11-07-2015, 06:24 PM
(آخرین ویرایش: 11-07-2015, 06:25 PM، توسط DFSHINNOK7.)
"تو رو خدا بی خیال، من خودم امروز خیلی اعصابم خورده، زنگ اول رو نرفتم سر کلاس و حوصله راه کار دادنم ندارم". کامران هم بدون اینکه چیزی بگه راهشو کج میکنه و میره، امیر به نزدیکترین گیم نت میرسه ولی میبینه که بستس. ساعتشو نگاه میکنه و میبینه که هنوز 25 دقیقه به زنگ اول مونده و تصمیم میگیره همون اطراف دور بزنه تا زنگ زده بشه.