امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستان کامل بازی ها
#1
با سلام خدمت دوستان و عاشقان بازی های ویدیویی
قبل هر توضیحی از دوستان(منتقد ها کسانی تایپ خوبی دارن) خواهشمندم که در این بحث همکاری کنند و در کنار هم لحظات خوبی رو داشته باشیم
هدف از ساختن این فروم این هست که هر کسی به هر دلیلی (نتوانسه بازی رو تجربه کنه یا یادش رفته داستان بازی و...) بتواند از این فروم استفاده قبل از شروع چند نکته را بگویم:
1- از زبانی روان و گویا و خوانا استفاده کنید
2- داستان به صورت کامل گفته شود جزعیات لازم نیست (برای بهتر متوجه شدن داستان زیر را بخوانید)
3- در گفتن داستان از فحاشی یا کلمات نامناسب پرهیز کنید(اگر لازم به استفاده ازآن شدید از کلمات دیگری استفاده کنید
4- حداقل یک سال از زمان انتشار بازی گذشته باشد زیرا به هر دلیلی اگر کسی این بازی رو تجربه نکرده و میخواهد تجربه کند ناراحت نشود
با تشکر
Batman arkham city
سال تولید:2011
استودیو سازنده: Warner Bros. Games Montréal, Rocksteady Studios
پلتفرم: pc ,x360,ps3,wii u

یک سال پس از وقایع تیمارستان آرکام، بروس وین در حال برگزاری کنفرانس خبری پیرامون خطرات شهر آرکام و اینکه این شهر در حقیقت یک بمب ساعتی است، می باشد.Hugo Strange که یک قدم جلوتر از بروس وین است، تمامی خبرنگاران آن کنفرانس را در دام می اندازد و آنها را به شهر آرکام می فرستد.
Strange از بروس تشکر می کند که کار دستگیری را برایش آسان تر کرده، و به او می گوید که به کمک بتمن عملیات Protocol 10 طبق نقشه پیش خواهد رفت.
بروس موفق می شود تا یک چیپ ارتباطی را از یکی از نگهبانان TYGER برباید اما پس از شکست دادن تعدادی از نگهبانان، وی در چنگ پنگوئن و افرادش می افتد.پنگوئن قصد دارد تا انتقام خانواده اش را از بروس وین بگیرد اما بروس موفق می شود او و افرادش را شکست دهد. سپس بروس به آلفرد می گوید تا لباس بتمن را به کمک Batplane به شهر آرکام بفرستد.
پس از آماده شدن بتمن، وی به کمک چیپی که از نگهبانان به دست آورده بود موفق می شود ارتباطات رادویی را هک کند و متوجه می شود که Catwoman توسط Two Face در ساختمان سابق دادگاه به دام افتاده است و Two Face قصد دارد تا او را اعدام کند. بتمن که اعتقاد دارد Catwoman درباره اتفاقات در حال وقوع در آرکام اطلاعات بیشتری دارد تصمیم می گیرد تا او را نجات دهد. پس از مهار Two Face و نجات Catwoman، وی به بتمن می گوید که او نمی داند Strange قصد انجام چه کاری را دارد، اما مطمئن است که این موضوع ارتباطی با جوکر دارد.در همان لحظه جوکر با اسلحه اسنایپر تیری به سمت Catwoman شلیک می کند که به لطف عکس العمل سریع بتمن تیر خطا می رود.پس از آن بتمن و Catwoman راه خود را جدا می کنند.
بتمن رد تیر شلیک شده را به سمت کلیسایی که در سمت مقابل ساختمان دادگاه واقع شده است دنبال می کند و پس از ورود به کلیسا با گروهی از نگهبانان از جمله Aaron Cash، افرادی از تیم پزشکی که به گروگان گرفته شده اند و Harley Quinn مواجه می شود. Harley به بتمن می گوید که حال جوکر خوب نیست و بتمن نمی تواند او را ملاقات کند، سپس کلیسا را ترک میکند. بتمن بلافاصله گروگان‌گیرها را از پا درمی آورد و تیم پزشکی را نجات می دهد. بتمن سپس وارد برج کلیسا می شود که احتمالا محل شلیک تیر بوده است و در آنجا جوکر با ظاهری ناخوش در داخل تلویزیونی ظاهر می شود. سپس برج توسط بمبی که جوکر در آنجا کار گذاشته بود منفجر می شود. بتمن رد جوکر را به سمت تاسیسات آهنگری شهر آرکام دنبال می کند.
پس وارد شدن به دفتر جوکر، بتمن Harley Quinn را مشاهده می کند که در حال گریه کردن بر سر ویلچری است که جسد جوکر بر روی آن قرار دارد. اما آن جسد تله ای بیش نبوده و بتمن در دام جوکر و Harley می افتد. بتمن تصور می کند که مریضی جوکر بهبود یافته است اما جوکر صورت زخمی اش را به او نشان داده و خلاف این موضوع را به بتمن ثابت می کند. سپس جوکر به بتمن می گوید که مقداری از خون مسموم خود را به بتمن نیز تزریق کرده است و همچنین این خون را به بیمارستانهای گاتهام نیز منتقل کرده است.بتمن تصور می کند انتقال این خون مسموم به بیمارستانهای گاتهام در حقیقت همان Protocol 10 است اما جوکر به او می گوید که تا به حال چیزی درباره Protocol 10 نشنیده است. سپس جوکر از بتمن میخواهد که برای نجات هر دوی آنها و همچنین جلوگیری از شیوع بیماری از طریق خونهای آلوده در بیمارستانها، هر چه سریع تر پادزهر را پیدا کند سپس بتمن را بر روی ویلچری که او را به آن بسته است به سمت پنجره هل می دهد و او را به بیرون پرتاب می کند.
جوکر همچنین اطلاعات دیگری درباره پادزهر به بتمن می دهد و همچنین به بتمن می گوید که او قبلاً برای پیدا کردن پادزهر از Mr. Freeze اخاذی کرده بود اما در حال حاضر خبری از او ندارد. بتمن رد Mr. Freeze را به سمت ساختمان سابق پلیس گاتهام دنبال می کند اما متوجه می شود که Freeze در موزه قدیمی توسط پنگوئن به اسارت گرفته شده است.
بتمن وارد موزه شده و متوجه می شود که بر خلاف توصیه ی وی، رئیس پلیس گوردون تعدادی از افراد پلیس را وارد شهر آرکام کرده است و در حال حاضر نیز تمامی آن افراد در اسارت پنگوئن به سر می برند.
بتمن موفق می شود گروگانها را آزاد کند و همچنین لباس مخصوص Mr. Freeze را نیز به او باز گرداند.Mr. Freeze چیپی را به بتمن می دهد که به او کمک می کند تا پنگوئن که اسلحه Mr. Freeze را دست گرفته است شکست دهد. اما پنگوئن موفق می شود بتمن را به درون زیر زمین Iceberg Lounge پرتاب کند، جایی که Solomon Grundy در آن حضور دارد.
بتمن پس از شکست دادن Solomon Grundy، ماموران پلیسی که قبلاً نجات داده بود را مسئول نگه داری و مراقبت از پنگوئن می کند. سپس برای بدست آوردن پادزهر با Mr. Freeze صحبت می کند و او به بتمن می گوید که پادزهر هنوز تکمیل نشده است و نیاز به آنزیمی دارد که وی قادر به ساختن آن نیست. بتمن متوجه می شود که این آنزیم در خون راس الغول وجود دارد.
بتمن راه خود را به سمت Wonder City و مقر انجمن آدمکشان پیش می گیرد. بتمن در راه با رابین مواجه می شود و نمونه ای از خون خود را به او داده و می گوید که اگر Mr. Freeze موفق به ساخت پادزهر نشود هر کسی که حامل خون آلوده باشد در عرض 24 ساعت کشته خواهد شد. تاثیرات خون مسموم جوکر بر بتمن نیز به تدریج نمایان می شود و بتمن متوجه می شود که چند ساعتی بیشتر زنده نخواهد ماند.
پس از وارد شدن به مقر انجمن آدمکشان و صحبت با راس الغول، بتمن که انتخاب دیگری ندارد، پیشنهاد راس الغول برای جانشینی وی برای ریاست انجمن آدمکشان را قبول می کند. برای شروع مراسم عضویت او در انجمن، بتمن مقداری از معجونی موسوم به خون اهریمن را می نوشد که باعث تقویت حالت جسمانی او می شود اما مریضی او را درمان نمی کند. پس از گذراندن مراحلی از امتحانات، بتمن در مرحله پایانی باید با راس الغول مواجه شود، و وی به بتمن می گوید که بتمن باید او را بکشد. بتمن با این موضوع مخالفت می کند اما مجبور به مبارزه با راس الغول می شود و پس از شکست دادن او، راس الغول، تالیا را به گروگان گرفته و بتمن را تهدید می کند که اگر او را نکشد تالیا را که تنها عشق بتمن هست خواهد کشت. بتمن موفق می شود به کمک Batarang تالیا را از چنگ راس الغول رها سازد و سپس نمونه خونی که برای پادزهر نیاز داشت را راس الغول می گیرد.تالیا که هم از رفتار پدر خود و هم از دروغ گویی بتمن(درباره عضویت در انجمن که تنها به برای بدست آوردن نمونه خون راس الغول بوده است) آزرده شده با عصبانیت آنجا را ترک می کند. راس الغول به بتمن می گوید علت اینکه وی به دنبال جانشینی برای خود می گردد این است که استفاده بیش از حد وی از چاه لازاروس ذهن و بدن او را تغییر داده است و هر دفعه پس از استفاده از چاه، ترسی از اتفاقاتی که قرار است بیافتد او را فرا می گیرد. بتمن به راس الغول می گوید که باید اعتیاد خود به چاه لازاروس را ترک کند وگرنه او خودش این کار را به زور برای راس الغول انجام خواهد داد.
بتمن که زمان کافی برای دنبال کردن تالیا ندارد، راهی آزمایشگاههای ساختمان قدیمی پلیس می شود تا نمونه خون را بهMr. Freeze تحویل دهد.
پس از تحویل نمونه خون، Mr. Freeze موفق به ساخت پادزهر می شود اما به بتمن می گوید که به شرطی پادزهر را به او تحویل خواهد داد که بتمن همسر وی(Nora Fries) را از چنگ جوکر، که او را برای اخاذی از Mr. Freeze به اسارت گرفته است رها سازد. بحث بین آن دو به مبارزه ختم می شود و در نهایت بتمن موفق می شود Mr. Freeze را شکست دهد اما آن دو متوجه می شوند که در حین مبارزه، Harley Quinn به آنجا آمده و موفق به دزدیدن پادزهر شده است. Mr. Freeze قول کمک به بتمن را می دهد به امید آن که بتواند از این طریق همسر خود را از چنگ جوکر رها سازد.
بتمن در راه خود به سمت مخفیگاه جوکر، با گروهی از خبرنگاران مواجه می شود که در مبارزه ای بین افراد جوکر و افراد پنگوئن به دام افتاده اند.بتمن موفق می شود این خبرنگاران را نجات دهد اما متوجه می شود که این اتفاق تله ای بوده برای بدست آوردن زمان بیشتر برای فرار Harley Quinn از چنگ بتمن.
پس از وارد شدن بتمن به مخفیگاه جوکر، Oracle با بتمن تماس گرفته و به او اطلاع می دهد که Hugo Strange خواستار یک دیدار اضطراری برای آغاز Protocol 10 شده است همچنین ادعا کرده است که وی موفق به متوقف کردن پخش شدن اسحه های غیر قانونی در شهر آرکام نشده است و ساکنان آرکام خود را برای حملاتی سازمان یافته آماده می کنند. در نتیجه وی اجازه فعال کردن Protocol 10 را در 30 دقیقه آینده به دست آورده است.
بتمن موفق می شود تعدادی از افراد جوکر که به او حمله کردند را شکست دهد اما ناگهان یکی از موشکهای Protocol 10 به آن ساختمان برخورد کرده و بتمن را نیز در زیر آوار دفن می کند.در همان لحظه تالیا الغول در آنجا ظاهر شده و به جوکر پیشنهاد می دهد که در ازای زنده گذاشتن بتمن به جوکر زندگی جاویدان خواهد بخشید. جوکر موافقت می کند، در همین حین تالیا یکی از دستگاههای ردیاب بتمن را به خود وصل می کند تا بتمن را به سمت خود راهنمایی کند.
Catwoman بتمن را از زیر آوار نجات داده و بتمن متوجه می شود که Protocol 10 در حقیقت یک سری حملات موشکی به شهر آرکام می باشد، و هدف این بوده است که تمام خلافکاران گاتهام را در شهر آرکام جمع کرده و سپس به کمک Protocol 10 همه آنها نابود کند.بتمن به آلفرد و Oracle دستور می دهد تا سیستمهای برج عجایب (مقر Hugo Strange و محل کنترل Protocol 10) را هک کنند تا Protocol 10 متوقف شود تا بتمن نیز در همین حین بتواند تالیا را نجات دهد.اما آلفرد و Oracle با این موضوع مخالفت کرده و از بتمن می خواهند که خود او ابتدا Protocol 10 را متوقف سازد.بتمن موافقت می کند و پس از هک کردن هلیکوپترهایی که بر فراز آرکام در حال حملات موشکی هستند، موفق می شود چیپ اصلی کنترل را بدست آورده و به کمک آن وارد برج عجایب شده تا با Hugo Strange مواجه شود.
بتمن که حال وارد برج شده و افراد Strange را شکست داده است با خود Strange مواجه می شود، که به بتمن می گوید که مقصر پیدایش این تعداد خلافکار قدرتمند خود بتمن است و وی محیطی را را ایجاد کرده که در آن خلافکاران از کنترل خارج شده اند و مانند طاعونی در طی زمان تغییر و پیشرفت کرده اند اما هیچ وقت به طور کامل با آنها مقابله نشده است مگر تا به الان و به کمک Protocol 10. بتمن به Oracle اجازه دسترسی به سیستمهای Protocol 10 را داده و از این طریق آن را غیر فعال میکند. در همین لحظه راس الغول وارد شده و معلوم می شود که وی مغز متفکر پشت تمامی این اتفاقات و نقشه ها بوده است.مدتها قبل هنگامی که Strange هویت بتمن را به راس الغول فاش کرده بود، راس الغول به Strange این فرصت را داد تا با به انجام رساندن Protocol 10 خود را ثابت کند اما حالا که وی شکست خورده است، راس الغول با شمشیر خود از پشت ضربه ای به Strange میزند. Strange که در حال مرگ است Protocol 11 را فعال می کند که نتیجه آن نابود شدن و انفجار برج عجایب است.در هنگام سقوط از برج، بتمن سعی می کند تا راس الغول را نجات دهد اما وی شمشیرش را در بدن خود فرو می کند و همچنین سعی می کند تا ضربه ای نیز به بتمن بزند اما موفق نمی شود و تنها خودش کشته می شود.
