سلام دوستان خوبم
این داستان بازی محبوب گاد اف وار ۲۰۱۸ هستش؛امیدوارم لذت ببرید...
ماموریت اصلی کریتوس و آترئوس در داستان بازی God of War 2018 حمل خاکستر فی (Faye) به بلندترین قله در جهان نورس و پخش آن در این بلندی است. کریتوس ابتدا برای ارزیابی میزان آمادگی آترئوس او را به شکار برد. بعد از کمی گشت و گذار و شکار یک گوزن، آنها با یک ترول روبرو شدند. این دو طی مبارزهای با ترول پیروز شدند اما بعد از این نبرد کریتوس پی برد که آترئوس آمادگی لازم برای سفر را ندارد چرا که پسرش قادر به کنترل خشم خود نبود و به بدن آن ترول مدام خنجر میزد، در حالی که او مرده بود.
این داستان بازی محبوب گاد اف وار ۲۰۱۸ هستش؛امیدوارم لذت ببرید...
ماموریت اصلی کریتوس و آترئوس در داستان بازی God of War 2018 حمل خاکستر فی (Faye) به بلندترین قله در جهان نورس و پخش آن در این بلندی است. کریتوس ابتدا برای ارزیابی میزان آمادگی آترئوس او را به شکار برد. بعد از کمی گشت و گذار و شکار یک گوزن، آنها با یک ترول روبرو شدند. این دو طی مبارزهای با ترول پیروز شدند اما بعد از این نبرد کریتوس پی برد که آترئوس آمادگی لازم برای سفر را ندارد چرا که پسرش قادر به کنترل خشم خود نبود و به بدن آن ترول مدام خنجر میزد، در حالی که او مرده بود.
هنگام بازگشت به خانه، غریبه ای به طور سرزده به خانهی آنها آمد و کریتوس را طلب کرد. کریتوس وقتی بیرون آمد با فردی روبرو شد که به نظر کریتوس را میشناخت و مدام او را سرزنش میکرد. آنها با هم درگیر شدند و مرد غریبه قدرت شگفتانگیزی از خود نشان داد و همین طور مشخص شد که او دردی را حس نمیکند و یک رویینتن است. در مبارزهای چالشبرانگیز در نهایت کریتوس پیروز شد و با شکستن گردن آن مرد، ظاهرا او را کشت.
بعد از این مبارزه کریتوس نظرش در مورد ماندن در خانه عوض شد و سفر خود را همراه با پسرش شروع کرد. در طول مسیر و در پی شکار کردن یک خرس، آنها به یک زن جادوگر مرموز رسیدند. این جادوگر به کریتوس و آترئوس در رسیدن به مقصدشان کمک کرد و آنها را به جهان الفهایم برد، اما خودش وقتی وارد این دنیا شد به دلایل نامعلومی بلافاصله به جهان پیشین کشانده شد.
پدر و پسر به مکانی رسیدند که مرد غریبه همراه با دو مرد دیگر در حال سوال کردن از یک زندانی بودند و جایگاه کریتوس را از او طلب میکردند. آنها جواب سوالات خود را نگرفتند و آنجا را ترک کردند. وقتی کریتوس و پسرش به سوی فرد زندانی رفتند مشخص شد که او میمیر، خدای دانش نورس است که توسط اودین سالها در درختی زندانی شده است. میمیر به آن دو گفت که بلندترین قله در تمام نورس واقع در یوتونهایم است و همچنین هویت مرد غریبه و دو همراه او مشخص شد، مرد غریبه بالدر پسر اودین، و دو همراه او مگنی و مودی، پسران ثور بودند. میمیر که حدود صد سال زندانی بود و توسط اودین شکنجه میشد از کریتوس خواست تا سر او را ببرد. کریتوس نیز قبول کرد و سر او را قطع کرد و برای احیای آن پیش جادوگر رفت.
زن جادوگر سر میمیر را احیا کرد و میمیر هم با دیدن این زن هویت اصلی او را افشا کرد. او الهه فریا، همسر اودین بود. کریتوس که از این موضوع اطلاع نداشت به خاطر پنهانکاری فریا با عصبانیت خانهی او را ترک کرد.
