03-07-2020, 06:54 PM
مطالعهی افسانههای هر کشور، ما را با فرهنگ کهن آنها آشنا خواهد کرد. مخصوصا افسانه های چینی
ماهی در سیل
چوانگ تسه که مردی اندیشمند و تهیدست بود، روزی به سمت شطِ بزرگ رفت تا از ارباب توانگری که در آن ناحیه بود قرض بگیرد.
اما مرد توانگر به او گفت:
شک نکن که قرضی که میخواهی به تو خواهم داد اما باید کمی تامل کنی تا زمینم محصول دهد و آن را بفروشم، آنگاه 300 سکهی نقره به تو خواهم داد.
چوانگ تسهِ چینی چنین گفت:
در مسیر که به سمت خانهی تو میآمدم در بیابان در رودخانهای خشک ماهی کوچکی دیدم که فریاد میکرد، ای رهگذر من از نژاد ماهیان دریایی هستم که از بختِ بد به این رودخانهی خشک افتادهام.
اگر به من کمک نکنی چیزی نمیگذرد که بمیرم و جانم تباه شود، آیا میتوانی مَشک آبی به من بدهی؟
من با سر اشاره کردم و گفتم شکی نیست که آنچه تو میخواهی به تو خواهم داد، من به دیدار مردی که مالک سرزمینهای پهناور و املاک زیاد است که رودخانههای فراوان از املاک او میگذرد میروم.
اگر به آنجا برسم از او میخواهم که دستور بدهد تا روستاییاناش سدی بر یکی از آن همه رود ببندند و آب در مسیل خشکیده بریزند و جان تو از خشکی نجات یابد.
ماهی که در خاک میتپید گفت: آه فقط مشک آبی جان مرا نجات میدهد، اگر به انتظار بنشینم که روستاییان بر یکی از رودخانهها سدی ببندند و آب در این مسیل بیفکنند مرا در میان ماهیان نمکسود شده شاید پیدا کنی.
برای مطالعه بیشتر کلیک کنید
[font=Tahoma, Verdana, Arial, sans-serif]افسانههای چینی : پسری که به مرگ مادر رضایت داد[/font]
دو خانواده در یک خانه زندگی میکردند.
خانوادهای که پنجره اتاقاش رو به بیابان بود عزادار شد، چون مادر در آستانهی مرگ بود.
پسر خانواده بر بالین مادرش گریه میکرد، اما معلوم بود که زیاد ناراحتِ این قضیه نیست.
در اتاقی که پنجرهای به سمت جنوب داشت، پسر به مادر خود گفت تو عمر زیادی کردهای، وقت آن رسیده که کمکم آمادهی مرگ شوی، اما قسم میخورم که برخلاف دیگر فرزندانت چنان از غم تو اندوهگین شوم که همه از دیدن اشک تلخِ من دلشان به درد بیاید.
آه، پسری که به مرگ مادرش رضایت دهد چگونه میتواند اشک بریزد.
افسانههای چینی : زنجره و آخوندک (نوعی حشره) و گنجشک
زنجره، شاد و مست بر روی درختی شبنم زده نغمه میخواند و بدون آنکه بداند آخوندکی گرسنه در کمین اوست.
آخوندک گرسنه، مغرور و شاد بازوان قیچی وارش را باز کرد و زنجره را ربود، بدون آنکه از وجود گنجشکی در کمین خویش آگاه باشد.
گنجشک، پر زنان پیش آمد و آخوندک را، به نوک کوچک خود گرفت، بیآنکه از وجود کودکی کمان کشیده باخبر باشد.
افسانههای چینی : اسب گرانبها
در روزگاران قدیم حاکمی بود، خواستار اسبان نژاد برتر، که برای هر یک هزار سکهی زر میداد؛ اما سه سال جستجو کرد بیآنکه اسبی به دلخواه خویش پیدا کند.
یکی از وزیران او وقتی اشتیاق زیاد حاکم را دید قبول کرد که در زمان کوتاهی اسبهای دلخواه حاکم را بیابد.
وزیر جست و جو را آغاز کرد و چند ماهی گذشت و از وجود اسبی عالی خبر یافت که در آستانه مرگ بود؛ سَر اسب را پانصد سکه زر خرید و نزد حاکم برد.
حاکم از این ماجرا خشمگین شد که من اسبِ زنده میخواهم و تو سَر اسب مُرده برای من آوردهای.
وزیر گفت چون حاکم سر اسب مردهای را پانصد سکهی زر خریداری میکند، صاحبان اسبها فکر میکنند که در برابر اسب اصیل چه مقدار زر خواهند گرفت.