جوکر به بتمن اعلام می کند که تالیا را به تئاتر Monarch برده است و قصد دارد او را بکشد.
بتمن پس از آنکه وارد سالن تئاتر می شود، از حال جسمی جوکر و سلامت ظاهری وی متعجب می شود. جوکر با اسلحه ای تالیا را به گروگان گرفته است اما ناگهان تالیا با مهارت خود، جوکر را خلع سلاح کرده و شمشیر خود را در شکم او فرو میکند. سپس تالیا به بتمن می گوید که وی پادزهر را از Harley Quinn دزدیده است. ناگهان بتمن متوجه جزییات داستان که مانند تکه های پازلی به کنار هم می نشینند می شود، در تمام این مدت پای دو جوکر در میان بوده است، یک جوکر سالم و یک جوکر مریض احوال که در حقیقت همان جوکر اصلی است. جوکراصلی با چهره ناخوش خود و سرفه کنان در طبقه بالای سالن ظاهر شده و با شلیک تیری تالیا را به قتل می رساند. همچنین معلوم می شود جوکر سالم نیز در حقیقت Clayface بوده که در تمام این مدت با جوکر همکاری می کرده است. سپس وی پادزهر را از کنار جسد تالیا برمی دارد.
بتمن به کمک بمبهای یخی که Mr. Freeze قبلا به او داده بود و همچنین شمشیر تالیا سعی در شکست دادن Clayface دارد اما در همان حال جوکر مواد منفجره ای که در کف سالن مخفی کرده است را منفجر می کند و مبارزه بین بتمن و Clayface در زیر زمین و در کنار چاه لازاروسی که جوکر به دنبال آن بود ادامه میابد. بالاخره بتمن موفق به شکست دادن Clayface شده و پادزهر را چنگ او در می آورد و مقداری از آن را برای درمان خود استفاده می کند.
در همان حال جوکر که در حال مرگ است و قصد استفاده از پادزهر و چاه لازاروس را دارد وارد اتاق می شود اما بتمن شمشیر تالیا را به داخل یکی از دستگاههای الکتریکی مرتبط با چاه پرتاب میکند و در نتیجه چاه نابود می شود. سپس جوکر با چاقویی به شانه بتمن ضربه می زند و در نتیجه باقی مانده پادزهر از دست او افتاده و بر روی زمین سرازیر می شود.جوکر سعی می کند تا از همین باقی مانده استفاده کند اما موفق نمی شود. بتمن رو به جوکر که حال نفسهای آخر خود را می کشد می کند و می گوید که با در نظر داشتن تمام کارهایی که جوکر تا به حال انجام داده بود وی باز هم میخواست که با پادزهر او را نجات دهد. جوکر به بتمن می گوید که حرف او خنده دار است! جوکر در حالی که به همین حرف بتمن می خندید آرام آرام جان داد. بتمن جسد جوکر را بلند کرده و به بیرون دروازه شهر آرکام جایی که خودروهای پلیس گاتهام به فرماندهی گوردون حضور دارد می برد و بر روی یکی از آن خودروها قرار داده و بدون هیچ صحبتی آنجا را ترک می کند.
#2
داستان انچارتد 1 و 2 رو هم بذار داداش!!
دمت گرم تایپک خوبیه اگه تکراری نباشه!
موفق باشی
#3
مرسی خیلی قشنگ بود :heart: :heart:
در سخت ترین شرایط بازی میکنم اما نمیگزارم سرنوشتم را بازی دهند
#4
با تشکر از دوستانی که مطالعه کردن همونطور که گفتم دوستانی که میتوانند در گذاشتن داستان های بازی کمک کنن حتما این کارو انجام بدن واقعا خوشحال میشیم
دومین داستان
bioshock infinite
سال تولید:2013
استودیو:2k marin,aspyr,2k games, irrational games, 2k australia
پلتفرم: pc ,x360,ps3

در شروع بازی،‌ بوکر به همراه زن و مردی عجیب با قایق به سمت یک برج فانوس دریایی در وسط دریا حرکت میکنند. بوکر که قبلا مامور پینکرتون (Pinkerton)، سازمانی دولتی، امنیتی، بوده در جریان قماربازی پول هنگفتی را از دست داده و بدهکار شده است. مردی که داخل قایق است درواقع بوکر را استخدام کرده تا الیزابت را از کلمبیا بدزدد و به نیویورک و پیش او بیاورد تا در عوض او هم پول طلبکاران بوکر را بدهد.
در قایق، زن مرموز جعبه‌ای را به بوکر میدهد که حاوی اطلاعات و اشیای بسیار مهمی برای انجام این ماموریت است. کد مورد نیاز برای ورود به کلمبیا، مقداری پول، پیستول آماده شلیک، عکسی از جزیره مانیومنت (Monument Island)، تصویری از الیزابت، کلید جایی که الیزابت نگه داری میشود و مختصات جغرافیایی نیویورک چیزهایی هستند که در جعبه وجود دارند و هرکدام به دردی خواهند خورد. هنگامی که بوکر جعبه را بررسی میکند میبینیم که روی دست راست او علامت AD خالکوبی شده است.
بوکر وارد برج فانوس دریایی میشود و روی صندلی که در بالای آن قرار دارد میشیند. او کدی که برای ورود به کلمبیا مورد نیاز است و در جعبه آماده شده بود را وارد میکند و به آسمان پرتاب میشود و بدین ترتیب وارد شهر کلمبیا در ارتفاعات میشود. بوکر به محض ورود به شهر با حس و حال مذهبی و رهبر آنها، زکری هیل کامستاک (Zachary Hale Comstock)، مواجه میشود که توسط مردم شهر کلمبیا پرستیده میشود و او را به عنوان پیامبر خدا قبول دارند.
بوکر برای اینکه بتواند وارد شهر کلمبیا بشود باید ابتدا توسط روحانیان آنجا غسل (Baptism) داده شود. یکی از روحانیان سر بوکر را زیر آب میکند و تا نزدیکی خفه شدن او پیش میرود. بوکر که بیهوش شده خود را در رویایی میبیند که در اتاق خود در شهر نیویورک است و صدایی میشنود: (بچه را پیش ما بیاور و قرض خود را پاک کن).بوکر در اتاق را باز میکند و نیویورک سال 1984 (72 سال بعد) را میبیند که توسط کلمبیا بمباران میشود.
بوکر در کلمبیا به هوش می‌آید و پا در شهر میگذارد که گویا جشنی در آن برقرار است. در همین لحظه تلگرامی از طرف خانم روزالیند لوتس (Rosalind Lutece) به بوکر میرسد با این مضمون که کامستاک از حضور بوکر در شهر با خبر نشود و اینکه بوکر عدد 77 را انتخاب نکند! بوکر بعدا با خانم زورالیند لوتس و برادر دوقلویش رابرت لوتس مواجه میشود که از بوکر میخواهند شیر یا خط آمدن سکه ای که میخواهند پرتاب کنند را حدس بزند. بعد از پرتاب سکه رابرت نتیجه را روی صفحه ای علامت میزند که میبینیم حدود 122 علامت دیگر نیز جلوی همان روی سکه ای که آمد زده شده است (اینکه چرا در ادامه مشخص میشود). همچنین بوکر جلوتر با پوستر تبلیغاتی رو به رو میشود که روی آن به نقل از کامستاک نوشته شده: (شما میتوانید چوپان بدلی (False Shepherd) را از روی علامت روی دستش [که AD است] شناسایی کنی.)
در جشن کلمبیا قرعه کشی در حال انجام است که برنده آن باید به سمت زوج سیاه و سفیدی سنگ پرتاب کنند زیرا ازدواج دو نفر از نژاد مختلف با رنگ پوستهای متفاوت در کلمبیا پذیرفته نیست (مردم کلمبیا نژاد پرست هستند). از بوکر خواسته میشود یکی از توپ هایی که روی آنها عددهایی نوشته شده است انتخاب کند و از قضا توپی که بوکر انتخاب میکند همان عدد 77 است و با آن برنده میشود. در این لحظه بازیکن این انتخاب را دارد که توپ را یا به سمت زوج نگون بخت پرتاب کند یا به سمت مجری برنامه، آقای فینک (Jeremiah Fink) که در هر صورت پلیس ها علامت روی دست بوکر را میبینند و سعی میکنند او را دستگیر کنند. در واقع کامستاک ورود بوکر به کلمبیا و تلاش او برای دزدیدن الیزابت و گمراه کردن (بره‌ی کلمبیا) Columbia) را از قبل پیشبینی کرده و کلمبیا را آماده مواجه با او کرده است (اینکه چطور در ادامه مشخص می‌شود.)
بوکر به سختی با نیروهای امنیتی کلمبیا مبارزه میکند و در ادامه باز هم با آقا و خانم مرموز لوتس مواجه میشود که گویا قصد دارند به بوکر کمک کنند و برای همین به او زره (Shield) میدهند و او را روانه جزیره مانیومنت، جایی که الیزابت آنجا نگهداری میشود، میکنند. در راه آنجا کامستاک مستقیما با بوکر ارتباط برقرار میکند و به او میگوید که در مورد گذشته او چیزهای زیادی میداند و اینکه پایان ماموریت بوکر خون آلود خواهد بود و حتی آنا (Anna) را میشناسد که در این لحظه از دماغ بوکر خون می‌آید (این که آنا کیست و دلیل خون دماغ شدن بوکر چیست در ادامه مشخص می‌شود.)
وقتی بوکر به جزیره مانیومنت میرسد بالاخره با الیزابت رو به رو میشود. الیزابت در واقع تمام عمرش را بالای برجی به عنوان یک «نمونه» مورد مراقبت قرار داشته و خودش هم از این موضوع بی‌خبر بوده است. بوکر همچنین متوجه قابلیت عجیب الیزابت میشود. زمانی که الیزابت بچه بوده روی او آزمایش‌هایی در مورد سفرهای بین بعدی صورت گرفته که به خاطر آنها میتواند دروازه هایی بین بعدهای مختلف و زمانهای مختلف ایجاد کند. برای مثال بوکر میبیند که او دروازه ای به یکی از خیابان های نزدیک برج ایفل پاریس در سال 1983 ایجاد میکند و درست زمانی که اتوبوسی در شرف ورود از طرف دیگر دروازه و برخورد با الیزابت است با عجله آن را میبیند تا از تصادف احتمالی جلوگیری کند. بوکر به اتاق الیزابت می‌افتد و الیزابت که ترسیده به سمت او کتابهایی پرتاب میکند و بالاخره بعد از کش و قوس هایی آرام میشود.
بوکر و الیزابت به سختی و با استفاده از کلیدی که در جعبه ابتدای بازی وجود داشت از برج فرار میکنند و به خاطر حمله‌ی سانگ‌برد (Songbird) که نگهبان الیزابت به شمار میرود و فلسفه وجودی اش محافظت از الیزابت و اجازه ندادن به او برای بیرون رفتن از برج است از بالای برج به دریای کنار ساحل Battleship Bay سقوط می‌کنند و بوکر بیهوش می‌شود. باز هم بوکر خود را در رویا و در اتاق خود می‌یابد با این تفاوت که اینبار الیزابت هم در اتاق است و همان صدا و جمله‌ی قبلی به گوش میرسد: «بچه را پیش ما بیاور و قرض خود را پاک کن». بوکر اینبار وقتی در اتاق را باز میکند آنا را صدا میکند و در کلمبیا در کنار ساحل به هوش می‌اید. الیزابت که بعد از سالها طعم آزادی را میچشد از فرصت استفاده میکند و قبل از به هوش آمدن بوکر به ساحل میرود و میبینیم که مشغول رقصیدن با اهالی ساحل است. بوکر بعد از به هوش آمدن، الیزابت را پیدا میکند و چون از علاقه الیزابت به پاریس مطلع شده به او میگوید که میتواند او را به آنجا ببرد و بدین ترتیب او را آماده فرار میکند.
رقص معصومانه‌ی الیزابت
قرار میشود بوکر و الیزابت به زپلین (کشتی هوایی) First Lady’s Aerodrome بروند و با استفاده از آن به پاریس برسند که به دلیل نابود شدن ژنراتور مورد نیاز برای رسیدن به آن مجبور می‌شوند ابتدا سری به تالار قهرمانان (Hall of Heroes) بزنند و با کمک Vigor برقی ژنراتور را دوباره کار بیاندازد.
در راه رسیدن به تالار قهرمانان، بوکر با اطلاعات و حقایق بیشتری در مورد کامستاک و پیداش کلمبیا مواجه می‌شوند. او میفهمد که در کلمبیا جنگی بین موسسان، فرقه ای متشکل از انسان های سفیدپوست و پولدار به رهبری کامستاک، و واکس پاپیولی (Vox Populi)، گروهی چند ملیتی و چند نژادی از طبقه کارگر و فقیر جامعه، برقرار است و هر دو جناح الیزابت و قابلیت هایش را به عنوان برگ برنده‌ای برای پیروز شدن بر دیگری میبینند. بوکر در ادامه قابلیت باز کردن دروازه‌ی الیزابت را به چشم میبیند. در سراسر کلمبیا شکاف هایی مرموز روی هوا وجود دارند که «Tear» نام دارند. اینها در واقع پنجره ها و درهایی به دیگر دنیاها و زمان های دیگر هستند که الیزابت میتواند آنها را گسترده تر کرده و اشیای مختلفی از دنیاهای دیگر وارد دنیای خود کند.
