10-09-2015, 08:55 PM
به نام خدا
با سلام خدمت اعضای انجمن
با توجه به این که مادربوردم سوخته :( والان روز ها رو بدون گیم میگذرونم تصمیم گرفتم داستان بازی Alan Wake رو بنویسم تا هم من از دلتنگی بیرون بیام هم شما بتونید استفاده کنید .
البته چون درس و مشق دارم اینبار رو کوتاه نوشتم امیدوارم به بزرگی خودتون ببخشید.
آلن ویک نویسندهٔ مشهور کتابهای پر فروش دلهرهآور روانشناختی است. او در کابوسی میبیند که افرادی با تبر به دنبال او هستند و او برای نجاتش باید به سمت نور برود. صدایی در خواب به او یاد میدهد که برای نابود کردن این موجودات که از جنس تاریکی هستند، باید از نور و اسلحه استفاده کند. او که دو سال نتوانستهاست داستانی بنویسد، به پیشنهاد مدیر برنامهاش، بری ویلر و همسرش آلیس، برای مسافرتی کوتاه به همراه آلیس از نیویورک به شهر کوهستانی برایت فالز در ایالت واشینگتون میرود.
وقتی به آنجا میرسند، آلیس که دچار ترس از تاریکی است برای خریدن چراغ قوه میرود و از آلن میخواهد که کلید کلبهای را که برای اقامت اجاره کردهاند از مالک آن یعنی کارل استاکی بگیرد. آلن وارد یک رستوران کوچک میشود و در آنجا زنی به نام سینتیا ویور را میبیند که فانوسی در بغل دارد و نگران تاریکی راهرویی است که آلن میخواهد وارد آن شود. سینتیا به او هشدار میدهد که مواظب باشد. آلن که دنبال استاکی میگردد، وارد راهرو میشود. زنی در لباس مشکی مخصوص سوگواری به آلن میگوید که استاکی نتوانستهاست بیاید و او کلید کلبهای را به آلن میدهد.
آلن و آلیس وارد کلبه که در وسط دریاچهٔ کالدرن است، میشوند. آلیس ماشین تحریری را که در کلبه قرار داده شده به آلن نشان میدهد و به او میگوید که این مسافرت را ترتیب دادهاست تا روانشناسی به نام دکتر هارتمن برای نوشتن به او کمک کند. آلن عصبانی میشود و از کلبه بیرون میرود. کلبه تاریک میشود و آلن صدای فریاد آلیس را میشنود. آلن با عجله وارد کلبه میشود و آلیس را میبیند که در دریاچه افتاده است. او برای نجات آلیس درون آب شیرجه میزند.
آلن وقتی به هوش میآید، خود را زخمی درون ماشینی لبهٔ پرتگاه میابد اما به یاد ندارد که چه اتفاقی افتادهاست. در راه برگشت به شهر، صفحههایی از داستانی به نام جدایی، نوشتهٔ آلن ویک را پیدا میکند اما نوشتن آن را به یاد نمیآورد. در آن صفحهها نوشته شده که قهرمان داستان در جنگل با مردی تبر به دست روبرو میشود. آلن با استاکی که تاریکی او را تسخیر کردهاست، روبرو میشود. استاکی با تبر به آلن حمله میکند. آلن یک چراغ قوه و اسلحه پیدا میکند. او با به یاد آوردن کابوسی که دیده بود با استاکی و دیگر موجودات تاریکی میجنگد. آلن خود را به یک پمپ گاز میرساند و میفهمد که یک هفته از وقتی که آلیس در دریاچه افتاده، گذشته است. او کلانتر سارا بریکر را خبر میکند. آلن به او میگوید که همسرش دزدیده شدهاست. سارا به او میگوید که سالهاست که دیگر کلبهای در دریاچه وجود ندارد اما آلن را به آنجا میبرد. آلن در کمال ناباوری میبیند که کلبهای وجود ندارد. سارا که به آلن مشکوک است، او را به کلانتری میبرد و به افبیآی خبر میدهد. فردی که ادعا میکند گروگانگیر است با آلن تماس میگیرد و از او همهٔ داستان جدایی را میخواهد. او با آلن قرار میگذارد. بری از راه میرسد و آلن را با خود میبرد. آلن سر قرار میرود اما گروگانگیر را میبیند که از چیزی ترسیدهاست و اعتراف میکند که از آلیس خبر ندارد. تاریکی به شکل گردباد گروگانگیر را میکشد و آلن را در دریاچه میاندازد.