بدین گونه، هر کس اسبی اصیل در طویله داشته باشد به حضور شما خواهد آورد.
عکس های بیشتر در اینجا
افسانههای چینی : راهها بسیارند
از رمهی همسایهی یانگ تسه که استادی فرزانه بود گوسفندی گریخت.
همسایه از آن پس همهی دوستانش را، به جست و جوی گوسفند فرستاد.
شتابان به نزد یانگ تسه آمد تا چند ساعتی غلامان خود را، به او بسپارد تا آنان نیز به دنبال گوسفند گمشدهی او بروند.
یانگ تسه فریاد زد چه جای تعجب دارد که این همه آدم برای یافتن یک گوسفند؟
همسایه گفت راهها زیاد است و جستجوی آن همه راه افراد زیادی میخواهد.
ساعتی نگذشته بود که غلامان بازگشتند؛ یانگ تسه به همسایه گفت آیا گوسفند گریخته را یافتند؟ همسایه با ناامیدی گفت که نیافتند.
چگونه نیافتند؟ همسایه گفت راهها بسیارند و نمیشود فهمید که گوسفند از کدام راه رفته است؛ بدین جهت فرستادگان دست خالی بازگشتند.
این حرف، یانگ تسه را، به حیرت فرو برد، چنانچه تمام روز را مغموم و ساکت بود.
یکی از شاگردان او پرسید گم شدن گوسفند چندان عجیب نیست، چنانچه گوسفند از آنِ شما نبود، پس این اندوه برای چیست؟
یانگ تسه باز جوابی نداد و خاموش بود؛ شاگرد که استاد را خاموش دید به نزد سین توئو تسه رفت و حکایت را بازگو کرد.
سین توئو تسه به او گفت تو شاگرد او هستی و علت سکوت او را نمیدانی؟
غلامان همسایهی او، گوسفند گمشده را نیافتند، چون راهها زیاد بودند.
چنانچه فرزانهای چون استاد تو بهجای اینکه به یک نکته بیندیشد، عمر خود را، در همه جهاتِ اندیشه تلف کند، همچون غلامانِ همسایهاش چگونه میتواند حقیقت گوسفند گمشده را بدست بیاورد.
ماهی در سیل
چوانگ تسه که مردی اندیشمند و تهیدست بود، روزی به سمت شطِ بزرگ رفت تا از ارباب توانگری که در آن ناحیه بود قرض بگیرد.
اما مرد توانگر به او گفت:
شک نکن که قرضی که میخواهی به تو خواهم داد اما باید کمی تامل کنی تا زمینم محصول دهد و آن را بفروشم، آنگاه 300 سکهی نقره به تو خواهم داد.
چوانگ تسهِ چینی چنین گفت:
در مسیر که به سمت خانهی تو میآمدم در بیابان در رودخانهای خشک ماهی کوچکی دیدم که فریاد میکرد، ای رهگذر من از نژاد ماهیان دریایی هستم که از بختِ بد به این رودخانهی خشک افتادهام.
اگر به من کمک نکنی چیزی نمیگذرد که بمیرم و جانم تباه شود، آیا میتوانی مَشک آبی به من بدهی؟
من با سر اشاره کردم و گفتم شکی نیست که آنچه تو میخواهی به تو خواهم داد، من به دیدار مردی که مالک سرزمینهای پهناور و املاک زیاد است که رودخانههای فراوان از املاک او میگذرد میروم.
اگر به آنجا برسم از او میخواهم که دستور بدهد تا روستاییاناش سدی بر یکی از آن همه رود ببندند و آب در مسیل خشکیده بریزند و جان تو از خشکی نجات یابد.
ماهی که در خاک میتپید گفت: آه فقط مشک آبی جان مرا نجات میدهد، اگر به انتظار بنشینم که روستاییان بر یکی از رودخانهها سدی ببندند و آب در این مسیل بیفکنند مرا در میان ماهیان نمکسود شده شاید پیدا کنی.
برای مطالعه بیشتر کلیک کنید
[font=Tahoma, Verdana, Arial, sans-serif]افسانههای چینی : پسری که به مرگ مادر رضایت داد[/font]
دو خانواده در یک خانه زندگی میکردند.
خانوادهای که پنجره اتاقاش رو به بیابان بود عزادار شد، چون مادر در آستانهی مرگ بود.
پسر خانواده بر بالین مادرش گریه میکرد، اما معلوم بود که زیاد ناراحتِ این قضیه نیست.