بالاخره بوکر و الیزابت به تالار قهرمانان میرسند که در واقع نمایشگاهی برای نمایش اتفاقات نبرد Wounded Knee، شورش بوکسورها (Boxer Rebellion) و دیگر اتفاقات مهم کلمبیا است. گویا بوکر هم در نبرد Wounded Knee حاظر بوده اما در حال حاظر خودش از این موضوع خبر ندارد (اینکه چرا در ادامه مشخص میشود). کامستاک هم گفته میشود در این نبرد حضور داشته و قهرمان اصلی آن نیز بوده است. کامستاک بعد از این نبرد ادعا میکند فرشته کلمبیا را ملاقات کرده و توسط او از آینده آگاه شده است. آینده ای که در شهری شناور در هوا خلاصه میشود. کامستاک به همین علت خود را پیامبر خدا معرفی میکند. سپس در ادامه با فیزیک دان کوانتومی، خانم روزالیند لوتس، آشنا میشود که مخترع اصلی شناور ماندن اشیا در فضا است. کامستاک و لوتس برای گسترش دادن آرمان های آمریکا و نشان دادن موفقیت آنها به سراسر جهان، با همکاری گنگره‌ی ایالات متحده آمریکا روی این قضیه کار کردند و روی ساخت شهر شناور کلمبیا متمرکز شدند. در سال 1900 کلمبیای کنونی ساخته شد و تا سال 1901 در جهان گردید تا اینکه در جریان شورش بوکسور های چینی به پیکینگ چین حمله کرد اما کنگره آمریکا سریعا خواستار بازگشت کلمبیا به مرزهای آمریکا شد. کامستاک که از این قضیه ناراحت شده بود و احساس میکرد به او خیانت شده و آرمان های آمریکا رو به نابودی است تصمیم گرفت کلمبیا را از اتحاد با آمریکا جدا کند و بدین ترتیب کلمبیا در بین ابرها ناپدید شد. در عرض یک دهه از این اتفاق شهر استقلال یافته کلمبیا تبدیل شد به شهری نژادپرست، میهن پرست و مذهبی افراطی. این اتفاقات باعث شد شورشی به رهبری زن سیاه پوستی به نام (دیزی فیتزوری )وجود آید که قبلا خدمت کار خود کامستاک بود. کامستاک برای متحد کردن مردم علیه او، او را متهم به قتل همسر خود کرد  که در بازی تنها با نام Lady Comstock شناخته میشود. دیزی که از این توطئه به شدت عصبانی شده بود تصمیم گرفت برای به پایین کشیدن کامستاک از قدرت، افراد سطح پایین جامعه را متحد کند که بدین ترتیب گروه Vox Populi به وجود آمد.
در تالار قهرمانان، بوکر با (اسلیت) رو به رو میشود که ادعا میکند با بوکر در جریان جنگ Wounded Knee هم‌ رزم بوده است و حال در کنار واکس پاپیولی برعلیه کامستاک میجنگد. اسلیت از اینکه کامستاک خود را قهرمان جنگ معرفی میکند عصبانی است و میگوید که اصلا کامستاک آنجا نبوده است و حرف‌هایش دروغ است! بوکر و الیزابت همچنین میفهمند که الیزابت دختر کامستاک است و برای همین اینقدر نسبت به او حساس است. کامستاک میخواهد الیزابت را روی تخت جانشینی خود بنشاند و زمین انسان ها را به آتش بکشاند: نقل قولی که بارها روی تابلوهای تبلیغاتی شهر کلمبیا میبینیم همین موضوع را ثابت میکند: (اولاد پیامبر باید روی تخت بنشیند، و زمین انسان‌ها را به آتش بکشاند) که قسمت دوم اشاره به حمله کلمبیا به آمریکا دارد.
اسلیت که به مرز دیوانگی رسیده به افراد خود میگوید که به جای مردن به دست روبات های بی‌روح کامستاک (اشاره به روباتهایی با شکل جرج واشینگتون) به دست بوکر که به گفته اسلیت یک قهرمان است کشته شوند تا مانند یک سرباز واقعی از آنها یاد شود. بالاخره بوکر اسلیت و افرادش را از بین میبرد و با به دست آوردن Vigor مورد نیاز به زپلین First Lady’s Aerodome میرسد و سرانجام مختصات جغرافیایی نیویورک را وارد میکند. اما الیزابت متوجه توطئه بوکر میشود زیرا میداند که آن مختصات جغرافیایی که بوکر وارد کرد مختصات پاریس نیست. الیزابت که بسیار ناراحت و عصبی شده بوکر را با یک آچار فرانسه بیهوش میکند و فرار میکند. وقتی بوکر به هوش می‌آید میبیند که زپلین توسط واکس پاپیولی و رئیسشان، دیزی فیتزوری، دزدیده شده است.
بوکر و دیزی با هم قرار میگذارند که اگر بوکر بتواند از چن لین (Chen Lin) اسلحه ساز، برای واکس پاپیولی سلاح و مهمات بگیرد در عوض آنها هم زپلین بوکر را به او پس بدهند. دیزی بوکر را در منطقه‌ی فینکتون (Finkton) پیاده میکند و بوکر دوباره الیزابت را پیدا میکند که چون میداند تنها روشی که میتواند به پاریس برسد با کمک بوکر خواهد بود قبول میکند دوباره او را همراهی کند. آنها بعد از گذر از قسمت های صنعتی کلمبیا و شنتی تاون (Shanty Town) که محل زندگی فقرا است سرانجام به چن لین میرسند و در کمال ناباوری میبینند که چن لین در اثر شکنجه های زیاد مرده است. ناگهان دوباره سر و کله دوقلوهای لوتس پیدا میشود و به بوکر میگویند که چن لین درست مانند گربه‌ی شرودینگر (نظریه علمی است) در دنیاهای دیگر هم مرده است و هم زنده. الیزابت به یکی از این دنیاها که هنوز چن لین نمرده است یک Tear باز میکند اما یک مشکلی وجود دارد؛ چن لین و همه کسانی که در دنیای قبل از باز کردن Tear مرده بودند در این دنیای جدید هم فکر میکنند مرده اند! حتی چن لین فکر میکند دستگاه‌های کارگاهش هنوز هم هستند و کار میکنند در حالی که در دنیای جدید خبری از دستگاه های قبلی او نیست. مشکل دیگر این است که در این دنیای جدید پلیس کلمبیا اسلحه های چن لین را توقیف کرده است. بوکر و الیزابت ابزار محل نگه داری این اسلحه ها را پیدا میکنند و به جای حمل فیزیکی آن به کارگاه چن لین تصمیم میگیرند یک Tear دیگر به دنیایی باز کنند که در آن اسلحه‌های چن لین در اختیار واکس پاپیولی قرار گرفته است.
در این دنیای جدید واکس پاپیولی بالاخره شورش خود را عملی کرده و علیه فینک قیام کرده اند و جنگی شروع شده است. نکته جالب اینجاست که در این دنیای جدید بوکر قهرمان واکس پاپیولی شده و در راه خدمت به آنها شهید شده است! دیزی فیتزوری در دنیای جدید مستقیما با بوکر مواجه میشود و چون فکر میکند بوکر شهید شده به سربازان خود میگوید که این بوکر واقعی نیست و به آنها دستور میدهد به او حمله کنند. دیزی فینک را میکشد و تهدید میکند که یک پسر بچه‌ی دیگر را نیز خواهد شد و ادعا میکند کشتن آن بچه تنها راه نابود کردن «The Founders» است. اما درست زمانی که او میخواهد پسربچه را بکشد الیزابت از پشت سر با چاقو دیزی فیتزوری را میزند و باعث میشود او بمیرد.
الیزابت که لباس هایش خونی شده و احساس گناه میکند به سمت زپلین First Lady’s Aerodome میدود و خود را در یکی از اتاق های آن حبس میکند. بوکر هم مختصات مقصد بعدی را وارد زپلین میکند که الیزابت سر و کله اش پیدا میشود. او موهایش را کوتاه کرده و لباس قدیمی مادرش یعنی Lady Comstock را پوشیده است. او از بوکر میپرسد که چگونه میتواند چیزهایی که انجام داده را فراموش کند که بوکر جواب میدهد کارهایش را فراموش نمیکند و در عوض یاد میگیرد چگونه با آنها کنار بیاید. در این بین ناگهان دوباره سانگ‌برد به آنها حمله میکند و باعث میشود نزدیکی برجهای امپوریا (Emporia Towers) سقوط کنند. بوکر و الیزابت وارد این منطقه میشوند و دوباره با دوقلوهای لوتس رو به رو میشوند. لوتس ها به بوکر میگویند که سانگ‌برد توسط یک سری نت های موسیقی کنترل میشود که با استفاده از دستگاه سوت زن (Whistler) میتوان آنها را نواخت و هرکس بتواند آن دستگاه را پیدا کند و نت های مورد نیاز برای کنترل او را بداند میتواند سانگ برد را کنترل کند. بوکر و الیزابت پیشروی میکنند و همزمان واکس پاپیولی هم افراد ثروت مند را از خانه هایشان بیرون میکنند و سانگ‌برد هم آنها را دنبال میکند.
الیزابت که میداند بازگشتش به جزیره مانیومنت مساوی با مرگش است، از بوکر قول میگیرد که اگر سانگ‌برد فرصت گرفتن او را داشت حتما او را بکشد. این دو نفر که مجبور هستند به خانه‌ی کامستاک بروند متوجه میشوند که برای ورود به آنجا نیاز به اثر انگشت است. الیزابت تصمیم میگیرد از اثر انگشت مادر خود Lady Comstock که در قبرستان کناری است استفاده کند و دست او را قطع کند. اما کامستاک از این نقشه با خبر میشوند و با استفاده از ماشین تسلا (Tesla Machine) یک Tear به دنیایی باز میکند که Lady Comstock هم زنده است و هم مرده و شخصیتی دارد که بازتاب کننده‌ی طرز فکر الیزابت نسبت مادرش است که او را حرام زاده خطاب کرده و ترک کرده بود. بدین ترتیب او تبدیل به یک Siren میشود که میتواند مردگان را زنده کند و بوکر باید او را نابود کند.
لوتس ها به بوکر و الیزابت میگویند که برای شکست دادن Lady Comstock، الیزابت باید 3 Tear در جاهای مختلف باز کند تا حقایقی در رابطه با Lady Comstock آشکار شود. به وسیله این Tear ها مشخص میشود که این روزالیند لوتس بوده که سایفون (Siphon) را ساخته که دستگاهی است برای باز کردن Tear به جهان های دیگر. روزالیند لوتس با استفاده از این دستگاه توانسته رابرت لوتس را پیدا کند که در اصل نه برادر دوقلوی او بلکه خود او از یک جهان دیگر است (در واقع آنها یکی هستند از دنیاهای جدا،‌ برای همین میتوانند جملات یکدیگر را کامل کنند). همچنین کامستاک از این دستگاه استفاده میکرده تا آینده را پیشبینی کند و برای همین از گذشته بوکر آگاه بوده است. یکی از این پیشگویی های کامستاک را بوکر هم قبلا در رویا دیده است که همان بمباران آمریکا توسط کلمبیا است. کامستاک بچه‌ای میخواسته که این کار را برای او بکند اما چون از سفرهای بین بعدی استفاده میکرده و در معرض آزمایشات قرار داشته، عقیم شده و نمیتوانست فرزندی به دنیا آورد و همچنین با سرعت بیشتری پیر شده است. کامستاک با استفاده از این دستگاه سفر بین بعدی لوتس، به یک دنیای دیگر رفته و فرزند شخص دیگری را که الان او را الیزابت نام گذاری کرده، دزدیده است. همچنین او که میدانست همسرش Lady Comstock این موضوع را خواهد فهمید و به همه خواهد گفت که الیزابت دختر او نیست او را میکشد و حتی میگوید الیزابت تنها 7 روز در رحم مادرش بوده و این را معجزه میخواند و تقصیر آن را به گردن خدمتکارشان، دیزی فیتزوری، می اندازد. بعد از باز شدن این 3 Tear و شنیدن حقایق، الیزابت به خانه کامستاک برمیگردد و Lady Comstock را که تبدیل به Siren شده شکست میدهد. الیزابت از روح مادرش به خاطر نفرتی که از روی نادانی به او داشته عذرخواهی میکند و Lady Comstock هم در ورود به خانه کامستاک را باز میکند و خودش نیز به قبر باز میگردد.
در داخل خانه، سانگ برد دوباره به آنها حمله میکند و درست زمانی که میخواهد بوکر را بکشد، الیزابت تسلیم میشود و سانگ برد الیزابت را بر میدارد و میرود. بوکر به دنبال آنها میرود و از روی پل عبور میکند که ناگهان همه جا را مه فرا میگیرد و بوکر با تعجب میبیند که طرف دیگر برف میبارد (اینکه چرا در ادامه مشخص میشود). در ادامه بوکر از طریق Tear های مختلف میفهمد که از زمان تسلیم شدن الیزابت 6 ماه گذشته و او در طول این مدت غیب شده بود. در این مدت هم کامستاک آنچه را که در سر داشت عملی کرده است. وقتی بوکر الیزابت را پیدا میکند میبیند که او چندین ده سال پیرتر شده. الیزابت به بوکر میگوید که نه به خاطر شکنجه های کامستاک و آزمایشاتش بلکه به خاطر گذشت زمان و نابود شدن امیدهایش پیر تر و شکسته تر شده و به ناچار خواسته‌ی کامستاک در حمله به آمریکا را نیز عملی کرده است. درواقع روی پل که 6 ماه جلوتر رفتیم الیزابت یک Tear بین جایی که بوکر بود و زمان پیر شدنش باز کرده بود تا به او نامه‌ای رمزگذاری شده بدهد. در واقع در طول مدت این 6 ماه بوکر هرچقدر تلاش میکرده به الیزابت برسد سانگ‌برد مانع ان میشد و هربار بوکر شکست میخورد تا اینکه الیزابت توانسته بعد از 6 ماه هر کاری که میتوانسته بکند و یک Tear باز کند تا بتواند آن نامه‌ رمزگذاری شده را به بوکر بدهد تا به دست الیزابت جوان تر برسد و بدین ترتیب بتوانند جلوی سانگ‌برد را بگیرند. او سپس بوکر را به زمان قبل و مدتی بعد از دزدیده شدن الیزابت توسط سانگ برد میبرد تا اینبار سانگ‌برد را کنترل کنند و مانع اتفاق افتادن رویدادهایی که در طول این 6 ماه افتاده شوند.
بوکر درست زمانی الیزابت را پیدا میکند که در شرف اماده شدن برای جراحی است و موفق میشود او را نجات دهد. بوکر نامه را به الیزابت میدهد و او نیز همه چیز ان را میفهمد جز علامت قفس (Cage) روی آن را. بوکر و الیزابت پیشروی میکنند و به زپلین کامستاک میروند و بالاخره مستقیما با او رو به رو میشوند. کامستاک به الیزابت میگوید که بوکر مسئول اتفاقی است که برای انگشت الیزابت افتاده است. کامستاک الیزابت را میگیرد و به بوکر میگوید که حقیقت را به الیزابت بگوید. بوکر هم به کامستاک حمله میکند و او را زیر آب خفه میکند. الیزابت میگوید که به نظرش کامستاک داشت حقیقت را میگفت ولی بوکر به خاطر نمی‌آورد. آنها تصمیم میگیرند تا ادامه دهند تا همه چیز مشخص شود.
در ادامه واکس پاپیولی به آنها حمله میکنند که الیزابت کشف میکند علامت قفسی که روی نامه الیزابت پیر است در واقع نت های کنترل سانگ برد است (حروف C,A,GوE) به کمک سانگ برد و کنترل کردن او، بوکر و الیزابت لشکر واکس پاپیولی را شکست میدهند.