سپس کریتوس، آترئوس و میمیر به یورمونگاند، مار جهان رسیدند. این مار به زبان مردگان صحبت میکرد و کسی متوجه حرف او نمیشد اما میمیر قادر به ارتباط با او بود. این مار عظیمالجثه از آینده و در زمان رخداد راگناروک آمده بود. او با اشاره به آشنا بودن چهرهی آترئوس قبول کرد تا به آنها کمک کند.
در همین حال پسران ثور در حال جستجوی کریتوس و آترئوس بودند که سرانجام آنها را هم پیدا کردند. برادر بزرگتر از کریتوس خواست تا تسلیم شود که بعد از رد شدن این درخواست مبارزهای میان آنها شکل گرفت. کریتوس در مبارزهای پر تنش مگنی را شکست داد و به طرز خشنی او را کشت. برادر او یعنی مودی که شاهد این صحنه بود از ترس پا به فرار گذاشت. مودی به خاطر مرگ مگنی توسط پدرش ثور مورد سرزنش قرار گرفت و خود را آمادهی انتقام کرد. او در مکانی کریتوس را غافلگیر کرد و او را زیر فشار الکتیریسته خود قرار داد، مودی که کریتوس را تحت کنترل خود قرار داده بود سعی کرد با حرفهایش پدر و مادر آترئوس را سرزنش و مسخره کند، که این موضوع باعث عصبانیت شدید آترئوس و در نتیجه برافروخته شدن خشم اسپارتان او شد اما عدم توان فیزیکی کافی منجر به از حال رفتن آترئوس شد. بنابراین کریتوس خشم اسپارتان خود را برافروخت و خودش را از زیر فشار مودی خارج کرد.
مودی باری دیگر فرار کرده بود و کریتوس با توجه به وضعیت بیمارگونه آترئوس مجبور شد تا از فریا کمک بخواهد. فریا به کریتوس گفت که برای بهبود آترئوس میبایست به هل هایم برود و چیزی را از آنجا بیاورد و کریتوس در آنجا مجبور است از تیغه های آشوب که حامل عنصر آتش است استفاده کند. کریتوس با بازگشت به خانه خود، از زیر کفپوش کلبهاش تیغههای آشوب را بیرون آورد. در این لحظه آتنا ظاهر شده و کریتوس را یک هیولا خطاب کرد، چیزی که کریتوس نیز آن را رد نکرد و رو به آتنا گفت که ممکن است یک هیولا باشد اما دیگر هیولای او نخواهد بود.
کریتوس چیزی که فریا میخواست را از هلهایم برای او آورد. فریا دلیل وضعیت کنونی آترئوس را مربوط به عدم دانستن فطرت واقعیاش و باور فانی بودن او میدانست. در همین حین آترئوس به هوش بود و حرفهای آنها را میشنید، بنابراین کریتوس مجبور شد تا به آترئوس بگوید که او یک خدا است. آترئوس که حالا خود را یک خدا میدانست از کریتوس در مورد تواناییاش در تغییر شکل دادن به یک گرگ میپرسید.
با روبرو شدن دوباره با مودی، این بار او کشته شد اما نه به دست کریتوس بلکه به دست آترئوس. پسر علیرغم نظر پدرش، مودی را به خاطر مسخره کردن مادرش کشت.
آنها برای رفتن به یوتونهایم به چشم میمیر احتیاج داشتند، چشمی که یورمونگاند به طور تصادفی آن را خورده بود. بنابراین آنها بازمیگردند تا آن را به دست آورند. در همین هنگام بالدر در مسیر آنها کمین کرده بود و با ضربهای به کریتوس، آترئوس را ربود و با اژدهای خود فرار کرد. کریتوس بلافاصله او را دنبال کرد و روی اژدها پرید، جایی که این دو مبارزهی نفسگیر دیگری را با یکدیگر انجام دادند. درگیری آنها در نهایت به دروازهای کشیده شد که همه را به هلهایم فرستاد. در این مکان کریتوس و آترئوس توهمات بالدر را دیدند که او در حال صحبت کردن با مادرش بود. مادر او در واقع همان فریا بود و بالدر به خاطر طلسمی که مادرش روی او گذاشته و او را تبدیل به یک رویینتن کرده بود خشمگین بود چرا که او هیچ چیزی را در زندگیاش نمیتوانست حس کند.