در اتاقی که پنجرهای به سمت جنوب داشت، پسر به مادر خود گفت تو عمر زیادی کردهای، وقت آن رسیده که کمکم آمادهی مرگ شوی، اما قسم میخورم که برخلاف دیگر فرزندانت چنان از غم تو اندوهگین شوم که همه از دیدن اشک تلخِ من دلشان به درد بیاید.
آه، پسری که به مرگ مادرش رضایت دهد چگونه میتواند اشک بریزد.
افسانههای چینی : زنجره و آخوندک (نوعی حشره) و گنجشک
زنجره، شاد و مست بر روی درختی شبنم زده نغمه میخواند و بدون آنکه بداند آخوندکی گرسنه در کمین اوست.
آخوندک گرسنه، مغرور و شاد بازوان قیچی وارش را باز کرد و زنجره را ربود، بدون آنکه از وجود گنجشکی در کمین خویش آگاه باشد.
گنجشک، پر زنان پیش آمد و آخوندک را، به نوک کوچک خود گرفت، بیآنکه از وجود کودکی کمان کشیده باخبر باشد.
افسانههای چینی : اسب گرانبها
در روزگاران قدیم حاکمی بود، خواستار اسبان نژاد برتر، که برای هر یک هزار سکهی زر میداد؛ اما سه سال جستجو کرد بیآنکه اسبی به دلخواه خویش پیدا کند.
یکی از وزیران او وقتی اشتیاق زیاد حاکم را دید قبول کرد که در زمان کوتاهی اسبهای دلخواه حاکم را بیابد.
وزیر جست و جو را آغاز کرد و چند ماهی گذشت و از وجود اسبی عالی خبر یافت که در آستانه مرگ بود؛ سَر اسب را پانصد سکه زر خرید و نزد حاکم برد.
حاکم از این ماجرا خشمگین شد که من اسبِ زنده میخواهم و تو سَر اسب مُرده برای من آوردهای.
وزیر گفت چون حاکم سر اسب مردهای را پانصد سکهی زر خریداری میکند، صاحبان اسبها فکر میکنند که در برابر اسب اصیل چه مقدار زر خواهند گرفت.
بدین گونه، هر کس اسبی اصیل در طویله داشته باشد به حضور شما خواهد آورد.
عکس های بیشتر در اینجا
افسانههای چینی : راهها بسیارند
از رمهی همسایهی یانگ تسه که استادی فرزانه بود گوسفندی گریخت.
همسایه از آن پس همهی دوستانش را، به جست و جوی گوسفند فرستاد.
شتابان به نزد یانگ تسه آمد تا چند ساعتی غلامان خود را، به او بسپارد تا آنان نیز به دنبال گوسفند گمشدهی او بروند.
یانگ تسه فریاد زد چه جای تعجب دارد که این همه آدم برای یافتن یک گوسفند؟
همسایه گفت راهها زیاد است و جستجوی آن همه راه افراد زیادی میخواهد.
ساعتی نگذشته بود که غلامان بازگشتند؛ یانگ تسه به همسایه گفت آیا گوسفند گریخته را یافتند؟ همسایه با ناامیدی گفت که نیافتند.
چگونه نیافتند؟ همسایه گفت راهها بسیارند و نمیشود فهمید که گوسفند از کدام راه رفته است؛ بدین جهت فرستادگان دست خالی بازگشتند.
این حرف، یانگ تسه را، به حیرت فرو برد، چنانچه تمام روز را مغموم و ساکت بود.
یکی از شاگردان او پرسید گم شدن گوسفند چندان عجیب نیست، چنانچه گوسفند از آنِ شما نبود، پس این اندوه برای چیست؟
یانگ تسه باز جوابی نداد و خاموش بود؛ شاگرد که استاد را خاموش دید به نزد سین توئو تسه رفت و حکایت را بازگو کرد.
سین توئو تسه به او گفت تو شاگرد او هستی و علت سکوت او را نمیدانی؟
غلامان همسایهی او، گوسفند گمشده را نیافتند، چون راهها زیاد بودند.
چنانچه فرزانهای چون استاد تو بهجای اینکه به یک نکته بیندیشد، عمر خود را، در همه جهاتِ اندیشه تلف کند، همچون غلامانِ همسایهاش چگونه میتواند حقیقت گوسفند گمشده را بدست بیاورد.
آموزش زبان چینی در موسسه بینالمللی بنیاد چین با بیش از 6000 زبان آموز و بهره گیری از بروزترین روشهای آموزشی در خدمت شما عزیزان است
روشهای فراگیری زبان
http://chinese.bonyad.org/7-solutions-to...-learning/
روشهای فراگیری زبان
روشهای فراگیری زبان
http://chinese.bonyad.org/7-solutions-to...-learning/
روشهای فراگیری زبان