آنها در ادامه سایفون یا همان ماشینی را میبینند که روزالیند لوتس برای باز کردن Tear ها ساخته بود و کامستاک با آن آینده را پیشبینی میکرد که هنوز هم در داخل بقایای برجی است که الیزابت آنجا نگه داری میشد. قبل تر، لوتس ها آینده‌ی کلمبیا و چیزی که الیزابت قرار بود به آن تبدیل شود را دیده بودند و تصمیم گرفته بودند الیزابت را به همان دنیایی که به آن تعلق داشت برگردانند اما کامستاک این نقشه آنان را فهمیده بود و فینک را مامور خراب کاری و دستکاری سایفون کرده بود. این کار باعث کشته شده لوتس ها نشده بود در عوض باعث شده بود حضور آنها در تمام دنیاها پخش شود و بتوانند در هر دنیایی که بخواهند باشند. همچنین این خراب کاری باعث پخش شدن Tear های مختلف در سطح شهر کلمبیا شده بود که در طول بازی شاهد آنها بودیم. بوکر با پیدا کردن سوت زن به سانگ برد دستور داد تا سایفون را نابود کند زیرا حال بعد از دستکاری صورت گرفته سایفون برای محدود کردن قدرت های الیزابت استفاده میشد.
با نابود شدن سایفون موج بزرگی به وجود می‌آید که باعث میشود سوت زن از دست بوکر بیوفتد و دوباره سانگ برد به دنبال الیزابت و گرفتن او بیاید. الیزابت که حال قدرتهایش را کاملا بازگردانده، بوکر، خودش و سانگ‌برد را به شهر زیر آبی رپچر (شهری که نسخه اول در آن جریان داشت) منتقل کرد که خودشان داخل ساختمان مسکونی و سانگ‌برد در درون آب قرار گرفتند و بدین ترتیب سانگ‌برد کشته شد. بوکر و الیزابت با استفاده از یک تیوبی که نقش وسیله نقل و انتقال را در رپچر دارد به سطح آب و کنار یک برج فانوس دریایی میرسند که شبیه همان برج فانوس دریایی است که جک در نسخه اول وارد آن شده بود (در واقع سالها بعد از این اتفاقات در سال 1960 اتفاقات نسخه اول روی خواهند داد). جلوی در برج فانوس دریایی الیزابت ابتدا میگوید که کلید ورود به آنجا را ندارد اما ناگهان کلید را دستان خود میبیند و میگوید که کلید از همان اول آنجا بوده ولی نمیتوانسته آن را ببیند با استفاده از کلید وارد برج میشوند و از طرف دیگر شاهد بینهایت برج دیگر میشوند که با هم در ارتباطند.
الیزابت به بوکر میگوید که ستاره هایی که آنها در آسمان میبینند همه درهایی هستند که همگی همزمان باز میشوند و اینکه برج فانوس دریایی نزدیک رپچر دری است که به درهای بسیار دیگری ختم میشود. برج های بی نهایتی infinite)یا بینهایت که اسم بازی است از اینجا سرچشمه گرفته شده) که هرکدام راهی به دنیاهای دیگر هستند که در انها متغیرها و ثابت ها دنیاهای دیگری با اتفاقات دیگری درست میکنند. الیزابت همچنین میگوید با استفاده از این درها و Tear ها آنها حقایق پشت انگشت الیزابت، قدرتهای او و کامستاک را خواهند فهمید.
بوکر و الیزابت با این درها به نقطه ای در زمان میرسند که بوکر بعد از جنگ Wounded Knee و گروهی از روحانیان در کنار رودی ایستاده اند. به خاطر کارهایی که بوکر در این جنگ کرده بود تصمیم گرفته بود با استفاده از غسل داده شدن از گناه هایش خلاص شود و در دنیایی دیگر به عنوان مردی دیگر دوباره متولد شود اما در مراحل آخر غسل داده شدن از این کار سرباز میزد و قبول نمیکند.
بوکر سپس الیزابت را دنبال میکند تا وارد در دیگری بشوند. این در آنها را به اتاق بوکر و درست در روزی که ان قرار معروف را با مردی که در ابتدای بازی دیدیدم گذاشت. مشخص میشود که آن مرد همان رابرت لوتس است که به او قول داده اگر بوکر، دخترش را پیش او ببرد تمام قرض های او را پرداخت خواهد کرد. اینجا مشخص میشود که منظور او از جمله (بچه را پیش ما بیاور و قرض خود را پاک کن) نه دزدیدن الیزابت از کلمبیا بلکه دادن دختر خود بوکر با نام «آنا» که در اتاق بقلی در گهواره خوابیده به رابرت لوتس است. در آن روز کامستاک روزالیند و رابرت لوتس را مجبور کرده بود با استفاده از سایفون به دنیای بوکری که در قرض گرفتار شده یک Tear باز کنند تا او بتواند انا، دختر بوکر را برای خود بردارد. درست وقتی که رابرت و کامستاک داشتند آنا را از Tear رد میکردند تا به دنیای خود بازگردند بوکر که از کار خود پشیمان شده به سمت آنها میدود و با کامستاک درگیر میشود. کامستاک دستور بسته شدن Tear را میدهد و موفق میشود آنا را هم با خود به آن طرف Tear ببرد اما در اثر بسته شدن Tear انگشت آنا که هنوز کامل از Tear رد نشده بود بریده میشود و در این دنیا باقی میماند. در این لحظه حقیقت آشکار میشود: الیزابت همان آنا دو’ویت، دختر بوکر است. بوکر برای همین در دست راست خود علامت AD که مخفف آنا دو’ویت است را خالکوبی کرده و حدود 20 سال در غم و نا امیدی سپری کرده است.
بعد از اینکه کامستاک به فینک دستور داده بود سایفون را خراب کاری کند و لوتس ها در تمام دنیاها پخش شده بودند، و چون از کارهایی که کرده بودند احساس پشیمانی و گناه میکردند و میخواستند کار کرده‌ی خود را جبران کرده و الیزابت یا آنا را به پدر خود بازگردانند، تصمیم گرفتند پیش بوکر بیایند و به او پیشنهادی بدهند که شاید باعث رستگاری او شود. پیشنهاد این بود که آنها یک Tear بین دنیای بوکر و کامستاک باز کنند. بوکر از این Tear وارد آن دنیا میشود و به دنبال الیزابت میرود. به خاطر سفرهای بین بعدی نیز در دنیای جدید خاطراتی از دنیای قبلی خود ایجاد میشود (صحنه هایی که بوکر خود را در اتاقش میبیند.)حال بوکر و الیزابت تصمیم میگیرند تمام کارهایی که کامستاک کرده را از بین ببرند و برای اینکار باید کامستاک را از پیش رو بردارند اما نه کامستاک پیر را (زیرا در دنیاهای دیگر کامستاک های دیگری هستند). آنها میفهمند که تنها راه نابود کردن تمام کامستاک در تمام دنیاها، خفه کردن او در نطفه است.
الیزابت دوباره یک Tear به زمان غسل دادن بوکر در 20 سال قبل باز میکند. بوکر میگوید که این همان جای قبلی نیست و ناگهان با چندین الیزابت رو به رو میشود که هر کدام از دنیاهای مختلفی هستند. آنها به بوکر میگویند که وقتی او غسل را ناتمام گذاشت دنیای جدیدی خلق شد که در آن غسل را قبول نکرده و تبدیل شده به بوکری که در قمار باخته و دخترش را فروخته است. اما دنیای دیگری به وجود آمده که در آن او غسل را قبول کرده اسمش را عوض کرده، به کلمبیا رفته، ادعای پیامبری کرده و بعد از بچه دار نشدن تصمیم گرفته آنا را از بوکر، پدر واقعی اش، بگیرد.
بدین ترتیب حقیقت دیگری آشکار میشود: کامستاک همان بوکر دو’ویت است که بعد از جنگ Wounded Knee غسل را قبول کرده. بوکر با فهمیدن این قضیه به الیزابت ها میگوید که او را خفه کنند تا دیگر کامستاکی به وجود نیاید (زیرا با استفاده از یک Tear در زمانی هستند که بوکر چند لحظه پیش غسل را قبول کرده و اگر خود را نکشد به کامستاک تبدیل میشود). با خفه شدن بوکر یکی یکی الیزابت ها ناپدید میشوند. زیرا کامستاک از تاریخ محو شده است و دیگر اتفاقات Bioshock: Infinite رخ نداده است و کلمبیایی در کار نیست و کامستاکی وجود ندارد که آنا را بدزدد و اسم او را به الیزابت تغییر دهد. توجه کنید کنید که هر احتمال به وجود آمدن کامستاک از بین میرود ولی بوکری که غسل را قبول نکرده زنده میماند.
بعد از تیتراژ پایانی در صورتی که آن را رد نکنید یک صحنه کوتاه دیگر رخ میدهد: بوکر در همان تاریخی که آنا را به کامستاک داد در اتاق خودش است اما خبری از لوتس نیست و کامستاک هم وجود ندارد. بوکر در حالی که آنا را صدا میکند در اتاق بغلی را باز میکند و گهواره آنا را میبیند و صحنه سیاه میشود. بازی تمام شده است و هزاران سوال در ذهن ملت باقی مانده و باید خودشان از چیزهایی که گفته شده جوابشان را استنباط کنند.
(البته فعلا بین علما اختلاف وجود دارد! نظریه‌ی دیگری میگوید بوکر زمانی کشته میشود که هنوز به غسل کردن نرفته که بخواهد آن را قبول کند یا نکند. یعنی همه بوکرها و کامستاک ها میمیرند که البته با صحنه‌ی بعد از تیتراژ همخوانی ندارد)

(03-01-2015, 05:38 PM)محمد امین 78 نوشته است: داستان انچارتد 1 و 2 رو هم بذار داداش!!
دمت گرم تایپک خوبیه اگه تکراری نباشه!
موفق باشی

حتما 
تمام تلاشم رو میکنم
#5
داداش دمت گرم عالی بود خیلی وقته که دنبال یه همچین تاپیکی میگردم
اگه تونستی داستان سری half life رو هم قرار بده
[تصویر:  xqk6iin8l5ngopxbwa0v.gif]
#6
سومین داستان
Half_life1
سال تولید:1998
استودیو سازنده: Valve Corporation, Gearbox Software, Captivation Digital Laboratories
پلتفرم:pc

1.امروز هم روز کاری عادی دیگری برای گوردون فریمن در Black mesa است که البته او نیم ساعت دیرتر در سرکار حاضر می شود

گوردون فریمن سوار تراموا به آزمایشگاه زیرزمینی خود رهسپار می شود او در مسیر barney calhoun را می بیند .او از پنجره موشک های اتمی ماده برای انتقال به سکوی پرتاب – رباتها و دیگر فعالیت های پیچیده در حال اجرا در Black mesa را می بیند.
در قسمتی از که تراموا می ایستد گوردون در سمت چپ در کنار نرده های بخش کاری G Man را می بیند که نظاره گر اوس و به او خیره مانده است.
بهرحال بعد از مدتی تراموا به مقصد خود رسیده و روز کاری گوردون فریمن شروع می شود.
2.وقتی به لابراتوار مواد پیچیده که مکان کاری اوست میرسد لباس اچ ای وی خود را پوشیده و طبق عادت روزانه کمد خود را چک می کند و عازم رفتن به اتاق تست می شود او بر سر راه خود در کافه تریا دو دانشمند غرغرو را ملاقات می کند که به مایکروور سمت راست اشاره می کنند و از کار نکردن آن دلخور هستند و به راه خود ادامه داده و به طبقه پایین رفته و چند تن از کسانی که مدیریت تست را بر عهده دارند را ملاقات می کند.
انها به او اطلاع می دهند که آنها نمونه عالی و بزرگتری از شی نمونه مورد نظر یافته اند و میخواهند برای آزمایش این نمونه فرم عادی آزمایش را تغییر دهند تا بتوانند آزمایش را بدرستی انجام دهند بعد از عبور از درهای بیشتر و گذشتن از دانشمندان دیگر او وارد اتاق تست می شود و در فلزی بزرگ پشت سر او بسته می شود.
او از پله ها بالا رفته و دکمه مورد نظر در کنترل پنل را فشار می دهد و روتور های بزرگ دستگاه توده سنج به کار می افتند.او برگشته و منتظر تحویل نمونه در داخل سبد می شود تا از پایین به بالا منتقل شود(توسط بالابر)بالاخره نمونه می رسد.دانشمندان ناظر به گوردون می گویند که همه چیز تحت کنترل است و او به کارش ادامه دهد و او هم نمونه داخل سبد را به زیر پرتو دستگاه طیف سنج هل میدهد.
اتفاقات تیر وتاری بعد از این لحظه اتفاق می افتد فریادهای داشنمندان بر سر گوردون برای توقف آزمایش ...صدای انفجارهای متمادی..منفجر شدن اتاق آزمایش...تیرگی و سبز و محو شدن تصاویر شبکیه چشمش و نفس زدن سنگینش ....دوباره تیرگی چشمش و...... برای لحظه ای خود را در xen می بیند : داخل حوضچه ای ایستاده و چند موجود فضایی او را نظاره می کنند چشمانش برای لحظه ای تار شده و بعد از چند لحظه دیگر او خود را در اتاق تست به شدت تخریب شده می بیند 
3.گوردون از اتاق تست خارج شده و Black mesa را در حال تخریب شدید می یابد.در این هنگام فورانهای رزونانسی رخ داده و موجودات فضایی از xen به Black mesa سرازیر می شوند که شرایط را بیش از پیش پیچیده تر می کند.
بعد از اینکه چند تن از افراد مجروح وزنده مانده به فریمن می گویند که تمام امکانات ارتباطی Black mesa با خارج قطع شده eli vance که در این لحظه همکار گوردون است از او می خواهد که به سطح زمین رفته و طلب نیروی کمکی کند(خود الی وانس در حال مراقبت از افراد زخمی است)گوردون نیز اجابت کرده و راهی می شود در ابتدای کار گوردون دیلم و سپس کلتی را برای مراقبت از خود می یابد.
از آنجایی که تراموا به خاطر صدمات کار نمی کند او باید از قسمت تسهیلات خنک کننده بخش بی برای یافتن راهی برای خارج شدن عبور کند.
4.دقایقی بعد گوردون به قسمت اداری میرسد جایی که چند تن از دانشمندان در اتاق خود از ترس کشته شدن توسط موجودات عجیب بیگانه مخفی شده اند.او در آنجا شایعه هایی از بعضی از آنها می شنود که می گویند ارتش برای نجات افراد محبوس در Black mesa وارد انجا شده است.