کریتوس و آترئوس راهی برای بیرون رفتن از هلهایم پیدا کردند و خود را به مار جهان رسانند. آنها با اجازه از او وارد دهانش شدند تا چشم میمیر را در شکم او پیدا کنند. در حالی که آنها در جستجوی شی مورد نظر بودند بالدر متوجه حضور آنها در بدن مار شد و در نتیجه به مار حمله کرد. با بیرون آمدن آنها باری دیگر کریتوس و بالدر مقابل هم قرار گرفتند، جایی که فریا هم حضور داشت و بعد از گذشت سالها دوباره با پسرش روبرو شده بود. فریا سعی کرد جلوی مبارزهی کریتوس و بالدر را بگیرد و آنها را از هم جدا کند. آترئوس در نقطهای از نبرد در میان بالدر و کریتوس قرار گرفت، بالدر ضربهای بسیار محکم را به سینهی او وارد کرد. در کمال ناباوری تیری از جنس گیاه دارواش که همراه آترئوس بود به دست بالدر فرو رفت و او درد را احساس کرد و طلسم رویینتنی او شکسته شد، اتفاقی که فریا نسبت به آن احساس نگرانی کرد و در عوض بالدر از این قضیه شادمان بود.
طی مبارزهای نهایی بین بالدر و کریتوس، بالدر شکست خورد و کریتوس تصمیم گرفت تا از کشتن او صرف نظر کند. بالدر در این لحظه سعی کرد گلوی فریا را بگیرد و او را خفه کند که کریتوس مانع این اتفاق شد و گردن او را برای بار دوم شکست و این بار بالدر واقعا مرد. فریا با وجود این که در حال خفه شدن بود اما از این اتفاق به شدت ناراحت شد و کریتوس را نفرین کرد.
میمیر بعد از این اتفاق به شروع زودهنگام زمستانی اشاره کرد که سه سال به طول میانجامید. این زمستان قرار بود در سالهای دور اتفاق بیفتد اما ظاهرا مرگ بالدر موجب نزدیک شدن این رویداد شده بود. این زمستان مقدمهای برای رخداد راگناروک بود.
حالا کریتوس و آترئوس میتوانستند به یوتونهایم بروند و سرانجام ماموریت نهایی خود را به انجام برسانند. آنها در آنجا با غارنگارههایی روبرو شدند که تمام اتفاقات سفرشان را شرح داده بود. فی از آینده آنها و از تمام این اتفاقات با خبر بود. در یکی از نقشها که مربوط به آینده بود، تصویر آترئوس دیده میشد که بالای سر کریتوس نشسته و چیزی شبیه به مار از دهانش بیرون آمده است.
آترئوس در مورد نقشهای روی دیوار از کریتوس سوال کرد که چرا نام او با عنوان لوکی ذکر شده است و کریتوس در جواب گفت که مادرش تصمیم داشته نام او را لوکی بگذارد اما کریتوس او را متقاعد کرده تا نام آترئوس را برگزیند چرا که آترئوس نام یکی از اسپارتانهای بزرگ و سرزنده بوده است. در نهایت کریتوس و آترئوس خاکستر فی را در قلهی بلند یوتونهایم پخش کردند و ماموریت خود را به پایان رساندند.
بعد از اتمام داستان بازی God of War 2018 و بازگشت به خانه، آترئوس خوابی از آینده دید که مردی به خانهی آنها حمله کرده و طوفانی را آنجا ایجاد کرده است. کریتوس و آترئوس از خانه بیرون آمدند و با مردی حامل چکش برقی روبرو شدند که او ثور، برادر بالدر بود که احتمالا برای انتقام برادر و پسرانش به آنجا آمده بود.
منبع این سایت