آلن در کلینیک دکتر هارتمن به هوش میآید. هارتمن به او میگوید که آلیس غرق شدهاست و همهٔ این اتفاقات ساختهٔ ذهن آلن بودهاست چون که او نتوانستهاست با مرگ آلیس کنار بیاید. بعد از او میخواهد شروع به نوشتن کند. تاریکی به کلینیک حمله میکند. آلن که حرفهای هارتمن را باور نکردهاست با استفاده از این فرصت وارد اتاق هارتمن میشود و با دیدن عکس گروگانگیر در کنار هارتمن و پیدا کردن نوشتههایش میفهمد که هارتمن قصد داشته تا با سوءاستفاده از گم شدن آلیس، داستان آلن را به دست بیاورد. آلن، بری را نیز میبیند. تاریکی بعد از کشتن هارتمن همهجا را دربرمیگیرد. آلن و بری از آنجا فرار میکنند.
با اطلاعاتی که آلن و بری به دست آوردهاند، اکنون آلن میداند که آلیس زنده است و در مکان تاریک گیر افتادهاست. کلبهای که در دریاچهٔ کالدرن قرار دارد مکانی اسرارآمیز است، موجودی از جنس تاریکی در آنجا گیر افتادهاست و سعی دارد که فرار کند. او این توانایی را دارد که داستانی را که نوشته میشود به واقعیت تبدیل کند. تاریکی قبلاً نیز سعی کرده بود که از تخیلات دیگر کسانی که در آن کلبه بودهاند مثل برادران اندرسون و مالک قبلی آن که نویسندهای به نام توماس زین بودهاست، استفاده کند. زین همان کسی است که در کابوس به آلن کمک کردهبود. تاریکی همسر زین، باربارا را کشته و جسم او را دزدیدهبود. زین با تاریکی جنگیده بود و قلب او را درآوردهبود اما تاریکی نابود نشدهبود. زین در زلزلهای که باعث زیر آب رفتن کلبه شدهبود، ناپدید میشود. تاریکی همان زن سیاهپوشی بود که کلید کلبه را به آلن دادهبود.
آلن و بری به دنبال یافتن سرنخ به مزرعهٔ اندرسون میروند. بعد از وصل کردن برق، بخشی از آهنگی را میشنوند که پیوسته تکرار میشود: «بانوی نور را پیدا کن». آلن میفهمد که باید سینتیا ویور، همان زنی که همیشه فانوسی در بغل دارد و نگران تاریکی است را پیدا کند. آنها شب همانجا میخوابند. آلن در خواب اتفاقات هفتهای را که فراموش کردهاست، به یاد میآورد. تاریکی برای فرار و قدرتمند شدنش آلن را فریب داده بود که برای نجات آلیس باید داستان جدایی را بنویسد. آلن یک هفته در حالی که تحت تاثیر تاریکی بودهاست، بدون وقفه داستان مینوشتهاست اما بخشی از وجودش آن قدری هشیار بوده که بتواند تا قبل از اینکه تاریکی همهجا و همهکس را بگیرد، زین را وارد داستانش کند و نوری که زین با خود آورده بود او را از تاریکی نجات داده بود. آلن از کلبه فرار کرده و سوار ماشین شدهبود اما چون حالش بد بود، تصادف کردهبود.
مامور نایتینگل از افبیآی، آلن و بری را در مزرعهٔ اندرسون پیدا و دستگیر میکند و به کلانتری میبرد. تاریکی در کلانتری، نایتینگل را جلوی چشم آلن، بری و کلانتر سارا بریکر با خود میبرد. سارا تصمیم میگیرد به آلن کمک کند. هر سه به دنبال سینتیا ویور که برای نجات خود از تاریکی در نیروگاه برق شهر خود را با نور محاصره کردهاست، به آنجا میروند. سینتیا به آلن میگوید که منتظر او بودهاست و وسیلهٔ شکست دادن تاریکی را برای او در «اتاق نور» نگه داشتهاست. آنها به اتاق نور میرسند و آلن میفهمد که سلاح او «کلیکر» است، سویچ برق کوچکی که در کودکی مادرش به او داده بود تا هروقت از تاریکی ترسید، با فشار دادن آن همهٔ موجودات ترسناک را از خود دور کند. حالا با قدرتی که نوشتههای آلن به آن کلیکر دادهاست، میتواند با آن تاریکی را نابود کند.