5.گوردون از چندین منطقه و انبار مختلف عبور کرده و راه خود برای رسیدن به سطح زمین را ادامه می دهد.در این حین گوردون می فهمد که شایعه ای که شنیده درست بوده و ارتش هم اکنون داخل Black mesa است او تلاش می کند به آنها ملحق شود اما چند لحظه قبلش شاهد کشته شدن یکی از دانشمندان توسط همین نیروهای به اصطلاح ارتشی می شود و بعدا در می یابد که اینها نیروهای HECU هستند که برای پاسازی Black mesa چه از دست موجودات فضایی و چه شاهدان ماجرا(دانشمندان و کادر( Black mesa توسط دولت به آنجا فرستاده شده اند.
وقتی بالاخره به سطح زمین می رسد او خود را میان سپاهی از نیروهای HECU می بیند.در این هنگام متوجه می شود که دانشمندان لامبدا (بخش دیگر (Black mesa توانسته اند شکاف بعدی(که باعث ورود موجودات فضایی شده)را موقتا ببندند.پس مجبور می شود برای رسیدن به بخش لامیدا دوباره به بخش زیر زمینی Black mesa برود.
6.گوردون در راه خود به بخش لامبدا وارد منطقه ای ممنوعه که سیلویی عظیم است و برای شلیک موشک استفاده می شده وارد می شود گوردون در اینجا با موجود بزرگی به نام Tantacle مواجهه می شود که برای کشتن او باید موتور راکت را روش و او را بسوزاند
بالاخره بعد از روشن کردن خط سوخت نیرو و اکسیژن او tantacle را می کشد و راهش را از طریق تونل طولانی که توسط tantacle کنده شده بود ادامه می دهد.
7.در ادامه راه گوردون شاهد مبارزه ای بین یک Gargantua و نیروهای HECU در بخش ای(بخش انتقال مواد)می شود.در ادامه او از یکی از نیروهای امنیتی در حال مرگ می شنود که اگر جنراتور را فعال کند او می تواند از منوریل استفاده کرده و به بخش های دیگر یا سطح زمین برسد.پس او به قسمت آلوده ای از بخش در طبقات پایینتر رفته و جنراتور را فعال می کند و برق را بر می گرداند سپس توسط کوباندن یکی از واگونها به Gargantua او را کشته و با از بین بردن دیوار بتونی سر راه برای حرکت منوریل سوار منوریل شده و به راهش ادامه میده. ........
8.در ادامه گوردون با موجودی مهیب به نام ichthyosuar برخورد کرده و البته سلاحی مرگبار نیز پیدا می کند بعد از جنگ زیر آبش با این موجود مهیب او به راهش ادامه می دهد.
بعد از مبارزه اش با نیروهای "Black ops"که علاوه بر موجودات xen و کارکنان Black mesa حتی قصد کشتن نیروهای HECU را هم دارند گوردون توسط "HECU" دستگیر می شود آنها تمام سلاحهای گوردون را از او گرفته و او را در قسمت فشرده سازی زباله ها رها می کنند تا بمیرد ولی خوشبختانه او بار دیگر گریخته و راهش را ادامه می دهد.
9.بعد از فرار گوردون از قسمت "فشرده سازی زباله" و برگشتن به سطح وارد خطرناکترین و ممنوعه ترین قسمت Black mesa می شود قسمتی که برای دفع مواد خطرناک و یا رادیو اکتیویته استفاده می شود و از طریق پریدن و عبور از دستگاههای ترکم سازی کهنه راه خود را ادامه میدهد و به قسمت مخفی Black mesa میرود.
10.بعد از فرار گوردون به بخش مخفی از Black mesa میرود که در آنجا متوجه می شود که دانشمندان از مدتهای مدیدی قبل از حادثه Black mesa مشغول جمع آوری نمونه و موجودات از xen بوده اند در انجا گوردون فریمن مشغول به تجدید سلاح(چند سلاح جدید) می کند و در همان مکان با زامبی ها و نیروهای HECU و حتی الین گرانت ها درگیر می شود و در آن مکان قویترین سلاح کل سری بازی Half life یعنی "auto canon" را پیدا می کند(که سلاحهای این بخش جزو نمونه های آزمایشی ساخته شده توسط دانشمندان است) و بعد از مبارزاتی راه خود به سمت جستجوی مجموعه لامبدا را ادامه می دهد.
11.گوردون دوباره به سطح زمین می رسد که به میدان جنگی بین نیروهای HECU و ورتیگانتها به همراه alien grunt و گارگانتوا ها تبدیل شده که به نظر جنگ به نفع نیروهای بیگانه ادامه می یابد نیروهای "مارین(ارتشی)" تقاضای نیروی کمکی می کنند اما برای نجاتشان کافی نیست گوردون مجبور می شود با عبور از صخره ها از مسیری دیگر خود رابه مکان امنی در زیر زمین برساند.
12.نیروهای HECU در می یابند که در حال باختن جنگ به موجودان xen هستند و جلوی فریمن را نیز نمی توانند بگیرند .ماموریت خود را رها کرده و آماده تخلیه نیروهای خود از Black mesa می شوند و تقاضای نیروهای هوایی و توپخانه سنگین برای پوشش عقب نشینی اشان می کنند.در ضمن گوردون مسیر خود را به سمت انبارها و گاراژهای زیر زمینی تغییر می دهد تا از بمباران در امان باشد و سرانجام قبل از رسیدن به مجموعه لامبدا با مجموعه ای از موجودات xen و گروههای باقیمانده و پراکنده HECU مبارزه می کند و از مسیر کانالهای آبی بهراه خود ادامه میدهد.
13.در این قسمت گوردون به مجموعه لامبدا میرسد که دانشمندانش ار ترس موجودات فضایی پناه گرفته و مخفی شده اند.قسمت اعظمی از مجموعه اکنون در دستان موجودات فضایی است.او توسط یکی از دانشمندان انجا مطلع میشود که برای کارکرد بخش باید اتاق های راکتور را فعال کند تا هسته را فعال نماید.تیمی از دانشمندان نیز در قسمت خود راکتور منتظر او هستند و در این راه باید با موجودات فضایی مبارزه های سختی داشته باشند(نیروهای HECU دیگر در بازی نیستند و Black mesa را تخلیه کرده اند)در پایان او متوجه می شود که موجودی(موجوداتی)از xen تهاجم به زمین را مدیریت می کنند در نتیجه او می بایست برای توقف تهاجم به xen تلپورت(انتقال)یابد.
بعد از مبارزات طاقت فرسای بسیار گوردون متوجه میشود مجموعه لامبدا جایی است که دانشمندان از آن برای رفت وآمد به xen استفاده می کنند .چند تن از پرسنل نجات یافتگان که خود را در اتاقی حبس کرده اند به گوردون اطلاع می دهند که متاسفانه ماهواره ای که آنها فرستاده اند نتوانسته تاثیر فوران رزونانسی را عکس کند و شکاف را ببندد چون نیرویی بسیار قوی در ان طرف در xen شکاف(پورتال)ایجاد شده بین زمین و xen را باز نگه میدارد در نتیجه گوردون می بایستی به xen سفر کند تا آن موجود عامل نیرو را کشته و جلوی هجوم بیش از پیش فضاییان به زمین را بگیرد.
گوردون قبل از سفر مهمات و لباس و تجهیزات مورد نیاز خود را شارژ می کند و لباس خود را هم به "مدول پرش طولانی" که برای پرش های طولانی در xen نیاز بود مجهز و آماده تلپورت به xen می شود.
بالاخره بعد از مبارزه با فضایی هایی که قصد جلوگیری از تلپورت را داشتند گوردون وارد دستگاه شده و به xen فرستاده میشود.
14.گوردون تک وتنها در دنیای مرزی xen ایستاده است.در xen او با جنازه دانشمندان دیگری برخورد می کند که برای نمونه گیری یا شاید نجات زمین از دست xen به آنجا رفته و ناکام مانده بودند.
بهرحال او در xen به پیشروی خود ادامه داده و با موجودات فضای xen مبارزات زیادی می کند.
15.بعد از کشتن موجود عنکبوت مانند "Gnaurch" گوردون پیشروی کرده و بعد از عبور از ساختمانهای ابتدایی ونتیگنتها برای کلون سازی antilon یا دیگر موجودات با nihilanth که همان رییس xen و عامل و نیروی باز نگهداشتن پورتال بین زمین و xen است روبرو می شود.
16.در غاری وسیع و بزرگ گوردون با nihilanth رودرو می شود و بعد از منفجر کردن مغز او موفق به کشتن nihilanth می شود.
17.بعد از کشتن nihilanth گوردون با G Man رودررو می شود که ابتدا در فضایی که اطراف ان را تانک ها و هلی کوپترهای منهدم شده در xen فرا گرفته اند(احتمالا نشان از ناتوانایی دولت در کنترل بر xen را دارد) با گوردون صحبت می کند سپس در داخل تراموایی "توهم گونه"در حال دور xen در حال سفر هستند وقتی که G Man از خدمات گوردون در نابودی nihilanth تشکر و تحسین می کند می گوید که "کارفرمایانش" تایید می کنند که گوردون توانایی های بالقوه فراوانی دارد و در نتیجه برای او پیشنهاد کاری دارند.تراموا به همان نقطه شروعش باز گشته و می ایستد اما همه جا سیاه می شود ....پورتالی برای فریمن باز می شود که رفتن به داخل آن به معنای قبول اجیر شدن توسط G Man و کارفرمایانش است.
گوردون بالاجبار پذیرفته و به داخل پورتال میرود....G Man خوشحال شده و می گوید : انتخاب عاقلانه ای بود اقای فریمن.....بعدا به شما ملحق خواهم شد"
#7
سلام
واقعا عالی بود ممنون
اگه میشه داستان سری بازی های metal gear solid رو از اول تا حالا به طور خلاصه را قرار بدید
ممنون.
#8
عالیه دمت گرم خوشمان آمد :D
داستان بازی bioshock رو از همون قسمت اولش هم بذار
#9
سری متال گیر هم اگر تونستی قرار بده  :P
[تصویر:  his_pic01_zoom.jpg]
#10
ادامه سومین داستان
Half_life1
سال تولید:1998
استودیو سازنده: Valve Corporation, Gearbox Software, Captivation Digital Laboratories
پلتفرمpc:


در ابتدای بازی Barney Calhoun(شخصیت اول بازی blue shift)با ترموا از بخش8 که خوابگهای Black mesa در بالای سطح زمین است در حال رفتن به قسمت تحقیقات Black mesa در زیر زمین در حال سفر است.در حین سفر او اطلاعات جدید زیادی از Black mesaبرای گیمر آشکار می شود مانند بخش های لباسشویی و رستوران که نشان دهنده خودکفا بودن بخش زیر زمین و احیانا وجود قابلیت زندگی در بخشهای زیر زمینی Black mesa بوده است.
وقتی که calhoun در جلوی در قفل شده بخش 3 منتظر ایستاده است گوردون فریمن را می بیند که در حال رفتن به بخش کاری خود بخش c است(برای آزمایش حادثهBlack mesa)که در بازی Half life1 هم گیمر در نقش گرودون فریمن شخص calhoun را در همین صحنه می بیند.
مطابق یک روز کاری معمول Barney به ستاد حراست سری زده بعد به اتاق تمرین شلیک و سپس اتاق نظارت دوربین ها میرود(که در انجا گوردون فریمن توسط یکی از مانیتورها در حال رفتن به اتاق تعویض لباس HEV دیده می شودcalhoun (برای کمک به دو تن از دانشمندان داخل اسانسور در بخش مربوطه و تعمیرش راهی می شود.در راه رفتن Barney شخص G man را می بیند که در داخل تراموای داخل گذر در حال نظاره Barney calhoun است.
بهر حال بعد از رفع مشکل آسانسور "حادثه Black mesa" و "فوران رزونانسی" رخ می دهد آسانسور خاموش شده و می ایستد کابل آسانسور قطع و Barney و دو دانشمند به پایین سقوط می کنند وقتی اتاقک اسانسور به ته شفت آسانسور (در طبقه زیرین)برخورد می کند Barney بیهوش می شود.
Barney هوشیاریش را بازیافته و به یکباره می بیند که موجودی فضایی در حال خوردن بدن یکی از همکاران حراست است.دو دانشمند داخل آسانسور هم از شدت جراحات کشته شده اند.barney تلاش می کند تا از مناطق زباله های صنعتی که در ان گیر افتاده خارج شده و کمکی پیدا کند.در طی مسیر او با اوضاع اضطراری و خطرناک پیش آمده بیش از پیش آشنا می شود و حتی شاهد انداختن اجساد در داخل فاضلابها توسط ارتشی ها می شود که از این مطلب در می یابد که ارتشی های ارسال شده به Black mesa برای کمک نیامده اند
Barney به سطح زمین رسیده و با نیروهای HECU مواجه می شود.او بعد از مبارزه با آنها دکتر rosenberg را پیدا می کند.او و تیمش در حال فرار از Black mesa بوده اند که ارتشی ها جلوی آنها را گرفته وآنها را در کانتینرهایی حبس کرده اند.
calhoun چند تن از دانشمندان را که در بخش راه آهن و کانتینرهای قطار حبس شده بودند را نجات می دهد که یکی از آنها دکتر rosenberg است.دکتر rosenberg به calhoun می گوید که کل black mesa توسط نیروهای HECU محاصره شده و آنها قصد کشتن همه پرسنل شرکت را دارند.تنها راه فراری که rosenberg توصیه می کند استفاده از نمونه اولیه تلپورترهای مجموعه لامبدا(یکی از بخشهای بلک مسا) برای رسیدن به یکی از خروجی های کم تردد Black mesa است که البته امید دارد تحت کنترل نیروهای HECU نباشد
calhoun و rosenberg به قسمت قدیمی تر مرکز تحقیقاتی Black mesa میروند جایی که تلپورتری استفاده نشده و قدیمی تر به دست دانشمندان طالب فرار در حال فعال سازی است. rosenberg و دو دانشمند دیگر(walter bannet و simmons)تلاش می کنند تا این تلپورتر قدیمی را به کار بیندازند برای فعال سازی کامل تلپورتر calhoun باید به xen سفر کرده و دستگاهی را به کار بیندازد.قابل توجه است که بخش قدیمی تر Black mesa از دستگاههای شارژ جان و HEV قدیمی تر و اسکنرهای دستی به جای اسکنرهای چشمی برای باز کردن درها استفاده می کند.
calhoun به کمپ تحقیقاتی دانشمندان که در xen بود تلپورت می شود تا دستگاه "Triangulation device" را برای تلپورت از Black mesa به خارج Black mesa فعال کند.
