناگهان...
سر بریده ای از پنجره به بیرون پرت شد
dead man:لعنتی این چی بود دیگه؟
dead man میره برای فهمیدن قضیه وارد خونه میشه میبینه همه چی اروم هست و هیچ کسی ترسیده نیست
dead man: بابا همین الان یک سره بریده افتاد بیرون شما همین طور نشستین؟
یکی از اعضا:کدام سر عمو خل شدی ؟ چیز میز می زنی ؟ بگم پلیس بیاد ببرتت بچه می ترسونی مرتیکه؟
dead man:مرتیکه خودتی عوضی یک بار دیگه چرت بگی سرتا می پکونم
یک دفعه مرد دومی با شاتگان می خواد به dead man تیر بزنه ولی dead man که شوخولک نبود تو یک حرکت همه را سرویس کرد و بعد از اون مکان زد بیرون.
بیرون خبری از سر بریده نبود بله dead man فقط توی خیال خوش اون سر را دیده بود ولی ایا اون افراد هم توی خیال خودش کشته بود
dead man به راه خوش ادامه میده تا به خونه می رسه تو خونه خیلی دود بود
dead man: لعنتی این جا هیچ وقت درست نمیشه
که یک دفعه مردی از پشت سر بهش نزدیک میشه
dead man:تو کی هستی ؟
نا شناس:اومدم ببرم یک جایی
dead man و اون مرد با هم راه می افتند و میرن توی راه dead man سوالاتی می پرسه ولی مرد ناشناس جواب نمیده
dead man:اوی یارو منا کجا می بری؟
ناشناس: الان خودت می بینی
ولی متاسفانه باز هم یک چیز اشتباه بود
به جای متروکه ای می رسن که یک دفعه dead man از هوش میره
.
.
.
.
.
.
بعد از چند ساعت
dead man به هوش میاد و چشم های خود را به هم می زند و بلند میشه
dead man:این جا کجاست یا خدا این یارو تیکه تیکه شده این جا چه خبره
dead man میره بیرون توی راهرو صدای اععععععععععع میاد ولی کسی نیست در صورتی که هست ولی dead man نمی دونه چین و صدای مثل خوردن گوشت میاد و صدای داد و بی داد
dead man می رسه در را باز می کنه بالای ساختمان نوشته بیمارستان و هیچ خبری از مرد نا شناس نبود همه جا خونی بود و همه چیز خراب شده بود
dead man جلو می ره به دره ای می رسه ناگهان
.
.
.
دره ای پر از زامبی جلوی پایش است
پایان قسمت اول
اون یک مرد تنها هست که همه چیزشا از دست داده هیچ چیزی برای ادامه نداره همه ی امیدشا از دست داده چون چیزی برای جنگیدین نداره
dead man:کی میشه من از این دنیای لعنتی برم و دیگه هیچ وقت این دنیا را نبینم
در کوچه ای تنها راه می رفت کوچه خیلی دراز بود که ناگهان...
سر بریده ای از پنجره به بیرون پرت شد
dead man:لعنتی این چی بود دیگه؟
dead man میره برای فهمیدن قضیه وارد خونه میشه میبینه همه چی اروم هست و هیچ کسی ترسیده نیست
dead man: بابا همین الان یک سره بریده افتاد بیرون شما همین طور نشستین؟
یکی از اعضا:کدام سر عمو خل شدی ؟ چیز میز می زنی ؟ بگم پلیس بیاد ببرتت بچه می ترسونی مرتیکه؟
dead man:مرتیکه خودتی عوضی یک بار دیگه چرت بگی سرتا می پکونم
یک دفعه مرد دومی با شاتگان می خواد به dead man تیر بزنه ولی dead man که شوخولک نبود تو یک حرکت همه را سرویس کرد و بعد از اون مکان زد بیرون.
بیرون خبری از سر بریده نبود بله dead man فقط توی خیال خوش اون سر را دیده بود ولی ایا اون افراد هم توی خیال خودش کشته بود
dead man به راه خوش ادامه میده تا به خونه می رسه تو خونه خیلی دود بود
dead man: لعنتی این جا هیچ وقت درست نمیشه
که یک دفعه مردی از پشت سر بهش نزدیک میشه
dead man:تو کی هستی ؟
نا شناس:اومدم ببرم یک جایی
dead man و اون مرد با هم راه می افتند و میرن توی راه dead man سوالاتی می پرسه ولی مرد ناشناس جواب نمیده
dead man:اوی یارو منا کجا می بری؟
ناشناس: الان خودت می بینی
ولی متاسفانه باز هم یک چیز اشتباه بود
به جای متروکه ای می رسن که یک دفعه dead man از هوش میره
.
.
.
.
.
.
بعد از چند ساعت
dead man به هوش میاد و چشم های خود را به هم می زند و بلند میشه
dead man:این جا کجاست یا خدا این یارو تیکه تیکه شده این جا چه خبره
dead man میره بیرون توی راهرو صدای اععععععععععع میاد ولی کسی نیست در صورتی که هست ولی dead man نمی دونه چین و صدای مثل خوردن گوشت میاد و صدای داد و بی داد
dead man می رسه در را باز می کنه بالای ساختمان نوشته بیمارستان و هیچ خبری از مرد نا شناس نبود همه جا خونی بود و همه چیز خراب شده بود
dead man جلو می ره به دره ای می رسه ناگهان
.
.
.
دره ای پر از زامبی جلوی پایش است
پایان قسمت اول