آلن به تنهایی به کلبه بر میگردد و زین را میبیند که به او میگوید که تاریکی قلب ندارد و جای قلب او با تاریکی پر شدهاست. آلن با تاریکی روبرو میشود، کلیکر را در جای خالی قلبش فرو میبرد و سویچ را فشار میدهد. نور شدید کلیکر، تاریکی را نابود میکند. آلن، آلیس را پیدا نمیکند و فکر میکند که برای برقراری تعادل باید خودش را به جای آلیس به دریاچه بدهد.[۴] آلیس از زیر آب بیرون میآید ونجات پیدا میکند. در اعماق تاریکی و در دریاچه، آلن درمیابد که داستان جدایی هنوز تمام نشدهاست. او به سراغ ماشین تحریر میرود تا داستان را ادامه دهد و نجات خودش را رقم بزند. آلن مینویسد: «این یک دریاچه نیست، یک اقیانوس است.»[۴]
اپیزود سیگنال
بعد از پایان بازی اصلی، آلن خود را در نسخهٔ غیرواقعی برایت فالز میابد و میفهمد که هنوز در اعماق دریاچهٔ کالدرن گیر افتادهاست. زین به آلن کمک میکند تا سیگنال یک تلفن همراه را دنبال کند تا خود را از «مکان تاریک» نجات دهد. مکان تاریک قلمرویی است که تاریکی از آن آمدهبود و نوشتهها در آنجا به واقعیت تبدیل میشوند. در حالی که آلن همچنان با دشمنانش میجنگد، با تلویزیونهایی مواجه میشود که آلن دیوانهای را نشان میدهد که از اتفاقاتی که قرار است بیفتد سخن میگوید و پیشاپیش به آلن هشدار میدهد. او همچنین با نسخهای ماورائی از بری ویلر، که بخشی از ضمیر نیمهآگاهش است، روبرو میشود که به آلن کمک میکند.
سیگنال زین، آلن را به یک کارخانهٔ چوببری هدایت میکند اما آلن خود را دوباره در آپارتمانش میابد. زین ظاهر میشود و به آلن میگوید که آلن دیوانهای که در تلویزیون میبیند، بخشی از وجود خودش است و این خود آلن است که خودش را در مکان تاریک نگه داشتهاست. آلن حرف زین را باور نمیکند اما خیلی زود با تلویریونهای هیولایی شکلی مواجه میشود که آلن غیرمنطقی در آنها قصد کشتن او را دارد. آلن موفق میشود که نسخهٔ دیوانه خود را شکست دهد. او دوباره در کلبه در دریاچه بیدار میشود و میفهمد که هنوز آنجا گیر افتادهاست.
اپیزود نویسنده
آلن که هنوز در مکان تاریک گیر افتادهاست، هشیاری خود را بازمیابد تا خاطرات خود را از برایت فالز به یاد آورد. بعد از ترک دریاچهٔ کالدرن و مزرعهٔ اندرسون، زین به آلن میگوید که باید از طریق فانوس دریایی به کلبه برگردد. محیط به شدت غیرواقعی میشود و آلن راهی را که زین به او نشان میدهد، دنبال میکند و از دشمنان زیادی فرار میکند. زین به آلن هشدار میدهد که آلن غیرمنطقی هنوز در کلبه است، مکان تاریک را کنترل میکند و خودش را به جای آلن منطقی نشان میدهد. آلن منطقی باید کنترل رویا را به دست بگیرد تا از مکان تاریک فرار کند. آلن غیرمنطقی سعی میکند تا با ساختن تصویری از آلیس، خاموش کردن فانوس دریایی و فرستادن تعداد زیادی از دشمنان به دنبال آلن، جلوی او را بگیرد. آلن سرانجام با کمک زین از فانوس دریایی به کلبه میرسد.