بعد از اینکه دانشمندان متوجه می شوند تلپورتر از تمام باتری خود(تلپورتر از نوع قدیمی است و از راکتور استفاده نمی کند)برای انتقال calhoun به xen استفاده کرده calhoun دوباره مجبور می شود به پایین و بخش ژنراتورها و نیرو رفته و باتری ها را شارژ کند.calhoun در راه با نیروهای ارتشی و همچنین موجودات فضایی رودررو شده و ژنراتور را فعال می کند.
در نهایت به هنگام فرار calhoun در انجا در انجام کار بخش های ساده تلپورت به دانشمندان کمک می کند تا هر کس یک یک از طریق تلپورتر منتقل شوند و در آخر نیز خود با آنها همراه شود.
همه دانشمندان به منطقه مورد نظر خارج از Black mesa منتقل می شوند که ماشینهایی نیز در آنجا قابل مشاهده است calhoun نیز منتقل شده و rosemberg و simmons را می بیند که در حال تعمیر "SUV"(ماشینهای پرسنل Black mesa) هستند.
اما این تلپورتهای پشت سر هم تاثیرات موقتی را بر calhoun گذاشته اند calhoun چشمانش به سیاهی رفته و در فلش بکهایی سبز به مناطق مختلفی سفر می کند :گوردون فریمن را می بیند که توسط دو تن از نیروهای "HECU" روی زمین کشیده می شود(او را برای انداختن در قسمت زباله هاکه در Chapter 9بازی Hlaf life 1 اتفاق می افتد می برند)
به هر حال بعد از چند دقیقه اوضاع calhoun مساعد شده و walter در را برایشان باز کرده و سوار ماشین شده و از Black mesa می گریزند.
در ابتدای بازی adrian shephard جزیی از نیروهای عملیات پاکسازی است و قرار است هواپیمایشان در منطقه فرود 17 در موسسه Black mesa فرود آید در هواپیما در مورد این ماموریت و خطراتش با هم گفت گو می کنند که در این حین موجودی عجیب می بینند و هواپیمایی که جوخه آنها را به Black mesa انتقال می دهد توسط یکی از موجودات هوایی و پرواز کننده فضایی مورد هجوم قرار می گیرد هواپیما سقوط و او نیز از گروه خود جدا می افتد و عملیات پاکسازی او به عملیات نجات در کنار نیروهای پراکنده بلک مسا(اعم از ارتشی و حراست و دانشمند و ....)تبدیل می شود.
بعد از سقوط هواپیمای "v-22 spray" که شپرد نیز جزو آن بود او هشیاری خود را در درمانگاهی که مربوط به Black mesa است و نزدیک محل سقوط بوده است می یابد و به کمک یکی از دانشمندان متوجه می شود که دیگر یاران او که از سقوط جان سالم به در برده اند توسط موجودات فضایی دیگر کشته شده اند او به سمت محل خروجی روانه می شود جایی که که از طریق بی سیم ارتشی اش شنیده که نیروهای "HECU" در حال جمع شدن در آن منطقه و خروج(فرار) از Black mesa هستند
shwphard بعد از مبارزات فراوان با موجودات xen به منطقه مورد نظر برای فرار از Black mesa می رسد ولی به خاطر سلسله کارهایی که G man عمدا انجام می دهد مانع از رسیدن او به هلی کوپتر و هواپیماهای جمع نیرو شده و در Black mesa می ماند.(این قسمت مصادف و همزمان با Chapter 11 بازی Half life 1 اتفاق می افتد)
shephard به ناچار شروع به جست و جو در Black mesa برای یافتن هم رزمان باقی مانده و نقشه فراری دیگربه راه می افتد. بعد از عبور از منطاق زامبی شده و کوره های ذوب و...او چند تن از همرزمان خود را که جا مانده اند پیدا کرده وبه آنها ملحق می شود تا بتوانند از آنجا فرار کنند(مصادف و همزمان با Chapter 12 بازی Half life 1 اتفاق می افتد)
بعد از مبارزه در قسمتهای اداری مملو از موجودات فضایی shephard و یارانش در مسیرشان در تلاش برای پیدا و استفاده کردن سیستم حمل و نقل قدیمی(راه آهن) هستند تا بتوانند به مجموعه لامبدا بروند آنها در مسیرشان به نیروهای "Black ops " می میخورند که در حال بارگیری یک کلاهک اتمی از پشت کامیونی هستند تا از طریق آن کل Black mesa را منفجر و تمام علایم حادثه را پاک کنند.بعد از مبارزات زیاد با نیروهای black ops شپرد چند تن دیگر از یارانش را می یابد و در همین حال به راه آهن مورد نیاز برای رفتن به بخش لامبدا نیز دسترسی پیدا می کند.
shephard بعد از مبارزاتی به مجموعه لامبدا رسیده و گوردون فریمن را در حال تلپورت به xen می بیند .چون او راه فراری از لامبدا به بیرون نمی یابد در نتیجه مجبور میشد تا او هم به xen سفر کند تا شاید این تلپورت راه فراری برای او باشد .(مصادف و همزمان با Chapter 13 بازی Half life 1 )
تلپورت shephard کامل نبوده و او بعد از چند لحظه ماندن در xen به لابراتور دیگری در Black mesa منتقل می شود:زیر آب خود را داخل آکواریوم با چندین "اچسیوسارز" می بیند.بعد از اینکه شپرد مسیر خود را در لابراتوار ادامه داده و یکی از دانشمندان را که باعث نجات او و عامل کمک به او بوده را نجات می دهد دوباره مجبور به تلپورت به xen می شود تا بتواند به قسمت دیگری ار Black mesa منتقل شود(مصادف و همزمان با Chapter 15 بازی Half life1)
شپرد در بخش "E" در بین اتاقهای مختلف و فضاهای شبیه شده شده بزرگ که برای سازگاری موجودات xen در زمین ساخته شده و به قصد مطالعه موجودات xen در زمین بوده مسیرش را ادامه می دهد .سرنجام او به قسمت صنعتی قدیمی Black mesa میرسد و رادیو گروهی از ارتشی ها که با موجودی بزرگ و خطرناک در حال دست و پنجه نرم کردن هستند را برمیدارد(مصادف و همزمان با Chapter 16 بازی Half life1)
در این قسمت shephard با موجود هیولا مانندی به نام " pit worm" مبارزه و او از بین می برد تا بتواند راه خود را دربخش قدیمی 3 ادامه دهد.او آشغالهای سمی را بر روی او میریزد تا بتواند او را از بین ببرد.(مصادف و همزمان با Chapter 17 در Half life 1)
در ادامه جنگهای وحشیانه ای که بین موجودات xen و نیروهای black ops و "HECU" های باقیمانده رخ می دهد shephard مسیرش را به کانالها و فاضلابهای زیرزمینی تغییر می دهد و به ورودی یک سد میرسد. یک gargantua در بالای سد محاصره شده و نیروهای ارتشی در تلاش برای کشتن او هستند.shephard با استفاده از مواد انفجاری او را کشته و مسیرش را از طریق لوله های پر از آب سد شکسته و منفجر شده ادامه می دهد.
در این Chapter او متوجه نقشه شوم نیروهای black ops که منفجر کردن Black mesa از طریق همان کلاهک اتمی که در Chapter4 بارگیری کردند(که از نوع حرارتی بوده)می شود.در نتیجه انها را کشته و بعد از مبارزه ای نفس گیر با "AH-64"که هلی کوپتری زرهی است. کلاهک اتمی را غیر فعال می کند اما چند لحظه بعد G man را می بیند که بمب را فعال می کند.
shephard راهش را به انبارهای پر از نیروهای فضایی و black ops ادامه میدهد و به منطقه صنعتی قدیمی دیگری میرسد که در آنجا می بیند یکی موجود ژنی عجیب درصدد ورود از دنیای xen به زمین است shephard او را توسط اسلحه لیزری کور و می کشد در گیر و دار جان دادن او پرتال بزرگی در محیط اطراف گسترده شده و shephard را در بر می گیرد و او از هوش می رود
توجه:بعضی از اتفاقات به طور همزمان است که شماره گذاری شده

چهارمین داستان
half life 2 به صورت کامل شامل( half_life2 ,half_life e1 ,half_life e2)
سال تولید:2004_2006_2007
استودیو سازنده: Valve Corporation
پلتفرم:pc (دو نسخه half_life e1 ,half_life e2 علاوه بر pc برای x360,ps3 عرضه شده)


Half life 2 با خارج کردن فریمن از حالت خلا(خواب) و قرار دادنش در داخل قطاری به مقصد شهر 17(جایی در اروپای شرقی) توسط Gman برای انجام ماموریت مورد نیازش آغاز می شود.این اتفاق حدود 20 سال بعد از پایان Half life1 اتفاق می افتد.
دکتر فریمن که بعد از ناپدید شدنش از Black mesa به خاطر بودن درخلا یا حالت خواب طولانی چندان پیرتر نشده و در همان سن در قطاری که عازم شهر 17 است ظاهر می شود.چند تن از شهروندان داخل قطار در حال صحبت مورد زندگی شهری و مراحل انتقالشان به شهر 17 هستند.وقتی گوردون به آنجا می رسد از همان اول در ایستگها قطار او با پلیسهایی با لباس های مجهز برخورد می کند که "civil protection " نام دارند و توسط تصویر دکتر breen(مدیر black mesa قبل از تخریبش) روی مانیتورهای بزرگ خوش آمد گویی می شود.گوردون در ادامه راه از بقیه شهروندان جدا می شود و به اتاق بازرسی کوچکی فرستاده می شود و در آنجا barney calhoun که سابقا از نیروهای حراست black mesa بوده و با فریمن دوست بوده را می بیند که در لباس مبدل یک پلیس او را به این اتاق میاورد و او را از انتقال به زندان nova prospekt نجات می دهد.calhoun با دکتر kleiner ارتباط برقرار می کند و kleiner بعد از شناختن فریمن به گرمی به او خوش آمد می گوید .بعد از صحبتهایی انها تصمیم می گیرند تا گوردون نزد دکتر kleiner در آزمایشگاهش برود اما گوردون باید به تنهایی آنجا برود چون calhoun در صورت ترک پستش توسط civil protection ها مورد ظن واقع می شود.
گوردون راهی می شود ولی در مسیر خود در خیابانها یا اپارتمانهای مردم نگون بخت و هر جا نیروهای "civil protection" را می بیند و آنها نیز به دنبال گوردون افتاده و بعد از تعقیب و گریزی نفس گیر در آخرین لحظه او توسط دکتر جوانی به نام alyx vance نجات داده می شود.
الکس گوردون را به آزمایشگها دکتر kleiner می آورد که calhoun نیز در آنجا از دکتر kleiner میخواهد توسط دستگاه پرتال جدیدی که ساخته(در مرحله آزمایش است و از همان نوع پرتالهایی است که نیاز به دنیای واسط برای تلپورت نداشته اند) او و الکس را به "east black mesa" منتقل کند ولی به خاطر دخالت حیوان دست اموز دکتر kleiner که یک "headcrab" است روند دستگاه مختل شده و گوردون بعد از اینکه ناگهان به چند مکان مانند دفتر دکتر breen در citadel که اکنون رییس نیروهای combine در زمین شده منتقل می شود(و البته همین انتقال لحظه ای او به دفتر breen باعث شناسایی اش توسط breen و اعلام حالت اضطراری در شهر برای دستگیری فریمن می انجامد)به بیرون ازمایشگاه kleiner می افتد و مجبور می شود برای رفتن به "east black mesa" از طریق خطوط راه آهن و مسیرهای فاضلابها و کانالهای حومه شهر اقدام کند.
ادامه سفر فریمن به east black mesa که Chapter ی نسبتا طولانی است.
در این Chapter او شروع به استفاده از اسلحه های گرم می کند و با نیروهای "civil protection" و موجودات فضایی مانند "barnacle" ها و "زامبی ها" درگیر می شود و از موتوری خاص برای پیشروی در مسیر استفاده می کند.
ادامه مسیر گوردون به "east black mesa" که مجبور به مبارزه با "hunter chopper" های combine شده و بعد ازمبارزات طولانی دیگر با انواع نیروهای combine بالاخره به مقصد میرسد.
نکته جالب توجه در این Chapter شروع دیده شدنهای G man در اطراف گوردون فریمن است که در این Chapter او را می بینیم که از فاصله دور و از ایوان طویله ای به او خیره شده و وقتی به انجا میرویم اثری از او نیست.
گوردون بالاخره به east black mesa می رسد.در ابتدا دکتر mossman را برای اولین بار ملاقات می کند(کسی که در black mesa رقیب گوردون در کسب جایگاه شغلی اوبوده) و دکتر eli vance همکار سابق خود در black mesa و رییس مقاومت(که بر علیه combine ها تشکیل شده) را می بیند.
او در آنجا طی گفت و گوهایی ها که با eli vance و دخترش و mossman دارد تقریبا پی می برد که در این 20 سالی که نبوده اتفاقات مختلف تلخی از تصرف زمین توسط combine ها گرفته تا طوفانهای پورتالی و جنگ 7 ساعته و.....رخ داده و دوستانش همراه دیگر مردمی که جرات همکاری دارند تشکیلاتی ترتیب داده اند که " مقاومت نام دارد" و قصد مبارزه با combine ها را دارند.
بعد از مکالمه ها الکس جاهای مختلف مجموعه را نشان داده و او را به حیاط پشتی مجموعه برده و او را با سلاح جاذبه و سگ دست آموزش آشنا می کند در حین بازی سگ و فریمن نیروهای combine که در پی یافتن فریمن بسیج شده اند ان مکان را یافته و آنجا را بمباران می کنند و الکس و فریمن و سگ به سرعت بر می گردند که سگ و فریمن به خاطر ریزش آوار جا مانده و الکس به فریمن می گوید تا از راه اسانسوری که به شهر "ravenholm " میرود به ریولهیم رفته و بعد از گذر از آنجا به آنها ملحق شود.
ravenholm جایی است که الکس هنگام نشان دادن مجموعه به او با ترس مشهودی فقط گفت " ما به انجا نمی رویم" و از جلوی آسانسور ان عبور کرد.
گوردون مجبور به عبور از شهر ravenholm می شود شهری که توسط combine ها شناسایی و توسط موشک های headcrab shell بمباران و در نتیجه به زامبی خانه تبدیل شده. مکانی خالی از سکنه انسانی و وحشتناک.فریمن با کشتن زامبی ها و عبور از تله های دست ساز به مسیر خود ادامه می دهد این تله های دست ساز را "پدر گرگوری"ساخته که از ساکنان آنجا بوده و اکنون قصدش کشتن زامبی ها و نجات به مردم عادی است او کم کم با فریمن دوست شده و حتی اسلحه شاتگانی را نیز به او می دهد.
آن دو مسیرشان را که به سمت معدنی که به بزرگراه 17 منتهی می شوند ادامه می دهند و در راه خود به قبرستانی می رسند که پر از زامبی است و پدر گرگوری به خاطر نجات جان فریمن و عبور او جان خود را فدا می کند و فریمن به سمت معدن و بزرگراه 17 روانه می شود.
وقتی بالاخره گرودون فریمن به بزگراه 17 می رسد و به دیگر اعضای مقاومت ملحق می شود توسط انها می شنود که eli vance طی حمله کمباینها به "east black mesa" دستگیر و به زندان nova prospekt فرستاده شده .از طریق مانیتور الکس از او میخواد که هر چه سریعتر به nova prospekt رفته و به همراه او و دیگر اعضای مقاومت جان پدرش را نجات بدهد.پس گوردون با ماشین "scout car" راهی زندان nova prospekt می شود.
در این بزرگراه و مناطق اطرافش فریمن برای اولین بار با سربازان combine و انواع جدیدی از موجودات بیگانه xen برخورد می کند.کلنل "odesa" نیز در این Chapter با فریمن آشنا شده و برای کشتن "combine gunship" به او اسلحه " RPG " را می دهد.
در این Chapter نیمه دوم سفر گوردون برای رسیدن به nova prospekt نشان داده می شود بعد از عبور از تونلی مملو از زامبی ها او به آخرین بخش ساحل می رسد و ماشین " scout car" را در نیز دراختیار ندارد او در این قسمت با "antilon guard" مواجهه می شود و بعد از مبارزه با آنها و کمک شدن توسط انسانها و ونتیگانتها به کمپ آنها رفته و با استفاده از "باگ بیت" که حاصل تخمک "antilon guard" است و در دست دارنده ان antilon ها را گول زده و بوی ملکه اشان را می دهد پیاده و به همراه antilon ها مسیرش را از طریق ساحل به nova prospekt ادامه می دهد در ساحل جنگ شدیدی بین combineها و فریمن و antilon ها در می گیرد و بالاخره بعد از شکستن لایه های حفاظتی زندان وارد آنجا می شود
اوضاع زندان نامساعد است و با حمه antilon ها و فریمن به آنجا وجنگ تمام عیاری که در آنجا اتفاق می افتد بیش از پیش به سمت تخریب و نابودی پیش میرود.
گوردون همچنان با کمک antilon ها راه خود را به سمت کمک به الکس برای نجات پدرش ادامه می دهد.این اخرین بخشی است که ما antilon ها را به عنوان دوست در کنار خود داریم.
گوردون فریمن الکس را در بخش ایستگاه راه اهن زندان(که مردم عادی را برای تبدیل شدن به stalker یا بردن به مناطق دیگر استفاده می کنند)ملاقات می کند آنها متوجه می شوند که دکتر mossman جاسوس کمباینها است که برای دکتر breen کار می کند.انها به دنبال eli vance و mossman زندان را جستجو می کنند و چندین بار نیز از یکدیگر جدا می شوند و بعد از مبارزه های زیاد با هم ابتدا eli vance و سپس mossman را پیدا می کنند mossman در حال کار بر روی ساخت تلپورتی مانند تلپورت ساخته شده در "east black mesa" است تا ضعف کمباینها در تلپورت از یک نقطه به نقطه دیگر بدون نیاز به عبور از دنیای واسطه را تامین کند.
mossman خودش و eli را به خارج از زندان به citadel تلپورت و از دست فریمن و الکس می گریزد و الکس و فریمن نیز مجبور می شوند از همین تلپورت برای رفتن به آزمایشگاه دکتر kleiner استفاده کنند.
الکس و گوردون با موفقیت به آزمایشگاه دکتر kleiner تلپورت می شوند ولی از سخنان دکتر و شرایط می فهمند که آنها به یک هفته بعد منتقل شده اند( زمان تلپورت در مبدا تا رسیدن به مقصد به جای چند ثانیه یک هفته به طول انجامیده)و در این یک هفته با شنیدن خبر حمله فریمن به nove prospekt و تخریب زندان(به علت انفجار تلپورت) و شنیدن دستگیری eli vance مردم مقاومت جرقه انقلاب را زده اند و شهر 17 کاملا به منطقه جنگی بین مردم عادی و نیروهای combine تبدیل شده.
kleiner نیز از سگ الکس در این مدت نگهداری کرده.الکس در کنار kleiner می ماند تا در فرار او کمک کند و گورون هم که تاثیر زیادی روی مردم دارد به انقلابیون می پیوندد تا به آنها یاری رساند در این Chapter گیمر می تواند از گروههای چند نفری برای پیشبرد مسیر در کنار خود استفاده کند و به جایی که calhoun گیر افتاده برود.
combineها که کم کم اوضاع را خطرناک می بینند و هیچ نتیجه ای از نیروهای دیگرشان(از سربازان گرفته تا giun shipها)نمی گیرند اخرین برگ برنده خود یعنی"strider" ها را نیز وارد میدان جنگ می کنند.striderها تا حد زیادی به داد combineها می رسند ولی با ادامه پیشروی انقلابیون انها نیز نمی توانند مانع غلیان خشم مردم شوند
در اواخر این Chapter الکس برمی گردد تا به گوردون کمک کند و ژنراتورها را از کار انداخته و در نتیجه دیوارهای فلزی combineها در محله های شهر را از کار بیندازد. ولی توسط combineها دستگیر شده و به citadel پیش پدر خود برده می شود.

جنگ های خیابانی به اوج خود رسیده گوردون تیمی را به همراه calhoun دست و پا کرده و به مبارزه های نفس گیر برای تصرف شهر ادامه می دهند .
گوردون و یارانش "ساختمان overwatch nexus" را نیز تصرف و مبارزه را فاتحانه تا رسیدن به پای ساختمان citadel ادامه می دهند.
ساختمان overwatch nexus :ساختمان اصلی نظامی combine ها در شهر 17 که برای تغذیه نیروها برای سرکوب انقلابیون به کار گرفته می شد این ساختمان قبل از حمله combine ها موزه یا اداره یا...بوده که بعد از ورود combine ها به ساختمان سیاسی و نظامی تبدیل می شود.
سازنده های بازی این ساختمان را از روی ساختمان پارلمان صربستان طراحی کرده اند
گوردون فریمن به کمک نیروی سگ در تخریب قسمتی از دیوار فلزی citadel به citadel نفوذ می کند گوردون در انجا با وضعیت ساختمان آشنا و راه خود را به طبقه آخرآنجا که دفتر breen است و الی و الکس در آنجا گروگان گرفته شده اند ادامه می دهد.
ولی در یکی از اتاق های کنترل تمامی اسلحه های او به تلی از خاکستر تبدیل می شود ولی اسلحه جاذبه اش قویتر شده و اکنون حتی قابلیت بلند کردن وپرتاب کردن افراد را نیز پیدا می کند.
ولی به هنگام خروج گوردون از اتاق او دستگیر شده و توسط سربازان combine به دفتر دکتر breen برده می شود.
گوردون دست وپا بسته مانند الکس و پدرش نزد breen و mossman در دفترش هستند breen یک به یک با هر سه انها صحبت و گوردون را به همدستی با G man متهم می کند(که mossman حرفش را قطع کرده ونیمه تمام می گذارد) و الکس را به مادرش تشبیه کرده و مسخره می کند و وقتی نفرتش را از eli vance اعلام و قصد فرستادن انها به combine world را می کند mossman عذاب وجدان گرفته وبا اسکیب پاد برین انها را ازاد و اتاق را تخریب می کند
breen از ترسش اسلحه جاذبه را براداشته و پا به فرار می گذارد و از combine advisor ی تقاضای اقامت در combine world می کند و در نتیجه هنگامی که قصد تلپورت به آنجا را دارد گوردون راکتور مورد نیاز برای انرژی را تخلیه و مانع اینکار می شود
در هنگامی که راکتور شروع به انفجار می کند زمان می ایستد............G man دوباره به سراغ گوردون آمده و از کارهای این بارش نیز به مانند شماره1 تشکر و دوباره او را به خلا می برد
سرنوشت الکس در ادامه و در اپیزودها مشخص می شود ولی سرنوشت دکتر breen بعد از متوقف ماندن زمان نامعلوم است(هرچند به نظر می رسد مرده باشد)
آغاز Half life 2-episode1
بازی دقیقا از پایان Half life 2 اغاز می شود گوردون خود را در خلا و در صحنه انفجار که توسط G man و در کنار او متوقف شده است می بیند در همین لحظه چند نور بنفش درخشیده و چند ورتیگانت وارد خلای ساخته جی من شده و الکس را از انجا نجات می دهند.در همین حین دری پشت G man باز شده و او در حال رفتن به سمت در است که دهان خود را گشوده و قصد زدن حرفی را به گوردون می کند ولی در همین لحظه باز چند ورتیگانت ار نور آبی وارد فضای خلا شده و گوردون را از G man جدا می کنند.در همین لحظه جی من کراوات خود را صاف کرده و با لحن خشنی می گوید"به هم می رسیم....." و از در خارج می شود..
گوردون در بیرون citadel و زیر آوار به هوش میاد سگ او را از زیر آوار در اورده و با هم به الکس ملحق می شوند(نمی دانند چطور سر از زیر آوار درآورده اند).الکس با پدرش و دکتر kleiner از طریق مانیتور سیار ارتباط برقرار می کند.
kleiner به او اطلاع می دهد که هسته citadel هر لحظه ممکن است منفجر شود و شعاع انفجارش تمام شهر 17 را دربرخواهدگرفت.پس تنها راه نجات برگشتن به citadel و کند کردن روند ذوب هسته برای گرفتن وقت جهت خروج از شهر است.
الکس و گوردون به کمک سگ وارد cirtadel می شوند وقتی که آنها در citadel هستند به مکالمه breen و combine advisor قبل از فرارش که ضبط شده دسترسی پیدا می کنند و در آن از التماس دکتر breen برای ارسالش به دنیای combine ا و وارد شدن به بدنی دیگر برای تحمل اکوسیستم جدید خبردار می شوند.
بعد از اتمام مکالمه انها combine advisorی را در pod مخصوصش می بیند دکه از citadel در حال خارج شدن هست.
راه خود را از میان نیروهایی که در حال تخلیه citadel هستند به هسته باز کرده و گوردون به سمت هسته رفته و بعد از طی مراحلی موفق می شود تا روند ذوب و انفجاری هسته را کند.الکس نیز در این حین به پیغامی از mossman که در سیستم کامپوترهای citadel ضبط شده دست می یابد در این پیغام تصویری mossman و یارانش را در منطقه ای قطبی می بینیم که در حال شرح کشف پروژه ای مهم هستند ولی حرفای او به خاطر حمله combineها ناتمام می ماند.الکس نیز به خاطر شرایط نمی تواند ادامه فیلم را ببیند و در عوض کپی از فیلم و دیتایهای مربوط به آن رابرای دکتر kleiner می گیرد تا او به آن نگاهی
حال که کار این دو یار موفق بوده انها خود را به "razor train" که از citadel خارج می شوند رسانده و سوار آن می شوند.این قطار حاوی تعداد زیادی stalker بوده که به citadel آورده میشده تا در انجا خدمت کنند.
قطار در راه دچار سانحه شده و در خرابه های شهر و در طبقات زیرین ساختمانه های شهری(مانند پارکینگ و انبار و...) که الوده به زامبی هاست متوقف می شود گوردون بعد از نجات الکس از قطار خارج و بی خبر از اینکه کجا هستند ناچار به دنبال راهی به سطح زمین به راه خود ادامه می دهند در این چپتر سربازان combine زامبی شده و antilon ها دشمنان اصلی گوردون الکس هستند.
بالاخره انها آسانسوری را پیدا کرده و بعد از مصیبت ها و مبارزات زیاد به سطح زمین می رسند.. .
گوردون و الکس به سطح زمین می آیند و در خیابان های خرابه شهر با چهره دکتر kleiner از مانیتور برخورد می کنند که به مردم می گوید "اثر superession" از کار افتاده و مردم می توانند به تولید مثل خود ادامه دهند.انها مسیر خود را بعد از مبارزاتی با combine ها و زامبی ها و antilon ها ادامه داده و با calhoun ملاقات می کنند calhoun و یارانش می گویند که انها در حال رفتن به ایستگاه قطار شهر هستند تا از آنجا شهر را تر ک کنند پس با هم راهی می شوند .البته گوردون و الکس مسیر خود را تغییر و از بیمارستان می روند .بیمارستانی که در داخلش جنگی بین زامبی ها و کمباینها در گرفته و در نتیجه راه را برای پیشروی آن دو سخت می کند.
بعد از مبارزه ای سخت با gunship ها و دیگر نیروها بالاخره آنها از بیمارستان خارج و به مسیر خود ادامه می دهند.
اوضاع citadel نیز وخیم است و هر لحظه احتمال انفجار citadel وجود دارد.
بالاخره به ایستگاه قطار می رسند و گوردون و الکس به مردم و شورشی ها برای خروج از شهر کمک می کنند در این حین نیروهای combine وارد عمل شده و درصدد جلوگیری از خروج انسانها از شهر هستند که گوردون بعد از مبارزه ای سنگین با آنها calhoun و مردم را با قطار راهی می کند ولی خودشان مجبورا به خاطر حمله strider ها نمی توانند به آنها ملحق شده و منتظر قطار دوم می مانند.بعد از مبارزه با striderها بالاخره سوار قطار شده و از شهر خارج می شوند ولی در خارج شهر و وقتی در منطقه جنگلی قطار به مسیر خود ادامه می دهد citadel منفجر شده و قطار انها نیز از خط خار شده و.....................بازی پایان می یابد.
آغاز Half life 2-episode2
بازی دقیقا از پایان episode 1 شروع می شود .قطار به خاطر شعاع انفجار citadel از ریل خارج شده و به سمت جنگل منحرف شده.گوردون والکس از تصادف جان سالم به در می برند و الکس از "اسلحه جاذبه" برای بیرون دراوردن گوردون از زیر آوار استفاده می کند خرابه های شهر 17 از دور قابل دیدن است با سوپر پرتالی که از فراز خرابه های citadel تا آسمان زبانه کشیده.طوفانهای پرتالی اتفاق می افتند که از سوپرتالها خارج می شوند طوفانهای پالسی که الکس آنها را دقیقا به مانند زمان جنگ های 7 ساعته می خواند و به نوعی تداعی کننده آن روزها برای اوست.طوفانهای پرتالی پالسی در همین چپتر چندین بار باعث فروختن پل ها و مسیرهای منهدم شده می شود.