وقتی به کلبه نزدیک میشود، بری خیالی ظاهر میشود و به آلن میگوید که او قبل از اینکه با آلن غیرمنطقی روبرو شود باید همهٔ توهماتش از جمله خود بری را نادیده بگیرد. آلن با نسخهٔ خیالی تسخیر شدهٔ دکتر هارتمن، بری و برادران اندرسون میجنگد و همهٔ آنها را قبل از بازگشت به کلبه شکست میدهد. آلن دیوانه با حالت پارانویایی کف کلبه نشسته است و وقتی که آلن به او دست میزند، آن دو، یکی میشوند. آلن میفهمد که نمیتواند به خودش اجازه دهد که از ترس اینکه نتواند از آنجا فرار کند، دوباره دچار توهم شود. او پشت ماشین تحریر مینشیند تا داستان جدیدی را به نام بازگشت شروع کند.
وقتی به آنجا میرسند، آلیس که دچار ترس از تاریکی است برای خریدن چراغ قوه میرود و از آلن میخواهد که کلید کلبهای را که برای اقامت اجاره کردهاند از مالک آن یعنی کارل استاکی بگیرد. آلن وارد یک رستوران کوچک میشود و در آنجا زنی به نام سینتیا ویور را میبیند که فانوسی در بغل دارد و نگران تاریکی راهرویی است که آلن میخواهد وارد آن شود. سینتیا به او هشدار میدهد که مواظب باشد. آلن که دنبال استاکی میگردد، وارد راهرو میشود. زنی در لباس مشکی مخصوص سوگواری به آلن میگوید که استاکی نتوانستهاست بیاید و او کلید کلبهای را به آلن میدهد.
آلن و آلیس وارد کلبه که در وسط دریاچهٔ کالدرن است، میشوند. آلیس ماشین تحریری را که در کلبه قرار داده شده به آلن نشان میدهد و به او میگوید که این مسافرت را ترتیب دادهاست تا روانشناسی به نام دکتر هارتمن برای نوشتن به او کمک کند. آلن عصبانی میشود و از کلبه بیرون میرود. کلبه تاریک میشود و آلن صدای فریاد آلیس را میشنود. آلن با عجله وارد کلبه میشود و آلیس را میبیند که در دریاچه افتاده است. او برای نجات آلیس درون آب شیرجه میزند.
آلن وقتی به هوش میآید، خود را زخمی درون ماشینی لبهٔ پرتگاه میابد اما به یاد ندارد که چه اتفاقی افتادهاست. در راه برگشت به شهر، صفحههایی از داستانی به نام جدایی، نوشتهٔ آلن ویک را پیدا میکند اما نوشتن آن را به یاد نمیآورد. در آن صفحهها نوشته شده که قهرمان داستان در جنگل با مردی تبر به دست روبرو میشود. آلن با استاکی که تاریکی او را تسخیر کردهاست، روبرو میشود. استاکی با تبر به آلن حمله میکند. آلن یک چراغ قوه و اسلحه پیدا میکند. او با به یاد آوردن کابوسی که دیده بود با استاکی و دیگر موجودات تاریکی میجنگد. آلن خود را به یک پمپ گاز میرساند و میفهمد که یک هفته از وقتی که آلیس در دریاچه افتاده، گذشته است. او کلانتر سارا بریکر را خبر میکند. آلن به او میگوید که همسرش دزدیده شدهاست. سارا به او میگوید که سالهاست که دیگر کلبهای در دریاچه وجود ندارد اما آلن را به آنجا میبرد. آلن در کمال ناباوری میبیند که کلبهای وجود ندارد. سارا که به آلن مشکوک است، او را به کلانتری میبرد و به افبیآی خبر میدهد. فردی که ادعا میکند گروگانگیر است با آلن تماس میگیرد و از او همهٔ داستان جدایی را میخواهد. او با آلن قرار میگذارد. بری از راه میرسد و آلن را با خود میبرد. آلن سر قرار میرود اما گروگانگیر را میبیند که از چیزی ترسیدهاست و اعتراف میکند که از آلیس خبر ندارد. تاریکی به شکل گردباد گروگانگیر را میکشد و آلن را در دریاچه میاندازد.
آلن در کلینیک دکتر هارتمن به هوش میآید. هارتمن به او میگوید که آلیس غرق شدهاست و همهٔ این اتفاقات ساختهٔ ذهن آلن بودهاست چون که او نتوانستهاست با مرگ آلیس کنار بیاید. بعد از او میخواهد شروع به نوشتن کند. تاریکی به کلینیک حمله میکند. آلن که حرفهای هارتمن را باور نکردهاست با استفاده از این فرصت وارد اتاق هارتمن میشود و با دیدن عکس گروگانگیر در کنار هارتمن و پیدا کردن نوشتههایش میفهمد که هارتمن قصد داشته تا با سوءاستفاده از گم شدن آلیس، داستان آلن را به دست بیاورد. آلن، بری را نیز میبیند. تاریکی بعد از کشتن هارتمن همهجا را دربرمیگیرد. آلن و بری از آنجا فرار میکنند.
با اطلاعاتی که آلن و بری به دست آوردهاند، اکنون آلن میداند که آلیس زنده است و در مکان تاریک گیر افتادهاست. کلبهای که در دریاچهٔ کالدرن قرار دارد مکانی اسرارآمیز است، موجودی از جنس تاریکی در آنجا گیر افتادهاست و سعی دارد که فرار کند. او این توانایی را دارد که داستانی را که نوشته میشود به واقعیت تبدیل کند. تاریکی قبلاً نیز سعی کرده بود که از تخیلات دیگر کسانی که در آن کلبه بودهاند مثل برادران اندرسون و مالک قبلی آن که نویسندهای به نام توماس زین بودهاست، استفاده کند. زین همان کسی است که در کابوس به آلن کمک کردهبود. تاریکی همسر زین، باربارا را کشته و جسم او را دزدیدهبود. زین با تاریکی جنگیده بود و قلب او را درآوردهبود اما تاریکی نابود نشدهبود. زین در زلزلهای که باعث زیر آب رفتن کلبه شدهبود، ناپدید میشود. تاریکی همان زن سیاهپوشی بود که کلید کلبه را به آلن دادهبود.
آلن و بری به دنبال یافتن سرنخ به مزرعهٔ اندرسون میروند. بعد از وصل کردن برق، بخشی از آهنگی را میشنوند که پیوسته تکرار میشود: «بانوی نور را پیدا کن». آلن میفهمد که باید سینتیا ویور، همان زنی که همیشه فانوسی در بغل دارد و نگران تاریکی است را پیدا کند. آنها شب همانجا میخوابند. آلن در خواب اتفاقات هفتهای را که فراموش کردهاست، به یاد میآورد. تاریکی برای فرار و قدرتمند شدنش آلن را فریب داده بود که برای نجات آلیس باید داستان جدایی را بنویسد. آلن یک هفته در حالی که تحت تاثیر تاریکی بودهاست، بدون وقفه داستان مینوشتهاست اما بخشی از وجودش آن قدری هشیار بوده که بتواند تا قبل از اینکه تاریکی همهجا و همهکس را بگیرد، زین را وارد داستانش کند و نوری که زین با خود آورده بود او را از تاریکی نجات داده بود. آلن از کلبه فرار کرده و سوار ماشین شدهبود اما چون حالش بد بود، تصادف کردهبود.
مامور نایتینگل از افبیآی، آلن و بری را در مزرعهٔ اندرسون پیدا و دستگیر میکند و به کلانتری میبرد. تاریکی در کلانتری، نایتینگل را جلوی چشم آلن، بری و کلانتر سارا بریکر با خود میبرد. سارا تصمیم میگیرد به آلن کمک کند. هر سه به دنبال سینتیا ویور که برای نجات خود از تاریکی در نیروگاه برق شهر خود را با نور محاصره کردهاست، به آنجا میروند. سینتیا به آلن میگوید که منتظر او بودهاست و وسیلهٔ شکست دادن تاریکی را برای او در «اتاق نور» نگه داشتهاست. آنها به اتاق نور میرسند و آلن میفهمد که سلاح او «کلیکر» است، سویچ برق کوچکی که در کودکی مادرش به او داده بود تا هروقت از تاریکی ترسید، با فشار دادن آن همهٔ موجودات ترسناک را از خود دور کند. حالا با قدرتی که نوشتههای آلن به آن کلیکر دادهاست، میتواند با آن تاریکی را نابود کند.
آلن به تنهایی به کلبه بر میگردد و زین را میبیند که به او میگوید که تاریکی قلب ندارد و جای قلب او با تاریکی پر شدهاست. آلن با تاریکی روبرو میشود، کلیکر را در جای خالی قلبش فرو میبرد و سویچ را فشار میدهد. نور شدید کلیکر، تاریکی را نابود میکند. آلن، آلیس را پیدا نمیکند و فکر میکند که برای برقراری تعادل باید خودش را به جای آلیس به دریاچه بدهد.[۴] آلیس از زیر آب بیرون میآید ونجات پیدا میکند. در اعماق تاریکی و در دریاچه، آلن درمیابد که داستان جدایی هنوز تمام نشدهاست. او به سراغ ماشین تحریر میرود تا داستان را ادامه دهد و نجات خودش را رقم بزند. آلن مینویسد: «این یک دریاچه نیست، یک اقیانوس است.»[۴]
اپیزود سیگنال
بعد از پایان بازی اصلی، آلن خود را در نسخهٔ غیرواقعی برایت فالز میابد و میفهمد که هنوز در اعماق دریاچهٔ کالدرن گیر افتادهاست. زین به آلن کمک میکند تا سیگنال یک تلفن همراه را دنبال کند تا خود را از «مکان تاریک» نجات دهد. مکان تاریک قلمرویی است که تاریکی از آن آمدهبود و نوشتهها در آنجا به واقعیت تبدیل میشوند. در حالی که آلن همچنان با دشمنانش میجنگد، با تلویزیونهایی مواجه میشود که آلن دیوانهای را نشان میدهد که از اتفاقاتی که قرار است بیفتد سخن میگوید و پیشاپیش به آلن هشدار میدهد. او همچنین با نسخهای ماورائی از بری ویلر، که بخشی از ضمیر نیمهآگاهش است، روبرو میشود که به آلن کمک میکند.
سیگنال زین، آلن را به یک کارخانهٔ چوببری هدایت میکند اما آلن خود را دوباره در آپارتمانش میابد. زین ظاهر میشود و به آلن میگوید که آلن دیوانهای که در تلویزیون میبیند، بخشی از وجود خودش است و این خود آلن است که خودش را در مکان تاریک نگه داشتهاست. آلن حرف زین را باور نمیکند اما خیلی زود با تلویریونهای هیولایی شکلی مواجه میشود که آلن غیرمنطقی در آنها قصد کشتن او را دارد. آلن موفق میشود که نسخهٔ دیوانه خود را شکست دهد. او دوباره در کلبه در دریاچه بیدار میشود و میفهمد که هنوز آنجا گیر افتادهاست.
اپیزود نویسنده
آلن که هنوز در مکان تاریک گیر افتادهاست، هشیاری خود را بازمیابد تا خاطرات خود را از برایت فالز به یاد آورد. بعد از ترک دریاچهٔ کالدرن و مزرعهٔ اندرسون، زین به آلن میگوید که باید از طریق فانوس دریایی به کلبه برگردد. محیط به شدت غیرواقعی میشود و آلن راهی را که زین به او نشان میدهد، دنبال میکند و از دشمنان زیادی فرار میکند. زین به آلن هشدار میدهد که آلن غیرمنطقی هنوز در کلبه است، مکان تاریک را کنترل میکند و خودش را به جای آلن منطقی نشان میدهد. آلن منطقی باید کنترل رویا را به دست بگیرد تا از مکان تاریک فرار کند. آلن غیرمنطقی سعی میکند تا با ساختن تصویری از آلیس، خاموش کردن فانوس دریایی و فرستادن تعداد زیادی از دشمنان به دنبال آلن، جلوی او را بگیرد. آلن سرانجام با کمک زین از فانوس دریایی به کلبه میرسد.
وقتی به کلبه نزدیک میشود، بری خیالی ظاهر میشود و به آلن میگوید که او قبل از اینکه با آلن غیرمنطقی روبرو شود باید همهٔ توهماتش از جمله خود بری را نادیده بگیرد. آلن با نسخهٔ خیالی تسخیر شدهٔ دکتر هارتمن، بری و برادران اندرسون میجنگد و همهٔ آنها را قبل از بازگشت به کلبه شکست میدهد. آلن دیوانه با حالت پارانویایی کف کلبه نشسته است و وقتی که آلن به او دست میزند، آن دو، یکی میشوند. آلن میفهمد که نمیتواند به خودش اجازه دهد که از ترس اینکه نتواند از آنجا فرار کند، دوباره دچار توهم شود. او پشت ماشین تحریر مینشیند تا داستان جدیدی را به نام بازگشت شروع کند.