الکس می گوید که انها باید با پایگاه "white forest" ارتباط برقرار کرده و آن فیلم و اطلاعاتی را که از citadel ضبط کرده اند به آنجا مخابره کنند آنها از معدنی که antilon و زامبی در خود داشته عبور کرده و الکس با "white forest" ارتباط برقرار می کند.دکتر kleiner و eli vance از زنده ماندن و سلامتی اشان اگاه شده و خوشحال می شود ولی مسیول پایگاه "white forest" دکتر magnussen وقتی از ماجرای "data pack"ضبط شده آگاه می شود خیلی بیشتر از جان گوردون و الکس به آن اهمیت می دهد و سریعا خواستار رساندن آن به پایگاه است.

صدای "hunter chopper" و نیروهای combine در آن حوالی نشان می دهد که combineها به شدت دنبال"data pack" ای هستند که گوردون و الکس آن را در اختیار دارند و اصلا نمی خواهند که انسانها از محتویات کامل آن آگاه شوند.
بعد از مدت کوتاهی الکس توسط یکی از "hunter" ها به شدت زخمی می شود ولی ورتیگانتی در آن حوالی hunter را دور کرده و سریعا به حال الکس رسیدگی می کند.
ورتیگانت الکس را به پایگاه مرزی معدنی در آن حوالی که توسط دو تن از اعضای مقاومت یعنی"sheckly" و " griggs" در آن محافظت می شود برده و هم نوعانش را نیز توسط صدای مخصوصی از تمام نقاط جنگل فرا میخواند تا به او کمک کنند.
این دو اعضای مقاومت و گوردون توسط "hoppermine" ها و سلاحهایشان و البته دستگاه "شناسایی antilon" antilon هایی را که از معدن در حال امدن به سمت انها را هستند نابود می کنند و این مبارزه را تا جایی ادامه می دهند که ورتیگانتهای یاری کننده می رسند.
ورتیگانتها به لارو "antilon" ها نیاز دارند تا الکس را درمان کنند در نتیجه گوردون این فداکاری را می کند و به همراه ورتیگانت همراهش به قسمتهای عمیق معدن می روند تا از لانه های antilon ها لارو آنها را بردارند و بر گردند.
انها در راه با مناطق زامبی زده و "antilon محافظ" روبرو می شوند و بعد از مبارزات از غار antilon ها ماده مورد نظر را برداشته و برمی گردند.ورتیگانتها نیز به موقع شروع به انجام عملیات سلامتی روی الکس می کنند.در این حین G man ظاهر شده و می گوید به خاطر ممانعتی که ورتیگانتها در citadel از برقراری ارتباط با گوردون ایجاد کرده اند او تا این زمان نتوانسته با گوردون ارتباط برقرار کند او به الکس اشاره کرده و از اهمیت زنده ماندن الکس و همچنین یاد اوری اینکه در زمان"حادثه Black mesa" او الکس را نجات داده می گوید و به موانع نجات دادن او از Black mesa(احتمالا دکتر breen)اشاره می کند.سپس او ارتباطی نیز با الکس بیهوش برقرار کرده و ازاو می خواهد تا به پدرش جمله "اماده نتایج غیرمترقبه باشید" را یاداوری کند.
بعد از بهبود الکس یکی از ورتیگانتها او و گوردون را تا سطح زمین همراهی می کند.در راه انها دسته ای از combineها را از دور می بیند که از طریق پلی به سمت پایگاه white forest در راه هستند و combine advisorیی را نیز توسط یدک کشها حمل می کنند.(G man نیز در فاصله دوری در قسمتی از جنگل برای لحظاتی دیده می شود که بعد قدم زنان از صحنه دور می شوند)
انها مسیرشان را از بین antilon guardها ادامه می دهند تا به پایگاه جنگلی رسیده و از آن طریق با استفاده از اتومبیل مسیرشان را به پایگاه white forest ادامه دهند.اما پایگاه پر از زامبی و headcrab است و گوردون با استفاده از پشتیبانی الکس از طریق سلاح دوربین دار به آن طرف پایگاه رفته و ماشین مورد نظر را از پل در حال تخریبی برداشته و به پایگاه آورده و بعد از کمک ورتیگانت برای استفاده از ماشین با او خداحافظی و سفر دو نفره اشان را ادامه می دهند.
گوردون و الکس به سفر خود ادامه می دهند.آنها در مسیر خود به برج رادیویی برمی خورند که الکس تصمیم می گیرد از مرکز مخابره آن برای اطلاع پایگاه white forest از نیروهای combieی که در حال لشگر کشی به آنجا هستند خبردار کند.در حین برق رسانی به فرستنده برای ایجاد ارتباط "hunterها" از راه می رسند و بعد از مبارزه ای نفس گیر توسط گوردون و الکس از پای در میایند.الکس ارتباطی را با white forest برقرار می کند که به خاطر دخالت نیروهای advisor نیمه تمام می ماند و الکس نمیتواند آنها را از خطر پیش رو آگاه کند.
در ادامه راه آنها با "advisorی" که در پیله فلزی خود است مواجه می شوند(قبل از رسیدن به او با حملات تلپاتیک و سردرد مواجه می شوند) انها منطقه ای را جستجو می کنند و در طویله ای به یکی از این "combine advisor"ها برخورد می کنند انها "دستگاه ساپورت حیاتی" او را از کار می اندازند "advisor" به یکباره از پیله فلزی خود خارج شده و الکس و گوردون را با استفاده از قدرت تلپاتیک خود به دیوار می چسباند او ابتدا بشکه و جنازه ای را در بر گرفته و نابودشان می کند ولی وقتی می خواهد گوردون را نیز توسط وارد کردن خرطومش در مغزش بکشد به خاطر خارج شدن از پیله اش و بهم خوردن اکوسیستمش مجبور به فرار می شود.گوردون والکس به مبارزه با کمباینهایی که دنبال انها می افتند می پردازند و با "hunter chopper" ای موجه می شوند .در نتیجه با ماشین در حالی که توسط "hunter chopper" تعقیب می شوند به پایگاه مقاومت بعدی در حوالی منطقه ای شبیه ایستگاه قطار می گریزند.موتور ماشین از کار افتاده و انها پیاده می شوند و در کنار اعضای مقاومت پایگاه و با شلیک مین های "chopper" به خودش توسط اسلحه جاذبه گوردون آن را از پای در می آورند اعضای مقاومت هم آنها را به داخل پایگاه می برند تا ماشین آنها را تعمیر و راهی اشان کند.
به علت کنترل سربازان combine بر منطقه ای در آن حوالی(قبرستان ماشینها و...) و کار گذاشتن سلاح مسلسلی خودکار امکان رفتن تعمیر کاران اعضای مقاومت به آنجا و استفاده ار قطعات یدکی ماشینها و حتی عبور از آن منطقه نیس در نتیجه باز مثل همیشه گوردون به پایگاه cimbineها در آن مکان که زامبی زده نیز هست تاخته و با از کار انداختن مسلسل خودکار اسباب تعمیر ماشین را فراهم کرده و تعمیرکار راداری را نیز بر روی ماشین انها نصب می کند تا قادر به شناسایی و استفاده از لوازم و مهمات اعضای مقاومت شده و از آن استفاده کنند.
به راه افتاده و بعد از عبور از مناطق زامبی زده و جنگلی به مکان کاروانسرا مانندی می رسند و در هنگام عبور از آنها توسط نیروهای combine به تله می افتند و بعد از مبارزه ای نفسگیر با hunter و سربازان combine دیوارهای الکتریکی combine ها را غیر فعال و به مسیر خود ادامه می دهند.(در اولین لحظه ورود به این منطقه G man را می توان در ورودی کاروانسرا دید که به داخل می رود)
در راه "combinr dropship" ای را می بینند که توسط مقاومت سقوط و مرده است کمی جلوتر و در نزدیکی جنگل سفید در رود خانه ای "striderی" را نیز می ببیند که بر زمین افتاده و مرده است ولی انها در اشتباه بودند.در یک لحظه strider بر خواسته و قصد کشتن انها را می کند که یکباره سگ الکس از راه رسیده و بعد از مبارزه ای جانانه strider را از پای در میاورد.
بعد از در آغوش گرفتن الکس توسط سگ و ابراز احساسات و البته ملاقات اعضای مقاومت(که سگ همراه انها بوده)به سمت white forest می روند و وارد پایگاه می شوند.
گوردون والکس دوباره به دکتر kleiner و eli vance ملحق می شوند الکس بالاخره "data pack" را که از citadel به همراه داشت به دکتر kleiner می دهد آنها همچنین با دکتر magnussen رییس پایگاه و جزو دانشمندان سابق black mesa بوده ملاقات می کنند فردی بد اخلاق و ترش رو که با گوردون هم به خاطر خراب کردن غذایش در مایکرویو در زمان کارش در black mesa چندان میانه خوبی ندارد.
گوردون و الکس در می یابند که تیم "white forest" در حال آماده سازی و پرتاب موشکی هستند که بتواند سوپر پرتالی که در citadel ایجاد شده را ببندد و به کد های موجود در "data pack" انها برای دانستن کد پرتالها نیاز بوده است.
در حین آماده کردن مقدمات شلیک موشک combine ها به سیلوی شماره 1 پایگاه که برای پرتاب موشک بوده حمله می کنند و گوردون و اعضای مقاومت بعد از مبارزاتی با hunterها و سربازان combine سیلو را بسته و بطور موقت جلوی حمله combine ها را می گیرند.
بعد از خنثی کردن موقتی حمله combineها گوردون به اتاق فرمان(kleiner و eli vance و الکس)ملحق می شوند.kleiner و eli موفق به کد گشایی کامل پیغام تصویری mossman که در آن package بوده میشوند.این ویدیو آشکار می کند که پروژه ای که mossman از آن صحبت می کند تکنولوژی است که توسط کشتی "Borealis" حمل میشده و متعلق به شرکت "aperture"بوده است که در قطب لنگر گرفته و mossman و یارانش آن کشتی را کشف کرده اند.kleiner می گوید که باید به سرعت ّبه آنجا رفته و از این تکنولوژی استفاده کرده(احتمالا نوعی پرتال بوده که combineها نیز به خاطر ضعف در تلپورت بدان نیازمندند)ولی دکتر vance هشدار می دهد که نمی خواهد " حادثه Black mesa" دیگری اتفاق بیفتد و از گوردون و الکس قول می گیرد تا هر چه سریعتر به قطب رفته و این کانتینر حاوی تکنولوژی مرموز را نابود کنند و mossman را نیز نجات دهند.
دکتر magnussen دکتر kleiner را برای اخرین مراحل آماده سازی فرا می خواند و گوردون و الکس و eli vance با همدیگر صحبت می کنند.در بین صحبتها الکس پیغامی را که G man به او گفته بود تا به پدرش بگوید را می گوید و پدرش یکباره تا حد مرگ شوک زده می شود الکس هم از وضع جسمی او ترسیده و به قصد اوردن آب از اتاق خارج می شود که eli vance در مورد G man و تعویض نمونه ها و بیان همین جمله از زبان G man در آن زمان به او در black mesa می گوید.
بهرحال این سخنان با برگشتن الکس و البته شروع حمله بزرگ و اصلی combineها به پایگاه ناتمام می ماند.دکتر magnussen سلاحی به نام"magnussen device" ساخته که مانند توپ بوده و با چسباندن به کله striderها انها را با یک شلیک منفجر می کند گوردون پس از تمرین با این اسلحه راهی دفاع از پایگاه می شود و بعد از مبارزه ای که به همراه اعضای مقاومت علیه striderها و hunterها می کند بر آنها چیره شده و به پایگاه بر می گردد.
گوردون در پایگاه تشکر غیر منتظره ای از دکتر magnussen دریافت می کند .لحظاتی قبل از ارسال موشک و دور از چشمان الکس eli vance دوباره به گوردون هشدار می دهد که پیغام G man به او خطرناک بوده و نوید حادثه black mesa دیگری می دهد در نتیجه از او می خواهد که حتما تکنولوزی موجود در کشتی Borealis را نابود کند.در پایان نیز از گوردون تشکر کرده و می گوید"مانند پسر نداشته ام به تو افتخار می کنم".راکت با موفقیت پرتاب و سوپر پرتال بسته شده و مانع از کمک خواستن combineها برای نیروی کمکی از دنیای combineها می شود.
الکس می گوید که هلی کوپتر مورد نیاز برای سفرشان را تعمیر کرده و حال آنها می توانند برای رسیدن به Borealis از ان استفاده کنند.
در همین حین که الکس و گوردون آماده جمع کردن وسایل برای سفر می شوند combine advisorها حمله کرده و الکس و گوردون را به توسط نیروی تلپاتیکی خود به دیوار چسبانده و الی وانس را می گیرند.الی وانس دراخرین لحظات قبل از مرگش برای بار سوم به گوردون می گوید که تکنولوژی موجود شرکت aperture در کشتی را نابود کند به دخترش نیز ابراز علاقه کرده و از او می خواهد که به صحنه کشته شدنش نگاه نکند.
advisor خرطوم را در مغز او فرو کرده و او را می کشد(احتمالا اطلاعات مغز او در مورد مقاومت و کشتی Borealis را نیز از مغز او جذب می کند)
در همین لحظه دوباره سگ از راه رسیده و گوردون و الکس رانجات می دهد الکس سریعا به سمت بالین پدر مرده اش میرود و شروع به گریه می کند.بازی در همین لحظه و در میان گریه ها و ناله های الکس تمام می شود.


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  تاپیک جامع اسپویل داستان بازی های ویدیویی Devil Prince 106 49,439 05-17-2023, 12:38 AM
آخرین ارسال: Ali Gudarzi
  بررسی بازی The Quarry : فیلم خوب، بازی معمولی علی امینی 0 1,098 06-14-2022, 03:46 PM
آخرین ارسال: علی امینی
  زمین بازی خدایان،نقد بازی INJUSTICE GODS AMONG US Funny Man 29 14,546 11-28-2020, 06:39 AM
آخرین ارسال: saeid15
  ویدیوی بررسی تاریخچه و داستان بازی هیتمن به زبان فارسی mrdot2010 0 1,916 11-05-2020, 01:54 AM
آخرین ارسال: mrdot2010
  دنیای خمیری (نقدی کوتاه از بازی بیاد ماندنی neverhood)+دانلود بازی ALAN PAYNE 14 9,522 04-11-2020, 02:31 PM
آخرین ارسال: peyman_eun

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان